تبیان، دستیار زندگی
آموزش ادبیات و تأثیر آن بر مهارت خواندن و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خواندن

خواندن
چکیده

فرایند "خواندن" از جمله مسایل اصلی مورد بحث در یادگیری زبان و نشانه باسوادی مردم هر جامعه است. برای درک هر چه بیش تر این فرایند باید ماهیت "خواندن" و نظریات مربوط به آن، و همچنین سؤال و جواب های مربوط به "خواندن"، مورد توجه دقیق قرار گیرد. ضمناً، استفاده از ادبیات در تدریس "خواندن" نقش مهمی ایفا می کند و نگرش معلم در این فرایند می تواند بسیار موثر باشد.

تحقیقات فراوانی در زمینه "خواندن" انجام گرفته است که بر اساس یافته های آن ها، یکی از مهم ترین عوامل مؤثر در علاقه به "خواندن"، درک یا شناخت ارزش خواندن و تبحر در این مهارت است. معلمان و زبان آموزان می دانند که یادگیری و کسب مهارت "خواندن"، ارزش زحمت آن را دارد و با تقویت این مهارت، زبان آموزان از آن لذت می برند.

"خواندن" فرایندی بیش از رمز خوانی علائم از روی یک صفحه کاغذ است. تلاشی است برای یافتن معنی که به درگیری فعال خواننده نیاز دارد. هر گاه فنون تدریس "خواندن" را به کار می بریم، یا کتابی برای زبان آموزان انتخاب می کنیم، پیش نیاز همیشگی آن در پیش زمینه قرار دادن "معنی" است. خواندن فرایندی پیچیده است که به معنی بازیافت اطلاعات از یک متن است و به کلمات ثبت شده روی صفحه کاغذ محدود نیست.خواندن با معیارهای تعلیم و تربیت ارتباط کامل دارد و یکی از کنش های آن، داشتن جامعه ای با سواد است. به طور خلاصه، هدف اصلی مدرسه باید تربیت افرادی منطقی، بلند نظر و منتقد باشد. در این مقاله ماهیت خواندن، ارتباط خواندن و فرهنگ، مهارت های اطلاعاتی و نقش رایانه و ادبیات تا حدی مورد بحث قرار می گیرد.

پیتر تراوس(1991)، معتقد است که کم تر مقوله ای در آموزش و پرورش مانند خواندن، امید و تصورات مردم را برمی انگیزد. این در حالی است که هر از گاهی، روزنامه ها و مجلات بحران خواندن را که به پایین ترین سطح خود رسیده، مورد بحث قرار می دهند و می نویسند، کودکان در رقابت با ملل دیگر عقب مانده اند، توان گذشته را ندارند، از نظر قدرت خواندن و درک مطلب همچون پدران و مادرانشان نیستند و دوران افق های طلایی خواندن رو به افول است.

ماهیت این نظریات و ضد و نقیض بودن آن ها مسأله پیچیده تر و ریشه دارتری را درباره خواندن، ماهیت و نقش آن مطرح می کند. از یک طرف، خواندن را یک مهارت اصلی و یک فعالیت کنشی می دانیم که باید در سنین پایین کسب شود و برای شکوفایی فرهنگ و آموزش و پرورش و جامعه لازم است. از طرف دیگر، خواندن را در ارتباط نزدیک با کتاب، ادبیات، میراث های ادبی و متون اصیل می بینیم که در آن موضوع، محتوا و شیوه خواندن مد نظر است. هیچ کدام از این دو به تنهایی کافی نیستند و هر جنبه خواندن را باید در کنار یا به دنبال دیگری و در مراحل مختلف آموزش "خواندن" مورد توجه قرار داد. برای همه روشن است که تمام کودکان باید برای رفع نیازهای جامعه با سواد خود آماده باشند و این آمادگی باید به صورتی مفید و در سنین پایین فراهم آید. ضمناً باید بر تجربه کردن و دسترسی داشتن به امکانات و کمک های لازم تأکید شود تا آنها بتوانند در این زمینه، افرادی منتقد و مفید باشند.

در این راستا سؤال هایی مطرح است که قبل از پرداختن به تدریس و یادگیری این مهارت، اشاره به آن ها خالی از لطف نیست:

1- خواندن باید چه تأثیری  بر زندگی کودکان داشته باشد؟

2- معنی دقیق خواندن و فرد ماهر در آن، چیست؟

3- چه مواردی در فرایند خواندن مؤثرند؟

4- این سؤال ها چه مفهومی برای مدارس به طور کلی و برای معلمان زبان به طور خاص دارد؟

در تعریف ماهیت "خواندن" ، باید نقش خواندن را در جامعه مورد توجه قرار داد. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که داشتن این مهارت را نوعی "باسوادی" می دانند. البته اخیراً استفاده از رایانه و دیگر وسایل ارتباط جمعی نیز جزئی از خصوصیات باسوادی است و هر روزه نیاز به خواندن افزایش می یابد و افراد مجبورند در محل کار، هنگام رانندگی، خرید و موارد دیگر، مطالبی را بخوانند. گرچه در زندگی نوین در ارتباط با فناوری، موارد معدودی دیده می شوند که نیاز به خواندن ندارند، ولی تمام نهادهای فرهنگی، دولتی و اقتصادی با زبان نوشتاری سر و کار دارند و رفع نیازهای جامعه به قدرت خواندن افراد بستگی دارد. اوقات فراغت و گاهی تفریحات ما نیز با خواندن روزنامه، مجله، کتاب و گزارش می گذرد. خواندن دستیابی به افکار و اندیشه های دیگران را در اقصی نقاط دنیا ممکن می سازد. خواندن در تحصیل و آموزش و پرورش نقش بسزایی دارد. نه تنها نظام آموزشی به خواندن مطالب زیادی در فرآیند یادگیری نیاز دارد، بلکه قدرت فرد در این مهارت نیز یکی از شاخص های موفقیت در کار است.

ادبیات نیز در تدریس "خواندن" نقش بسزایی دارد. نباید تصور کرد که یک قطعه ادبی، صرفاً به خاطر ویژگی های زیبا شناختی، موضوع، شهرت یا تأثیر بر مخاطبان، تدریس یا خوانده می شود، بلکه استفاده از آن با هدف مهم تری انجام می گیرد. یک اثر ادبی می تواند باعث انگیزش خواندن در بسیاری از مردم عادی و تحصیلکرده شود و این مهارت مهم را در افراد جامعه گسترش دهد. بنابراین، فرایند استفاده از ادبیات در آموزش "خواندن"، با آنچه مردم، دانشجویان و معلمان در ذهن دارند و آن را یک کار آموزشی خاص می دانند که باید در کلاس درس انجام پذیرد، کاملاً متفاوت است. آنگونه که ویلیامز (1965) می گوید: "ادبیات مجموعه یا گلچینی از فرهنگ است و مؤسسات آموزشی با آموزش ادبیات، زبان آموزان را به سوی زیباترین آثار و مطالب زبان هدایت می کنند". در این تلاش، نباید ادبیات را بیش از حد تخصصی کرد و مانع استفاده زبان آموزان شد. نامناسب یا نامربوط دانستن ادبیات با زبان کودکان، کار صحیحی نیست. نادیده گرفتن ادبیات در تدریس زبان و تأکید بیش از حد زبان شناسانه و کاربردهای اصول آن، ذوق ادبی را نابود می کند.

بنابراین، برای رشد آموزش زبان و بخصوص مهارت خواندن، ادبیات باید جایگاه ویژه ای در برنامه های آموزشی داشته باشد. افرادی چون کاکس (1992)  معتقدند که قدرت استفاده از زبان و رشد و گسترش آن، به دانش فرد از تاریخ و ادبیات زبان بستگی دارد. بحث درباره میزان کارآیی و قدرت ادبیات در بسط زبان آموزی، نکته ای است که به تحقیقات و رویکردهای تحلیلی و آماری نیاز دارد و باید در این مورد فعالیت بیش تری انجام گیرد. وظیفه معلمان کمک به شناساندن بهتر این زمینه علمی و بالا بردن درک زبان آموزان از آن است. درک معنی، گسترش قدرت شناخت و فرایند تشخیص تغییر و تضاد مفهوم کلمات و عبارات در متون و محتواهای گوناگون، یکی از ضرورت های خواندن و ماهر شدن در این کار است. خواندن راهی است برای کمک به زبان آموزان، برای "درک انتقادی" جهان و محیط اجتماعی آن ها. زبان آموزان باید با فرایند انتقال معنی این ارزش های اجتماعی آشنا شوند و راه های بیان آن را در نوشتار بیاموزند. امروزه نظریه های آموزشی بر این عقیده تاکید دارند که: " تسلط بر زبان و تبحر در استفاده از آن، نوعی قدرت است.

نوع دیگری از مطالب خواندنی، متون اجتماعی، سیاسی یا واقعی هستند. چون افراد دوست دارند محتوا یا موضوع نوشته شده خاصی را بخوانند، ادبیات و نوشته های مربوط به واقعیت های زندگی یا مطالب مربوط به آن ها از جایگاه خاصی برخوردار است. در این نوع متون، زبان آموزان می توانند به درون شخصیت ها، افراد و ابعاد احساسی و عاطفی مورد نظر راه یابند، به خواندن گسترده تشویق شوند و از این کار لذت ببرند.

بررسی مشخصه های زبان شناختی متن نیز یکی از مواردی است که زبان آموزان را به شیوه استفاده از زبان گفتاری در نوشته های داستانی، گفت و گوها و انواع دیگر آن آشنا می کند. حتی خواندن اشعار مناسب می تواند راهی برای بحث و درک نکات زبانی مانند واژگان، ساختار و دیگر اصول نگارشی باشد. با این عمل، موضوع زبان و تنوع آن مشهود می شود. جنبه های فرهنگی، وزن و موسیقی زبان گفتاری در نوشته های ادبی، خود جاذبه ای برای خواندن آن هاست که زبان آموزان را جذب می کند و کشش لازم برای خواندن را در آن ها به وجود می آورد. گاه خواندن نقدهای مربوط به متون مختلف، زبان آموزان را با شرایط تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی یک متن آشنا می سازد و آگاهی ادبی و شوق خواندن ایجاد می نماید. تنظیم و تهیه سؤال هایی در پایان متن، خود باعث نوعی انگیزش در خواننده می شود و دقت زبان آموزان را در درک آن افزایش می دهد.

در هر حال، برای تدریس "خواندن" باید نگرش و دید معلم را نسبت به متن فراموش نکرد. البته همین موضوع در مورد زبان آموزان نیز صحت دارد. تجربه معلم و میزان استفاده و تکرار تدریس یک متن، آموزش آن را روان تر، راحت تر و پرمعنی تر می کند. اگر چه نباید این موضوع حالت رفع مسئولیت به خود بگیرد و معلم نباید صرفا با تسلطی که پیدا می کند، خود را از زحمت مطالعه رها سازد و به خاطر تسلط، جواب سVال ها را از بر بگوید و نسبت به تشویق، درک و لذت بردن زبان آموزان از متن، بی توجه باشد.

نکات و خصوصیات زیر ممکن است برای بهتر خواندن ، لذت بردن و درک صحیح مفید واقع شود:

1-  شاگرد محور بودن: تأکید و کمک به زبان آموز در درک واقعی مفهوم متن.

2- همکاری جمعی و شرکت در بحث: تشویق زبان آموزان به سهیم کردن دیگران در آموخته های خود، مذاکره و مشارکت در یادگیری نکات و مطالب خوانده شده.

3- فعالیت جسمی: نشان دادن تصورات، فعالیت های ذهنی و احساسی مورد مطالعه.

4- تشویق به عکس العمل: ایجاد زمینه برای نمایش، نوشتن، بحث، هنرنمایی و امثال آن.

5- استفاده از منابع مختلف: نقد و بررسی مطالب با مشاهده فیلم و عکس یا خواندن نقدهای مربوط به آن ها.

6- به کارگیری تخیل: زبان آموزان نباید در قالب متن محصور شوند، بلکه دید آن ها باید گسترش یابد و ارتباط مطالب را با جنبه های مشابه و متفاوت بررسی کنند.

7- جست و جوگری: بحث های باز و پیش بینی نشده عاری از قضاوت و تعصب های شخصی بین معلم و زبان آموز.

8- انجام تکالیف: زبان آموز باید پس از خواندن، تکالیفی، هر چند مختصر، انجام دهد.

9- بحث گروهی: گفت و گو و بحث درباره مطالب، در گروه های چند نفره مفید است.

10- روش تدریس: برای تدریس "خواندن" فقط یک روش وجود ندارد، بلکه می توان از روش های متفاوتی همراه با فنون و رویکردهای گوناگون استفاده کرد.

11- فراموش کردن متن و توجه به درک آن: به یاد داشته باشیم فقط یک تفسیر، یک تعریف، یک طریق آموزشی و یک راه برای درک مطلب وجود ندارد.

12- درک خواندن: مهم تر از همه این است که باید از خواندن لذت برد.

با توجه به نکات فوق و مشکل آموزش "خواندن"، معلم وظیفه ای سنگین بر عهده دارد. متاسفانه بعضی ها فکر می کنند که راحت ترین کار تدریس "خواندن" است؛ چون متن در اختیار زبان آموز است و او با یک فرهنگ دو زبانه می تواند تمام مفاهیم لازم را پیدا کند. کافی است معلم فقط در تلفظ بعضی کلمات یا آهنگ خواندن جملات به او کمک کند. اما نتیجه کار وضع اسفناکی خواهد بود و پس از چند سال مطالعه، کلاس، درس، رفت و آمد و مخارج سنگین، زبان آموز در خواندن ساده ترین متون و درک آن ها ناتوان خواهد بود و راه به جایی نخواهد برد. در واقع، این شعار که مطلب باید مناسب با هدف باشد و پیشرفت و حاصل کار مورد ارزیابی مداوم قرار گیرد، از قلم افتاده است. بنابراین یافتن نظامی موثر برای ارزیابی کار، نه به خاطر مجازات معلم یا زبان آموز، بلکه برای آگاهی هر دوی آنها از نتیجه تلاش و زحمت خود ضروری به نظر می رسد.

راهبردهایی برای ارزیابی مهارت خواندن ارائه شده است که به طور مختصر عبارتند از: ارزیابی توسط فردی غیر از معلم درس، ارزیابی معلم با نظارت فردی دیگر، و ارزیابی زبان آموز از خود. همه این موارد باید معطوف به نکات زیر باشند:

- دانش و درک زبان آموز از متن و شناخت نکات و مفاد مورد بحث در آن

-  لذت بردن از سبک و کار نویسنده

- توانایی بیان نظر خود درباره متن و پاسخ مناسب به پرسش ها

- کیفیت بیان

معلم باید در ارزیابی، به درک محتوا، فرایند یادگیری، و رشد و پیشرفت زبان آموز توجه کند و مهارت های کسب شده و میزان آن ها را نادیده نگیرد.

اما مهم تر از همه توجه به این نکته اساسی و غیر قابل انکار است که زبان آموز در زندگی آینده خود  با مطالب آشنا و خوانده شده در کلاس روبه رو نخواهد بود. بلکه همه آموزش و تلاش، به خاطر آماده کردن و ایجاد توان لازم در او برای رو به رو شدن با مطالب جدید و ناخوانده است. نگاهی گذرا به تمام کلاس های زبان در مؤسسات، مدارس و دانشگاه ها خلاف این موضوع را نشان می دهد. ولی چه باید کرد که حقیقت و هدف اصلی خواندن چند متن و گرفتن نمره نیست، بلکه آمادگی برای رویارویی با متون جدید، درک و گاه ترجمه آن ها برای انتقال دانش، فناوری و یافته های علمی جهان پرتحرک و در حال تحول است.درس های ناخوانده بسیارند و از کجا می دانیم که آنچه در کلاس درس انجام می گیرد، ارزش علمی و آموزشی دارد.

منبع

مجله رشد آموزش زبان ، شماره 66

دکتر سید اکبر میر حسنی