تبیان، دستیار زندگی
بهمن شعله‌ور سال‌ها پیش كه در ایران بود،‌ داستان‌ می‌نوشت و ترجمه می‌كرد؛ اما سال‌های سال كم‌تر كسی از او خبر داشت. چندی پیش بعد از 42 سال به ایران آمد. از فضای ادبی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفت‌وگو با بهمن شعله‌ور (1)

بهمن شعله‌ور

شعر امروز ما از شعر دنیا عقب‌تر است .

بهمن شعله‌ور سال‌ها پیش كه در ایران بود،‌ داستان‌ می‌نوشت و ترجمه می‌كرد؛ اما سال‌های سال كم‌تر كسی از او خبر داشت. چندی پیش بعد از 42 سال به ایران آمد. از فضای ادبی این سال‌ها به علت دوری از وطن اطلاع چندانی نداشت و این سال‌های دوری، علاوه بر نوشتن،‌ به كار طبابت و تدریس در آمریكا پرداخته بود. حالا هم كه بازنشسته شده، هوای وطن به سرش زده و شاید دوباره به ایران برگردد.

گام اول؛ ترجمه‌ی «خشم و هیاهو»

این مترجم و داستان‌نویس در گفت‌وگویی با خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، از اولین ترجمه‌اش در سن 17سالگی یاد می‌كند و این‌كه 50 سال پیش، ترجمه‌ی «خشم و هیاهو»ی ویلیام فاكنر را منتشر كرده است.

او در این‌باره یادآور می‌شود: همان وقت‌ها پرویز داریوش هم كتاب «تسخیرنشده»ی فاكنر را ترجمه كرد، و یكی از دلایلی كه باعث شد در ترجمه‌ی قسمت دوم «خشم و هیاهو» دقت زیادی نداشته باشم و دلسرد شوم، ترجمه‌ی داریوش بود كه فكر می‌كردم خیلی ترجمه‌ی دقیقی ارایه نداده است.

«سفر شب»؛ رمانی شهری

علاوه بر این ترجمه‌، سال‌ها قبل با رمان «سفر شب» در دنیای ادبیات ایران مطرح شد؛ رمانی كه در سال 46 نوشت و آن‌را اولین رمان شهری ایران دانسته‌اند، كه به دلیل هجو شاه به سختی چاپ شد.

شعله‌ور می‌گوید: این رمان را چندین سال بود كه نوشته بودم. می‌دانستم این كتاب اگر چاپ شود، جانم در خطر خواهد بود؛ به این دلیل می‌خواستم وقتی چاپ می‌شود، در ایران نباشم. آن زمان، وزارت خارجه نیرویی را به عنوان وابسته‌ی فرهنگی نیاز داشت كه به پیمان سنتو و آنكارا بفرستد، این شخص یكی از مهم‌ترین مشخصاتش تسلط به زبان انگلیسی بود. دنبالم آمدند كه آن زمان در وزارت كار به عنوان مترجم مشغول بودم. من این پست را پذیرفتم، تنها به این دلیل كه وقتی كتاب چاپ می‌شود، در خارج باشم. با فشار و نفوذ پست خودم، توانستم كتاب را از سد سانسور بگذارنم و این كتاب در سال 46 چاپ شد و من همان زمان به آمریكا رفتم.

بهمن شعله‌ور

نویسنده؛ سالك راستین در وادی هرج و مرج

شعله‌ور با اشاره به این‌كه وقتی «سفر شب» در آن‌ سال‌ها چاپ شد، سر و صدای زیادی به پا كرد؛ اما فصل پایانی‌اش از نظر خیلی‌ها انتزاعی به نظر می‌رسید، درباره‌ی پایان غیرواقعی و انتزاعی اثر می‌گوید: جلال آل احمد هم از فصل آخر انتقاد داشت، و معتقد بود، من در این رمان غربی فكر می‌كنم. او معتقد بود نویسنده باید با بن‌مایه‌ی محلی كار كند و می‌گفت: «نویسنده در این وادی هرج و مرج سالك راستین است». غرضم از نوع نوشتن در فصل آخر این بود كه كسی نداند دارم چه می‌گویم.

او این كتاب را منتشر كرد و می‌گوید، قیمت گزافی هم برای آن پرداخته است: علاوه بر این‌كه 42 سال ایران نبودم، آن زمان در ایران طب می‌خواندم كه رها كردم و رفتم. در خارج چند سالی منتظر ماندم تا بتوانم مدركم را از ایران بگیرم و وقتی نشد، مجبور شدم در آمریكا مجددا طب را تكرار كنم.

دلیل رفتنش در آن‌ سال‌ها به خاطر چاپ این رمان بود؛ می‌گوید: آن‌زمانی كه این رمان منتشر شد، شاه خواسته بود مرا از آمریكا به ایران تبعید كنند و ‌آن‌ها پاسپورت مرا گرفته بودند؛ ولی نتوانستند برم گردانند؛ مقداری به خاطر نویسنده بودنم و قدری به این دلیل كه با پاسپورت سیاسی رفته بودم. آن موقع اگر می‌خواستند كسی را برگردانند، باید انگ كمونیستی به او می‌زدند و اگر این كار را می‌كردند، آن وقت باید توضیح می‌دادند كه چرا به چنین آدمی اجازه دادند، دو سال در پیمان سنتو كه پیمان نظامی ضدكمونیستی بود، استخدام شود. به این دلیل، آن زمان جلویم را نگرفتند؛ اما تا سال‌های سال گذرنامه نداشتم كه به ایران برگردم.

یادآور می‌شود، بعد از انقلاب هم درگیری‌ها و گرفتاری‌هایی كه داشته، نمی‌گذاشته به ایران بیاید: تدریس در دانشگاه، طبابت و نوشتن همگی باعث شدند نتوانم برگردم.

بهمن شعله‌ور

دو بار نامزدی دریافت جایزه‌ی پولیتزر

او البته در طول این سال‌ها بی‌كار ننشسته و همچنان در وادی ادبیات گام می‌زده، اما آن‌چه خلق كرده، كتاب‌هایی به زبان انگلیسی است. آخرین كتابی كه نوشته، رمان «بی‌لنگر» بود كه در آمریكا منتشر شده است. اخیرا خود آن‌را به اسپانیولی و ایتالیایی ترجمه كرده است. كتاب‌های شعر «وصل كردن» (اشعار تبعید) ، «بازگشت اودیسه و بنی‌آدم جدید»، «ریشه در خاكستر آتشفشان» (نامزد جایزه‌ی پولیتزر) و... .

دو بار نامزد دریافت جایزه‌ی پولیتزر شده است؛ یك بار به خاطر مجموعه‌ی شعر «ریشه در خاكستر» و یك بار هم به خاطر رمان «بی‌لنگر». می‌گوید، برای جوایزی از این دست باید تبعه‌ی آمریكا باشی. در عین حال یادآور می‌شود: با آن‌كه تبعه‌ی آمریكا شده بودم، اما معمولا به كسانی كه به این صورت تبعه‌ی آمریكا می‌شوند، این جوایز را نمی‌دهند.

حكایت شاعر فلسطینی در «بی‌لنگر»

او در سال 1984 «سفر شب» را با عنوان «سفر و ظهور مسیح» به انگلیسی ترجمه كرده است. «جریان خلاقه» اثر دیگری است كه در طول اقامتش در آمریكا نوشته است؛ اما خود مهم‌ترین كتابش را در طول این سال‌ها، رمان «بی‌لنگر» می‌داند كه كاندیدای جایزه‌ی پولیتزر هم شده و یك فصلش به شاعری فلسطینی اختصاص دارد كه در اعتراض به دنیا خودكشی می‌كند. شعله‌ور می‌گوید: ناشران زیادی برای چاپ این كتاب از خود اشتیاق نشان دادند؛ اما این اثر با تأخیر زیادی چاپ شد.

انتشار دوباره‌ی آثار در ایران

این‌روزها دلش می‌خواهد كتاب‌هایش را در ایران چاپ كند و حالا اولین مجموعه‌ی شعرش و همچنین رمان «بی‌لنگر» و ترجمه‌ی «علف‌های هرز» قرار است از سوی نشر چشمه منتشر شوند.

بهمن شعله‌ور

یاد یاران

جریان‌های ادبی این سال‌های ایران را اصلا دنبال نكرده است و غیر از افرادی كه شخصا می‌شناخته، با افراد دیگری ارتباط نداشته است. می‌گوید، قبل از انقلاب در آمریكا بیش‌تر دنبال فعالیت‌های سیاسی بوده و یك مقدار از وقتش این‌گونه گرفته شده است. مقداری دیگر صرف درس خواندن شده و قدری هم صرف طبابت و تدریس، و بعد هم مشغول نوشتن كتاب‌های انگلیسی‌اش شده و این شده كه كماكان ارتباط‌هایش با آدم‌های محدودی است.

این نویسنده می‌افزاید، آن‌وقت‌ها با كسانی چون غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، نادر نادرپور و مهدی اخوان ثالث ارتباط داشته و همه را در خارج می‌دیده؛ اما حالا كه آمده است، هیچ‌كدام از آن‌ها دیگر نیستند.

بعضی از كتاب‌های داستان‌نویسان ایران را می‌خواند: آثار نویسنده‌ای چون سیمین دانشور را به خاطر علاقه‌ی شخصی‌ام به جلال آل احمد می‌خواندم؛ اما در مجموع با نویسندگان ایرانی تماس زیادی نداشتم.

همچنین شعرهای احمدرضا احمدی را دوست دارد؛ هرچند از چیزهایی كه آن‌ زمان‌ها از او خوانده، چیزهایی اندك در خاطر دارد.

شعله‌ور یادآور می‌شود: اولین كتابی كه از احمدرضا احمدی خواندم، سال‌های سال پیش بود. چیزی كه به خاطر دارم، این است كه چیزهایی كه خواندم، شعرهای داداییستی بودند كه به نظرم، خیلی‌ از شاعران آن‌زمان دنبال شعرهای او رفتند.

در ادامه می‌گوید: در آن سال‌ها بیش‌تر شعرهای مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، اسماعیل نوری علاء،‌ حسن هنرمندی، نادر نادرپور، یدالله رؤیایی و... را دنبال می‌كردم و با آن‌ها دوستی هم داشتم؛ اما گروه بعد از این شاعران را كم‌تر می‌شناختم و هنوز هم همین‌طور است.

بهمن شعله‌ور

شیفته‌ی شعرهای ازرا پاوند و تی.‌اس. الیوت

این نویسنده درباره‌ی مفهوم پست‌مدرن در ادبیات و این‌كه در غرب تا چه اندازه به آن توجه می‌شود، اعتقاد دارد: این مسأله مثل این است كه آدم آن‌قدر جنگل می‌بیند كه دیگر درختان را نمی‌بیند. گاهی اوقات این چیزها مفهوم‌شان را از دست می‌دهند. سال‌ها قبل من شیفته‌ی شعرهای ازرا پاوند و تی.اس. الیوت بودم و سیر شعری‌ام را كه از سال 1976 تا كتاب 1988 نگاه می‌كنم، از زمین تا آسمان فرق كرده است. ولی شیفته‌ی شعرهای الیوت و ازرا پاوند بودم. یك دلیلش این بود كه برای آدمی كه در شعر انگلیسی زاده نشده، فهم شعر پاوند و الیوت كه دارای محتوای فلسفی فكری زیادی است، آسان‌تر است؛ در نتیجه برای من هم آسان‌تر بود. مدت‌ها پاوند را بزرگ‌تر از الیوت می‌دانستم؛ اما سال‌ها بعد به این نتیجه رسیدم كه الیوت از پاوند شاعر بزرگ‌تری هست.

شعر جدید آمریكا دنبال الیوت و پاوند نرفته است

شعله‌رو معتقد است: شعر جدید آمریكا به دنبال الیوت و پاوند نرفته است؛ بلكه به دنبال آدم‌های بعد از آن‌ها یا همزمان با آن‌ها، مثل كارلوس ویلیامز، والس استیونس و ماریا مور رفته‌ است. این‌ها گروهی بودند كه پاوند و الیوت را شخصا می‌شناختند و علیه هم كار می‌كردند.

بهمن شعله‌ور

تراشیدن چوب روی تنه‌ی درخت

او نقش كارلوس ویلیامز را كه می‌خواست به ریشه‌های شعرهای ویتمن برگردد، مانند نقش نیما یوشیج در ادبیات ما می‌داند و یادآور می‌شود: شعر جدید آمریكا از ویتمن شروع می‌شود و ادامه می‌یابد. كارلوس ویلیامز می‌خواست به ویتمن بازگردد و یك شعر بومی آمریكایی بسازد، كه اهمیت آن در محتوای فكری ادبیات اروپا نباشد. الیوت و پاوند می‌خواستند با ادبیات كلاسیك اروپا شروع كنند و شعری كه برای آن‌ها تمام سنت را حمل نمی‌كرد، به معنای واقعی شعر نبود. وقتی پاوند از آمریكا به اروپا مهاجرت كرد، امثال ویتمن را مسخره می‌كرد. درواقع همان درگیری كه بین نیما و سنتی‌ها وجود داشت، آن‌جا هم بود. اما پاوند وقتی تمام آن سیر را طی كرد، دوباره به ویتمن بازگشت، و كاملا قبول كرد كه تراشیدن چوب روی تنه‌ی درخت صورت می‌گیرد. همچنان كه نیما نمی‌تواند قبول كند اگر حافظ وجود نداشت، شاعران بعدی نیز شكل نمی‌گرفتند و ما اگر روی تنه‌ی درخت حافظ نباشیم، نیمایی وجود ندارد.

معیار شعر فارسی همیشه حافظ بوده و هست

وی معتقد است: معیار شعر فارسی همیشه حافظ بوده و هنوز هم حافظ مانده است. نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج ( ه.ا. سایه) و... همه به یك معنا خود را با حافظ مقایسه می‌كنند.