راز امام چیست؟
دوران امامت امام محمدباقر(علیهالسلام) مصادف با ادامه فشارهاى خلفاى بنى امیه و حكام آنها با شیعیان در عراق بود، و توصیه امام به شیعیانش كه: «من بلى من شیعتنا ببلاء فصبر كتب الله له اجر الف شهید؛ كسى از شیعیان ما که به مصیبت گرفتار شود و پایدارى نماید، خداوند پاداش هزار شهید را براى او مىنویسد.» این روایت حاكى از فشارهایى است كه بر شیعیان وارد مىشد، و امام مىكوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتندارى هر چه بیشتر فرا بخواند، و این سختگیرىها به دلیل ادعاى ولایت و امامت امامان بود.
موضعگیرى ظاهراً ملایم امام باقر(علیهالسلام) علیه دستگاه خلافت اموى كه هرگونه مخالفتى را به شدت سركوب مىكردند، براى بقاى هسته مقاومت بود، چه آن كه تقریباً همه شیعیان و حتى همه اموىها، به خوبى مىدانستند كه رهبران شیعه مدعى خلافت و حكومت هستند، و خلافت را حق خود و حق آباء خود مىدانستند كه قریش به زور آن را غصب كردهاند، و این از نقطه اتكاء امامان معلوم بود كه روى ولایت و امامت به همان معناى زعامت و تصدى امرى تكیه مىكردند، و خود را شایسته آن مقام مىدانستند.
امام باقر(علیهالسلام) فرمود: «بنى اسلام على خمس الصلاة و الزكاة و الحج و الجهاد و الولایة. و لم یناد بشىء كما نودى بالولایة فاخذ الناس باربع و تركوا الولایة؛ اسلام روى پنج ركن استوار است: نماز، زكات، حج، جهاد و ولایت، و مردم خوانده نشده است به چیزى، آن چنان كه به ولایت خوانده شده است، و مردم چهار ركن را قبول كردند و آن یكى را ترك نمودند.»
موضعگیرىهاى امام باقر(علیهالسلام) علیه حكام غاصب و ظالم بنى امیه، تا آن جا سخت و پایدار بود كه شیعیان خود، از همكارى با حكام ممانعت مىكردند، و براى آن كه فكر حكومت و مخالفت با بنى امیه را از سر بیرون كند امام باقر(علیهالسلام) را با فرزندش امام صادق(علیهالسلام) به شام فرا خواندند و مورد اهانت و تحقیر قرار دادند. از این رو تقیه یكى از اصولىترین سپرهایى بود كه شیعه در پناه آن، خود را در دورانهاى سیاه استبداد اموى و عباسى نگه داشتند. و امام باقر(علیهالسلام) فرمود:
«ان التقیة من دینى و دین آبایى ولا دین لمن لا تقیه له؛ تقیه از دین من و دین آباء من است، كسى كه تقیه ندارد دین ندارد.»
تقیه، یعنى حفظ سرّ، رازدارى و امانتدارى، تا كسى سرّى و رازى نداشته باشد، رازدارى در مورد او معنا ندارد، و این راز در زندگى امامان شیعه چیست؟ این چیست كه همه یاران و معتقدان به امام را شایستگى یا قدرت تحمل آن نیست، فقط كسانى معدود و انگشت شمارند كه چون به لیاقت و صلاحیت آن نایل آمدهاند، شرف رازدارى یافتهاند؟
نمىشود راز امام را در مسایل ماوراء طبیعى خلاصه كرد و در غیبگویى منحصر نمود، چرا امام به یاران خود در فضیلت كتمان چنین چیزى، چندان توصیه و تأكید كند كه در كتب حدیث شیعه، بابى به عنوان باب الكتمان پدید آید؟
این راز باید چیزى باشد كه در صورت برملا شدنش، جمع شیعه و خود امام را خطر بزرگ تهدید كند، و آن چیز غیر از امور غیبى و ماوراء طبیعى است .
آیا این راز مربوط به معارف شیعى است؟ یعنى تفسیرى كه شیعه از اسلام مىكند، و نظر خاصى كه در فقه و احكام شرع ارائه مىدهد؟ در این كه این معارف در دوران اختناق اموى و عباسى، باید با تدبیر و كاردانى اظهار شود، با همه كس مطرح نگردد، و نااهلان را به آن راهى نباشد، حرفى نیست. ولى با این همه این را نمىتوان راز امام دانست، زیرا این معارف با همه اختصاصى بودن، در صدها حوزه حدیث و فقه در چندین شهر بزرگ كشور مسلمان آن روز، مطرح بود و به بیان دیگر این معارف اختصاصى بود، ولى راز امام نبود، اختصاصى بدین معنا كه رواج و رونق آن محدود به جمع شیعه است و غیر شیعه فقط در شرایط خاص مىتواند بدان دست یابد.
چرا نگوییم كه راز، مسایل و مطالبى در پیرامون اسرار تشكیلاتى امام است. یك جمع كه با هدف انقلابى و با ایدئولوژى راهنما، در میدان مبارزه سیاسى و فكرى گام مىنهد، داراى اسرار است یعنى تاكتیكهاى پیش بینى شده، زمان و مكان اقدامهاى بزرگ، نام و نشان و تكلیف مهرههاى مؤثر، منابع مؤثر مالى، خبرها و گزارشها از پاره حوادث و وقایع مهم و ... و مطالبى از این قبیل، رازهاى ناگشودنى تشكیلات است كه جز براى كارگزاران اصلى و شخص رهبر، براى كسى دیگر دانستنى نیست و این همان رازداران و یا امانتداران راز است. بازگو كردن آن به دوستان و شیعیان در حكم راهگشایى به سوى آن است، و این خطاى بزرگ و خسارت بخش است، خطایی كه عاقبت به انهدام یك جمع منتهى مىشود.
كسى كه سرّ امام را بر ملا كند در عمل، كار یك دشمن را كرده است، پس به آسانى مىتوان معنا و وجه این سخن امام را دانست كه آن كس که با ما به پیكار برمىخیزد، بر ما گران بارتر نیست از آن كه راز ما را افشاء مىسازد. در ارتباط بسیار پنهانى امام با شیعه، گاه لازم است كه اسرار تشكیلاتى غیر مستقیم، به وسیله واسطهها میان امام و شیعیان مبادله گردد، و این یك تدبیر كاملاً معقول است .
هنگامى كه چشمها و گوشهاى بیگانه با حرصى هر چه بیشتر، در انتظار كشف ارتباطات شیعیان با امامند، در موسم حج، در زیارت مدینه، در رفت و آمد كاروانها از شهرهاى دور دست و ... هرگونه رابطه میان امام و افراد، اگر به وسیله جاسوسان خلیفه كشف شود، مىتواند سر نخ دنبالهدارى به سوى اعماق تشكیلات شیعه باشد، در این مواقع امام(علیهالسلام) خود نیز افراد را به ملائمت و گاه به عنف از خود دور مىساخته است.
به سفیان ثورى مىگوید: «تو مورد تعقیب دستگاهى و در پیرامون ما جاسوسان خلیفه هستند، ترا طرد نمىكنم ولى از نزد ما برو.» و براى كسى از شیعیانش كه در راه به او برخورد كرد، و از روى تقیه روى از او برگردانده، از خدا طلب رحمت مىكند، و كسى را كه در موقعیت مشابه، با احترام به آن حضرت سلام داده، مورد نكوهش قرار مىدهد. در چنین مواردى لازم است میان امام(علیهالسلام) و این كسان، كسى واسطه باشد و به این واسطه اصطلاحاً "باب" گفته مىشود. «باب» قاعدتاً باید از زبدهترین و نزدیكترین یاران امام باشد. و نیز از پربارترین آنها از خبر و اطلاع همانند "زنبور عسل" كه اگر حشرات موذى بدانند كه در اندرون او چیست، قطعه قطعهاش مىكنند و او را مىربایند، و تصادفى نیست كه این بابها غالباً مورد تعقیب و انتقام سرسختانه حكومت قرار گرفتهاند.
یحیى ابن ام طویل "باب" امام سجاد(علیهالسلام) در حالى كه هنوز زنده بود، پاى او را قطع كردند و سپس وى را به شهادت رساندند، محمد ابن سنان كه "باب" امام صادق(علیهالسلام) و از خواص او است، به ظاهر از نزد امام طرد مىشود، و این تبرى جستن و اظهار بیزارى، هیچ موجبى جز یك تاكتیك تشكیلاتى ندارد. یا جابر ابن یزید جعفى "باب" امام باقر(علیهالسلام) با بر ملاء ساختن یك جنون تصنعى از كشته شدن كه دستور آن از طرف خلیفه چند روز قبل صادر شده بود، نجات مىیابد .
كسانى كه حافظ و مباشر جمع آورى و تقسیم اموالى كه در اختیار امام است، هستند بى گمان از اسرار زیادى باید آگاه باشند، كه كمترین و كوچكترین آنها اطلاع از نام پرداخت كنندگان و نام گیرندگان آن اموال است و این براى دشمنان تشكیلات امام علیه طعمهى كوچكى نبود، سرنوشت عبرت انگیز معلى ابن خنیس وكیل امام صادق(علیهالسلام) در مدینه و اظهارات تقیه آمیز امام(علیهالسلام) درباره مفضل ابن عمر وكیل آن حضرت در كوفه نمونه روشن براى این مدعا است .
سه عنوان "باب، وكیل و صاحب" كه مصداق هر یك را در چهرههاى مشخص و مبرزى از رجال شیعه مىتوان یافت، طرح روشن از واقعیت شیعه و روابط آن با امام و مجموعاً تكاپوى تشكیلاتى شیعیان به دست مىآید. شیعه در این طرح، مجموعهای از عناصر هماهنگ و همگام و مصمم است كه گرد محور عظیم و مركزى الهام بخش و مقدس گرد آمده است و از او مىآموزد و فرمان مىگیرد، براى او خبر و گزارش مىآورد، امیدش به او و چشمش به اشاره او است، حتى جوشش بیتاب كننده احساسات خود را نیز كه براى یك جمع مستضعف و مصمم بر مبارزه كه بر اثر فشار ناروایىها و بى عدالتىها یك چیز طبیعى است به توصیه حكیمانه آن حضرت مهار مىكند. و شیوههاى كارهاى پنهان مانند: رازدارى، كمگویى، بىنشان زیستن، تعاون درون جمعى، زهد و پارسایى انقلابى، و مانند اینها را هم به تعلیم او و به عنوان كار مقدس و خدایى مىآموزد و به كار مىبندد. به مردى كه از آن حضرت پرسیده است، چگونه صبح كردهاید اى فرزند پیامبر! چنین خطاب مىكند آیا وقت آن نرسیده است كه بفهمید ما چگونهایم و چگونه صبح مىكنیم؟
داستان ما درست داستان بنى اسرائیل است در جامعه فرعونى كه پسرانشان را مىكشتند و زنانشان را زنده مىگرفتند، بدانید كه بنى امیه پسران ما را كشتند و زنان ما را زنده مىگیرند، و پس از این بیان گیرا و بر انگیزاننده، مسئله اصلى یعنى اولویت اهل بیت را نسبت به حكومت پیش مىكشد، و مىگوید عرب مىپنداشت كه برتر از عجم است، زیرا كه محمد(صلی الله علیه و آله) عربى است و عجم بدین پندار گردن مىنهادند، اگر آنان در این ادعا، صادقند، پس ما از دیگر شاخههاى قریش برتریم، زیرا ما فرزندان و خاندان محمدیم و كسى با ما در این نسبت شریك نیست .
مرد كه گویا به هیجان آمده مىگوید: به شما خاندان مهر مىورزم، و امام(علیهالسلام) كه او را تا مرز پیوستگى كامل فكرى و قلبى و عملى جلو آورده، آخرین سخن آگاهى بخش و هشیارگر را نیز به او مىگوید: پس خود را منتظر و آمادهى بلا كن، بخدا سوگند بلا به شیعیان ما نزدیكتر است از سیل به دامنه كوه و بلا نخست ما را مىگیرد و سپس شما را، همچنان كه راحت و امنیت اول به ما مىرسد و آنگاه به شما .
نمونههایى كه از ارتباطات امام با این جمع در دسترس ما است، از یك سو نمایشگر صراحتى در زمینه آموزشهاى فكرى است، و از سوى دیگر نشاندهنده پیوستگى و تشكل محاسبه شده میان آنان و امام . فضیل ابن یسار از نزدیكترین یاران رازدار امام در مراسم حج با آن حضرت همراه است، امام به حاجیانى كه پیرامون مكه مىگردند، مىنگرد و مىگوید: در جاهلیت بدین گونه مىگردیدند، ولى فرمان آنست كه به سوى ما كوچ كنند، و پیوستگى و دوستى خود را به ما بگویند و یارى خود را به ما عرضه كنند. اما از آنجا كه در عهد امام باقر(علیهالسلام) در اثر مظالم بنى امیه، هر روز در قطرى از اقطار و بلاد اسلامى، انقلاب و جنگهایى رخ مىداد، و در میان خود خاندان امور نیز اختلافاتى بروز مىكرد، و این گرفتارىها دستگاه خلافت را مشغول كرده بود، و از طرفى وقوع فاجعه كربلا و مظلومیت اهل بیت(علیهمالسلام) مسلمانان را مجذوب و علاقمند اهل بیت مىساخت، این عوامل موجب شد كه مردم سیل آسا به سوى مدینه و به محضر امام باقر(علیهالسلام) سرازیر شوند، و امكاناتى در نشر حقایق براى آن حضرت به وجود آید و دعوتهاى شیعى كه بر اثر ستمگرىهاى خلفاء متوقف مانده بود كه جز در پوششهاى ضخیم ارائه نمىشد، اكنون در بسیارى از اقطار اسلامى خصوصاً در عراق و حجاز و خراسان، ریشه دوانیده و قشر وسیعى را به خود متوجه ساخته، و حتى در دائره محدودتر بصورت یك پیوند فكرى و حزبى درآمده است .
آن روزى كه امام سجاد(علیهالسلام) مىفرمود: "در همه عراق دوستان ما به بیست نفر نمىرسند"؛ سپرى شده بود، و اكنون هنگامى كه امام باقر(علیهالسلام) به مسجد پیامبر در مدینه وارد مىشود، جماعت انبوه از خراسان و دیگر مناطق شیعه نشین مانند مدینه و كوفه، و مناطق جدیدى به ویژه بخشهایى از كشورهاى اسلامى كه از مركز حكومت بنى امیه دور است، نیز بر قلمرو طرز تفكر شیعى افزوده مىگردد، و نفوذ و تبلیغات شیعى در خراسان بیش از هر جاى دیگر بود، و روش سیاسى حضرت امام پنجم ، ادامه منطقى همان روش امام زین العابدین(علیهالسلام) است .
منابع:
1- اصول كافى، كلینى، ج 1، ص 183 .
2- حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج 1، ص 235، چاپ اول، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1371 .
3- پیشواى صادق، سیدعلی خامنهاى، ص 106، چاپ اول، انتشارات سید جمال .
4- رجال كشى، ص 380 .
5- بحارالانوار، ج 46، ص 360 .
6- سیر كوتاه در زندگى ائمه علیهم السلام، محمدحسین طباطبایى.
برگرفته از اندیشه حكومت دینى، ج 1، صص 521 – 529 .
تنظیم گروه دین واندیشه تبیان، هدهدی .