پدر
" دوست من پولی فوس!!" پریکلس مرا دوست خطاب میکند، با وجود اینکه میداند پدر احمقم، گرامپوس، سنگ خودش را علیه پریکلس به کوزه انداخته است. من اولین سنگ را به کوزه انداختم. پریکلس گفت که من نمونه بهترین فضایلی هستم که در آتن وجود دارد. با وجود مردانی مثل من، حتماً ارتش اسپارت " شکست خواهد خورد ". پریکلیس گفت که ما آتنیها نباید هرگز در خشکی با اسپارتیها بجنگیم. اگر دشمن به آتیکا حمله کند، نباید هیچ مقاومتی نشان بدهیم. هنگامی که دشمن تا دیوارها پیش میآید، باید روستاها را رها کنیم. وقتی دشمن محاصره را ترک کرد، وقت آن است که آتنیها از کمینگاه بیرون بیایند. در زمان مناسب میتوانیم کشتی هایمان را بفرستیم که تا آنجا که میتوانند به دشمن خسارت وارد کنند. چه نقشه درخشانی... هیچ کسی کشته نخواهد شد... اسپارت خسته میشود و بر میگردد. برای همین است که به پریکلس رأی دادم و پریکلس مرا دوست خود میداند. ای وای! آب بینی من هم راه افتاده است! |