سوختن خانه کاغذی
همراه با شقایق قندهاری به مناسبت انتشار رمان «خانهی كاغذی» نوشتهی میگوئل دومینگوئز
کتاب خانه ی کاغذی اولین کار میگوئل دومینگوئزبوده است، نویسنده وقتی متوجه علاقهاش به نویسندگی میشود، یك دورهی شش ماهه كارگاه داستاننویسی میرود. ضمن اینكه این آدم یك دورهای را هم با بیمارانی كه دچار اختلال حافظه بودند، گذرانده. و در رمان هم اگر دقت داشته باشید، این مسئله الهامبخش است.
همهی اینها دست به دست هم میدهند كه روی این سوژه داستانی تمركز كند و چنین رمانی بنویسد.
سخنان شقایق قندهاری مترجم خانه کاغذی درباره ی این رمان:
اصل این اثر به زبان اسپانیایی است و ترجمهاش به زبان فارسی بر اساس نسخه انگلیسی آن با عنوان « The House of Paper» انجام شده است. من با این رمان، اتفاقی در یکی از کتابفروشیهای مالزی آشنا شدم و در آنجا توجهم را جلب کرد. وقتی کتاب را مطالعه کردم به دلیل جذابیتی که برایم داشت تصمیم گرفتم آن را به زبان فارسی برگرداندم.
رمان «خانه کاغذی» حجم زیادی ندارد، ولی به نظرم برای علاقهمندان به ادبیات و افرادی که کتابخوانی به بخشی از زندگیشان تبدیل شده بسیار جذاب و تکاندهنده است و چالش فکری ایجاد میکند.
رمان «خانه کاغذی» در نگاه اول با داستان زندگی زنی به نام بلوما لنون آغاز میشود که استاد رشته ادبیات انگلیسی است و روزی هنگام عبور از عرض خیابان، در حالی که مشغول خواندن شعری از امیلی دیکنسون است با ماشینی تصادف میکند، اما در واقع داستان از اینجا به تدریج وارد زندگی افراد دیگری میشود. در ادامه این رمان با داستان زندگی مردی به اسم کارلوس بروئر آشنا میشویم که به طور جنون آمیزی عاشق کتاب است و با ولع بیپایان کتاب میخواند اما همین عشق بیحد و حصر به مطالعه، زندگی او را دگرگون می کند.
ماریا دومینگوئز در رمانش نکتههایی را به مخاطب خود یادآوری میکند که با خواندنش متوجه میشویم که پیشتر به راحتی از کنار آن گذشته بودیم و همین موضوعات است که مخاطب را به فکر فرو میبرد.
ترجمه این کتاب حدود 110 صفحه شده است. نیک کیستور این رمان را از زبان اسپانیایی به انگلیسی ترجمه کرده و پیتر سیس با تصویرگری خاص خود حال و هوای منحصر به فردی به این رمان بخشیده است.
شروع کارم
اولین کار ترجمه من، یك رمان نوجوان بود كه آن را در 12 سالگی ترجمه كردم. آن زمان انگلستان بودم. در واقع من اصلا زبان انگلیسی را در ایران یاد نگرفتم. من یك دورهی 4 ساله در نوجوانی، انگلستان بودم و زبان انگلیسی را آنجا یاد گرفتم. همانجا یادم هست كه رمان نوجوانی خواندم با عنوان «خواهر گمشده» كه خیلی از آن خوشم آمد و تصمیم گرفتم آن را برای بچههای همسن و سال خودم ترجمه كنم. حاصل كار هم به شكل رمان پاورقی در دورهی طلایی «سروش نوجوان» به سردبیری فریدون عموزادهی خلیلی و بیوك ملكی و زنده یاد قیصر امینپور منتشر شد. در زمان چاپ این رمان، 16 سال داشتم و ماجرا برمیگردد به سال 72.
حقیقتا تجربهی لذتبخش و خوشایندی بود. همین باعث شد خیلی جدی به كار ترجمه به عنوان حرفه ام فکر کنم و در دانشگاه هم بروم سراغ رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی. كتاب «خواهر گمشده» (نوشتهی ویوین آلکوک) را اولین بار سال 74 یا 76 انتشارات نیستان چاپ كرد. اوائل بیشتر در حوزهی نوجوان كار میكردم ولی ادامهی تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی بهمرور باعث شد به ادبیات بزرگسال هم علاقهمند شوم و این مسیر را ادامه دادم. رمان نوجوان زیاد ترجمه كردهام اما در حوزهی ادبیات بزرگسال، بسیار خوشحالم كه بعضی از نویسندگان خارجی را اولین بار من به مخاطبان فارسیزبان معرفی كردم؛ از جمله آلیس مونرو. اولین كتاب از آلیسمونرو با عنوان «گریزپا» را سال 84 یا 85 بود كه منتشر شد.
در واقع وقتی از كار نویسندهای خوشم بیاید، دنبال این نیستم كه آن نویسنده حتما شناختهشده و مطرح باشد. اگر احساس كنم اثر ارزشمندی میخوانم و خودم از خواندنش لذت ببرم و ارزش ترجمه داشته باشد، ترجمه میكنم. مثل رمان «پیش از آنكه بخوابم» نوشتهی اس. جی. واتسون و «خانهی كاغذیِ» كارلوس ماریا دومینگوئز.
البته الان حدود 5 سالی می شود که به شكل جدی ترجمهی فارسی به انگلیسی را هم دنبال می کنم، چون به هر حال یكی از دغدغههایم همیشه این بوده كه در این حوزه هم كار كنم و در معرفی آثار ادبیات ایران به جهان سهمی داشته باشم.
یكی از كارهایی كه به انگلیسی ترجمه كردم و به خوبی مطرح و دیده شد، رمان «محمد» نوشتهی ابراهیم حسنبیگی بود كه سال گذشته، جایزهی كتاب سال جمهوری اسلامی را هم برای ترجمه اش کسب کردم.
كاری كه قبلا ترجمه شده، برایم در اولویت نیست اما در كارهایی كه ترجمه كردهام به هر حال این اتفاق افتاده كه كتابی قبلا ترجمه شده باشد و من هم سراغش بروم. اما ترجیحم این است كه این اتفاق نیفتد. چون واقعیتش این است كه فكر میكنم آثار خیلی خوبی هست كه هنوز ترجمه نشده است که البته تعدادشان هم کم نیست.
امرار معاش با این کار؟
خیلی سخت. خیلی.
ماجرا این است كه متأسفانه كتاب در كشور ما مظلومترین كالای فرهنگی است و نشر در ایران، بسیار ضعیف و آسیبپذیر. من در مجموع بیش از 80 كتاب در حوزهی نوجوان و بزرگسال ترجمه كردهام؛ با احتساب تعدادی عنوان در حوزه روان شناسی و همین طور ترجمه از فارسی به انگلیسی. اما متأسفانه بعضی مسائل را با آزمون و خطا آموختم. چون از سن كم شروع كرده بودم بعضی مسائل را نمیدانستم. مثلا گاهی با ناشری كار كردم كه خوب نبود و كتاب (با وجود قابلیتهایش)، در چاپ اول ماند. تیراژ كتاب را كه دیگر خودتان میدانید؛ در این سالها دائم پایین آمده. از آن طرف میگویند قیمت كتاب افزایش داشته. بله. این درست است كه قیمت كتاب بالا رفته، اما باید توجه داشت به همان نسبت، تیراژ كتاب پایین آمده. و به همین دلیل به نظرم امرار معاش از این راه خیلی سخت است. یعنی شما باید پركار باشید و مدام در حال ترجمه که خود همین امر در نهایت بار منفی به همراه دارد.
اما در عین حال، به دو مسئله باید دقت كنید: اول اینكه سلیقهی مخاطبان ایرانی غیرقابل پیشبینی است و دوم اینكه خیلی وقتها شما یك اثر بسیار خوب و پرفروش را ترجمه میكنید اما چون ناشر خوب عمل نمیكند، متأسفانه كار دیده نمیشود. یك اشكالی كه وجود دارد این است كه خیلی از ناشرهای ما كتاب را فقط تا مرحلهی تولید پیش میبرند اما بعد از اینكه كتاب چاپ میشود، آن را رها میكنند؛ نه اطلاعرسانی میكنند، نه تبلیغ میكنند، نه معرفی. با اینهمه عناوینی كه در ایران چاپ میشود، هر كتابی نیاز به اطلاعرسانی و تبلیغ و معرفی دارد.
منابع: روزنامه هفتصبح/ ایبنا/ مهر