بازی تمام شد
سلام . دوباره منم، آلکیبیادس . میدانید چه خبر شده است؟ ارابه های من در مسابقات، اول و دوم و چهارم شده اند. اوریپید میگوید که من در کل سوم شده ام: برای تو میسرایم، ای فرزند کلیناس! پیروزی چیز نیکویی است، اما بهترین چیز آن است که هیچ یونانی دیگری به آن دست نیافته، و آن اول و دوم و سوم شدن در مسابقات ارابه رانی است. و آن که برهنه با تاجی از برگهای زیتون زئوس، در پس جارچیان بخرامی.
جمعیت از هیجان دیوانه شده بود. من چنان فرد محبوبی شده ام که مردم هر کاری که بخواهم برایم خواهند کرد. اما همه اینها به نظر خیلی دور میآید و من در این لحظه احساس کسالت عجیبی میکنم. بیشتر دلم جنگ میخواهد. اما اسپارت بسیار قوی است و ما نمی توانیم شکستش دهیم. هرچند من نقشه موذیانه ای دارم. ما باید به سیسیل حمله کنیم . جزیره ای که غذای اسپارت را تأمین میکند. بدون سیسیل، اسپارتیها به سرعت شکست میخورند. آنها نمی توانند مثل ما آتنی ها، ده سال دوام بیاوند. نیکیاس برای این حمله در خواست 134 کشتی جنگی و 27000 سرباز کرده است . او فکر میکرد که شورا نقشه مرا بسیار پر خرج میداند و آن را رد میکند. اما آنها قبول کردند.