دریافت پیام الهی(قرآن)
آیة الله جوادی آملی در بحث تفسیری خود، ذیل آیات 16- 20 سوره مبارکه حجر نکات ظریفی در چگونگی تلقی وحی و مصونیت پیام الهی از هر نوع آسیب، بیاناتی ایراد فرمودهاند که درک آنها به خصوص در این برهه زمانی روشنگر و راهگشاست.
متن سخنرانی استاد معظم
وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فى السمَاءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّهَا لِلنَّظِرِینَ(16)؛ ما در آسمان برجهائى قرار دادیم، و آن را براى بینندگان تزیین كردیم .
وَ حَفِظنَهَا مِن كلِّ شیْطانٍ رَّجِیمٍ(17) ؛ و آن را از هر شیطان مطرودى حفظ نمودیم .
إِلا مَنِ استرَقَ السمْعَ فَأَتْبَعَهُ شهَابٌ مُّبِینٌ(18)؛ مگر آنها كه استراق سمع كنند كه شهاب مبین آنان را تعقیب مىكند (و مىراند)
وَ الاَرْض مَدَدْنَهَا وَ أَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسىَ وَ أَنبَتْنَا فِیهَا مِن كلِّ شىْءٍ مَّوْزُونٍ(19)؛ و زمین را گستردیم، و در آن كوههاى ثابتى افكندیم، و از هر گیاه موزون در آن رویاندیم .
وَ جَعَلْنَا لَكمْ فِیهَا مَعَیِش وَ مَن لَّستُمْ لَهُ بِرَزِقِینَ(20)؛ و براى شما انواع وسایل زندگى در آن قرار دادیم، و همچنین براى كسانى كه شما نمىتوانید به آنها روزى دهید.
سوره مبارکه حجر در مکه نازل شده و در سور مکی غالباً مضمون آیات در مورد اصول و موارد اعتقادی مثل، مبدا و معاد وحی و نبوت و مانند آن است.
اگر چنانچه دلی بشکند و آهی بکشد، مستقیماً به آن آسمان میرسد و چیزی حاجب و مانع نیست، فیضی هم که بخواهد از آن آسمان غیب به این قلب شکسته برسد چیزی حاجب نیست. اگر گفته میشود که دلهای شکسته جای ظرف خاص فیض خداست از این جهت است. پس این رابطه، رابطه معنوی است نه رابطه مادی.
در آیات فوق درباره آسمان و زمین سخن میگوید که اینها نعمت الهیاند، با نظم خلق شدهاند، منافع شما لحاظ شده است. ارزاق معنوی و مادی شما در آسمان و زمین است و مانند آن.
فرمود:وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فى السمَاءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّهَا لِلنَّظِرِینَ .
گاهی از این ستارهها به عنوان مصابیح یاد میشود و گاهی به عنوان بروج؛ از آن جهت که برجستهاند، چشمگیرند، نظیر برجاند، از این جهت بروج یاد شده است که اینها زیور شما هستند. زینتاند برای ناظرین. و عامل هدایتاند که فرمود: به وسیله ستارگان اینها هدایت میشوند.
الان تمام حرکتهای رسمی هوایی و دریایی به وسیله همین ستارهشناسی و قطبشناسی و طلوع و غروب و غیره ذلک است.
تمام مسافرتهای دریایی، بر اساس همین قطبنماها شمال و جنوب و قطب و استوا تنظیم میشوند.
در آیه دیگر میفرماید: وَ حَفِظنَهَا مِن كلِّ شیْطانٍ رَّجِیمٍ ؛ و آن را از هر شیطان مطرودى حفظ نمودیم .
معلوم میشود در آن منطقه، معارفی مطرح است و معادن حکمت و رحمت و علم در آن جا وجود دارد.
این سماء ظاهری که کرّات است، اینها مثل کره زمین هم میتواند مسکن مومنان باشد هم میتواند ماوای کافران.دل شکسته جایگاه خدا
وقتی از وجود مبارک حضرت امیر سوال کردند که بین آسمان و زمین چقدر فاصله است.
مرحوم طبرسی در احتجاج نقل میکند که وجود مبارک امام مجتبی سلام الله علیه کودکی بود که آنجا نشسته بود. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: این سوال را از این کودک بپرسید.
امام مجتبی علیه السلام که در آن محفل نشسته بود فرمود: مَدُّ البصر و الدعوة المظلوم. اگر منظورتان آسمان ظاهر است، تا آنجا که چشم میبیند همانست. اگر منظور آسمان باطن و غیب است دعای انسان مظلوم و ستمدیده به آسمان میرسد.
یک نالهای که یک ستمدیده داشته باشد و بگوید یا الله، این به آسمان میرسد و اثر میگذارد. این معلوم میشود آسمان ظاهر نیست .
چون این آه به آن آسمان میرسد، از آن آسمان هم فیض به این دل میرسد. معلوم میشود که این دل شکسته با آن رابطه دارد. اگر چنانچه دلی بشکند و آهی بکشد، مستقیماً به آن آسمان میرسد و چیزی حاجب و مانع نیست، فیضی هم که بخواهد از آن آسمان غیب به این قلب شکسته برسد چیزی حاجب نیست. اگر گفته میشود که دلهای شکسته جای ظرف خاص فیض خداست از این جهت است. پس این رابطه، رابطه معنوی است نه رابطه مادی.معانی بسیاری را جناب فخر رازی برای رجم و رجیم و مرجوم ذکر کرده و معنای جامعی هم برای آن ذکر کرد که هم تیر ظاهر و هم تیر باطن، هر دو را شامل میشود. یعنی هم سبّ و لعن را شامل میشود و هم سنگباران کردن را که رجم اعم از مادی و معنوی اعم از سبّ، شتم و لعن و سنگ زدن و مانند آن.
یک بحث اینست که وقتی وحی بر قلب پیامبر اکرم نازل میشود که هم مبدا فاعلی آن حق است و مسیرش حق است و هم قلب پیامبر اکرم حق است. «بالحق انزلناه و بالحق النزل.»
خوب حالا کجا نازل میشود؟ این وحی مستقیم به قلب پیامبر نازل میشود.
سوال اینست که: اگر وحی مستقیم میآید تو قلب پیامبر، آنجا که جایی برای نفوذ شیطنت نیست، شیطان کجا میتواند نفوذ کند؟ چه حاجتی برای رجم شیاطین با شهاب سنگ و مانند آنها است؟ چون از آنجایی که وحی میآید که جا برای نفوذ شیطان نیست.
پاسخ: آن وحی وقتی که از آن مبدا متعالی تنزل میکند تا برسد به قلب مبارک رسول گرامی در این مسیر گیرندههای فراوانی ممکن است باشند که آن را بگیرند و تحریف کنند.
یعنی قبل از این که به قلب مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله برسد همزمان ممکن است قلوب دیگر هم آن را بگیرند. شیاطین و جنها هم ممکن است دارای قلوبی باشند که این وحی را بگیرند.
فرمود اینها اگر بخواهند وحییاب باشند، همانطوری که وجود مبارک پیامبر یک سرزمین خاصی دارد، یک زمان خاصی دارد که متمم قابلیت قابل است آنها هم باید یک مکان خاص داشته باشند که متمم قابلیت قابل باشند. و آن مکان خاصشان همان سموات است. اینها تا بخواهند بروند به سموات، مرجوم این شهاب سنگها و مانند آن میشوند.
مثلاً یک معصوم اگر بخواهد یک وحی را بیابد، باید در غار حرا باشد و مدتها در آنجا خالصانه عبادت کرده، یا در کنار کعبه باشد که بهترین معبد و قبله مسلمانهاست. اگر یک کسی بخواهد کنار کعبه یا غار حرا قرار بگیرد و مرجوم بشود، او زمینه فیضیابی و وحییابی را از دست داده است. این قابل دیگر تام القابلیه نیست گرچه فاعل، تام الفاعلیه است.
بنابراین وحی بر قلب مطهر نازل میشود. اما تا به قلب مطهر حضرت نازل بشود این مسیرهای معنوی را طی میکند تا نازل بشود.
اگر یک موجود غیر معصوم و ناپاکی مثل جن بخواهد از این معانی، آن هم با قلب خودش نه با ابزار مادی درک کند مرجوم آن شهابسنگها خواهد بود.
اگر آن وحیگیرنده یک موجود مجرد محض بود نظیر فرشته حامل عرش الهی، اینجا جایی برای شهابسنگ و امثالهم نیست. اما اگر یک موجود مادیست که دارای بدن است از یک سو و دارای روح است از سوی دیگر، وحی را آن روح میگیرد. ولی شرایط زمینی و زمانی متمم قابلیت قابل است.برای ذات اقدس اله فرقی بین طور سینا و غیر طور سینا نیست، اما موسی کلیم فقط باید در طور سینا و در کنار آن شجره آن فیض را بگیرد.
اگر آن وحیگیرنده یک موجود مجرد محض بود نظیر فرشته حامل عرش الهی، اینجا جایی برای شهابسنگ و امثالهم نیست. اما اگر یک موجود مادیست که دارای بدن است از یک سو و دارای روح است از سوی دیگر، وحی را آن روح میگیرد. ولی شرایط زمینی و زمانی متمم قابلیت قابل است.
برای ذات اقدس اله فرقی بین غار حرا و غیر حرا نیست ولی وجود مبارک پیامبر اکرم باید در غار حرا آن فیض را بگیرد.
برای خدای سبحان برای اجابت دعا فرقی نیست بین لیله قدر و غیر لیله قدر، ولی اگر کسی باید فیضی بیشتر ببرد باید در لیله قدر باشد، تو مسجد باشد یا در حال اعتکاف باشد و مانند آن. اینگونه از امور زمینی و زمانی متمم قابلیت قابل است. شیطان اگر بخواهد از مقداری از این وحیها با خبر بشود باید راهی به آسمانها داشته باشد که متمم قابلیت قابل است. اگر آنجا بخواهد نفوذ پیدا کند شهابسنگها او را رجم میکنند و یا به حیاتش خاتمه میدهند.
حکمت این که چرا به شیاطین وحی نمیرسد چیست؟
آیا این آیات معنای ظاهریشان قابل توجیه است و یا الا و لابد باید حمل بر تمثیل و تشبیه بشود؟
مفسران شیعه و سنی وجوه فراوانی را ارائه کردهاند.
حمل این آیه در ظاهرش محال نیست یک راه معقولی دارد پس بر ظاهرش حمل میشود. و اگر هیچ راه معقولی نداشت میتوان بر تشبیه و تمثیل حمل کرد.
1- اگر جن یک موجود مجرد محض بود نظیر حاملات عرش، این شهابسنگ و رجوم معنا نداشت.
2- اگر وحییابی فقط به دل وابسته بود و هیچ متمم قابلیت قابل لازم نبود، خصوصیت زبانی، زمانی، زمینی، معبدی و مانند آن دخیل نبود، و آسمان و زمین یکسان بود.
ولی وقتی این چنین نیست و گیرنده وحی موجودی است که دارای بدن و روح است و وحییابی هم گذشته از این که مبدا تام فاعلی میخواهد، مبدا قابلیت تام هم میطلبد، همه جا وحی نیست.در هر شرایطی هم وحی نیست و در هر زمانی هم وحی نیست و در طول این 365 شب فقط شب قدر است که ملائک این فیوضات را نازل میکنند. با این که برای ذات اقدس اله فرقی نیست. همه جا نازل نمیشوند، بلکه "فی بیوت اذن الله ان ترفع" نازل میشوند. این چنین نیست که همه زمینها و زمانها برای فیضیابی یکسان باشند. همه کوهها، مثل کوه حرا نیست .
پیامبر اگر بخواهد وحی بگیرید باید در کوه حراء یا کنار کعبه و یا در اعتکاف باشد که متمم قابلیت قابل است. شیاطین هم اگر بخواهند وحی نصیبشان بشود باید در آسمانها، سیری داشته باشند وگرنه آن شهابسنگها به حیاتشان خاتمه میدهند. اگر این آیات اینگونه ترجمه شود چه لزومی دارد که بگوییم الاّ و لابد تمثیل است یا حمل بر مجاز است و یا تشبیه است.
اینها ایهام میکنند یعنی وسوسه میکنند. ایهم همان شعور مرموز است به تعبیر استاد علامه طباطبایی این وسوسهها هم وحی هستند یعنی اندیشهای را در جان انسان ایجاد میکنند که انسان خیلی متوجه نشود و مخفیانه و مرموزانه چیزی را در ذهن انسان جایگزین بکند و چیزی را بردارد. این کار به نام وحی است. این کار را شیطان انجام میدهد که همان وسوسه است اما آنچه را که خودش میگیرد و میداند وحی الهی نیست. در این آیه ندارد که شیطان وحی دارد و وحی را میگیرد و بعد میرساند. این «یوحون» همان «یوسوس» است. این که آرام آرام جاذبهای در خودش ایجاد میکند و انسان را مجذوب میکند، انسان فریب میخورد و لا به لای حرفهایش، اندیشهای مسموم را به خورد مخاطب میدهد این همان وسوسه است.
این کار گاهی از جن برمیآید و گاهی از انس که انسانهایی هستند که وسوسه میکنند که مثلا رفقای بد، و نوشتههای بد از این قبیلاند.
از ابن عباس نقل شده که اینان(شیاطین و جنها) تا زمان حضرت عیسی علیه السلام به آسمانها راه داشتند ولی در زمان حضرت عیسی علیه السلام تا ثلث سموات بسته شد بعد وقتی وجود مبارک پیامبر اکرم مبعوث شدند کل راهها بسته شد. این یعنی قبلاً اینان به وحی دسترسی داشتند یا این حکم از احکام نبوت عام است و اختصاصی به نبوت حضرت عیسی و حضرت رسول اکرم ندارد.
بحث اینست که این از احکام نبوت عام است و مربوط به نبوت خاص مثلاً حضرت عیسی و پیامبر اکرم نیست. اصلاً از مبدأ نزول تا پایان نزول و از پایان نزول تا مبدأ آغازین این دین خدا مصون از دستبرد شیاطین است. آنچه که وحی تشریعی است و مربوط به حلال و حرام خداست و مربوط به عقاید، اخلاق و فقه و حقوق است. اینها باید در هر دینی مصون باشند تا به دست مردم برسند. وقتی به دست مردم رسید از آن به بعد اگر خواستند کم و زیاد کنند دیگه مسئول خودشان هستند. مثل کاری که یهودیان و مسیحیان کردهاند.
ولی اگر وحی دست خورده به دست مردم برسد دیگر برای آنها حجتی نیست. آن آیات پایانی سوره مبارکه جن، یعنی وحی از بالا تا پایین و از پایین تا بالا مصون است و توسط فرشتگان اسکورت میشود. هر کسی غیر از معصومین در این حرم امن، راه ندارد. البته اخباری که مربوط به احکام و شریعت و عقاید و اخلاق و حقوق و فقه است کاملا مصون است ولی برخی از اخبار است که مثلاً چه حادثهای رخ خواهد داد، چه کسی غنی میشود، کی فقیر میشود. کی میمیرد، کی شفا میگیرد؟ کی مریض میشود؟ همه این حوادث و رخدادها برابر هست در آن مکان و همه آنها تنزل میکنند و در بخشی از این اخبار ممکن است شیاطین راه داشته باشند و بفهمند که چه حادثهای اتفاق میافتد و اینها را با اوهام دیگر مخلوط بکنند و به کاهنها که روابط تنگاتنگی با جن دارند، بدهند. آنها هم اخباری را تحویل مردم میدهند که چهارتاش راست و چهارتاش دروغ در میآید. الان هم همینطور است آنهایی که با جن ارتباط دارند اینگونهاند. آنها حق را باطل مخلوط میکنند به کاهنها میگویند. و همیشه جن و کاهنها با هم ارتباط داشتهاند و کاری است نامشروع و نامعقول که فقه هم آن را تحریم کرده است. پس این اطلاعات مربوط به وحی تشریحی که به حریم نبوت و ولایت و رسالت که به معصوم برمیگردد نمیشود. این محدوده کلاً به نحو موجبه کلیه مامن است و به نحو سالبه کلیه از ازل تا ابد محفوظ از نفوذ شیاطین است. از آدم تا خاتم، نه خاتم انبیاء بلکه خاتم اوصیاء علیهم السلام اینطور است. پرا که آمدن اصل احکام با رحلت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله قطع شد ولی تبیین و دستورات احکام بر اوصیاء نازل میشوند.به عنوان مثال آن کسی که در خدمت حضرت سلیمان علیه السلام بود گفت من قبل از این که شما از جاتون برخیزید از فاصله 80 فرسخی آن تخت را میآورم. در حالی که اینها در فلسطین بودند و تخت در یمن بود. خوب موجودی که بتواند در عرض یکی دو دقیقه 80 فرسخ را طی کند و بداند تخت کجاست و آن را از خانه بیرون بیاورد بدون این که کسی بفهمد و کسی ببیند این کارها را میکند. ببینید آن جن جای دقیق تخت را هم میدانست .
که حضرت سلیمان فرمود این درست است ولی من میخوام زودتر این اتفاق بیافتد که جن گفت در یک چشم به هم زدن این کار را میکنم.
در لیالی قدر هم آنچه که بر وجود مبارک حضرت ولی عصر(عج) نازل میشود همانطور است، اینطور نیست که شیاطین و دیگران این چیزها را بفهمند و حق و باطل را مخلوط بکنند و بعد گزارش بدهند. آنچه که مربوط به عقاید، اخلاق، فقه و حقوق است در مامن هستند و محفوظ . اما آنچه که مربوط به سرگذشتها و سرنوشتها و غیره است را ممکن است شیاطین بفهمند.
که این موارد را برخی دیگر با علوم غریبه دیگر هم میفهمند. منتهی چون معصوم نیستند صد در صد نیت حقش با باطل مخلوط است، صدقش با کذبش مخلوط است و مانند آن.
بنابراین اگر آنچه از ابن عباس نقل شده است که شیاطین قبلاً به آسمانها میرفتند و خبرهایی میگرفتند و در زمان حضرت عیسی تا ثلث سموات بسته شد و در زمان حضرت رسول اگر کلاً بسته شد این نباید به آن وحی تشریحی برگردد و آنچه که وحی تشریحی و شریعت و دین است همیشه محفوظ بودند.
بحث اینست که این از احکام نبوت عام است و مربوط به نبوت خاص مثلاً حضرت عیسی و پیامبر اکرم نیست. اصلاً از مبدأ نزول تا پایان نزول و از پایان نزول تا مبدأ آغازین این دین خدا مصون از دستبرد شیاطین است. آنچه که وحی تشریعی است و مربوط به حلال و حرام خداست و مربوط به عقاید، اخلاق و فقه و حقوق است. اینها باید در هر دینی مصون باشند تا به دست مردم برسند. وقتی به دست مردم رسید از آن به بعد اگر خواستند کم و زیاد کنند دیگه مسئول خودشان هستند. مثل کاری که یهودیان و مسیحیان کردهاند.
اینان موجوداتی که در بخشهای تحریک خیلی قویتر از انساناند اما در بخش ادراک این چنین نیست اما خیانت و دغل کاری و استراق از اینها برمیآید. استراق سمع یعنی گوش دزدی و استراق بصر یعنی چیزی را که انسان نباید ببیند را یواشکی ببیند و غیر از سرقت است چون با تکاپو و تلاش و کوشش دارد میبیند. بصر نیست استراق بصر است.
در استراق سمع هم همینطور است گوشگیری کردن، غیر از گوش دادن است. یعنی وقتی مخفیانه و با فشار و مشقت چیزی را گوش بدهد به آن میگویند استراق.
شیطان اگر بخواهد بخشی از این کلمات را استراق کند شهابها به حیات آنها خاتمه میدهند یا آنها را رجم میکنند. در محدوده وحی همیشه باید همینطور باشد قاعده اینست. یعنی در مسائل شریعت، کسی دسترسی ندارند وگرنه دخالتی در کار انبیاء است. ممکن است تحریف کنند و کم و زیاد کنند و آنوقت حق به دست مردم نرسد.البته اینان از گزارشات غیبی باخبرند مثل همین کسی که در محضر حضرت سلیمان بود که گفت فاصله 80 فرسخی را تخت را میآورم و میدانم کجاست. این علم غیب است، که اینگونه از غیوب را میدانند منتها انسانهای کامل، همینها را میدانند و هم بالاتر از اینها را میدانند همراه با عصمت. از توده جن این کارها ساخته است چیزی را مخفی کردن، از درون کسی باخبر بودن، این کارها برایشان مقدور است این کارها را میکنند و اون کسی که رئیس آنها است و شش هزار سال عبارت کرد و در جنب فرشتگان بود هم از همین قبیل بود. ولی اینها در محدوده شریعت به هیچ عنوان نمیتوانند راه داشته باشند. و این که از آدم تا خاتم الاوصیاء و آن چیزهایی که در لیله قدر بر حضرت ولی عصر(عج) نازل میشود آن هم خاص حضرت است و کسی متوجه نمیشود و کسی نمیتواند در آن نفوذ پیدا کند.
وَ حَفِظنَهَا مِن كلِّ شیْطانٍ رَّجِیمٍ؛ هیچ کس دسترسی ندارد لکن اگر کسی بخواهد استراق بکند قبل از این که به نتیجه برسد مرجوم میشود.
پاسخ به شبهه مطرح شده
شما گفتید شیطان به وحی دسترسی ندارد، چون میگفتید که دیگران هم به وحی دسترسی دارند پس چون غیر پیامبر هم اینها را مییابد پس آنچه که پیامبر آورده دیگر معجزه نیست. اولین بار ما این احتمال را میدهیم، که آنچه که پیامبر مییابد، شیاطین و اجنه هم بیابند پس اختصاص به نبوت ندارد، پس هر کسی از آنها با خبر شد پیامبر نیست.
اگر بخواهیم به خود قرآن تمسک کنیم که دور میشود برای این که هنوز نبوت پیامبر ثابت نشده، پس معلوم نیست که این قرآن حرفهای خدا باشد.
ما احتمال میدهیم که این گزارشات غیبی همانهایی باشند که شیاطین (معاذالله) دسترسی دارند. از کجا این گزارشات، گزارشهای وحیانی است؟
برخی مثل فخر رازی میخواستند به این شبهه پاسخ بدهند که اول نبوت پیامبر اکرم را با معجزات دیگر ثابت میکنیم وقتی با معجزات دیگر، پیامبری پیامبر ثابت شد و او ادعا کرد که این وحی الهی است، وحیانی بودن قرآن ثابت میشود و سپس به قرآن تمسک میکنیم و معلوم میشود که شیاطین دسترسی ندارند. این راه طولانی است که ایشان طی کرده است.
ما میگوئیم خیر با خود قرآن، هم نبوت پیامبر ثابت میشود، هم دسترسی نداشتن شیاطین. کسی آمده و کتابی را آورده به نام قرآن کریم و مدعی نبوت هم است. ما هم نمیدانیم که او پیامبر است یا نه؟ خود قرآن را بررسی میکنیم. خود قرآن به انحاء مختلف تحدّی کرده، که یک درس نخوانده این حرفها را زده، شما هم یک درس نخوانده بیاورید این حرفها را بزند. شما یک نگار مکتب نرفته بیاورید که اینجور حرف بزند.
خوب در مورد کسی که درس خوانده است که تعجبی نیست؛ در مورد کسی که مکتب نرفته تعجب است.ما شک داریم که این آورنده نبی است یا نه؟ کتاب را میبینیم معلوم میشود معجزه است. و پیامبر هم فرمود من از طرف خدایم چرا؟ برای این که مُهر و امضای او به دست من است. خط او به دست من است. اگر کسی بگوید من از طرف فلان مرجعام؛ اگر شک دارید ببینید این نامه و امضای مرجع. خوب وقتی نگاه میکنیم و نامه و امضای مرجع را میشناسیم میفهمیم که این نامه مرجع است.
ذات اقدس اله در بخش پایانی سوره رعد به حضرت فرمود که به مردم بگو "کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده عندالکتاب"؛ فرمود من دو تا شاهد دارم که دومی فعلا محل بحث نیست. اولین کسی که شهادت داد من پیامبر خدایم، خداست. این هم نامه خدا و این هم امضای خدا. میگوئید نه، مثل آن بیاورید. استدلال به قرآن، استشهاد به سخن خداست.
بنابراین نیازی به آن راه فخر رازی نیست که چنان مسیری را طی کنیم.
والحمدلله رب العالمین
مشروح سخنان ایشان را از اینجا (شماره 1) و (شماره 2) بشنوید.
دانلود کنید. (شماره 1) و ( شماره 2)
لینک مطالب مرتبط: