تبیان، دستیار زندگی
یكی از علل پیدایش اساطیر، گریز بشر از قبول گناه، پذیرش و تسلیم وی در مقابل قدرتهای مرموزی است كه درصدد انهدام و نابودی وی‌اند. قدرتها و دستهایی كه بی‌اختیار او عمل می‌كنند، رقم می‌زنند و بر سرنوشت بشر حاكم‌اند. یكی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیدایش اسطوره (2)

مجسمه

قسمت اول را بخوانید.

ادامه :

یكی از علل پیدایش اساطیر، گریز بشر از قبول گناه، پذیرش و تسلیم وی در مقابل قدرتهای مرموزی است كه درصدد انهدام و نابودی وی‌اند. قدرتها و دستهایی كه بی‌اختیار او عمل می‌كنند، رقم می‌زنند و بر سرنوشت بشر حاكم‌اند. یكی از خصیصه‌های بارز این گونه اساطیر، ماورایی بودن آنان است. موجوداتی كه از فضاهای دورد‌َست با قدرتهای فوق بشری عمل می‌كنند. با این حال چون اساطیر ساخته دست بشرند، مرگ آنان نیز به گونه‌ای رمزآمیز و عجیب به دست بشر ابداع و طراحی شده است. چنان كه هر یك به شیوه‌ای خاص، كه باید به وسیلة دشمن كشف و فهمیده شود، می‌میرند و یا به ابدیت می‌پیوندند.

اسطوره‌ها برخلاف افسانه و قصه كه مشتمل بر ماجرایی است كه آغاز و پایانی دارد و پی‌آمدی بر آن مترتب نیست، مانند قوانین و پدیده‌های تغییرنیافتنی و انكارناپذیر طبیعت، پدیده‌هایی كه از آغاز ظهور انسان تا به امروز و تا ابد، در بطن و متن هستی جاری و ساری‌اند،‌ عمل می‌كنند. چنان كه اسطوره‌ها می‌توانند تبیین و تفسیر قوانین و پدیده‌های حاكم بر طبیعت هستی و طبیعت بشری باشند و آنان كه از مذهب نیز می‌گریزند نمی‌توانند منكر حاكمیت این قوانین و پدیده‌ها و پی‌آمدهای لایزال آنها باشند.

اگرچه عكس این تعریف را پذیرفته‌اند كه اساطیر به جای آنكه تبیین و توحید طبیعت باشند، توصیف و تعریف مافوق طبیعت‌اند. زیرا میان طبیعی و مافوق طبیعی مرزی نیست و دنیوی و دینی در یكدیگر تداخل سر‌ّی دارند و از هم بهره‌مندند.

دو خصیصة بارز قهرمانان اسطوره‌ای یكی آن است كه اغلب آنها از نسل و نژاد خدایان‌اند و یا پادشاهان. این قهرمانان نه از تخمه و تبار پست و زبون‌اند و نه از خانواده‌های فقیر و بی‌اصل و نسب و گم‌نام. و دیگر آنكه اغلب خود بنیان‌گذار و مؤسس تمدن‌اند و انسانی‍ّت و مدنی‍ّت،‌ حق و د‌ِینی عظیم نسبت به آنان احساس می‌كند. بدین‌گونه است كه ناچار اساطیر به تاریخ می‌پیوندند و سرنوشت و سرگذشتشان با وقایع تاریخی گره می‌خورد. تاریخی كه دیگر نمی‌توان آن را انكار كرد،‌ حذف نمود و از خاطره‌ها زدود. زیرا در اصل اسطوره، پیش از آنكه اندیشیده و بیان شود،‌ احساس و تجربه شده است و وجدان بشری آن را دریافته است و از آن بهره گرفته است.

مجسمه شنی

با این حال بیان این نكته ضروری است كه اگرچه اساطیر با تاریخ عجین شده‌اند و گسستن آنها از تاریخ امری ناممكن است،‌ اما باز به تعبیری مجرد از زمان و مكان‌اند و به عبارتی تعلق به زمان و مكان خاصی ندارند و این امر ناشی از خواست انسان به تحقق و تجربه كردن ابدیت و جاودانگی و زیستن با آن در این جهان خاكی است. جاودانگی‌ای كه همواره یادآور این است كه انسان وجود دارد، خود را گم نمی‌كند و از یاد نمی‌برد. یادآور اینكه انسان همواره بوده است و هست و خواهد بود و همیشه مربوط و متعلق به وجود و هستی است.

وجود اساطیر نشانگر و مبرهن این امر است كه بشر نمی‌تواند بدون روح و معنی، ارزش، ایده‌آل و بدون توجیه خود و هستی به زندگی ادامه دهد و باید خود را به چیزی بیاویزد، روی چیزی بایستد. بر چیزی تكیه كند. اصلاً انسان یله ‌و رها واقعیت ندارد.

وجود اساطیر نشانگر و مبرهن این امر است كه بشر نمی‌تواند بدون روح و معنی، ارزش، ایده‌آل و بدون توجیه خود و هستی به زندگی ادامه دهد و باید خود را به چیزی بیاویزد، روی چیزی بایستد. بر چیزی تكیه كند. اصلاً انسان یله ‌و رها واقعیت ندارد.

چرا در فرهنگ اساطیر، اشیاء و عناصر طبیعی دارای قداست‌اند و قهرمانان دارای صفات و شخصیتی ماورایی و غیر واقعی؟

بی‌شك حس و بینش مذهبی و ماورایی در ظهور و پیدایش اساطیر نقش بارز و انكارناپذیری دارد. همین كه انسان به خلقت خویش، كائنات،‌ اشیا و طبیعت اندیشیده و به تفسیر و بیان آنها از دیدگاه خود پرداخته و برای آنها معنی و مفهومی قائل شده، نشان‌دهندة‌ این است كه آن حس مذهبی در او وجود داشته و در او تعبیه شده است.

وقتی وحی نازل شد، وقتی ارتباط انسان با خالق برقرار و حاصل گشت، دیگر انسان گوینده و مفسر هستی نبود، بلكه از آن سو گوینده‌ای بود كه هستی را آن چنان كه هست بیان و تفسیر می‌كرد. بنابراین از نگاه یك انسان مذهبی، آب، آتش، خاك، انسان، كاینات، اشیا،‌ مكانها و چهره‌ها… رنگ و بویی دیگر می‌یافت.

قهرمان مذهبی دیگر خیالی و ساخته و پرداخته ذهن آدمی نبود، نه در شكل و نه در ماهیت، بلكه همة آنها واقعی بودند. بی‌هیچ شك و تردیدی. اگرچه پس از اندكی این قهرمانان رنگ و رویی اساطیری می‌گرفتند و حتی از ارزش و جایگاهی فراتر از اساطیر برخوردار می‌شدند.

مجسمه غول پیکر

بنابراین نطفة اساطیر، با ظهور و پیدایش آفرینش بسته و منعقد شده است و بینش خلاقیت و تفكر در چگونگی آغاز هستی و خلق شدن و صورت و نقش بستن هستی به بیان اساطیری می‌بایست منشعب و برخاسته از تفكر مذهبی باشد. اگرچه مذهب و اسطوره‌ دو مقولة جدا از هم‌اند و غالباً ظهور اسطوره را از نظر قدمت مقدم بر مذهب می‌انگارند. زیرا ظهور پدیدة مذهب به وحی و القای آن از سوی موجودی دیگر نسبت داده شده است و چیزی است منفك از خواست و ارادة بشر… و ظهور اساطیر استنباطی است كه انسان مذهبی یا غیر مذهبی می‌تواند از هستی و خلایق داشته باشد.

دنیای اساطیری دنیایی است مملو از دیوان و شیاطین و همچنین فرشتگان و ارواح نامرئی؛ اعم از ارواح بهشتی و ارواح دوزخی. دیوانی كه گاه دشمن انسان‌اند و در تعارض و نابودی و جنگ با وی و گاه در خدمت او و وسیله نجات وی و پیروزی از آن كسی است كه قوای عظیمی از دیوان و فرشتگان را سوی خود گرد آورد و مطیع خود بسازد و از آنان در وقت لزوم كمك و استمداد جوید.

جست‌وجو در احوال ستارگان، غیب‌گویی، سحر و جادوگری، تعبیر خواب، پیشگویی، ق‍ِران سرنوشت‌ساز ستارگان، شفابخشیهای معجزه‌آسای گیاهان افسانه‌ای، تولدها و لشكركشیها، سفرها، جنگها،‌ موجودات غیر انسانی، انسانهای عوالم‌ِ دست‌نیافته … در قصه‌های اساطیری مقام و جایگاهی سرنوشت‌ساز دارند. در دنیای اساطیری آدمی انگار در هر قدم و در هر لحظه می‌تواند از دنیای محسوس قدم به عالم غیر محسوس و دنیای موجودات و قوای جادویی بگذارد و گاه هر چیز ممكن تبدیل به ناممكن و هر امر ناممكن امری بدیهی و عینی به شمار آید.

به هر صورت در عصر كنونی پرداختن به دنیای اساطیر و جولان زدن در عرصة آن همچون پرداختن به هر مقولة دیگر،‌ می‌تواند نقبی باشد برای رهایی و رستگاری و تنبه‌ و بیداری.

آگاهی یافتن از دنیا و چهره‌های اساطیری اگرچه كلید و راه‌حل مشكلات و معضلات كنونی نیست، اما می‌تواند وسیله‌ای باشد در بهتر فهمیدن و شناختن تمدنها و جوامع مختلف و افكار و آرزوها و آرمانهای آنان و یافتن زبانی برای ارتباط بیشتر با آنان و استحكام هر چه بیشتر این ارتباط و شاید در نهایت راهی برای بهتر اندیشیدن.


احیا آقازاده