تبیان، دستیار زندگی
مجموعه «بازمانده» از 10 داستان کوتاه تشکیل شده است. به ویژگی مشترک داستان ها اشاره می کنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرور مجموعه داستان بازمانده نوشته مریم دلباری

خصلت تاریخی گزاره ها
بازمانده

مجموعه «بازمانده» از 10 داستان کوتاه تشکیل شده  است. به ویژگی مشترک داستان ها اشاره می کنیم.

1- هر 10 داستان به وجه درونی شخصیت ها توجه دارند و از نظر نحوه برخورد با مسائل انسانی، روانشناختی هستند در آنها به ژرفای روان شخصیت ها با توجه به محیط اجتماعی شان و همچنین مشکلات انسان امروز در موقعیت جغرافیایی خاصی توجه شده است؛ به گونه ای که خواننده می تواند از طریق تعمق در جهان داستان ها به رابطه دیالکتیکی این موقعیت و فردیت شخصیت ها پی ببرد. از طرفی برای بیان اندیشه های شخصیت ها عمدتا از شگرد گفتار درونی استفاده شده است. این ویژگی ها داستان ها را در گروه داستان های واقع گرای مدرن قرار داده است.

2- دیدگاه: جز داستان «زوار» که دیدگاه آن ذهنیت مرکزی است، دیدگاه همه داستان ها اول شخص است. به خصوص آنکه در دو داستان آخر یعنی «تشدید» و «نقطه» از راوی مرکب اول شخص استفاده شده است و هر کدام سه راوی اول شخص دارند که از منظری جداگانه به مساله داستان پرداخته اند. انتخاب این دیدگاه که در میان زنان داستان نویس ایرانی به شدت رواج دارد نشان دهنده دغدغه آنها برای ترسیم ذهنیت زنان و دشواری های زندگی فردی و اجتماعی آنان است. در عین حال این دیدگاه نشان می دهد که نویسنده، آن جایگاه حقیقت دانی را برای راوی ها قائل نشده است و می داند که در جهان امروز هر ذهنی در مواجهه با واقعیت (چه داستانی و چه غیرداستانی) محدودیت خاص خود را دارد.

3- بیگانه سازی از راوی ها: نویسنده در سه داستان از راوی ها نامتعارف بهره گرفته است. در داستان «بازمانده»، راوی نامه است. در بخش اول داستان «تشدید»، راوی علامت دستوری تشدید است و در بخش دوم راوی عروسک است. در داستان «نقطه» هم راوی تابوت است. البته در این داستان ها ذهن فرضی راوی ها وجهی کاملاً رمانتیک دارد وبه جای ایجاد توهم از ذهنیتی غیرانسانی یا انسان زدایی شده در آنها، به هر کدام دیدگاهی انسانی بخشیده شده است. به خصوص آنکه اطلاعات آنها از رخدادها و شخصیت ها مانند انسان های عادی است و هیچ محدودیتی ندارند. همچنین عواطف و احساساتی انسانی دارند و این بار راوی نامتعارف در داستان مدرن تفاوت دارد و بیشتر دنباله رو سنت قصه گویی و حکایت گری ماست.

4-اندیشه های اجتماعی: در اغلب داستان ها مضامین اجتماعی هستند و مشکلات زیستی در شهرهای ساحلی جنوب را بازتاب می دهند. حتی آنجا که راوی ها به ظاهر دغدغه فردی دارند، باز در خدمت جمع قرار می گیرند و راوی جمع و اندیشه های جمعی هستند.

5- تقابل های مرکزی: تقابل های مرکزی داستان ها تقابل مرگ- زندگی، جنگ- صلح، انتظار- عدم انتظار و رنج- بی رنجی است. در مورد تقابل اول باید گفت این تقابل ریشه ای فرهنگی دارد. به این معنا که از قرن ها قبل تحت تآثیر گفتمان قدرت، نزد ما ایرانیان مرگ ارزشی بیش از زندگی یافته است و در بن مایه های تقدیس مرگ و مرگ خواهی متبلور شده است. به همین دلیل در نهایت، نخ این تقابل در اغلب داستان ها در می رود و مرزی میان دو وجه تقابل باقی نمی ماند. اما این در رفتن نخ، درست نقطه مقابل در رفتن نخ تقابل ها در اندیشه پساساختگرایی است و از نظر فلسفی ماهیتی غیر دموکراتیک دارد، تا یک بار دیگر نشان دهد که نمی توان بر گزاره ها تکیه کرد. تقابل دوم اما در این داستان ها اشاره به پس زمینه یا بستر رویدادها دارد و عامل بروز بسیاری از مشکلات در زندگی شخصیت هاست. تقابل سوم نشان دهنده تقابل غیبت و حضور نیز هست. زندگی شخصیت های زن داستان ها عاملی است که باعث می شود انتظار وجه اصلی زندگی شان بشود. مردان غایب و زندگی تهی بی «دیگری» برای زنان حاضر. تقابل چهارم که دیرپاتر است و در جوامع توسعه نیافته بعید است به این زودی نخش در برود عامل اقتصادی دارد و فقری را نشان می دهد که بر جهان داستانی شخصیت ها حاکم است.

حال بر دو داستان از این مجموعه تامل می کنیم. اولین داستان حلقه تاریک چاه نام دارد. داستان سعی شده است فرازمانی- فرامکانی شود و جامعه ای اسطوره ای را نشان دهد که باورها در آن حول مداری بسته می چرخند و فقط یک فرد تعیین کننده درستی و نادرستی اعمال انسان هاست و همو میزان جرم و مکافات هر کس را در جزیره تعیین می کند. راوی زنی است که از نظر باور جمعی جزیره نابهنجار است. او عاشق پسری است که مادر او هم نابهنجار است. وضعیت مالی هر دو خانواده خوب نیست و همین عامل ازدواج اجباری راوی می شود. لحظه روایت زمانی است که راوی را به  خاطر گم کردن حلقه اش در چاهی انداخته اند و هر یک از اهالی باید سنگی در چاه بیندازند، جالب اینجاست که شخصیت مرد داستان منفعل است و برای حل مشکل هیچ کاری نمی کند و یکی از زنان داستان یعنی مادر اوست که برای نجات راوی اقدام می کند.

مرور گذشته راوی کاملاً با موقعیت او همخوان است و تصنعی نیست. او در چاه تنها و بیکار است، پس طبیعی است که به مرور گذشته بپردازد. تفکر داستان در واقع نقد اندیشه گفتمان غالب درباره جایگاه زن و چگونگی رفتارهای اوست. در این داستان از سیب برای نشان دادن نماد ازلی گناه استفاده شده است. به همین خاطر ضرباهنگ داستان تکرار عبارت « دور کردن گناه از جزیره» است. داستان بعد «بازمانده» نام دارد. راوی آن نامه ای است که مردی خطاب به زنی هنگام وقوع جنگ نوشته است. اینک 10 سال از آن زمان گذشته. زن ازدواج کرده است و به خانه ای برگشته که جنگ آن را ویران کرده است. نامه که کنشگر است و فکر و احساسات دارد، برای اجرای ماموریتش تاکنون خود را زیر قاب پنجره پنهان کرده است. زن نامه را می بیند و می خواند، اما موقعیت جدید و زمان نابود شده باعث می شود که نامه را پاره کند. نکته جالب داستان این است که خواننده نمی تواند زن را برای این کنش فاقد احساس محکوم کند و با او احساس همدلی می کند و می فهمد که او با چه رنجی مجبور به این کار شده است. از همین روست که در داستان گفته شده است که او «با اندوه نامه را پاره می کند» و شب هم خوابش نمی برد.

محمدرضا گودرزی

تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان