تبیان، دستیار زندگی
در نوشتار حاضر با مروری بر داستان آفرینش انسان و نقش شیطان در اغوا و هبوط حضرت آدم از بهشت، به تحلیل پاره ای از الگوهای مصرف قرآنی و تبیین تاثیر تسویلهای ابلیس در رفتارهای مترفانه و اسراف آمیز آدمیان پرداخته ، اسراف را به عنوان یکی از قلمروهای تسویل شیطان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

الگوی مصرف و تساویل ابلیس

(2)

شیطان

اشاره:

در نوشتار حاضر با مروری بر داستان آفرینش انسان و نقش شیطان در اغوا و هبوط حضرت آدم از بهشت، به تحلیل پاره ای از الگوهای مصرف قرآنی و تبیین تاثیر تسویلهای ابلیس در رفتارهای مترفانه و اسراف آمیز آدمیان پرداخته ، اسراف را به عنوان یکی از قلمروهای تسویل شیطان که می بایست همواره از ورود به این منطقه ممنوعه حذر داشت، معرفی می شود.

خدای سبحان، در آیات متعدد ضمن ابراز بیزاری از اسراف‌كاران، آنان را از فرعونیان و یاران جهنم می‌شمارد و وعده هلاكت آنان را به مؤمنان می‌دهد (برای تفصیل مراجعه كنید به كریمه‌های 141 انعام، 31 اعراف، 83 یونس، 9 انبیاء، 43 غافر، ...)

یعنی در الگو یا الگوهای مصرف قرآنی، وجوه افتراق با الگوهای دیگر مصرف وجود دارد كه آن وجوه افتراق، مناطق اسراف است كه محل‌های تسویل شیطانی است. شاخصه‌های این منطق بروز تقاضاهای جدید است به قصد ایجاد انحراف و ستمكاری و تمایزات طبقاتی و برتری‌جویی طبقه فرادست نسبت به طبقات فرودست و ترویج خصائل تكبر و خود بزرگ‌بینی و استكبار و كنز زر و تشكیل زور و آرایش تزویر!

مرحوم «علامه» طباطبایی در تفسیر شریف المیزان، در یك بحث مستوفا از قضیه خلقت آدم و تكبر ابلیس در برابر وی و نقش ابلیس در بیرون رانده شدن آدم از بهشت اولیه و داستان هبوط آدم به زمین و درگیری شدید ابلیس با آدم در تمامی اطوار زندگی بشر بر روی خاك را بدین صورت جمع‌بندی می‌فرماید: «در این آیات و هم‌چنین آیات قبل از آن كه راجع به داستان سجده و بهشت بود خطاب‌هایی است كه اگر مورد دقت قرار گیرد و آنگاه در مقابل خطاباتی قرار داده شود كه در آیات راجع به همین قصه در سایر سوره‌ها مخصوصا در سوره «طه» است، و این معنا هم ملاحظه شود كه سوره «طه» در مكه نازل شده و داستان سجده و بهشت آن اجمالی است از آنچه كه در این سوره و در سوره «بقره» است كه در مدینه نازل شده، بدست خواهد آمد كه این خطابات؛ یعنی خطاب «یا بنی آدم» تعمیم خطاب‌های خصوصی است كه در آن آیات به خود آدم شده است. بلكه به بیانی كه قبلا گفته شد، اصل داستان مربوط به آدم است و در این آیات به عموم فرزندان او تعمیم یافته است.»

خدای سبحان، در آیات متعدد ضمن ابراز بیزاری از اسراف‌كاران، آنان را از فرعونیان و یاران جهنم می‌شمارد و وعده هلاكت آنان را به مؤمنان می‌دهد

«اگر این خطاب‌ها را از قصه مورد بحث انتزاع نموده، تعمیم بعد از تخصیص آن را و هم‌چنین تفریع احكام دیگری را كه بر آن شده در نظر بگیریم خواهیم دید احكامی كه در اینجا به طور اجمال ذكر شده شرایع الهی‌ای است كه بدون استثنا در جمیع ادیان الهی وجود داشته و نیز خواهیم دید كلیه مقدراتی كه انسان نسبت به سعادت و شقاوت و امثال آن دارد همه منتهی به این داستان می‌شود، و در حقیقت آنچه از اینگونه مقدرات برای بشر پش می‌آید حاصلی است كه از كشت آن روز درو می‌شود، و آن داستان ریشه این شاخ و برگ‌ها و فهرست این تفاصیل است.»

مرحوم علامه برای نشان اهمیت نقش شیطان در حیات بشر و جایگاه قرآنی آن، ذیل تفسیر كریمه‌های (10ـ25) سوره اعراف گفتاری دارد درباره شیطان و عمل او: «موضوع ابلیس نزد ما امری مبتذل و پیش پا افتاده شده كه اعتنایی به آن نداریم، جز اینكه روزی چند بار او را لعنت كرده و از شرش به خدا پناه می‌بریم و بعضی افكار پریشان خود را به این جهت كه از ناحیه او است تقبیح می‌كنیم. و لیكن باید دانست كه این موضوع، موضوعی است بسیار قابل تأمل و شایان دقت و بحث، و متأسفانه تاكنون درصدد برنیامده‌ایم كه ببینیم قرآن كریم درباره حقیقت این موجود عجیب كه در عین اینكه از حواس ما غایب است و تصرفات عجیبی در عالم انسانیت دارد چه می‌گوید، و چرا نباید درصدد برآییم؟ چرا در شناختن این دشمن خانگی و درونی خود بی‌اعتناییم؟ دشمنی كه از روز پیدایش بشر تا روزی كه بساط زندگیش برچیده می‌شود بلكه حتی پس از مردنش هم دست از گریبان او بر نمی‌دارد و تا در عذاب جاودانه دوزخش نیندازد آرام نمی‌گیرد. آیا نباید فهمید این چه موجود عجیبی است كه در عین اینكه همه حواسش جمع گمراه كردن یكی از ماها است و در همان ساعتی كه مشغول گمراه كردن او است عینا به همان صورت و در همان وقت سرگرم گمراه ساختن همه بنی نوع بشر است؟ در عین اینكه از آشكار همه با خبر است از نهان آنان نیز اطلاع دارد، حتی از نهفته‌ترین و پوشیده‌ترین افكاری كه در زوایای ذهن و فكر آدمی جا دارد با خبر است و علاوه بر اینكه با خبر است مشغول دسیسه در آن و گمراه ساختن صاحب آن نیز هست.»

«آیا تعجب در این است كه ما چنین بحثی را عنوان كردیم و یا در این است كه چرا مفسرین تاكنون اسمی از آن نبرده‌اند؟ و اگر هم احیانا متعرض آن شده‌اند به پیروی از روشی كه دانشمندان صدر اول اسلام داشته‌اند تنها متعرض اشكالاتی شده‌اند كه مردم عوام در برخورد با آیات این داستان متوجه آن می‌شوند، و در این چهار دیواری هر طایفه‌ای بر آنچه فهمیده استدلال و جنگ و جدال كرده و فهم طایفه دیگر را تخطئه نموده بر آن ایراد كرده و به شمارش اشكالات مربوط به داستان پرداخته است.»

«1ـ چرا خداوند ابلیس را آفرید، او كه می‌دانست وی چكاره است؟ 2ـ با اینكه ابلیس از جن بود چرا خداوند او را با ملائكه محشور و همنشین كرد؟ 3ـ با اینكه می‌دانست او اطاعتش نمی‌كند چرا امر به سجده‌اش كرد؟ 4ـ چرا او را موفق به سجده نكرد و گمراهش نمود؟ 5ـ چرا بعد از آن نافرمانی او را هلاك نكرد؟ 6ـ چرا تا روز قیامت مهلت داد؟ 7ـ چرا او را مانند خون در سراسر وجود آدمی راه داده و بر او مسلطش كرده است؟ چرا ... »

اهمال و كوتاهی مفسرین در این موضوع جدی و حقیقی، و بی‌بند و باری آن‌ها در اشكال و جواب به حد‌ی رسید كه در جواب از این اشكالات بعضی از آنان به خود جرأت دادند كه بگویند مقصود از آدم در این داستان آدم نوعی است، و داستان یك داستان خیالی محض است. و یا بگویند مقصود از ابلیس قوه‌ای است كه آدمی را به شر و فساد دعوت می‌كند و یا بگویند صدور فعل قبیح از خداوند جایز است، و همه گناهان از ناحیه خود او است. و او است كه آنچه را خودش درست كرده خراب می‌كند. و به طور كلی، خوب آن چیزی است كه او بخواهد و به آن امر كند و بد آن چیزی است كه او از آن نهی كند. و یا بگویند اصلا آدم از زمره پیغمبران نبوده و یا به طور كلی انبیاء معصوم از گناه نیستند. و یا قبل از بعثت معصوم نیستند و آدم آن موقع كه نافرمانی كرد مبعوث نشده بود و یا بگویند همه این صحنه‌ها برای امتحان بوده است.»

«باید دانست تنها چیزی كه باعث بی‌فایده بودن این مباحث شده این است كه این مفسرین در این مباحث بین جهات حقیقی و جهات اعتباری فرق نگذاشته و مسائل تكوینی را از مسائل تشریعی جدا نكرده‌اند. و بحث را در هم و برهم نموده، اصول قراردادی و اعتباری را كه تنها برای تشریعیات و نظام اجتماعی مفید است در امور تكوینی دخالت داده و آن را، حكومت داده‌اند.»

پس از این پرسش‌ها و مقدمات، مرحوم علامه(ره) تفصیلا به بحث مسأله شیطان پرداخته بر پایه مبانی دینی و حقایق تكوینی، برای تمامی ابعاد محتمل «مسأله» جواب‌های قرآنی و منطقی ارائه می‌دهد. ایشان موضوع شیطان را یك موضوع محوری و از حقایق عالم وجود می‌داند و معتقد است بدون توجه به آن و شناخت عمیق از نقش و ارتباطات و مناسبات میان شیطان و انسان، هرگونه برنامه و راهكار برای بهبود زندگی بشر و حل مسائل و مشكلات پیشاروی وی به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.(برای مطالعه بیشتر، مراجعه كنید به تفسیر المیزان، جلد 8، مباحث مربوط به شیطان.)

اما بحث مربوط به الگوی مصرف و نقش تخریبی شیطان در الگوی مصرف قرآنی، كه معمولا از طریق ترویج مظاهر اسراف و نابودی منابع و ایجاد فاصله طبقاتی و اشاعه فحشاء و بیكاری و تولیدات مضر و فسادآور و هوس‌آفرین و ... صورت می‌پذیرد، امروزه روز این بحث صورت‌های كاملا تازه و متفاوتی به خود گرفته است. و اگر امروزه بحث اصلاح الگوی مصرف در محافل و در رسانه‌ها مطرح می‌شود، بیشتر ناظر به این صورت‌های جدید از الگوی مصرف است تا الگوی كاملا فطری و شفاف و قرآنی و قابل فهم همگانی!

علامه طباطبایی موضوع شیطان را یك موضوع محوری و از حقایق عالم وجود می‌داند و معتقد است بدون توجه به آن و شناخت عمیق از نقش و ارتباطات و مناسبات میان شیطان و انسان، هرگونه برنامه و راهكار برای بهبود زندگی بشر و حل مسائل و مشكلات پیشاروی وی به نتیجه مطلوب نخواهد رسید

امروزه روز الگوی مصرف؛ یعنی الگوی مصرف بنزین، الگوی مصرف برق، الگوی مصرف آب، الگوی مصرف هوا، الگوی مصرف طبیعت، الگوی مصرف كتاب، الگوی مصرف ... و این الگوهای مصرف همه در متنی پیچیده از مناسبات و روابط و الزامات و باید و نبایدها و ... جوامع صنعتی كنونی مطرح است و هر یك از این الگوها به انبوهی پایان‌ناپذیر از عوامل و عناصر و معلومات و مجهولات گره خورده است كه غالبا اصلاح الگو را اگر نه غیرممكن، دست كم، بسیار دشوار می‌سازد. و این‌ها همه از تبعات این نوبت از تطور تاریخ حیات بشر است! كه اصطلاحا عصر استیلای تكنولوژی بر زندگی بشر نام گرفته است! و صد البته در این مرحله نیز باز شیطان جایگاه خاص خود را داشته مشغول انجام «وظایف خاص خویش» می‌باشد!

...حسن ختام این نوشتار حكایتی از شیخ اجل سعدی در باب الگوی مصرف: «یكی از حكما پسر را نهی همی كرد از بسیار خوردن كه سیری مردم را رنجور كند. گفت: ای پدر گرسنگی خلق را بكشد. نشنیده‌ای كه ظریفان گفته‌اند به سیری مردن به كه گرسنگی بردن؟ گفت: اندازه نگه دار. (كلوا و اشربوا و لاتسرفوا)»

نه چندان بخور كز دهانت برآید*** نه چندان كه از ضعف جانت برآید

با آنكه در وجود طعام است عیش نفس***رنج آورد طعام كه بیش از قَدَر بود

گر گُلشكر خوری به تكلّّف زیان كند*** ور نان خشك دیر خوری گُلشكر بود

نوشته: فرامرز حق شناس

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه - شکوری