تبیان، دستیار زندگی
شگفت آورترین صحنه زندگى حضرت خدیجه (علیهاالسلام) مربوط به قبول ولایت امیرمؤمنان علیه‏السلام و امامت اولاد امیرمؤمنان علیه‏السلام است با این كه در آن وقت به قبول ولایت مكلف نبود، چون این تكلیف بعد از وفات پیامبر، وجوب مى‏یافت. ولى او در زمان ولادت حضرت فاط
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حضرت خدیجه، اولین شیعه على علیه‏السلام

وفات حضرت خدیجه علیهاالسلام

خدیجه و ازدواج با پیامبر اكرم

«كانت خدیجة امرأة عاقلة شریفةً مع ما اراد الله بها من الكرامة و الخیر و هى یومئذ افضلهم نسبا و اعظمهم شرفا و اكثرهم مالاً(1) ؛ خدیجه بانویى عاقل و شریف بود. به اضافه آنچه خداوند از بزرگوارى و خیر نسبت به او اراده كرده بود و او آن روز برترین در نسب و بزرگ‏ترین در شرف و ثروتمندترین زنان در زمان خود بود.»

حضرت خدیجه علیهاالسلام دختر خویلد ـ كه 68 سال پیش از هجرت در قریش متولد شده بود - (2) بانویى پرهیزكار و پاكدامن بود. چنانكه به طاهره(3) مشهور شد، او به دلیل استعداد قوى خود، یكى از ثروتمندترین افراد قریش بود. با این همه، همواره بخشى از اوقات خود را در محضر علماى بزرگ و كسب دانش از آنان مى‏گذراند. در همین نشست‏هاى علمى بود كه متوجّه شد، به زودى پیامبرى ظهور خواهد كرد.(4) با روى دادن اتفاقى چند، سرانجام پیامبر خاتم را شناخت و به تقاضاى خود با وى ازدواج كرد. این رویداد بزرگ در حدود 28 سال قبل از هجرت روى داد(5) و از آن پس خدیجه عمر خود را به همدلى، همسرى، همرازى و همراهى پیامبر اكرم (صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) گذراند.

على و محمد نور واحد

بنابر نظر مشهور، امیرمؤمنان على علیه‏السلام در سیزدهم رجب سى سال پس از عام الفیل در میان خانه كعبه متولد شد و در آن وقت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیست و هشت ساله بود.(6) در روایات معتبر مى‏خوانیم: پیامبر اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:«ان الله تبارك و تعالى خلق علیّا من نورى و خلقنى من نوره و كِلانا من نورٍ واحد؛ خداوند تبارك و تعالى على را از نور من و مرا از نور خودش خلق كرد و هر دوى ما از یك نور هستیم.»(7)

این روایت به خوبى میزان همبستگى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و على علیه‏السلام را نشان مى‏دهد، لذا طبیعى است كه بعد از تولد على علیه‏السلام، پیامبر نهایت كوشش خود را جهت ارتباط بیشتر با على علیه‏السلام صرف كنند.

جبرئیل بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شد و فرمود: «از گریه خدیجه، ملائكه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام مى‏رساند و او را به خانه‏اى در بهشت كه از نور زینت شده است، بشارت ده.»

بر اساس منابع تاریخى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا سه سالگى على، در خانه ابوطالب بود.(8) پس از آن به منزل خدیجه علیهاالسلام رفت. در طول این مدت پیامبر همواره در تربیت على (علیه‏السلام) مى‏كوشید و با او پیوند داشت، لذا هنگامى كه مادر حضرت على (علیه‏السلام) نوزادش را خدمت رسول خدا آورد، پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) از او خواست، گهواره على را كنار رختخوابش قرار دهد، حضرت گهواره على علیه‏السلام را تكان مى‏داد؛ به او غذا مى‏داد؛ على (علیه‏السلام) را بغل مى‏گرفت و مى‏فرمود: «این كودك برادر و در آینده ولى، یاور، وصى و همسر دختر من خواهد بود.»(9)

حضرت على علیه‏السلام بعدها این توجه خاص پیامبر اكرم را این گونه توضیح داده است: «شما از خویشاوندى نزدیك من با رسول خدا و مقام مخصوصى كه نزد او داشتم، مطلع هستید. مرا در كنار خود قرار مى‏داد، هنگامى كه نوزاد بودم، مرا به سینه خود مى‏گرفت و در كنار بستر خود مرا حمایت مى‏كرد و بوى خوش خود را به مشامم مى‏رساند. او غذا را در دهان من مى‏گذاشت.» (10)

خانه حضرت خدیجه علیهاالسلام

على در خانه خدیجه

طبیعى بود كه این عشق و علاقه حضرت محمد(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) به على كه از جایگاهی الهى و منبعث از پیوستگى حقیقى آن حضرت به امیرمؤمنان بود، او را وادار مى‏كرد به نحوى على علیه‏السلام را بیشتر با خود همراه سازد و او را با تربیت الهى خود تربیت كند. لذا مى‏بینیم خود حضرت پیشنهادى به ابوطالب مى‏دهد و على را به خانه‏اش مى‏آورد و حضرت خدیجه با على علیه‏السلام آشنا مى‏شود.

دوران قبل از بعثت

على در خانه خدیجه رشد و نمو مى‏یابد و خدیجه مانند مادرى مهربان به وى مى‏نگرد. بیشترین لحظات عمر على(علیه‏السلام) در این دوره نیز با پیامبر اكرم سپرى مى‏شود. هر چند در خانه خدیجه است ولى پیامبر چون قصد دارد بر او در تمام مراحل نظارت كند، توجه ویژه‏اى به او مى‏كند، خصوصا در دوره‏هاى طولانى اعتكاف در غار حرا و ... لذا امام علی (علیه‏السلام) خود مى‏فرمود: «و لقد كنت اتّبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لى كل یوم من اخلاقه علما و یامرنى بالاقتداء به(11)؛ من مانند بچه ناقه‏اى كه دنبال ‏مادر مى‏رود، در پى پیامبر مى‏رفتم، هر روز از اخلاق خود نكته‏اى به من مى‏آموخت و دستور مى‏داد از آن پیروى كنم.»

قریش كه مطلع شدند، پیامبر با كمك على و خدیجه به خانه منتقل شده، در پى آنها روانه شدند، خود را به خانه خدیجه رساندند و شروع به سنگ پرانى به خانه كردند. خدیجه علیهاالسلام ناچار از خانه بیرون آمد و فرمود: «آیا شرم نمى‏كنید كه خانه زنى را كه نجیب‏ترین قوم شماست، سنگباران مى‏كنید. آیا از خدا نمى‏ترسید؟»

آرى! به تعبیر ابن ابى الحدید: «على آنچنان با پیامبر همراه بود كه هر وقت پیامبر اكرم از شهر خارج مى‏شد و به غار حرا مى‏رفت، او را نیز با خود مى‏برد.»(12)

البته حضرت على علیه‏السلام در این دوره براى تهیه غذا به منزل بر مى‏گشت و از خدیجه علیهاالسلام غذاى لازم را براى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏گرفت و به حضرت مى‏رساند. همچنین اگر لازم بود، خبرى به خدیجه (علیهاالسلام) یا پیامبر رسانده شود، على(علیه‏السلام) این كار را انجام مى‏داد.

دوره بعثت

رسالت غیر علنى

آنگونه كه گفتیم، ارتباط پیامبر با على (علیهما‏السلام) صرفا یك ارتباط عاطفى یا خویشاوندى نبود، بلكه برآمده از پیوندى قدسى بود. از این روى، با این كه على (علیه‏السلام) هنوز كودكى چندین ساله است، زودتر از خدیجه (علیهاالسلام) ایمان مى‏آورد و حضرت خدیجه بعد از وى به عنوان دومین نفر و اولین زن، اسلام را مى‏پذیرد. بر این اساس پیامبر اكرم فرمود: «اوّلكم واردا على الحوض، اوّلكم اسلاما، على بن ابى طالب...؛ نخستین كسى كه بر حوض(كوثر) بر من وارد مى‏شود، اولین كسى است كه اسلام آورد. (یعنى) على بن ابى طالب است.»(13)

در روایتى دیگر امام على علیه‏السلام نیز بر این واقعیت تأكید مى‏كند: «لقد صلیت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین و انا اول من صلى معه؛(14) من هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولین كسى هستم كه با او نماز گزارد.»

بعد از حضرت على علیه‏السلام، خدیجه علیهاالسلام نیز ایمان مى‏آورد و به این ترتیب خانواده سه نفرى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله همه مؤمن به دین او مى‏شوند.

اولین مسلمان

متأسفانه با وجود روایات متعدد و قراین واضح، عده‏اى كوشیده‏اند نه به خاطر خدیجه علیهاالسلام كه به خاطر دشمنى با على علیه‏السلام سابقه وى در اسلام را مخدوش كنند. لذا ایمان خدیجه را بر او مقدم مى‏دارند. از جمله، درباره ایمان آوردن على علیه‏السلام مى‏گویند: وقتى على علیه‏السلام بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وارد شد كه خدیجه با پیامبر مشغول نماز بود. على پرسید این عمل چیست؟...(15)

اما با توجه به این كه شیعه و سنى گفتار امیرالمؤمنین را قبول دارند، شیعه به خاطر عصمت امام و اهل سنت به خاطر این كه صحابه را عادل مى‏دانند و على علیه‏السلام را از صحابه مى‏دانند، مى‏توان این شبهه را با توجه به سخن خود امیر مؤمنان علیه‏السلام رد كرد، آن جا كه حضرت علی (علیه السلام) مى‏فرماید: «كنتُ اسمعُ الصوت و ابصر الضوء سنین سبعا و رسول‏الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حینئذ صامت ما اذن له فى الانذار والتبلیغ(16)؛ من هفت سال صدا را مى‏شنیدم و نور را مى‏دیدم و پیامبر در آن روز ساكت بود و اجازه انذار و تبلیغ به او داده نشده بود.» و در روایتى دیگر آمده كه حضرت تصریح كرد هفت سال قبل از دیگران با پیامبر نماز مى‏خواند.

شگفت آورترین صحنه زندگى حضرت خدیجه (علیهاالسلام) مربوط به قبول ولایت امیرمؤمنان علیه‏السلام و امامت اولاد امیرمؤمنان علیه‏السلام است با این كه در آن وقت به قبول ولایت مكلف نبود، چون این تكلیف بعد از وفات پیامبر، وجوب مى‏یافت. ولى او در زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از امامت ائمه اطهار ـ كه از نسل فرزندش فاطمه هستند ـ شنیده بود. لذا قدر و منزلت امیر مؤمنان علیه‏السلام را مى‏دانست.

در روایتى دیگر امام علی (علیه السلام) از ایمان خدیجه علیهاالسلام چنین یاد مى‏كند: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهم ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ریح النبوة؛(17) خانه‏اى واحد در آن روز در اسلام جمع نشد غیر از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و خدیجه علیهاالسلام و من سومین آن دو بودم. نور وحى و رسالت را مى‏دیدم و بوى نبوت را استشمام مى‏كردم.» در هر صورت حضرت على و حضرت خدیجه با پیامبر اكرم (علیهم السلام) اولین جامعه اسلامى را تشكیل دادند و در دوره دعوت غیر علنى به اجراى مراسم عبادى و نماز مى‏پرداختند.

در دوره‏اى كه هنوز غیر این سه نفر كسى مسلمان نشده بود، خدیجه و على به یارى محمد مى‏شتابند و نه تنها در منزل یا كوه حراء كه در كنار مسجدالحرام و كعبه و در منظر كفار نماز مى‏خوانند و حضور اولین جامعه كوچك اسلامى را به مسافران و مقیمان اطلاع مى‏دهند. این ارتباط‏ها همچنان ادامه داشت تا آن كه نوبت به خطیرترین مرحله رسالت رسید.

اعلام عمومى رسالت

این مرحله، سخت‏ترین و گاه دردناك‏ترین مراحل براى پیامبر اكرم و خانواده اوست. در این دوره، خصوصا سال‏هاى آغازین آن، خدیجه و على به شدت تحت فشار قرار داشتند و گاهِ خطر، كشته شدن پیامبر را نیز مشاهده مى‏كردند. یكى از حوادث این دوره كه در راستاى حمایت خدیجه و على علیه‏السلام از پیامبر اكرم قابل مطالعه است، موضوعى است كه مسلم و بخارى در صحیح خود نقل مى‏كنند.

«در ایام حج روزى پیامبر اكرم به بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند به مردم خطاب كرد: «اى مردم! من رسول پروردگار هستم.» آنگاه به كوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صداى بلند به گوش مردم رساند. اما جاهلان عرب هر یك سنگى برداشته و در پى حضرت روان شدند. ابوجهل نیز سنگى برداشت و روان شد. او سنگ را چنان پرتاب كرد كه به پیشانى حضرت خورد. خون بر صورت رسول خدا جارى شد. پیامبر به كوه ابوقبیس (متكى) رفت و مشركان نیز در پى او روانه شدند. در این بین شخصى خود را به نزد على علیه‏السلام رساند و گفت: «پیامبر را كشتند.» حضرت گریست و با شتاب خود را به خدیجه رساند و او را از این خبر وحشتناك مطلع كرد. خدیجه نیز به شدت غمگین و منقلب شد چنانكه نتوانست بر خود مسلط شود و اشك بر گونه‏هایش جارى گشت.»(18)

به این ترتیب هر دو براى رساندن خود به پیامبر همه جا را جست‏وجو كردند، در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شد و فرمود: «از گریه خدیجه، ملائكه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام مى‏رساند و او را به خانه‏اى در بهشت كه از نور زینت شده است، بشارت ده.»

علامه مجلسى در این باره مى‏نویسد: «یك روز رسول ‏خدا همسر مهربانش را خواست. او را در كنار خود نشاند و فرمود: «این جبرئیل است كه مى‏گوید، اسلام شروطى دارد: اوّل، اقرار به یگانگى خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شریعت و احكام آن. چهارم، اطاعت اولى الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او همراه با برائت از دشمنان آنها.»

على و خدیجه كه همچنان در پى پیامبر بودند، سرانجام آن حضرت را با صورتى خونین یافتند و به خانه آوردند. اما قریش كه مطلع شدند، پیامبر با كمك على و خدیجه به خانه منتقل شده، در پى آنها روانه شدند، خود را به خانه خدیجه رساندند و شروع به سنگ پرانى به خانه كردند. خدیجه علیهاالسلام ناچار از خانه بیرون آمد و فرمود: «آیا شرم نمى‏كنید كه خانه زنى را كه نجیب‏ترین قوم شماست، سنگباران مى‏كنید. آیا از خدا نمى‏ترسید؟»

در پى این سخنان بود كه مردم پراكنده شدند. رسول خدا هم در این هنگام پیام جبرئیل را به وى رساند. و خدیجه علیهاالسلام در جواب گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و على جبرئیل السلام و علیك یا رسول الله السلام و رحمة الله و بركاته و على من سمع السلام الا الشیطان.»(19)

تحریم همه جانبه

سران قریش در نخستین شب از سال هفتم بعثت تصمیم گرفتند مسلمانان را تحت فشار اقتصادى، اجتماعى و سیاسى قرار دهند. لذا پیمان‌نامه‏اى نوشتند و هر نوع معامله‏اى را با مسلمانان تحریم كردند. ابوطالب با درك میزان خطر، مسلمانان را از شهر خارج و در دره‏اى جمع آورى كرد. ـ دره‏اى كه سه سال پذیراى مسلمانان شد ـ در این رویداد بزرگ نیز هم حضرت خدیجه و هم حضرت على (علیهما‏السلام) حاضر بودند و اصولاً فشارهاى ناشى از تحمل گرسنگى و سختى این دوره را مى‏توان در رحلت خدیجه علیهاالسلام مؤثر دانست. البته حضرت خدیجه از طرق مختلف به تأمین نیازهاى مسلمانان همت مى‏گمارد كه از جمله ابوالعاص بن ربیع داماد حضرت خدیجه علیهاالسلام شترها را مى‏آورد؛ بار گندم و خرما بر آنها مى‏نهاد و به مسلمانان مى‏رساند.(20)

ابن هشام از جمله كسانى است كه به حضور خدیجه علیهاالسلام در شعب اشاره كرده است. «ابوجهل، حكیم بن حزام بن خویلد بن اسد را با غلامش كه مواد غذایى حمل مى‏كرد و قصد داشت نزد عمه‏اش، خدیجه علیهاالسلام، برود، دید؛ خدیجه نزد رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و با او در شعب بود. ابوجهل با او گلاویز شد و گفت: آیا غذا مى‏برى؟»(21)

بیعت با على علیه‏السلام

شگفت آورترین صحنه زندگى حضرت خدیجه (علیهاالسلام) مربوط به قبول ولایت امیرمؤمنان علیه‏السلام و امامت اولاد امیرمؤمنان علیه‏السلام است با این كه در آن وقت به قبول ولایت مكلف نبود، چون این تكلیف بعد از وفات پیامبر، وجوب مى‏یافت. ولى او در زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از امامت ائمه اطهار ـ كه از نسل فرزندش فاطمه هستند ـ شنیده بود. لذا قدر و منزلت امیر مؤمنان علیه‏السلام را مى‏دانست.

علامه مجلسى در این باره مى‏نویسد: «یك روز رسول ‏خدا همسر مهربانش را خواست. او را در كنار خود نشاند و فرمود: «این جبرئیل است كه مى‏گوید، اسلام شروطى دارد: اوّل، اقرار به یگانگى خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شریعت و احكام آن. چهارم، اطاعت اولى الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او همراه با برائت از دشمنان آنها.»

در پى این فرمایش پیامبر، حضرت خدیجه به همه آنها اقرار كرد و یك به یك تصدیق فرمود. رسول ‏اكرم در مورد امیرمؤمنان على علیه السلام، به خصوص به خدیجه (علیهاالسلام) فرمود: «هو مولاك و مولى المؤمنین و امامهم بعدى؛ على مولاى تو و مولاى مؤمنان و امام آنها پس از من است.»

رسول ‏اكرم در مورد امیرمؤمنان على علیه السلام، به خصوص به خدیجه (علیهاالسلام) فرمود: «هو مولاك و مولى المؤمنین و امامهم بعدى؛ على مولاى تو و مولاى مؤمنان و امام آنها پس از من است.»

رسول گرامى بعد از آن كه عهد اكید از خدیجه (علیهاالسلام) گرفت، اصول و فروع، واجبات و محرمات را به وى آموخت. آنگاه، دست خود را بالاى دست امیر مؤمنان (علیه‏السلام) گذاشت و خدیجه علیهاالسلام دست خود را بالاى دست پیامبر گذاشت و به این صورت بیعت كرد.

از حدیث «ما كمل من النساء الا اربعة آسیه بنت مزاحم، مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد» هم ظاهر مى‏شود كه آن بانوى بزرگوار به تمام اصول و فروع دین اسلام ایمان آورد.(22)

شمع

حضرت على، داماد خدیجه (علیهماالسلام)

حضرت خدیجه (علیهاالسلام) 24 سال زندگى پر فراز و نشیب خود با رسول خدا را پشت سر گذاشت و پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) به عنوان بشارت به وى وعده بهشت داد. بعد از وفات، خود وارد قبر او شد و برایش گریست.(23) فاطمه (علیهاالسلام) تنها بازمانده خدیجه (علیهاالسلام) در این لحظات سخت، دور پدر مى‏چرخید و بهانه مادر را مى‏گرفت و این بر ناراحتى پیامبر بى اندازه مى‏افزود تا آن كه جبرئیل نازل شد و فرمود: «اى پیامبر! به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته است كه میان آن نهر است و در آنجا رنجى نیست.»(24)

آرى خدیجه (علیهاالسلام) سرانجام سه سال قبل از هجرت در ماه رمضان(25) وفات یافت، اما تقدیر چنین بود كه این بار دختر و پاره تن خدیجه مأموریت همراهى على در مسیر پیروى و یارى از رسول خدا را عهده‌دار شود. امرى كه بعدها موجب فخر و مباهات ائمه (علیهم‏السلام) بود و آنان به این كه فرزند خدیجه نامیده شوند، افتخار مى‏كردند. مانند آنچه در زیارت امام زین العابدین، از امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «السلام علیك یابن رسول الله... السلام علیك یابن على بن ابى طالب. السلام علیك یابن الحسن و الحسین. السلام علیك یابن خدیجة و فاطمة.»(26)

به یاد خدیجه

امیرمؤمنان على(علیه‏السلام) بعد از وفات حضرت خدیجه (علیهاالسلام) به مناسبت از وى یاد مى‏كرد و نامش را گرامى مى‏داشت. از جمله، یك بار به دفاع پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از حضرت خدیجه اشاره كرده و این قضیه را نقل كردند: « یك روز كه پیامبر خدا در میان همسران خویش حضور داشت، یادى از همسرش خدیجه نمود و به فراق او گریست عایشه گفت: بر پیرزن سرخ‌رویی از تیره بنى اسد مى‏گریى؟ رسول خدا فرمود: [چه كسى جاى خدیجه را مى‏گیرد] روزى كه شما مرا تكذیب كردید، مرا تصدیق كرد. روزى كه كفر ورزیدید به من ایمان آورد و هنگامى كه شما نازا بودید او برایم فرزند آورد.(27) عایشه گفت از آن پس همواره خودم را با بیان خوبى‏هاى خدیجه به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نزدیك مى‏كردم.»

فاطمه (علیهاالسلام) تنها بازمانده خدیجه (علیهاالسلام) در این لحظات سخت، دور پدر مى‏چرخید و بهانه مادر را مى‏گرفت و این بر ناراحتى پیامبر بى اندازه مى‏افزود تا آن كه جبرئیل نازل شد و فرمود: «اى پیامبر! به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته است كه میان آن نهر است و در آنجا رنجى نیست.»

آخرین مال

اموال حضرت خدیجه علیهاالسلام به عنوان ابزارى مناسب از همان ابتدا در خدمت اسلام و پیشرفت آن قرار گرفت. جالب این كه آخرین بخش از دارایى خدیجه توسط امیرمؤمنان در سفر هجرت به مدینه صرف شد.

پیامبر اكرم سه شبانه روز در غار ثور ماند، امیر مؤمنان نیز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آنجا حضرت به على علیه‏السلام فرمود: «امانت‏هاى زیادى نزد من است، به بالاى ابطح (تپه‏اى در مكه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هر كس نزد محمد امانت و یا ودیعه‏اى دارد بیاید و تحویل بگیرد. یا على! بعد از این با هیچ حادثه‏اى ناگوار مواجه نخواهى شد تا این كه نزد من برسى. امانت‏هاى مردم را آشكارا تحویل بده. اى على! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما.

از آخرین باقى‏مانده اموال خدیجه براى خود و فاطمه و هر كس از بنى هاشم كه قصد همراهى با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانت‏ها، دیگر درنگ نكن... .»

ابوعبیده (نوه عمار یاسر) مى‏گوید: «فرزند ابى رافع این مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسیدم: مگر رسول خدا مال و ثروتى قابل توجه داشت كه دو شتر براى سفر خودش خرید و به امیر مؤمنان هم سفارش كرد زاد و توشه دیگر مهاجران را تهیه كند؟

ابى رافع پاسخ داد: پدرم گفت: پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) فرمود: هیچ مال و ثروتى براى من سودمندتر از اموال خدیجه نبود. ابى رافع افزود: پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه براى مسلمانان مستضعف بود كه قصد داشتند به مدینه هجرت كنند.

سفر اكثر مسلمانان با اموال خدیجه ممكن شد. آخرین آنها هم قافله‏اى بود كه امیرالمؤمنین آن را سرپرستى كرد.»(28)

یك نكته

شهید مطهرى(ره) به نكته‏اى اساسى در (اموال خدیجه و شمشیر على) اشاره دارد كه آگاهى از آن،  جهت روشن شدن ذهن مخاطبان ضرورى است. زیرا وقتى گفته مى‏شود اسلام با مال خدیجه و شمشیر على پیش رفت، چنین به نظر مى‏رسد كه دین اسلام با همان زر و زور پیش رفته است.

شهید پاسخ مناسبى به این شبهه مى‏دهد و مى‏نویسد: «اگر دینى با زور پیش برود، آن، چه دینى مى‏تواند باشد؟ آیا قرآن در یك جا دارد كه دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ آیا على علیه‏السلام یك جا گفت كه دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ شك[ى وجود] ندارد كه مال خدیجه به درد مسلمین خورد اما آیا مال خدیجه صرف دعوت اسلام شد؟ یعنى خدیجه پول زیادى داشت پول خدیجه را به كسى دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یك جا انسان در تاریخ چنین چیزى پیدا مى‏كند؟ یا نه، در شرایطى كه مسلمین و پیغمبر اكرم در نهایت درجه سختى و تحت فشار بودند، جناب خدیجه علیهاالسلام مال و ثروت خودش را در اختیار پیامبر گذاشت، ولى نه براى این كه پیامبر ـ العیاذ بالله ـ به كسى رشوه بدهد و تاریخ نیز هیچگاه چنین چیزى را نشان نمى‏دهد... پس اگر مال خدیجه نبود، فقر و تنگدستى شاید مسلمین را از پا در مى‏آورد، مال خدیجه خدمت كرد، اما نه خدمت رشوه دادن... بلكه خدمت به این معنى كه مسلمانان گرسنه را نجات داد. شمشیر على بدون شك به اسلام خدمت كرد... در شرایطى كه شمشیر دشمن آمده بود، ریشه اسلام را بكند.»(29)

پى‏نوشت‏ها:

1ـ تاریخ خمیس، ج 1، ص 263.

2ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 202.

3ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111/ اسد الغابة، ج 3، ص21.

4ـ استیعاب، ج 4، ص 1817.

5ـ درباره سال ازدواج تاریخ خمیس، ج 1، ص 264/ سیره حلبى، ج 1، ص 40، مشهور 40 سالگى است.

6ـ الفصول المهمه، ص 29.

7ـ كفایة الطالب، ص 206.

8 ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، صادق صدر، ص 59.

9ـ فروغ ولایت، ص 17، به نقل از كشف الغمه، ج 1، ص 90.

10ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182، خطبه قاصعه.

11ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182.

12ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13، ص 208.

13ـ مستدرك حاكم، ج 3، ص 136/ ج 3 الغدیر، ص 191 تا 213 را بخوانید.

14ـ تاریخ طبرى، ج 2، ص 213.

15ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، محمد صادق صدر، ترجمه دكتر سید جمال موسوى، ص 89، نقل از سیره سید احمد زینى بن دحلال، ص 104.

16ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه.

17ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13، ص 197.

18ـ تاریخ طبرى، ج 2، ص 208.

19ـ مستدرك حاكم، ج 3، ص 185/ سبط جوزى، در تذكرة الخواص، ص 170/ استیعاب، ج 14، ص 111.

20ـ سیره ابن هشام، ج 2، ص 103، 353، 354.

21ـ همان، ج 2، ص 103.

22ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 209/ نقل از بحارالانوار، ج 6.

23ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111/ تاریخ طبرى، ج 11، ص 593.

24ـ نهایة الارب، ج 18، ص 171.

25ـ استیعاب، ج 4، ص 1882/ مقاتل الطالبین، ص 130.

26ـ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 596.

27ـ كشف الغمه، ج 2، ص 131/ بحار الانوار، ج 16، ص 18.

28ـ بحارالانوار، ج 19، ص 63.

29ـ سیرى در سیره نبوى، صص 248 ـ 245.

منبع:

مجله ‏مبلغان، ش 11، محمد عابدى .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.