تبیان، دستیار زندگی
«سلمان رشدی با فرمان امام اعدام شد و اینكه این روزها به دریوزگی و بدبختی افتاده سلمان رشدی نیست كالبد متعفن یك انسان پست است كه روحش را به شیطان فروخته است.» ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مراسم فاتحه خوانی برای یك داستان

نقدی بر داستان «ویزای بهشت» نوشته عباس جعفری مقدم

مراسم فاتحه خوانی برای یك داستان

سالها قبل، پس از انتشار داستان كوتاه «ویزای بهشت»، واكنشهای متفاوتی از سوی خوانندگان آن صورت گرفت. از جمله؛ جمعی از دانشجویان، پس از جستجوی بسیار، و یافتن نویسنده داستان، تصمیم خود را در برگزاری مراسم یادبودی برای ابراهیم (شخصیت اصلی داستان ویزای بهشت) با او در میان گذاشته بودند. نویسنده، با اطمینان از موفقیت داستانش در نمایشی واقعی از شخصیت ابراهیم، گفته بود، ابراهیم تنها شخصیتی خیالی است و وجود خارجی ندارد.

اشاره:

مجموعه داستان ویزای بهشت، شامل 9 داستان كوتاه مرتبط با دفاع مقدس است. برخی از داستانهای این مجموعه توانسته اند به رتبه های برتر جشنواره های داستان كوتاه بسیج دانشجویی دست یابند و البته با تاخیری چند ساله در مجموعه ای گردآمده منتشر گردند.

عباس جعفری مقدم كه خود تجربه حضور در جنگ را از سرگذرانده است، سالهاست آسیب های جسمی ناشی از جنگ را با خود همراه دارد. جعفری مقدم بیش از یك دهه به نگارش داستان كوتاه، نقد ادبی و آموزش عناصر داستان پرداخته است. با این وجود، اولین كتاب مستقل داستانی اش با مجموعه ویزای بهشت در سال 1387 و به همت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس منتشر شده است. كتاب حاضر در نهمین دوره جشنواره كتاب سال شهید حبیب غنی پور در بخش داستان كوتاه دفاع مقدس حائز رتبه شد.

از میان داستانهای این مجموعه، «فرجام»، «موجی» و «آخرین فشنگ» به وقایعی می پردازند كه در جبهه جنگ اتفاق می افتد. داستانهای «مرد طوفان»، «تك درخت»، «ناگهان سید»، «سایه هما» و «رگبارهای پراكنده» به آثار و تبعات جنگ بعد از پذیرش قطعنامه می پردازند و آدمهای باقی مانده از جنگ را در شرایط زندگی شهری و كشاكش پایداری بر سر آرمانها تصویر می كنند.

اما داستان ویزای بهشت- كه عنوان مجموعه را نیز به خود اختصاص داده است- به موضوع فرمان قتل سلمان رشدی پرداخته است. موضوعی كه گرچه شخصیتی جبهه دیده آن را دنبال می كند اما ارتباطی با جنگ ندارد. این داستان از نظر زاویه دید روایی نیز انتخاب متفاوتی از دیگر داستانها دارد. در حالی كه نویسنده ترجیح داده است از زاویه دیدهای مرسوم همانند دانای كل و اول شخص برای هشت داستان دیگر استفاده كند، این داستان با زاویه دید مصاحبه روایت شده است. از این رو، توجه این یادداشت به این داستان كوتاه معطوف گشته است.

شعارها و شعورها

برخی از واژگان در تاریخ ادبیات دفاع مقدس مفهوم رایج خود در ادبیات انقلاب و جنگ را ترك كرده و مفاهیم جدیدی را وارد حوزه ادبیات داستانی كرده اند. از جمله این واژگان شعار است. ادبیات داستانی و پیشتر از آن، ادبیات دراماتیك، به سبب اصول روایی خود كه برپایه نمایش و كنش شخصیت بنا شده و به پرداخت داستانی و بیان ضمنی مفاهیم تمایل دارد، از اصل ایجابی «نشان دادن» و اصل سلبی «نگفتن» دفاع می كرده است. بیان ضمنی، پنهان و غیرمستقیم در برابر مفاهیمی چون صراحت، مستقیم گویی و آشكارسازی مضمون قرار می گیرند. اما با ورود موضوعاتی همانند انقلاب و دفاع مقدس به ادبیات كه ماهیتی ایدئولوژیك و ایمانی داشتند، اصطلاح جدیدی وارد ادبیات داستانی شد. این اصطلاح كه بعدها به وفور و توسط اهالی داستان و نقد به كار گرفته شد اصل پیش گفته داستانی را متوجه گونه خاصی از مضامین كرد كه در آن، مفاهیم اعتقادی جایگاه ویژه ای دارند.

«شعارگویی» خود، به تقسیم بندی های دیگری نیز در این زمینه دامن زد. از جمله تقسیم داستانها به شعاری و غیرشعاری. حتی این اصطلاح پا را از این تقسیم ساده نیز فراتر برد و یكی از اركان تقسیم تاریخ ادبیات داستانی دفاع مقدس به دو دوره جنگ و بعد از جنگ قرار گرفت. و برخی تحلیلگران را بر این امر مشهور متفق ساخت كه مهم ترین خصوصیت ادبیات جنگ تمایل به شورآفرینی و شعار و تهییج بوده است و ادبیات پس از جنگ، با كمرنگ شدن فضای جنگ و فراغت از ماموریت مقطعی ادبیات در تهییج مردمان، به دوره غیرشعاری پای گذاشت. كاركرد این اصطلاح به اینجا متوقف نشد و از ساحت تحلیل ادبیات دفاع مقدس، وارد ساحت فلسفه وجودی ادبیات راه پیدا كرد. تا جایی كه شعار به گزینش هدف دار واقعیت تعبیر شد كه در برابر واقعیت بلاشرط قرار می گرفت. برخی از تحلیلگران با ترسیم نوعی ترادف بین ادبیات شعاری و ادبیات غیرواقعی و پنهان كار، واقعیت جدیدی را مورد تاكید قرار دادند كه در آن باید به جای امور شعاری و تكراری به واقعیت ها یا امور پنهان و ناگفته روی آورد.

كار تا جایی پیش رفت كه یكی از نویسندگان جوان و شناخته شده كشور در واكنش به انتشار مجموعه داستانی با رویكردهای سیاه و غیردینی، عملا انتشار چنین مجموعه هایی را حق شركت كنندگان در جنگ دانست و آن را واكنشی به افراط (شعاری نویسی) در زمان جنگ تلقی كرد و گفتمان بخشی از نسل سومی های ادبیات داستانی پس از انقلاب، سیاه نویسی را به عنوان افراطی در برابر تفریط ادبیات شعاری پذیرفت.

بدین صورت، بن مایه اندیشه ای تجدیدنظرخواه درباره ادبیات دفاع مقدس شكل گرفت كه معتقد بود واقعیت در نوع داستانهای دفاع مقدس كه در ایام جنگ منتشر می شده اند واقعیتی گزینشی و تحریف شده است و اكنون زمان پرده افكندن از تمام جوانب جنگ است. واقعیت های تلخی كه به واسطه عدم تطابق آنها با مضامین و آموزه های دینی در برابر هدف دینی ادبیات دفاع مقدس قرار می گرفت.

بررسی جایگاه مجموعه داستانی مانند «ویزای بهشت» كه در نیمه پایانی دهه هشتاد به چاپ رسیده از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اهمیت این امر از آنجا بیشتر درك خواهد شد كه بدانیم حرفه ای های داستان نویسی معاصر ایران با چنین رویكردی كه ویزای بهشت مدافع آن است سالهاست وداع كرده اند. این گروه كه بدنه تأثیرگذار و البته اقلیت كمی خالقین داستان كوتاه دفاع مقدس را تشكیل می دهند متأثر از فضای به وجود آمده در ادبیات داستانی پس از جنگ و رویكردهای ساختاری و فنی به داستان، خلق چنین آثاری را از دستور كار خود خارج كرده اند. همچنین، نوقلم های داستان نویسی اند، هدف تهاجم تئوریك سیاه نویسان جنگ قرار گرفته و برخی از آنها اولین تجربیاتشان در زمینه داستان دفاع مقدس را اساساً با رویكردی غیردفاع و غیرمقدس آغاز می كنند و به چیزی تحت عنوان تقدس اعتقاد نداشته یا شجاعت ابراز آن را به صورت داستانی ندارند.

چاپ چنین مجموعه ای كه به ظاهر رویكردهای دهه60 و تا حدودی 70 را بار دیگر در سالهای پایانی دهه هشتاد تكرار می كند قابل تأمل است. چنانكه معرفی این مجموعه داستان به عنوان برگزیده توسط جشنواره كتاب سال شهید حبیب غنی پور، گویای پیامی از طرف این جشنواره به اهالی ادبیات است.

اما چنین پیامی را باید در متن و جوهره روایت داستانهایی چون مجموعه ویزای بهشت جست. ارسال چنین سیگنال هایی از طرف جشنواره ای ادبی كه معرفی ادبیات متعهد و انقلابی را سرلوحه كار خود قرار داده است تنها زمانی می تواند جریان محركی در بدنه ادبیات داستانی ایجاد كند كه اولا با نظریه پردازی و شفاف سازی علمی همراه باشد و ثانیاً با نوعی تداوم آگاهانه سالانه دنبال شود.

مجاری رساننده پیام و اركان روایت داستانی همواره در یك داستان فنی با هم تعامل دارد. این تعامل در بهترین شكل به نوعی تفاهم و یگانگی منجر می شود. جهت بررسی دقیقتر این عامل، به برخی از اركان و ابزارهای روایی در داستانهای این مجموعه و نقش آنان در رسانندگی پیام اشاره می شود.

شخصیت:

بدون تردید، محمل مضمون، حركت شخصیت است و حركت، دایر مدار انسانی است كه براساس نیازش كنش انجام می دهد. پس آنچه مضمون را به معنای دقیق كلمه به شخصیت پیوند می دهد. همان حركت شخصیت بر مدار نیاز در محدوده مناسب، در مقابل نیروهای متضاد و براساس كشمكش است. اما شخصیت هیچ گاه مولود خلا نیست. او با پس زمینه هایی كه خاستگاه رفتاری و روحی او هستند كنشی را انجام می دهد كه انجام می دهد. از میان پس زمینه های مختلف (اقتصادی- فرهنگی- قومی- مذهبی- شغلی- تحصیلی) شخصیت های «ویزای بهشت» در درجه اول رزمنده اند. آنها حتی پس از اتمام جنگ و پذیرش آتش بس نیز به نحو عمیقی درگیر گذشته خود و دوستان خود هستند. شخصیت «سروان» در «مرد طوفان» به یاد «اكبر» است. «مادر شهید» در داستان «تك درخت» به یاد فرزند شهیدش است.

بخشی از راویان «ویزای بهشت» همرزمان شهید در دوران جنگ هستند. «حاج عباس» در «سایه هما» از خاطرات دوستان شهیدش رهایی ندارد.

این پس زمینه (رزمنده دفاع مقدس) چیزی بیش از یك وجه از وجوه پس زمینه های سنتی را نمایندگی می كند. این وجه، پایان بندی است. شخصیت پردازی است. عین مضمون و ایدئولوژی است. به همین دلیل است كه شاخص قرار می گیرد و نشانه ای برای شناخت طرف حق قرار می گیرد. این وجه، نشانگر تیپ های نام آشنایی است كه ادبیات و سینمای دفاع مقدس آنها را با مشخصات ظاهری، اعتقادی، اخلاقی و رفتاری شناخته است. برای یك داستان نویس، تیپ سازی شخصیت، از نیازهای اولیه پردازش داستانی است. اما هنگامی كه پای مضمون در داستان به میان كشیده می شود، باید پرسید؛ آیا شخصیت ها در جریان تحول خود، مضمون در داستان به میان كشیده می شود، باید پرسید: آیا شخصیت ها در جریان تحول خود، مضمون را در داستان پدید می آورند، یا مضامین، نه نتیجه كنش فعال آنها در زمان حال، بلكه همان گذشته آنهاست. به بیانی دیگر، آیا مضامین در سیر حركت داستانی شخصیت تنها كشف می شوند و از باطن او به ظهور فعلی می رسند یا مضامین دم به دم خلق می شوند.

در شكل نخست كه موقعیت های داستانی تنها كاشف مضمون باشند، حركت شخصیت در زمان حال از اهمیت كمتری نسبت به حركت شخصیت درگذشته دارد. انسانها آینه های تمام نمای گذشته شان هستند. اگر در گذشته شكست خورده اند. اكنون نیز شكست خواهند خورد و اگر به پیروزی دست یافته اند كافی است خاطرات خود را مرور كنند. در این گونه از روایت مهم ترین جزء كنش شخصیت نه درگیری با نیروی متضاد كنونی كه تلاش در مرور خاطرات گذشته است. گویا جواب های امروز درگذشته است. فلاش بك ها در این گونه از روایت بیشترین نقش را در تحول شخصیت دارند. فلاش بك هایی كه از كاركرد مشخصی پیروی می كنند. گذشته او را به او نشان می دهند. در این گونه داستانها، شخصیت با بازآفرینی نقش خود در جنگ، به پایان داستان كنونی خود می رسد.

به دلیل همین نیاز فراگیر در این گونه روایت به گذشته، عملا مضمون كه محمل آن زمان گذشته بوده است با تیپ مطرح شده در داستان یگانه می شود. یگانگی مضمون و تیپ خود سرآغاز خطاهای دیگر در داستان است. زیرا نویسنده برای حفظ مضمون خود عملا قدرت تغییر تیپ را نمی یابد و با خط فكری ثابت نویسنده عملا مضامین حفظ می شوند و تیپ ها نیز به تبع آن تكرار خواهند شد. به همین دلیل است كه در داستان ویزای بهشت، مصاحبه ها بیش از آنكه نمایشگر شخصیت ابراهیم باشند توصیفگر او هستند. گویا همه شخصیت های داستان ابراهیم را همان مضمون می دانند. مضمونی كه بی كم و كاست بودن آن لازمه حق بودن آن است. دكتر داوری در توصیف ابراهیم می گوید: «ابراهیم برای من یك اسوه است. یك اسطوره است كه به حیات حقیقی رسیده است. زمان حیاتش همیشه برای من نمونه كامل یك انسان بود كه توی این دنیا به هویت خودش رسیده بود.»

در نقطه مقابل، شخصیت ضد قهرمان نیز ضد ایده است و نویسنده ابایی از ورود به اظهارنظرهای صریح درباره شخصیت منفور داستان ندارد. دكتر داوری درباره سلمان رشدی می گوید: «سلمان رشدی با فرمان امام اعدام شد و اینكه این روزها به دریوزگی و بدبختی افتاده سلمان رشدی نیست كالبد متعفن یك انسان پست است كه روحش را به شیطان فروخته است.»

چنین تقسیم بندی ای عملا مجالی برای نمایش شخصیت ها فراهم نمی آورد. زیرا نمایش متفرع بر اصل عدم صراحت است و با چنین شخصیت پردازی مستقیمی جایی برای پرداخت داستانی باقی نمی ماند.

همچنین در این گونه داستانها با یگانگی مضمون و تیپ، عملا با تقدس مضمون، شخصیت ها نیز به ساحت قدسی راه پیدا می كنند و دیگر نمی توانند از پرداخت متنوع شخصیتی بهره ببرند. گرچه شخصیت ها پس زمینه های شغلی متفاوتی پیدا می كنند و از دكتر و مهندس گرفته تا راننده تاكسی و تاجر معرفی می شوند اما كالبد شخصیتی آنها همچنان واحد است. كالبدی كه با عوض شدن لباس ها همچنان ماهیت خود را حفظ می كند.

این درحالی است كه در معارف قرآنی در توصیف حركت بر مدار صراط مستقیم، تاكید بر خلق مدام شده است. راه كه از آن به صراط تعبیر می شود دم به دم توسط رهرو ساخته می شود. بنابراین مضمون دینی در هر دمی به وجود می آید.

آنچه چنین داستان هایی بیان می كنند اعتقاد عمیق نویسنده به شخصیت های داستانی و مضمون است. اما این اعتقاد برای خلق آثاری ماندگار كافی نیست.

زاویه دید:

«این داستان كاملا ساختگی و زاییده ذهن نویسنده است و هرگونه شباهتی میان اسامی شخصیت ها و مكانها تصادفی است.»

چنین جملات شناخته شده ای در آغاز داستان هایی كه نویسنده از قضاوت مخاطبان یا منتقدان در واقع انگاری و نظیره سازی می گریزد تعبیه می شوند.

بدیهی است كه تخیل و واقعیت نشانه های خود را دارند و نمی توان به شهر تهران، سیزدهم فروردین سال 1361محل پامنار، بازار عودلاجان و... اشاره كرد و ادعای تخیلی بودن آن را داشت. زیرا همان طور كه ادعای واقعیت درباره امر تخیلی آن را در زمره واقعیات قرار نمی دهد، ادعای تخیلی بودن امری كه نشانه های واقعی دارد كمكی به تخیلی بودن آن نمی كند.

با این وجود استفاده از جملاتی كه ارائه شد نوعی تبرئه جویی از سوی نویسنده است.

داستان ویزای بهشت با وجود نشانه های تاریخی و واقعی و روایی از چنین جملاتی استفاده نكرده است.

به نظر می رسد نویسنده گویا آگاهانه به این بازی روایی تن داده است و با عدم اظهارنظر مستقیم عملا از برداشتهای واقعی از داستانش استقبال كرده است.

البته تردیدی در این نیست كه برداشت واقعی از یك داستان به معنای واقع نمایی داستانی یكی از اهداف قابل اعتنای هر داستان نویسی است. اما باید توجه داشت داستان با ابزارهای خود این واقع نمایی را ایجاد می كند. ابزارهایی كه به صورت آگاهانه آن را از گزارش و تاریخ متمایز كرده و با طرح امكان فلسفی تازه ای در پرداخت به امور ممكن، عملا افق های جدیدی از فهم زندگی را در اختیار خواننده قرار می دهد.

استفاده از زاویه دید مصاحبه كه تدارك كننده ساده ترین شكل های روایی با امكانات محدود و اولیه پرداخت و مفرهای فراوان در عدم ورود به قصه گویی تمام عیار و پرداخت هنرمندانه است زمانی تیر خلاص را به داستان وارد می سازد كه نشانه های دوپهلو و آشكاری از واقعیت را با خود همراه می سازد. در داستانی كه شخصیتی تخیلی را محور روایت خود قرار داده است مطرح می شود كه شخصیت با آیت الله جوادی آملی دیدار داشته و ایشان را تحت تأثیر خود قرار داده است. از سوی دیگر استاد ابراهیم در دانشگاه كه گرایشات فلسفی دارد نامش دكتر داوری است. و درنهایت هم جمله ای در حاشیه قرآن اهدایی به شهید آورده شده است و نام نویسنده نقطه چین شده است كه تداعی كننده امضا و نام مقام معظم رهبری است!

آمیزش چنین اطلاعاتی كه نام شخصیت های حقیقی را مطرح می سازد نه تلاش برای نگارش داستان با زاویه دیدی تازه كه ورود به ساحت واقعیت و تغییر آگاهانه آن است.

ضمن آن كه ساحت واقع نمایی داستان آن قدر بالا و دست نیافتنی است كه با ادعای صریح نویسنده مبنی بر ساختگی بودن آن آسیبی نمی بیند. برای مخاطب داستان واقعی یا تخیلی بودن آن اهمیتی ندارد زیرا داستان ازچنان قوه و ساختار استدلالی و شبكه روایی ای برخوردار است كه نیازی به تأیید یا تكذیب واقعیت ندارد. درحالی كه استفاده از قالب مصاحبه در ویزای بهشت، عملا آن را در مرحله ای از لغزش قرار داده است. به نحوی كه آگاهی از خیالی بودن داستان وجهه خبری و گزارشی كه وجه غالب این اثر است را از بین برده و عملا مهم ترین بهانه برای خواندن آن را تحت تأثیر منفی خود قرار می دهد.

علاوه بر این، رشد چنین تفكری مبنی بر استفاده از نام شخصیت های تاریخی عملا به ساحت های دیگر نیز تسری پیدا خواهد كرد و این خطر را افزایش می دهد كه داستان نویسان بدون توجه به واقعیت و حتی با اذعان بر غیرواقعی بودن گفته هایشان به هر ادعایی دست بزنند.

روزنامه کیهان

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان