تبیان، دستیار زندگی
این مصراع اول غزل معروفی از حافظ است كه مصراع دومش راهمیشه این طور شنیده بودیم: شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید این مصراع اول غزل معروفی از حافظ است كه مصراع دومش راهمیشه این طور شنیده بودیم: شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید تا اینكه. ..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معاشران گره از زلف یار باز كنید

درباره غزل معروف حافظ

معاشران گره از زلف یار باز کنید

این مصراع اول غزل معروفی از حافظ است كه مصراع دومش راهمیشه این طور شنیده بودیم:

شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید

تا اینكه نخستین بار دكتر پرویز ناتل خانلری در سال 1328در مقاله ای در مجله یغما و سپس در سال 1337در رساله ای با عنوان چند نكته در تصحیح دیوان حافظ كه همراه چاپ تازه ای براساس نسخه نو یافته ای از دیوان حافظ منتشر كرده بود در صحت این ضبط تشكیك كرد و گفت كه مصراع دوم به این صورت صحیح است:

شبی خوش است بدین وصله اش دراز كنید

زیرا، بنابر گفته او: «زلف با قصه ربطی ندارد و قصه سرایی موجب آن می شود كه شب كوتاه بنماید نه دراز. در سه نسخه [اساس چاپ] ما مصراع دوم چنین است شبی خوش است بدین وصله اش دراز كنید یعنی زلف یار را كه در سیاهی و درازی همجنس شب است به شب پیوند كنید تا شب دراز شود.»چند سال بعد خانلری در چاپ كامل تری از دیوان حافظ به صراحت نوشت كه «قصه غلط و وصله درست است»ضبط بیت در این چاپ جدید براساس 10نسخه كهن است كه از آنها 5نسخه «وصله» دارد و بقیه نسخه ها چیزهای دیگر و «قصه» فقط در یك نسخه آمده است كه همان چاپ معروف قزوینی ـ غنی است. خانلری در این چاپ جدید این نكته را هم اضافه كرده بود. «كلمه وصله به معنی زلف عاریه است. و این مضمون یعنی پیوند زلف به شب برای دراز كردن آن در شعر فارسی سابقه دارد.» خانلری درچاپ مجددی از دیوان حافظ (معروف به «چاپ خانلری») كه با ملحقات مفصل در 1363منتشر شده است. صحت كلمه «وصله» (به ضم «واو» و به معنای «زلف عاریه») را باز هم تأكید كرده است. این نكته از آن زمان تاكنون در نشریه ها و كتاب های مختلف و بسیاری از چاپ های جدید دیوان حافظ بحث های مفصل برانگیخته و به قول فرانسوی ها «مركب بسیار جاری كرده است» و اینك نگارنده نیز می خواهد بحث دیگری بر آن بحث های متعدد بیفزاید.

چاپ های دیگر دیوان حافظ

در چاپ های دیگری از دیوان حافظ كه پس از چاپ خانلری با تصحیح مجدد براساس نسخه های خطی نویافته منتشر شده است ضبط مصراع دوم به قرار زیر است:

چاپ سلیم نیساری، براساس 43 نسخه خطی قرن نهم شبی خوش است بدین وصله اش دراز كنید(غزل 221)

در مقدمه كتاب چنین آمده است. «از مجموع 35 نسخه كه این غزل را دارند تنها در سه نسخه كلمه قصه نوشته شده است و شمار اكثر نسخ با ضبط وصله تأكید بیشتری را نمایان می سازد. اگر فرض شود كه ضبط نسخ اولیه هم قصه بوده دلیلی به نظر نمی رسد كه اكثر كاتبان خواسته باشند این كلمه ساده و مناسب را به كلمه وصله تغییر بدهند.»(ص 12- 13).

دلیل محكمی است، ولی چرا در چاپ بعدی همین كتاب «قصه» آمده است؟

چاپ سلیم نیساری براساس 48 نسخه قرن نهم شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید (غزل 220) .

مشخص نشده است كه «قصه» در چند نسخه آمده است. ولی به فرض آنكه نسخه های افزون تر این چاپ برای چاپ قبلی همه همین ضبط را آورده باشند باز هم اكثریت با «وصله» است.

چاپ سایه، براساس 31 نسخه قرن نهم:  شبی خوش است بدین وصلتش دراز كنید (غزل 237) .

مشخص نیست یا من نتوانستم مشخص كنم كه «وصلت» در چند نسخه آمده است.

چاپ بهاءالدین خرمشاهی براساس 3 نسخه كهن خطی: شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید (غزل 244) .

«قصه» در 2 نسخه و «وصله» در یك نسخه از سه نسخه اساس مصحح آمده است .

چاپ رشید عیوضی براساس 8 نسخه كهن خطی شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید(غزل238) .

«وصله» در 5نسخه و «قصه» فقط در یك نسخه از 8نسخه اساس مصحح آمده است.

بحث و بررسی

پس از انتشار چاپ خانلری در كتاب ها و مقاله های بسیاری كه كلاً یا جزئاً به بحث درباره شعر حافظ پرداخته اند احیاناً مسئله «قصه» یا «وصله» نیز مطرح شده است كه در ذیل به بعضی از مهم ترین آنها اشاره می كنم.

بهاءالدین خرمشاهی در كتاب خود حافظ نامه می نویسد «بی شبهه قصه درست است. وصله لغتی مهجور است، تصور نمی رود حتی یك بار پیش از شعر حافظ به كار رفته باشد.» و ضمناً می افزاید «معنای دراز كردن شب هم بیشتر همانا گشودن گره های سر زلف یار است. یعنی معنای اصلی و اولی دراز كردن شب عیش نیست بلكه بلندتر كردن گیسوی یار یعنی همان گیسوی یار است.» (ص 822)

فتح الله مجتبایی نیز در مقاله ای با عنوان «از حواشی دیوان حافظ» قصه را بر وصله ترجیح می دهد و در رد این ادعا كه قصه گفتن شب را كوتاه می كند می گوید: «اگر شب به معنای لفظی و متعارف آن باشد شاید بتوان این سخن را پذیرفت لكن در اینجا شب در حقیقت زلف یار است كه با گشودن گرهی از آن طبعاً درازتر می شود.» سپس این نكته را نیز اضافه می كند «قصه (به فتح یا ضم اول) به معنای طره موی و پاره ای از موی كه بریده باشند نیز هست و روشن است كه خواجه به هر دو معنا كلمه نظر داشته....كه به قیاس با تجنیس ناقص می توان آن را ایهام ناقص نامید.» (ص 251)

عباس زریاب خویی در كتاب خود آیینه جام می نویسد «اعتراض هنرشناسان و ارباب ذوق بر اینكه حافظ كلمه وصله را برای زلف به كار نمی برد وارد نیست زیرا،.... وصله به فتح واو نیست بلكه به ضم واو است حافظ نمی خواهد بگوید كه زلف شب را بپیوندید، [زیرا] وُصله یعنی پیوند و پیوستگی.» (ص 394- 395)

اما در پایان بحث در قول خود تردید می كند و می گوید: «در قرائت قصه هم لطفی هست كه بعید نمیدانم آن هم از خود حافظ باشد و آن اینكه حافظ بارها از زلف به قصه و قصه دراز تعبیر كرده است ... وقتی حافظ بگوید بدین قصه اش دراز كنید، نظر بر این دارد كه زلف قصه ای بس دراز است، همچنان كه شب هم قصه ای بس دراز و بلند است ... پس این دو قصه دراز مرموز را به هم پیوند دهید تا شب باز هم درازتر شود.» سپس، گویی در جواب خانلری این نكته را می افزاید: «معنی لفظی قصه منظور حافظ نبوده است تا ایراد شود كه قصه از برای كوتاه كردن شب است نه دراز كردن آن، بلكه طولانی بودن و بی پایان بودن آن بوده است چنانكه می گوید این قصه سر دراز دارد.» (ص395) ظاهراً مقصود نویسنده دراز كردن قصه است.

بالاخره شب راباید دراز كرد یا زلف را یا قصه را؟

محمدرضا شفیعی كدكنی در كتاب خود موسیقی شعر قصه را بر وصله ترجیح می دهد و می گوید: «قصه تناسب بیشتری دارد به خاطر «گ» در گره «خ» در خوش كه با «ق» در قصه قرب مخرج دارند و در مجموع هماهنگ اند با «ك» كه در ردیف شعر تكرار می شود و همگی از حروف نرمكام اند . اما....یادآوری این نكته بسیار ضروری است كه قصه خودش به معنای موی طره و پیشانی است.» منتها بلافاصله اضافه می كند كه «البته تا آنجا كه در [كتب لغت] دیده ام قصه (به ضم) ضبط كرده اند. اگر بنا باشد كه وصله را....بپذیریم چرا خود كلمه قصه را ـ ولو به ضم ـ به معنی موی طره نپذیریم؟» (ص 449- 450)

البته بسیار غریب و بعید می نماید كه حافظ قصه را به ضم تلفظ كرده و گفته باشد.

شبی خوش است بدین قُصّه اش دراز كنید.

شفیعی كدكنی كه خودمتوجه این نكته بوده است در پایان بحث تلویحاً بیان می كند كه این كلمه در شیراز عصر حافظ چه بسا به ضم تلفظ می شده است: «از كجا معلوم كه در شیراز عصر حافظ این كلمه حتماً به هین تلفظی كه ما ادا می كنیم ادا می شده است؟» (ص ۴۵۰)

محمد محیط طباطبایی نیز در مقاله ای كه در كتاب او با عنوان آنچه درباره حافظ باید دانست نقل شده است، ضمن تذكر این نكته كه قصه به ضم اول به معنای «دسته موی سر» است می گوید:

«توجه بدین كه در گره گشایی از زلف یا گیسو به هیچ وجه عمل اتصال پیوندی یا پینه دوزی و وصله كاری به كار نمی رود از اقبال طبع سلیم به چنین مفهوم دور پردازی می كاهد و به پذیرفتن صورت قصه مضموم بر وصله مضموم جای مناسب تری می دهد.» (ص 220- 221)

محمد جعفر محجوب در ضمن مقاله مفصلی كه در نقد حافظ سایه نوشته است قصه را بر وصله یا وصلت ترجیح می دهد و به این قول احمد مهدوی دامغانی در مقاله چاپ نشده ای از او استناد می كند. «هیچ معجم لغوی معتبر موجودی وصله را به معنی موی سر یا موی جلو پیشانی یا زلف یا كاكل با یك دسته مو ندانسته است در حالی كه...قصه (به فتح یا به ضم قاف) هم موی جلو سر است كه در محاوره عادی در فارسی به آن جلو زلفی یا چتر زلف یا كاكل گفته می شده است و هم مطلق مویی كه از بالای پیشانی بر پیشانی ریخته شده باشد ....[ولی] وصله به معنی پیوند و اتصال چیزی به چیز دیگر است.» (ص 280- 281)

رشید عیوضی در چاپ سابق الذكر دیوان حافظ چنانكه گفته شد «قصه» ضبط كرده است و حال آنكه این كلمه فقط در یك نسخه و «وصله» در5نسخه از نسخه های اساس او آمده بوده است در این باره چنین تذكر می دهد: «تصور اینكه ضبط وصله از خود خواجه نباشد دور از احتیاط خواهد بود ولی با توجه به زیبایی و وسعت معنای قصه و مناسبت آن با سایر اجزای بیت می توان گفت كه ضبط قصه مطابق تهذیب نهایی خواجه است و اصرار برخی از محققان در اثبات ضبط وصله یا وصلت در متن صحیح به نظر نمی رسد.» زیرا وصله شیوایی سخن حافظ را ندارد و حال آنكه قصه «از عمق و وسعت معنای معهود در شعر حافظ در حد كمال برخوردار است.» (ص 1272- 1273)

سرانجام احمد مهدوی دامغانی، در مجموعه مقالاتش با عنوان حاصل اوقات نخست نظر خانلری را مبنی بر اینكه «وصله» در عربی به معنای زلف عاریه است رد می كند و می گوید كه از هیچ مأخذی و منبعی «آن معنی كه مرحوم دكتر خانلری بر صحت آن اصرار ورزیده و برخی از اساتید هم نظر آن مرحوم را تأیید فرموده اند استنباط نمی شود.» (ص 416) و این نكته را نیز بر آن می افزاید: «به فرض آنكه وصله به معنای موی متصل شده به زلف یاری كه سرش كم موست باشد طبعاً خواجه دقیق تر و ظریف تر از آن است كه با آوردن چنان وصله ناجوری كه لازمه اش بازكردن گره از زلف یار و جدا شدن وصله از آن است و آشكار شدن اگر نه طاسی كه لااقل كم مویی جلو سر یارش می شود یار محبوب خود را برنجاند.» (ص 417). به نظر او ضبط «وصله» البته بی وجهی نیست و نمی توان آن را نادیده گرفت اما «قصه» (ولو به ضم قاف) بر آن ارجحیت دارد و «خواجه نمیخواسته است كه از آن همه لطف وظرافت و تجمع چند صنعت بدیعی از استعاره و ایهام و توریه و استخدام كه در لفظ قصه موجود است صرف نظر فرماید.» (ص 416).

نظر نگارنده بر این است كه كشف معنای اصلی بیت حافظ در حل اختلاف میان دو لفظ «قصه» و «وصله» نیست، بلكه در توجه به هویت دستوری و مفهوم «بدین» است كه به زودی توضیح خواهم داد.

اما نخست باید دانست كه استعمال «وصله» در نسخ خطی دیوان حافظ ناشی از تصرف كاتبان نیست، زیرا طبق استدلال محكم دكتر سلیم نیساری كه در سطور گذشته نقل شد، اگر حافظ حقیقتاً «قصه» به كار برده و ضبط نسخ اولیه نیز همین كلمه بوده باشد، دلیلی نیست كه كاتبان خواسته باشند این كلمه ساده و مناسب را به كلمه «وصله» تغییر بدهند از این رو، به عقیده نگارنده هم «وصله» و هم «قصه» از خود حافظ است جز اینكه حافظ به شیوه مألوف خود كه اشعارش را پیوسته اصلاح می كرده و تغییر می داده است (و علت اصلی اختلاف نسخ دیوان او نیز همین است) به احتمال قریب به یقین نخست «وصله» به كار برده و سپس با توجه به هویت دستوری و معنای «بدین» ترجیح داده است كه آن را به «قصه» (به كسر قاف) تغییر دهد.

توضیح آنكه لفظ «این» دو كاربرد دارد یعنی یا در مقام صفت به كار می رود (مثلاً در جمله «این كتاب را خریدم») یا در مقام ضمیر (مثلاً در جمله «این را خریدم»). اما تركیب «بدین» (مركب از حرف اضافه «به» و ضمیر «این») در قدیم به معنایی به كار می رفته كه در كاربرد امروز فارسی دیگر رایج نیست و آن معنی این است به این وسیله با این كار، بدین گونه، بدین طریق، از این راه، و نظایر اینها، حافظ در اشعار خود، لااقل یك بار دیگر این تركیب را عیناً به همین معنی به كار برده است:

گر بدانم كه وصال تو بدین دست دهد/دل و دین را همه دربازم و توفیر كنم چون این لفظ و معنای آن از همه لغت نامه ها فوت شده است بجاست كه چند شاهد دیگر از ادبیات فارسی در اینجا به تأیید بیاورم:

گشاده زبان و جوانیت هست

سخن گفتن پهلوانیت هست

شو این نامه خسروان بازگوی

بـدین جوی نـزد مهــان آبــروی

(شاهنامه ص 7)

چو ایمن شوم هر چه گویی بگوی /بگــویم، بجـــویم بــــدین آبــــروی

(همان، ص 126)

یكی نامه با لایه دردمند

نبشتم به نزدیك شاه بلند

به نـــزد منوچهــر شــد زال زر

چنان شد كه گفتی برآورده پر

بدین زال را شاه پاسخ دهد

چون خندان شود رای فرخ نهد

(همان، ص 127)

بسـازیم و امشب شبیخــون كنیم

زمین را از ایشان چو جیحون كنیم

اگر كشته آییم در كارزار

نكوهش نیابیم از شهریار

نگویند بی نام گردی بمرد
مگر زیر خاكم بیاید سپرد

بدین رام گشتند یكســر سپـــاه

هر آن كس كه بود اندر آن رزمگاه

(همان، ص 521)

دشمنان در مخالفت گرم اند /و آتش ما بدین نگردد سرد

(سعدی، غزلیات)

ما سپــر انداختیم گــر تو كمـان می كشی /گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی

(سعدی، غزلیات)

از گفته های خود نتیجه می گیریم:

حافظ خطاب به معاشران می گوید گره از زلف یار باز كنید زیرا شبی خوش است بدین (یعنی با این كار یا بدین وسیله) قصه اش را (یعنی قصه شب را) دراز كنید.

دراین صورت استعمال «وصله» به جای «قصه» معنای ناهنجاری خواهد داشت.

پیوستن زلف به شب برای دراز كردن آن در ادبیات فارسی سابقه قدیم دارد. چنانكه خانلری نیز در حاشیه دیوان حافظ (ص 1238) رباعی زیر را از مسعود سعد سلمان به استشهاد آورده است:

ترسم ما را ستارگان چشم كنند

تا زود رسد ز روز در وصـل گــزنــد

خواهی تو كه روز ناید سرو بلند

زلف سیــه دراز در شب پیــونــد


شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی

تنظیم:بخش ادبیات تبیان