تبیان، دستیار زندگی
استاد به شاگرد، پدر به فرزند، دوست به دوست، و هر کسی با هر کسی سخن می‌گوید باید بهترین شیوه را برگزیند وگرنه شیطان که در همه جا و همیشه به کمین نشسته‌است ایجاد کدورت و دل‌نگرانی می‌کند . ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رفق، تعلیم اولیا

درس سحر

رفق، تعلیم اولیا

استاد به شاگرد، پدر به فرزند، دوست به دوست، و هر کسی با هر کسی سخن می‌گوید باید بهترین شیوه را برگزیند وگرنه شیطان که در همه جا و همیشه به کمین نشسته‌است ایجاد کدورت و دل‌نگرانی می‌کند . و این همان حقیقتی است که قرآن کریم بر آن انگشت نهاده‌است:

قل لعبادی یقول التی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم ان الشیطان کان للانسان عدوا مبیناً

به بندگان من بگویید که با یکدیگر به بهترین وجه سخن بگویند، که شیطان در میان آنها به فتنه‌گری است، زیرا شیطان آدمی را دشمنی آشکار است.

و این همان چیزی است که در روایات ما به رفق و مدارا تعبیر می‌شود که پیشوایان ما علیهم السلام آن را حتی نسبت به دشمنان خود به کار می‌بستند. چنان که آمده است: پیامبر با کرامت اسلام (ص) کریمانه از لغزش کم‌مانند وحشی- قاتل عموی بزرگوارش حمزه- درگذشت با آن که وی به وضعی فجیع حمزه را به شهادت رسانیده‌بود!

رفق و مدارای این پیامبر والا نیز با پاره‌ای همسران خود که باید شرح احوال ایشان را از زبان تاریخ شنید و روزان و شبان در تأسف و تأمل فرو رفت، نیز بسی چشم‌گیر و عبرت‌آموز است تا جایی که خود فرموده:

خیرکم خیرکم لاهله و انا خیر لاهلی

بهترین شما کسی است که با اهل و عیال خود خوش‌رفتار است و من از تمامی شما خوش‌رفتارترم.

حال خود از این مجمل حدیث مفصل را بخوانید که این بزرگوار و بزرگواران دیگر که با دشمنان خود این‌گونه در مدارا بودند با دوستان خود چگونه مروت و جوانمردی را به خرج می‌دادند، و این همان چیزی است که موجبات آسایش دو گیتی را فراهم می‌سازد، و حافظ نیز‌ آن را به زیبایی و روانی تمام به نظم کشیده است:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است /با دوستان مروت با دشمنان مدارا

البته بزرگان معصوم تنها در خصوص دیگران- چه دوستان و چه دشمنان- رفق و نرمی و مدارا و ملاطفت نداشته بلکه در خصوص خود نیز همین شیوه را پیش می‌گرفتند. از این رو اگر کسی هم چون امام المتقین مولانا علی (ع) در سنین 63 سالگی بر اسبی سوار و شمشیر برهنه و آ‌هنین در چنگ دارد و بر سپاه خصم، جوانانه و جوانمردانه تاخت می‌کند، محصول آن است که با بدن و اندام خود با نهایت نرمی و مدارا برخورد کرده‌است، نه آن که با ریاضت‌های شاق و پرمشقت و بدن‌سوز خود را از پای درآورده و پیری و فرتوتی زودرسی را برای خود بیافریند. و این خود میزان و معیاری است برای پاره‌ای از افراد خام که ریاضت در راه خدا را با لجبازی با خود به اشتباه گرفته‌اند، و از همین جا بیاموزند که ریاضت آن نیست که خواب و خوراک لازم و یا دیگر لوازم حیات را از خود دریغ دارند، وگرنه باید آماده و پذیرای آسیب‌های سخت و رنجوری‌های ماندگار باشند، بلکه ریاضت آن است که خواب و خوراک لازم را نثار بدن کنند، اما در عوض کارهای ضروری را از آن مطالبه نمایند و در حقیقت باید تعادل و توازن ایجاد کنند به گونه‌ای که نه کم بدهند و نه زیاده بستانند، و نه به عکس که هر دو خسارت‌بار و ندامت‌ساز است.

نکته‌ای که در اینجا در خور توجه است آن است که این بزرگواران قرآن را به حقیقت می‌فهمیدند از این رو وقتی به این آیه می‌رسیدند که:

من قتل نفساً فکانما قتل الناس جمیعاض و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً

آن کسی را که کشته است هم چون کسی است که تمامی انسان‌ها را کشته و آن که کسی را زنده دارد گویی تمام انسان‌ها را به عرصه زندگی و حیات کشانیده‌است.

تنها بر دیگران منطبق نمی‌ساختند، به گونه‌ای که خود را از آن منها و مستثنا بدانند، بلکه خود را نیز در این دایره می‌دیدند و نتیجه می‌گرفتند که ما نیز اگر زمینه نابودی خود را فراهم سازیم گویی همه را به خاک و خون کشیده باشیم آن چنان که اگر زمینه سلامت و حیات خود را فراهم نماییم همانند آن است که نسل انسان‌ها را حیات بخشیده باشیم.

از این رو در خبر آمده است که آخرین روز ماه مبارک رمضان امام صادق (ع) و جمعی از اصحاب خویش با منصور دوانقی دیدار داشته، و اتفاقاً منصور و درباریانش آن روز را روز عید اعلام کرده بودند، از این رو امام (ع) را مخاطب ساخته و می‌گوید:‌ امروز را چگونه می‌بینید؛ روز عید و یا روز رمضان؟! و امام (ع) به پاسخ می‌فرماید:

ان افطرت افطرنا ان صمت صمنا

اگر افطار کنی افطار می‌کنیم و اگر روزه بداری روزه می‌داریم!

و آن‌گاه منصور فرمان داد سفره‌ای گشودند و حضرت تناول فرمود. پس از دیدار اصحاب با شگفتی پرسیدند:‌ امروز روز رمضان نبود؟! فرمود: بود! پرسیدند: بیمار و یا مسافر بودید؟! فرمود: هیچ کدام. پرسیدند: پس از چه افطار نموده و روزه خود را شکستید؟! فرمود: تا از تیغ او در امان باشم و جان سالم به در برم و بتوانم دین خدا را پیش برده و نصرت کنم.

و این، همان رفق و مدارا با خویش است و نیز ریشه در این حقیقت دارد که آن بزرگواران قتل و حیات خود را نیز بر اساس کتاب خدا مساوی با قتل و حیات همگان می‌دانستند، حال آن که ما وقتی در کتاب خدا می‌خوانیم که قتل یک انسان با قتل همه انسان‌ها و حیات وی با حیات همه آنها برابر است، آن را محدود و محصور در دیگران می‌بینیم و خود را مصداق آن نمی‌انگاریم.

درست همانند حکایت ملانصرالدین که بر الاغی سوار بود و الاغ‌ها را شمارش می‌کرد و می‌دید که یکی کم است و از این رو پیاده می‌شد و شمارش دوباره می‌کرد اما می‌دید که چیزی کم نیست و باز سوار می‌شد و پس از شمارش دوباره یکی را کم می‌دید و این معما هم‌چنان ناگشوده ماند تا آن که کسی از راه رسید و گره از کارش گشود و گفت:‌ الاغ زیر پای خود را از یاد نبر و آن را نیز شماره کن!

بنابراین، رفق و مدارا باید مثل تمام چیزهای دیگر از این بزرگواران بیاموزیم، و آن را نیز در تمام کارها و کردارهای خود سرلوحه خویش سازیم به ویژه در وادی کلام و سخن گفتن و مبادا کسی را با کلام و سخن مستقیم و نیش‌آلود خود برنجانیم، که در این صورت بر خلاف دستور کتاب خدا سخنی زشت و نازیبا و ناروا بر زبان رانده‌ایم:

قولوا للناس حسنا

با مردم، زیبا سخن بگویید.

و سخنی زیباست که طعن آلود و کنایه آ‌میز نباشد. سخنی زیباست که کدورت و رنجشی در پی ندارد.

به محض این که یک سخن راست است زیبا نیست، بلکه سخن راست وقتی زیباست که در لفافه و با لطافت و از سر عشق و سوز صورت پذیرد.

بنابراین سخن زیبا بر سه پایه استوار است، یکی آن که عاشقانه بوده و دیگر ان که راست و سوم آن که در پرده و با لفافه باشد.

پس اگر سخنی حتی از سر عشق و علاقه باشد، نیز راست و از سر حقیقت، اما بی‌پرده و مستقیم ایراد شود، باز سخنی زیبا نیست.

و ببینید که حافظ همین حقیقت را چگونه زیبا بیان می‌دارد:

صبحدم مرغ چمن  با گل نوخاسته گفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی

ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

هیچ عاشق سخن سخت  به معشوق نگفت

و سخن سخت آن است که بی پرده و مستقیم باشد.

از این رو خداوند لطیف که بسی دوستدار بندگان خویش است با ایشان با کنایه و در پرده سخن می‌گوید.

  1. ادامه دارد ...

استاد محی الدین حائری شیرازی

تهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - بخش ادبیات تبیان