تبیان، دستیار زندگی
من حالا دختر بزرگی شده ام. ماریوس و آسنا بامن محربان هستند. نگران من نباش چون من هالم خوب است. اینجا دوستان ضیادی دارم. ما خیلی در دشتها بازی می‌کنیم و کشتی می‌گیریم. من کشتی گیر خوبی هستم. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مادر

425 قبل از میلاد مسیح

به : مامان

من حالا دختر بزرگی شده ام. ماریوس و آسنا بامن مهربان هستند. نگران من نباش چون من هالم خوب است.

اینجا دوستان ضیادی دارم. ما خیلی در دشتها بازی می‌کنیم و کشتی می‌گیریم. من کشتی گیر خوبی هستم.

کسی راجع به انگشتم هرف بدی نمی زند. همه دوستانم هم یک نقسی دارند. فکر کنم شما را بیرون خانه تان دیدم.

آن وقتی که مرد ریش سیاه آمد. آیا پدربزرگم هم همراه او بود ؟ من سگ او را نوازش کردم.

آسنا مسل مادر من است اما تو همیشه مامان واغعی من هستی.

راستی من خیلی خب می‌نویسیم نه ؟

دخترت یولاندا

بازگشت