• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
برای مشاهده معانی و تفاسیر هر آیه بر روی متن آیه کلیک نمایید.
سوره : البقرة  آیه شماره : 162
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : آل عمران  آیه شماره : 15
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : آل عمران  آیه شماره : 88
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : آل عمران  آیه شماره : 136
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : آل عمران  آیه شماره : 198
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : النساء  آیه شماره : 13
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : النساء  آیه شماره : 57
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : النساء  آیه شماره : 122
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : النساء  آیه شماره : 169
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : المائدة  آیه شماره : 85
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : المائدة  آیه شماره : 119
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الانعام  آیه شماره : 128
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : التوبة  آیه شماره : 22
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : التوبة  آیه شماره : 68
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : التوبة  آیه شماره : 72
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : التوبة  آیه شماره : 89
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : التوبة  آیه شماره : 100
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : هود  آیه شماره : 107
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : هود  آیه شماره : 108
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : ابراهيم  آیه شماره : 23
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : النحل  آیه شماره : 29
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الكهف  آیه شماره : 108
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : طه  آیه شماره : 76
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : طه  آیه شماره : 101
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الانبياء  آیه شماره : 8
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الفرقان  آیه شماره : 16
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الفرقان  آیه شماره : 76
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : العنكبوت  آیه شماره : 58
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : لقمان  آیه شماره : 9
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الاحزاب  آیه شماره : 65
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الزمر  آیه شماره : 72
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الزمر  آیه شماره : 73
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : غافر  آیه شماره : 76
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الاحقاف  آیه شماره : 14
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الفتح  آیه شماره : 5
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الحديد  آیه شماره : 12
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
سوره : المجادلة  آیه شماره : 22
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : التغابن  آیه شماره : 9
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : التغابن  آیه شماره : 10
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الطلاق  آیه شماره : 11
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : الجن  آیه شماره : 23
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : البينة  آیه شماره : 6
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست
سوره : البينة  آیه شماره : 8
ریشه کلمه : خلد
فعل : خلد
معنی : جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين «تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح : راغب گويد: خلود آن است كه شى‏ء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مى‏كند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مى‏گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34]. ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم . 1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟. 2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مى‏شود و حالت اوّليه خود را از دست مى‏دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‏ها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمى‏شوند؟ آيا بهشتى‏ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمى‏دهند؟. 3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رسانده‏اند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمى‏مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مى‏رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مى‏كرد و ما در اين زندگى مخلّد مى‏شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود. در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مى‏شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مى‏گويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّت‏ها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‏ها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مى‏شود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مى‏توان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مى‏شود و هر چيز مخلّد مى‏شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مى‏گردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مى‏ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‏مانند و ذرهّ‏اى از آنها كاسته نمى‏شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مى‏گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‏نشيند و به همان اعضا تبديل مى‏شود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست