شاهنشاه عاری از مهر!!
نزدیك به ده روز پس از نخست وزیری بختیار، شاه با تشكیل شورای سلطنت در 26 دیماه 57 از كشور خارج شد. فرار شاه نخستین قدم درراه پیروزی بود . مردم توانسته بودند طاغوت پر نخوت زمانه را كه 37 سال غاصبانه و به زور بر مال آنها حكومت كرده بود مجبور به فرار كنند.شادی و شعف مردم پس از شنیدن خبر در رفتن شاه دیدنی بود و خاطره آن روز هرگز از ذهن ملت فراموش نمی شود.
دور هم نشسته بودیم و میخندیدیم. از چند شب قبل، بچههای گروه تئاتر آماده شده بودند كه در شب 26 دی كه مصادف با فرار شاه از ایران بود، تئاتر اجرا كنند.
آنها حتی عكس «شاهنامه عاری از مهر» را نقاشی كرده بودند. با درست كردن یك قسمت از آسایشگاه به عنوان صحنه تئاتر و با نصب كردن عكس آن دماغ گنده، تئاتر در آستانه شروع شدن بود كه ناگهان صدای نگهبان خودی داخل آسایشگاه ـ كه از آیینه نصب شده بر روی پنجره، نگهبان عراقی را میپایید ـ بلند شد: «جمعش كنید، نگهبان آمد!»
با عجله، هر چه بود و نبود را جمع كردیم و خونسرد نشستیم كنار هم. وقتی وارد شد، ناگهان متوجه شدیم كه عجله، كار دستمان داده است. بله، عكس شاه را فراموش كرده بودیم كه برداریم. اتفاقاً تا وارد شد، چشمش خورد به عكس! با وجود آنكه حقیقت كاری را كه میخواستیم انجام بدهیم، برایش گفتیم، گزارشش را داد. صبح، فرمانده اردوگاه كه سرگرد «مفید» بود، آمد. میخواست مسؤول این كار را معرفی كنیم. وقتی دید جوابی نمیتواند از بچهها بگیرد، سه روز ما را در آسایشگاه حبس كرد.
منبع:کتاب آزادگان بگویید
جمع آوری و تنظیم:فاطمه شریعتمدار