زیبایی، نجات بخش است
حامد رحمتی شاعر و مترجم که تاکنون کتابهای «عکاس دورهگرد» و «این ماهی سرخ بند نمیآید» را در حوزه شعر مدرن فارسی منتشر کرده است، از او در دهه اخیر مقالات بسیاری در زمینه نقد شعر منتشر شده است.
از کتابهای دیگر وی میتوان به کتاب «شناختنامه گزیده شاعران بزرگ قرن 20 ترکیه، اکتای رفعت، ملیح جودت آندای، اورهان ولی» و «عاشقانههای اوزدمیر آصاف» نیز اشاره کرد.
بخشهایی از گفته های او از جهان شعری و آثارش
ارسطو معتقد بود شعر چون هنرهای دیگر، بر اساس دو شالوده مهم شکل میپذیرد، یکی از این شالودهها طبیعت تقلیدگر ذهن انسان است و دیگری نیاز طبیعیاش به توازن، هماهنگی و ریتم درونی شعر... از این رهگذر باید اذعان کنم، کتاب «این ماهی سرخ بند نمیآید» حاصل تقابل با جهان و ترکیب عمیق با رفتار طبیعت است. وجود انسان با گزارهای چون مرگ معنا یابد، به عنوان یک مولف کوشیدم با واقعگرایی و تصاویر کاملا رئال که در ذهنم رسوب کردهاند بر جان کاغذ جاری شوند. تقریر این گزارههای جانکاه بخشی از تجربههای اکتسابی من در مواجه با جهان بود. این رویکردهای اجتماعی زمینهساز آگاهی مخاطب از جهان پیرامون خویش به زبان شعر است، البته باید خاطر نشان کنم رنجها را باید به تقریر درآورد ما در جهان ناپایداری به سر میبریم، شاعر و نویسنده متعهد نه آرمانگرایی دهه گذشته که از شعر متعهد در ذهن داریم بلکه به معنای تصویرگری که با کلامی نافذ از هنجارهای اجتماعی در راستای آگاهی و روشنگری گام بردارد.
ویتگنشتاین اعتقاد داشت جهان ما را کلمات میسازند، از این منظر اگر بخواهیم جهانی به اسم شعر را بسازیم نیاز به دایره واژگانی بالایی داریم، واژهها با معماری و اندیشهای پویا در ساختار و چیدمان اثر به تمکین میرسند. در نویسش شعر به هدفمند بودن روایت برای رسیدن به وحدت ارگانیک و یک شاکله کلی اصرار دارم. از این رهگذر تناسبهایِ معنایی با اندیشهای از پیش تعیین شده در اجرای شعر، مفاهیم را میسازند، اما باید هشیار بود تا مفاهیم شعر و ساختار اثر را تحت الشعاع قرار ندهد.
اگر شاعری با دایره واژگانی بالا به پیکار شعر برود، نتیجه بیتردید مثبت خواهد بود. شعر امروز با مولفههای مدرنی چون روایت و جزئینگری به اهمیت و جایگاه خود خواهد رسید، در اجرای شعر باید به جغرافیای گستردهای رسید و شعر را از فضاهای تک سیستمی و تک ساحتی دور ساخت، زیرا شاعر تجربه بیولوژیکی خویش را میسراید و چنین برآیندی قرابت ویژهای را در اجرا و چگونگی چیدمان کلمات رقم میزند به عبارتی ابژهها همواره در بطن معنا شناورند و شاعر آنچه را که میبیند باید با مهارت خاصی سوژه را بازآفرینی نماید در غیر این صورت بافت شعرها یکنواخت خواهد شد. البته اجرایِ شعر به مهارت و ممارست نیاز دارد. هنوز وقتی در خلوت شعری را از نظر میگذارنیم همراه با دریغ و افسوس است. هنوز به ساختار آن دست میبریم. شاعر با مرور زمان همواره به تجربههای ارزشمندی دست مییازد و ما از دل این سیاه مشقها بیشک در تقریر آثار ارزشمند عملکردی موثر خواهیم داشت.
«زیبایی» نجاتبخش است
این جمله تاثیرگذار«پرنس مشیکین» در رمان «ابله» اثر «داستایوسکی» توسط شخصیتهای داستان بسیار تکرار میشود. « زیبایی» نجاتبخش است، و کار ادبیات همین ستودن زیباییها و دور شدن از پلشتیهاست، به عبارتی میتوان اذعان کرد کار ادبیات همین رسیدن به زیبایی و نشان دادن فقدان زیبایی است. شاعر در گامِ نخست بایسته است جهان پیرامون خود را با دیدگانی گشوده بازنمایی سازد، زیرا جامعه قبل از شکلگیری هر اثری وجود دارد ما از دل این موتیفها به پرسپکتیو گستردهای خواهیم رسید، یعنی در اصل ما با یک ساختار عینی مواجهایم که قابل لمس است؛ زیبایی از دردی ناشی میشود که چشمانداز ویرانی و غریزی آن در وجود ما پدید آمده است، در این میان شاعر با قریحه خود تنها میتواند از نظامی بهره جوید که به شکل ابژه در ذهن او رسوب کردهاند تا در مواجه با هنجارجامعه این شاعرانگی را با توانایی ذهنی خویش که زبان باشد به اجرا در بیاورد. اما در پاسخ به سوال شما این فرایند را باید منتقدان و مخاطبان ارزیابی نمایند.
مترجمان باید به متن وفادار باشند، این تعهد راز موفقیت مترجم در مواجه با متن خواهد بود
تنها و موثرترین ابزار برای تبیین ماهیت فردی؛ آفرینش است و هنر در دوره معاصر آن گونه که تجربه هم شاخصههای آن را اثبات کرده است، بیشترین آفرینههایی که در زمینههای مختلف هنری متولد میشوند، تجربههای اکتسابی و فردی خالق را در مواجه با جهان نشان میدهد که چگونه رفتار کردهاند و در ذهن استیلایی خویش چگونه به نظام فکری خویش هستی بخشیدهاند. هنر اعتراضی به کلیّتِ جهان و رهایی آن از سلطه روزمرگیست و تلاشی برای بازسازی آن. من نیز به زعم خود این فرایند آزار دهنده را با جزیینگری و روایت پیش میبرم، اما معتقدم این کمال در هنر امروز آسان به دست نخواهد آمد اما رسیدن به ساحت آن نیاز به ممارست دارد، آن کمال که شما از آن سخن میگویید بسیار دور از ذهن است اما چیزی که حائز اهمیت است تجربههای آفرینشگر است که میتواند زیر ساختهای اجتماعی و ضعف آن را با تصویری گویا به اشتراک بگذارد.
موسیقی درونی
فهم زبان چون فهم موسیقیاست، در تقریر شعر به موسیقی درونی باور دارم و این فرایند در چگونگی به کارگیری لحنِ مولف شکل میگیرد، تمام تلاشم در بافت موسیقایی کتاب یاد شده بر آن بوده به یک موسیقی درونی برسم اما در اجرای شعر از این فرایند عبور کردهام زیرا ما همواره با دریافت صدا به تصویر و پرسپکتیو میرسیم و برعکس با دریافت تصویر به صدا میرسیم. موسیقی و هارمونی برخاسته از کلمات دیگر به شکل و سلیقه گذشته نیست زیرا عنصری به نام روایت که از مولفههای موثر شعر امروز محسوب میشود، شعر را از کارکرد موسیقایی آن دور میکند اما در زیباشناسی موسیقی، بسامد (تکرار) به تاثیرگذاری متن و ایجاد موسیقی و گستردگی معنا تاثیر بالقوهای به همراه خواهد داشت.
نقد ما چهره عبوسی دارد
تجربه روزنامهنگاری و انتشار مقاله و نقد را در سالهای اخیر در مطبوعات داشتهام و اگر کتابی توجهام را جلب نماید از دریچه شعر و تجربههای اکتسابیام به کارکردهای موفق آن کتاب خواهم پرداخت. اما در تمام این سالها نقد ما چهره عبوسی دارد و کاملا ژورنالیستی است. من بارها در جلسات و نشستهای مختلف گفتهام مبنا و اصول صحیح درک نقد، فلسفه است و یافتههای ما در حوزه فلسفه ناچیز است یافتههای ما بر اساس ترجمههاییاست که بیشتر جنبه وارداتی دارد، خب با این چشمانداز نمیتوان به واکاوی هستیِ متن پرداخت، به عبارتی باید بپذیریم ما مصرف زدهایم و متاثر از جریان و نحلههای فکری دیگر هستیم و آوردگاه نقد ما آبشخوری فراگیر و گسترده ندارد و در قرائت و مواجه با متن نیم نگاهی به آرای دیگر اندیشمندان داریم، بی آنکه صبغه و اساس گفتمان آنها را درک کرده باشیم، ما در طی این سالها بیشتر شارح ادبی داشتهایم تا منتقدی تمام عیار، متونی که در زمینه نقد منتشر میشود بیشتر زمینه بلاغی دارند، و قابلیت استناد و رفرنس را ندارند. پس نمیتوانیم با نگاهی نافذ به هستی آثار ادبی بپردازیم و ریشه آنها را واکاوی نماییم.
وضعیت ترجمه امروز
بسیاری از صاحبنظران معتقدند ترجمه شعر جانمایهها و کارکردهای زبانی را منهدم میکند و اصولا ترجمه شعر کار بیهودهای است، به عنوان مثال ترجمه شعر ناظم حکمت نمیتواند ساختار و رفتار شاعر را نشان دهد یا در آثار شاعری چون هولدرین، زیرا تفاوت شعر و نثر داستانی و جنبههای معنایی آن بسیار متفاوت است، رمان اولیس جیمز جویس را خود انگلیسی زبانها نمیتوانند بخوانندآنگاه شما تصور نمایید یک مترجم با سطح کاری متوسط و آشنا به قراردادهای زبانی اگر بخواهد این رمان را ترجمه نماید فاجعه خواهد شد. اما نبودِ ترجمه نیز به فقدان اندیشه منجر خواهد شد کند، شما تصور نمایید شعر امروز ماحصل مطالعه ترجمه ارزشمند مترجمان از اندیشه و آرای شاعران بزرگ است. مترجمان باید به متن وفادار باشند، این تعهد راز موفقیت مترجم در مواجه با متن خواهد بود. ما مترجمان شایستهای در این سالها داشتهایم و این روند سیر صعودی دارد خوشبختانه و بیتردید امیدوارم شاهد بالندگی مترجمان باشیم زیرا تا زمانی که شاعران و نویسندگان ما با آثار ارزشمند و نحوه نویسش آثار بزرگان آشنایی در خور توجهی نداشته باشند نباید انتظار یک تحول بزرگ را در عرصه ادبیات داشته باشیم.
آینه تنهایی دیگریست
«اوزدمیر آصف» برای نخستین بار توسط شاعر فقید کشورمان «عمران صلاحی» معرفی شد. بعد از آشنایی با اشعار این شاعر، قرابت عمیقی را در شعر او یافتم و تصمیم گرفتم گزیدهای از شعرهای عاشقانه را از آثار این شاعر ارزنده انتخاب کنم و این اتفاق به بهترین وجه ممکن افتاد. دکترسیامک تقی زاده مترجم ارزشمند کشورمان مرا یاری کرد و از ایشان کمال تشکر را دارم، شعر «اوزدمیر آصف» بارقه عمیقی دارد انسانگرایی و نگاه نافذ او به روزمرگی و عشق بسیار بکر است. «ابتدا بزرگ فکر کردم/ بعد بزرگ زندگی کردم/ هر چه بود آنها گرفتند/ اکنون آنچه برایم مانده/ مرگی حقیر است» کارکردهای اجتماعی در شعر آصف با دیگر شاعران ترک تفاوت عمیقی دارد. او با نگاه شاعرانهای جهان را میکاود و شعر او را میتوان بارها قرائت کرد و به التذاد خوانش متن دست یازید.
منبع:
روزنامه آرمان