تبیان، دستیار زندگی
. راهش همین است كه كسانى، به خصوص جوان‌ها كه احساس درد می‌کنند، آن درد را گسترش بدهند، منتشر كنند، به دیگران منتقل نمایند، با كار آمدان و متنفذّان حوزه آن را در میان بگذارند و وادار كنند، كار انجام بگیرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راهبردها و راه كارهای تحول در حوزه از نگاه مقام معظم رهبری(1)
راهبردها و راه كارهای تحول در حوزه از نگاه مقام معظم رهبری(1)

راهش همين است كه كسانى، به خصوص جوان‌ها كه احساس درد می‌کنند، آن درد را گسترش بدهند، منتشر كنند، به ديگران منتقل نمايند، با كار آمدان و متنفذّان حوزه آن را در ميان بگذارند و وادار كنند، كار انجام بگيرد.

پذيرش كاستی‌ها در حوزه

اولاً: قبول درد است. كسانى نيايند بگويند اين حرف‌ها چيست و مطرح كنند كه «شيخ انصارى» و «ميرزاى نائينى» و «آخوند» و «امام» و ديگر بزرگان، در همين حوزه‌ها پرورش پيدا كرده‌اند و شما حرف تازه‌اى مى‌زنيد!

اگر درد را قبول نكرديم، درمان درست نخواهد شد. اين كار به دست شما، به خصوص فضلاى جوان است.بگوييد، تكرار كنيد، بنويسيد، استدلال نماييد، با كسانى كه اين موارد را قبول ندارند، مباحثه كنيد، مجادله حق بكنيد و ثابت نماييد كه اين بيمار، واقعاً بيمار است و اين موجود زنده درد دارد. اگر درد را نفهميدند، اين بيمار، درمان نخواهد شد.

تحريك اراده‌ها براى شناختن آسيب‌ها

ثانياً : همت گماشتن به علاج است. نگويند: بله، درد هست ولى حالا چه كار كنيم؟ حدود سى سال پيش، يكى از بزرگان حوزه ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ و من با دل و جان به او ارادت داشتم، درباره مسأله‌اى مى‌فرمود: «بله، يك گناه يا جرم بزرگى ـ تعبير درست يادم نيست ـ انجام شده است ليكن حالا ديگر چه كار مى‌توانيم بكنيم؟»

اين، يعنى نگاه كردن، مشكل را ديدن اما همت به علاج آن نگماشتن. راهش همين است كه كسانى، به خصوص جوان‌ها كه احساس درد می‌کنند، آن درد را گسترش بدهند، منتشر كنند، به ديگران منتقل نمايند، با كار آمدان و متنفذّان حوزه آن را در ميان بگذارند و وادار كنند، كار انجام بگيرد.

بيدار كردن روح كار در جوانان

ثالثاً : بيدار شدن روح كار در جوان حوزه است. وقتى مى‌گوييم جوان، منظور اين نيست كه هر جوان خام از راه رسيده‌اى علاج كننده درد است. منظور من، فضلاى جوان هستند كه الآن بحمدالله در حوزه طبقه بزرگى را تشكيل مى‌دهند و سنشان در حدود چهل و حول و حوش آن است و «كفايه» و «مكاسب» و درس خارج، تدريس می‌کنند و سال‌هاست كه پاى درس فقه و اصول نشسته‌اند و بعضى مباحث ديگر هم دارند. روح كار، بايستى در این‌ها زنده شود. كسانى كه مخاطبان ما هستند، بايد روح كار را در آن‌ها زنده كنند، اگر نكردند، خود این‌ها بايستى حركت و تلاش كنند و همت بگمارند.

سازمان‌دهى و مديريت در دو سطح «ادارى و جهادى»

رابعاً: مركزى به طور مشخص، متصدى و سر رشته دار انجام اين كارها بشود. چهار سال قبل، بحث ما بر سر تأسيس اين مركز بود كه بحمدالله امروز حاصل شده است. امروز حوزه يك «شوراى عالى» و يك «مدير» دارد كه من در همين جا فرصت را مغتنم مى‌شمارم و از زحمات «جناب آقاى مؤمن» ـ ادام الله بقائه الشريف ـ به خاطر زحمات چند ساله‌شان در سمت مديريت حوزه تشكر می‌کنم و هم به جناب آقاى «استادى» ـ دامت بركاته ـ كه عزيز ما هستند و اين بار مهم را به دوش گرفتند و من واقعاً از صميم دل به ايشان اخلاص دارم، خوشامد عرض می‌کنم. حوزه بايد مركز و سر رشته دار اين حركت‌ها باشد.

مديريت، دو گونه كار مى‌تواند بكند: يك گونه كارهاى قانونى و آيين نامه‌اى است كه مثلاً امتحانات و گزينش و شهريه اين طور باشد؛ يكى هم كارهاى بزرگ و عظيمى است كه شايد تحت يك آيين نامه و نظام‌نامه‌اى هم نيايد بلكه حركتى جهادى و بسيجى و به كارگيرى افراد گوناگون و راه انداختن امور است.

به هر حال، بايد مركزى بر اين امر مباشرت مستقيم و مشخص داشته باشد و به نظر من، امروز اين مركز، «مديريت حوزه» است.

ايجاد فضاى باز در عرصه‌ی علوم «عقلى و نقلى»

خامساً: ايجاد محيط‌هاى باز براى پرورش افكار است. بايد اين كار در حوزه انجام شود و از چيزهايى است كه حوزه را زنده خواهد كرد و آن نتايج، مترتب خواهد شد. بايد براى فقه و كلام و علوم عقلى، مجمع‌هايى تشكيل شود و مثلاً براى فقه، «مجمع بررسى مباحث تازه فقهى» مركب از هفت، هشت، ده نفر طلبه‌ی فاضل ايجاد شود. این‌ها مركزى داشته باشند و جلساتى تشكيل بدهند و سخنرانی‌هاى فقهى بگذارند تا هر كس، هر خطابه و مطلب و فكر جديد در فلان مسأله فقهى دارد ـ از طهارت تا ديات، كوچك و بزرگ ـ به آن‌جا بياورد و آن‌ها نگاه كنند، اگر ديدند اركانش درست است ـ نه اين كه خود حرف درست باشد ـ و متكى به بحث و استدلال طلبگى است و عالمانه طرح شده است، آن را در فهرست بنويسند و در نوبت بگذارند تا اين كه آن فرد، روزى بيايد و در حضور جماعتى ـ كه اعلان می‌شود خواهند آمد ـ سخنرانى كند و آن مسأله را آزادانه تشريح كند و يك عده هم آن‌جا اشكال كنند.

ممكن است كسانى كه در آن جلسه هستند، از خود آن شخص فاضل‌تر باشند، هيچ اشكالى ندارد. يك مسأله كه بحث می‌شود، اين فكر پراكنده مى‌گردد. اين طور نباشد كه تا كسى يك فكر و فتواى جديد فقهى ولو غلط داد، برخورد اول ما نفى باشد و بگوييم، ببينيد، فلان كس چه فتواى چرندى در فلان مسأله داده است! بالأخره يك نظر فقهى بايد طرح شود و مورد بحث قرار گيرد و براى ابداع افكار جديد فقهى، ميدان باز شود. البته اين كار بايد با ضابطه و قانون باشد، نه اين كه هر كسى بيايد براى خودش حرفى بزند.

مجمعى شبيه همين مجمع براى كلام باشد. افكار و حرف‌هاى كلامى مطرح شوند و طلبه‌ها يكديگر را براى طرح آن، خبر كنند.

بايد حرف‌ها در فضاى حوزه قابل بيان شود و كسانى كه حرف تازه‌اى دارند، بيايند بگويند. «رُبّ حامل فقه الى من هو اَفقه منه»؛ اى بسا كسانى كه يك مطلب فقهى را ابراز می‌کنند، كسى مى‌شنود و از او منتقل مى‌گردد و بعد به يك مطلب خوب می‌رسد.

ممكن است آن مطلبى كه القا شده، اصلش غلط و حرف بى‌ربطى باشد اما كسى كه آن‌جا نشسته، به يك مطلب جديدى برسد و ميدان و عرضه براى طرح افكار جديد باز بشود. در زمينه علوم عقلى هم همين طور است.

ايجاد تغيير اساسى در كتب درسى

سادساً: تغيير جدى كتب درسى است. مسأله كتاب‌هاى درسى را بايد جدى گرفت؛ بايد كتاب‌هاى درسى تغيير كند. بناى تغيير هم بايد بر صرفه جويى در وقت طلبه باشد. طلبه ما «مغنى» را می‌خواند، در حالى كه همين مطلب كه در «مغنى» است، مقدار لازم آن در كتاب كوچك‌تر ديگرى وجود دارد كه به زبان خيلى خوبى نوشته شده و يك نفر نويسنده معاصر، آن را نوشته است. چه لزومى دارد كه ما حرف «ابن هشام» را بخوانيم؟ اين كار، چه خصوصيتى دارد؟ «مغنى»، درس خارج نحو است. می‌بینید كه استدلال می‌کند: آيا «واو» براى فلان معنا مى‌آيد يا خير؟ فلان كس گفته است مى‌آيد، دليلش اين است فلان كس هم پاسخ او را داده است. اين، درس خارج است. مگر ما مى‌خواهيم خارج نحو بخوانيم؟ اما مى‌خواهيم بدانيم «واو» در چه معنايى استعمال می‌شود و اين نكته را در آن كتاب ساده‌تر نوشته‌اند.

چرا ما بى‌خود، در «مغنى» يا «مطول» اين همه وقت تلف كنيم؟ آن‌چه را كه بايد در «مطول» ياد گرفت، در كتابى كه حدود يك دهم مطول است، بخوانيد. چه لزومى دارد كه ما كتاب «معالم» را بخوانيم كه براساس اولين كتاب اصولى متعلق به چندين قرن پيش است در حالى كه كتاب «معالم» هر چند كه مطلبش يك مطلب اصولى است و بالأخره براى متعلم جديد است، اما عبارات آن عبارات مشكلى است. چرا ما طلبه را به عبارت معطل كنيم؟

امروز در دنيا دارند تمرين می‌کنند كه مشكل‌ترين مطالب را به آسان‌ترين زبان‌ها بيان و فرموله كنند. رمز مى‌گذارند تا با گفتن يك كلمه، مخاطب ده كلمه را بفهمد. اما ما بياييم عبارت مشكلى را براى بيان مطلبى انتخاب كنيم!

همين مطلبى كه مرحوم «صاحب معالم» به عبارت مشكل بيان كرده است، اين مطالب را فرد ديگرى در كتاب اصولى ديگر كه از «معالم» كوچك‌تر و جديدتر هم هست، چهار صد سال بعد از «معالم» نوشته و همه مطالب لازم «معالم» را به زبان ساده بيان كرده است. اين كه بهتر از آن است. چه استدلالى پشت سر اين عقيده وجود دارد كه ما كتاب‌ها را عوض نكنيم؟


منبع: کتاب تحول و بالندگی حوزه های علمیه                    تهیه وتنظیم برای تبیان:مجید نقدی گروه حوزه علمیه