تبیان، دستیار زندگی
واقعاً گوش های کدام یک از ما درازتر است!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درازگوش

درازگوش

روزی الاغ یک کشاورز به داخل چاهی افتاد. کشاورز به دنبال راه چاره ای می گشت و الاغ پیر عاجزانه بنای عرعر گذاشته بود و صدایش در داخل چاه می پیچید.

کشاورز با خود گفت: «الاغ پیر شده است و ارزش قبول زحمت ندارد، باید کاری کنم که هم او و هم خودم را راحت کنم. چاه هم که خشک شده است.»

سراغ همسایه ها رفت و آن ها را به داخل باغش آورد. به هر کدام بیلی داد و به اتفاق آن ها هرچه زباله و نخاله بود به داخل چاه ریختند.

الاغ خیلی زود متوجه شد و هراسان ناله را با صدای بلندتری ادامه داد. اما كمی بعد  ساکت شد و هیچ چیزی نگفت.

از سکوت الاغ همه متعجب شدند. کشاورز سرش را به داخل چاه خم کرد تا وضعیت درازگوش را ببیند. از چیزی که دید شگفت زده شد. با هر بیلی که به داخل چاه ریخته می شد، الاغ تکانی به خود می داد و روی خاک می ایستاد و یک پله بالاتر می آمد. کشاورز عقب عقب رفت و کنج دیوار نشست.

همسایه ها آن قدر خاک داخل چاه ریختند که الاغ بالا و بالاتر آمد و در مقابل چشم بهت زده آن ها جفتکی زد و شادمان از چاه بیرون پرید.

کشاورز همچنان کنج دیوار نشسته بود و با خود فکر می کرد واقعاً گوش های کدام یک از ما درازتر است!

گروه مرکز یادگیری سایت تبیان، تنظیم: شکوفه باصری