تبیان، دستیار زندگی
پروین اعتصامی و نازك الملائكه به عشق زمینی اکتفا نمی‌کنند و معتقدند که عشق باید متصل به موجودی ماورایی و غیرمادی شود، تا آرامش واقعی را در پی داشته باشد. هر چند پروین از همان آغاز، عشق جسمانی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پروین اعتصامی و نازک الملائکه… (1)

پروین اعتصامی

پروین اعتصامی و نازك الملائكه به عشق زمینی اکتفا نمی‌کنند و معتقدند که عشق باید متصل به موجودی ماورایی و غیرمادی شود، تا آرامش واقعی را در پی داشته باشد. هر چند پروین از همان آغاز، عشق جسمانی را متصل به عشق الهی می‌کند و نازک پس از شکست در عشق زمینی، به عشق ماورایی روی می‌آورد.

عشق در آیینه‌ی اشعار پروین اعتصامی و نازک الملائکه عنوان مقاله‌ای است برگزیده در پنجمین همایش تعامل ادبی ایران و جهان، كه چندی پیش برگزار شد. آن‌چه در پی می‌آید، متن این نوشتار است:

کار ما عشق است و مستی، نیستی در عین هستی

بگذرد از خودپرستی هر که با ما کار دارد

سخن از عشق و دولت پاینده‌ی آن، همزاد و همراه همیشگی بشر بوده است. جذبه و کششی که سراسر وجود را فراگرفته، از تأثیر تجلّی عشق است؛ عشقی كه چون آتش می‌سوزاند و ناپاكی‌ها را پالوده می‌كند. مولانا می‌فرماید:

آتش است این بانگ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیــــست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد

جوشش عشق است کاندر می فتاد

عشق بر هر دل به گونه‌ای می‌نشیند و فریادش از هر زبان به گوش می‌رسد. فریادها همه از عشق است و نواها نامکرر و نو:

یک جمله نیست غم عشق و این عجب

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

در این مقاله بر آنیم تا این اكسیر حیات‌بخش را در شعر فارسی و عربی و از میان سروده‌های دو زن شاعر یعنی، پروین اعتصامی و نازك الملائكه جست‌وجو كنیم و احوال این دو شاعر را در بیان سوز و اشتیاق درونی‌شان نظاره‌گر باشیم.

این بحث در دو بند مورد بررسی و كاوش قرار گرفته است:

1- تصویر عشق حقیقی در اشعار پروین اعتصامی و نازک الملائکه

2- گل‌گشتی در عشق زمینی پروین اعتصامی و نازک الملائکه

در این پژوهش دو فرضیه‌ی بنیادین مطرح است:

1- آیا تصویر ارایه‌شده از عشق حقیقی و مجازی در اشعار این دو شاعر، یکسان است؟

2- تفاوت نمودهای عشق در اشعار نازک و پروین چگونه است؟

کلیدواژه: ادبیات تطبیقی، پروین اعتصامی، نازک الملائکه، عشق، عشق حقیقی و عشق مجازی.

در توصیف عشق گویند: عشق میل مفرط است و به معنای فرط محبت و دوستی و آخرین پایه محبّت و هدف غایی حیات. معنی و مفهوم زندگی آن‌گاه به حقیقت می‌پیوندد که مقصود نهایی، یعنی وصل حاصل شود. ادبیات بویژه شعر، مشحون از عشق و راز و رمزهای آن است. شاعران در معنی عشق و بیان احوال عاشق و معشوق و تب و تاب ایشان بسیار سروده‌اند؛ بدان‌گونه که اگر عشق را از شعر جدا سازیم؛ آن‌چه می‌ماند؛ کالبدی است بی روح (بهار45)

مروری بر زندگی پروین اعتصامی

پروین اعتصامی، سخن‌سرای بلندآوازه‌ی ایران در اسفند 1285 هجری شمسی در تبریز دیده به جهان گشود. پدرش - یوسف اعتصامی - از نویسندگان و اندیشمندان و مترجمان و آزادی‌خواهان صدر مشروطیت و نخستین رییس کتابخانه‌ی شورای ملی و سردبیر مجلّه‌ی ادبی بهار بود. (آرین‌پور: ج 2،539) پروین نخست در محضر پدرش علم آموخت و سپس در تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1303 به اخذ دیپلم نایل شد. وی در سال 1313 به میل پدر تن به ازدواج داد. زندگی در کنار مردی که فرسنگ‌ها با دنیای درونی پروین فاصله داشت، آثار مخرّبی در روحیه‌ی وی پدید آورد، که بازتاب آن در برخی از اشعارش نمایان است:

ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟

جز سرزنش و بد سری از خار چه دیدی؟

رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت

غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

درگذشت پدر شکستی دوباره برای پروین بود و او را بیش از پیش آزرده و افسرده ساخت. پروین برخلاف دیگر شاعران از خود سخن نمی‌گوید؛ لکن خطوط اصلی چهره‌ی ادبی، ذوقی و فکری او از لابه‌لای اشعارش به خوبی نمایان است. هیچ‌یک از قشرهای اجتماع از شاه و وزیر، قاضی و وکیل، حاکم و محتسب و كارگر و كشاورز، زن و مرد از گستره‌ی اندیشه و دیدگاه ذوق و شعر او به دور نمانده است. قالب‌های رایج اشعار پروین بیش‌تر قطعه، مثنوی و قصیده است. از نظر ویژگی‌های لفظی و معنوی و فکری، سادگی و روانی را از سبک خراسانی و شیوایی را از سبک عراقی گرفته و احساسات و اندیشه‌ها و پیام‌ها ی نو را با استادی هر چه تمام‌تر در آن قالب‌های کهنه ریخته است. از نظر شیوه‌ی بیان، بیش‌تر اشعار او سمبولیک است. واژه‌ها، تركیب‌ها و تعبیرهای دشوار و دیگر پیچیدگی‌های لفظی و معنایی در دیوان او بسیار اندك است. (احمدی گیوی 21) دیوان اشعار وی مشتمل بر شش‌هزاروپانصد بیت است، که بارها و بارها تجدید چاپ شده است.

پروین در فروردین 1320 بر اثر بیماری حصبه درگذشت و در آرامگاه خانوادگی در قم به خاک سپرده شد.

این‌که خاک سیهش بالیــن است

اختر چرخ ادب پــــــــروین است

گرچه جز تلخی از ایّـــــام ندید

هرچه خواهی، سخنش شیرین است (دیوان 86)

مروری بر زندگی نازک الملائکه

نازك الملائكه در 23 آگوست 1923 میلادی در خانواده‌ای متموّل در بغداد متولد شد. نازك تحصیلات خود را در بغداد به پایان رساند و در سال 1939 در رشته‌ی زبان و ادبیات عربی از دانشسرای عالی بغداد فارغ‌التحصیل شد. او از همان كودكی گرایش شدیدی به ادبیات و شعر داشت.

اولین شعرش كه آن را پیش از هفت‌سالگی سرود ، شعری عامیانه بود. در ده‌سالگی نیز اولین قصیده‌ی فصیح خود را به رشته نظم کشید. نازك در دانشسرای عالی به مناسبت‌های مختلف اشعار خود را می‌خواند و آن‌ها را در مجلات مختلف عراق به چاپ می‌رساند. (بصری: ج2،563) البته هیچ‌كدام از این اشعار در دیوان‌های او نیامده است. زمــانی كه در دانشـگاه تحصـیل می‌كرد، در سال 1947 اولین دیوان شعر او با نام عاشقة اللیل چاپ شد. در همین ایام بود که نازک نخستین گام بزرگ خویش را در نوگرایی برداشت و با قصیده‌ی الکولیرا، انقلابی در دنیای شعر عربی پدید آورد و در این قصیده، قواعد عروضی را نادیده گرفت. در سال 1949 دومین دیوان شعرش با نام شظایا و رماد را منتشر كرد، كه در مقدمه‌ی آن، بحث مفصّلی درباره‌ی نظریه‌ی عروضی جدیدش ارایه كرد و شاعران را رسماً به شعر نو فراخواند. نازك هم‌زمان با تحصیل در دانشسرا و دانشگاه، به یادگیری موسیقی و تئاتر نیز اهتمام ورزید. او با این‌كه در رشته‌ی ادبیات عربی تحصیل می‌كرد، به زبان انگلیسی علاقه‌ی فراوان داشت. آشنایی با زبان انگلیسی به او كمك كرد تا بتواند اشعار شاعران انگلیسی را مطالعه كند و با آن‌ها بیش‌تر مأنوس شود. شعر نو محصول آشنایی وی با آثار شاعران انگلیسی‌زبان است. عشق و علاقه‌ی نازك به ادبیات، او را بر آن داشت تا به یادگیری زبان فرانسه نیز روی آورد.

در سال 1957 سومین دیوان او با نام قراره الموجه به چاپ رسید. اولین كتاب نازك در زمینه‌ی نقد با نام قضایا الشعر المعاصر با مقدمه‌ی همسرش در سال 1962 به چاپ رسید. در سال 1964 نازك و همسرش - دکتر عبدالهادی محبوبه - برای تأسیس دانشگاه بصره به آن‌جا رفتند. اقامت آن‌ها در بصره چهار سال به طول انجامید و در این مدت، همسرش رییس دانشگاه بصره بود. با بركناری محبوبه از سمت ریاست دانشگاه بصره، آن‌ها راهی كویت شدند و در دانشگاه‌های آن‌جا به تدریس پرداختند. نازك در سال 1990 بعد از حمله‌ی عراق به كویت، مجبور شد به عراق بازگردد. پس از آن مدتی را در آمریكا به سر برد و تا چندی پیش كه از دنیا رفت، با تنها فرزندش در مصر زندگی می‌كرد.

تجلّی عشق حقیقی در شعرهای پروین

بسیاری بر این باورند که پروین توجّهی به عشق نداشته است و اثری از این عنصر در دیوان او نمی‌توان یافت. لکن اگر به اشعار وی نیک نگریسته شود، خواهیم دید که عشق در دیوان او ماندگارترین و برجسته‌ترین عنصر است. بیت ذیل شاهدی بر این ادعاست:

ز عشق و وصل و هجر و عهد و پیوند

تو حرفی خواندی و من دفتری چند (دیوان 263)

ملک‌الشعرای بهار در مقدمه‌ای که بر اولین چاپ دیوان پروین نگاشته است، می‌گوید: شاید خواننده‌ی شوریده‌سری از ما بپرسد: - پس این دیوان، درباره‌ی عشق که تنها چاشنی شعر است، چه می‌گوید؟ - آری نباید این معنا را از یاد برد؛ زیرا هر چند شاعره‌ی منوّر را عزّت نفس و دورباش عصمت و عفاف رخصت نداده است که یک قدم در این راه بردارد، اما چون نیک بنگری، صحیفه‌ای از عشق تهی نمانده است: لکن نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون درس می‌دادند - عشقی که جور یار، زردی رخسار، جفای رقیب، سوز و گداز فراق و هزاران افسانه‌ی دیگر جزو لاینفک آن بود، عشقی که امروز مفهوم حقیقی خود را از دست داده و و جز الفاظی چند بر زبان مقلدان مکتب قدیم از آن بر جای نیست. چنین عشق و طریقه‌ی مبتذل، در این دیوان نمی‌توانست به وجود آید؛ زیرا با حقیقت‌گویی، مخالف و با شخصیت گوینده نیز مغایر است. از این معنا که بگذریم، قدم به وادی عشق حقیقی می‌نهیم. عشقی که شاعران بزرگ در برابر آن سر نیاز فرود آورده‌اند، عشقی است به حقایق و معنویات. عشقی که بنیان آفرینش انسان است و چنین عشقی اساس دیوان پروین است. هنر شاعره‌ی ما در این است که توانسته این معنی عظیم را در جای‌جای گفتار خویش با اسلوبی لطیف بپروراند و حقیقت عشق را چون میوه‌ی پاک منزّهی که از الیاف خشن و شاخ و برگ بیهوده و مسموم جدا ساخته باشند، با صفای اثیر و رخشندگی نور و چاشنی روح بر سر بازار سخن رواج دهد.

این محبت و عشق حقیقی است که خمیرمایه‌ی شعرهای پروین را می‌سازد و در سراسر دیوانش جلوه‌گری می‌كند. عشق به حقیقت به منزله‌ی بوته‌ی آزمایشی است که آلودگی‌های مادی را از روح می‌زداید و دل را تجلّی‌گاه انوار الهی می‌سازد. عده‌ای از شراره‌های عشق می‌سوزند و خاکستر می‌شوند. پر واضح است هر كه به قلب عشق راه یابد، به جهان و هر آن‌چه در آن است، توجه نخواهد داشت؛ از این رو مردم دیوانه‌اش می‌خوانند. غافل از این‌که او دیوانه‌ی عشق حق است. پروین، مجانین حقیقت را خردمندتر از عاقلان می‌خواند؛ زیرا این دیوانگان ماورای دنیای عقلانی بشر سیر می‌کنند؛ دنیایی که "بهشت اندر بهشت" است، که کوچک‌ترین مشابهتی به دنیای مادی ندارد. عاشقان حقیقت از غیر خدا غافل‌اند و اگر کودکان خاکستر بر دیدگانشان فشانند، دیده‌ی دل را از ظلمت جهان خاکی فرو بسته، به دنیایی نظر می‌افکنند که "جلال اندر جلال" است.

تو مرا دیوانه خوانی ای فلان

لیک من عاقل‌ترم از عــاقلان

گر که هر عاقل، چو من دیوانه بود

در جهان بس عاقل و فرزانه بود

عارفــــــــان کیـــن مدّعا را یافتنـــد

گم شدند از خود، خدا را یافتند

من همی بینم "جـــلال اندر جــلال"

تو چه می‌بینی به جز وهم و خیـــــــال

من همی بینم "بهشت اندر بهشـــت"

تو چه می‌بینی، به غیر از خاک و خشت (دیوان 273)

پروین در قطعه‌ی "سفر اشک" همه‌ی اسرار عشق و اندوه خویش را در قطره‌ی کوچک اشک خلاصه می‌کند. گویی "بر سپهر تیره‌ی هستی" او جز این قطره‌ی شفاف، "ستاره‌ی روشنی‌بخشی" وجود ندارد و این زمانی است که در دل پروین "موج و سیل و فتنه و آشوب" برمی‌خیزد و دریای وجودش طوفانی و متلاطم می‌شود.

اشک پروین شبنمی است که "در گلستان وجود بر گل رخساره"ی او می‌تابد و آن را شادابی می‌بخشد؛ اشکی که جایگاه آن خانه‌ی دل بوده و اسرار جان را با تمام وجود نیوشیده است:

موج و سیل و فتنه و آشوب خاست

بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت

همچو شبنم، در گلستان وجـــــود

بر گــــل رخساره‌ای تابید و رفت

مدتی در خانه‌ی دل کرد جــای

مخزن اسرار جــــان را دید و رفت

رمزهای زندگــــــــانی را نوشت

دفتـــر و طومار خود پیچید و رفت (111)

اشک او ثمره‌ای است که از درخت عشق می‌روید؛ درختی که ریشه‌اش از زمینی پاک، آب حیات می‌نوشد و شاخسار آن در گلستان دیدگان، جای دارد، همان اشکی که:

قاصد معشوق بود از کوی عشق

چهره‌ی عشّاق را بوسید و رفت (111)

پروین معتقد است که در عشق حقیقی، نفس باید قربانی معشوق شود:

ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن

دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهین محبت، بـی پر وبــــال آمـــدن

پیش باز عشق ، آییــن کبـــوتـر داشتــــن

سوختن، بگداختن، چون شمع و بزم افروختن

تن به یاد روی جانــان اندر آذر داشــــتن

اشک را چون لعل پروردن به خوناب جگر

دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن

هر کجا نور است، چون پروانه خود را باختن

هر کجا نار است، خود را چون سمندر داشتن (172)

آن‌چه از این ابیات برمی‌آید، توصیف عشقی است عاری از مادیات بشر امروزی، عشقی که در آن، عاشق، خویش را قربانی راه معشوق می‌کند و تنها چیزی که باقی می‌ماند، معشوق است. و این زمانی حاصل می‌شود که عاشق، دل را تهی از خوب و زشت جهان هستی داشته. (قانون‌پرور 316-314)

منابع و مآخذ :

- آرین‌پور، یحیی، از نیما تا روزگار ما، تهران، زوار، ج 2، چ 2، 1376

- اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، به كوشش حسن احمدی گیوی، تهران، قطره، چ 6، 1381

- اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، مقدمه‌ی ملك الشعرای بهار، به كوشش حسن احمدی گیوی، تهران، قطره،چ اول، 1377

- الخیاط ، جلال، الشعر العراقی الحدیث، ط 2، دارالرائد العربی، بیروت، 1987 م

- الملائكه، نازك، دیوان، دارالعوده، بیروت، 1997 م

- بقاعی، ایمان یوسف، نازك الملائكه و التغیرات الزمنیه، ط1، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1995 م

- بهبهانی، سیمین، پروین، شاعر احساس و عاطفه، یادنامه‌ی پروین اعتصامی، به كوشش علی دهباشی، تهران، مادر، 1370

- سلطانی گرد فرامرزی، علی، شهر اندیشه‌های پروین، یادنامه‌ی پروین اعتصامی، به کوشش علی دهباشی، تهران، مادر، 1370

- عباس، احسان، اتجاهات الشعر العربی المعاصر، ط3، دارالشروق للنشر و التوزیع، اردن، 2000 م

- علی، عبدالرضا، دراسات و مختارات، 1987 م

- قانون‌پرور، محمدرضا، دنیای آرمانی پروین، یادنامه‌ی پروین اعتصامی، به كوشش علی دهباشی، تهران، دنیای مادر، 1370

- كفراوی، محمد عبدالعزیز، تاریخ الشعر العربی، 1971 م

به گزارش تبیان این مطلب توسط لاله احیایی - کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی - و کبری خسروی - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی - نوشته شده و در پنجمین همایش تعامل ادبی ایران و جهان، كه چندی پیش از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد، برگزیده شد.

مطالب مرتبط :

شعرهای «پروین اعتصامی» به انگلیسی ترجمه می‌شود

مشاهیر هنر

یادی از پروین اعتصامی به‌بهانه‌ی شصت ‌وپنجمین سالگشت درگذشتش

پروین اعتصامی