تبیان، دستیار زندگی
28 صفر سال یازده هجرت است، رسول خدا در یكی از غرفه های اطراف مسجد النبی كه منزل ایشان نیز هست در دامان داماد و برادرش علی جان به جان آفرین تسلیم می كند؛ و این آغاز شكاف در پیكره متحد جامعه ایی است كه رسول اكرم در طی 23 سال ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صفین رویارویی عدل و جهل

28 صفر سال یازده هجرت است، رسول خدا در یكی از غرفه های اطراف مسجد النبی كه منزل ایشان نیز هست در دامان داماد و برادرش علی جان به جان آفرین تسلیم می كند؛ و این آغاز شكاف در پیكره متحد جامعه ایی است كه رسول اكرم در طی 23 سال رنج  و مرارت آن را برآورده و قوام بخشیده بود. وقایع سالهای پایانی عمر امیرالمؤمنین علی(ع) را باید در وقایع روزهای پس از وفات رسول اكرم جست. روزهایی كه اشرافیت عرب و پیوستگی های خونی و نسب های فامیلی و قبیله ایی از پس 23 سال آموزش اسلام ، 23 سال حاكمیت برابری بر اساس تقوا  سربرآورد و جامعه ایی را كه می رفت بر اساس تقوا و برادری به یك جامعه نمونه و واحد بدل گردد از درون شكافت.

میان انصار و مهاجر( آنانكه در مدینه پیامبر را یاری كرده و آنانكه با وی از مكه هجرت نموده بودند) بر سر تصاحب جانشینی رسول اكرم منازعه روی داد و عجبا كه امت پیامبر چه زود وصیتش را انكار كرده ، به تجاهل تظاهر نمودند، بذر تمام رنج های امیرالمومنین در طی 30 سال پس از پیامبر در این روزها افشانده شد و در طی این مدت به بار نشست. " در آن هنگام كه خویشان نزدیك پیامبر از جمله پسرعمویش علی در صدد تهیه مقدمات كفن ودفن او بودند و می خواستند وی را در همان غرفه ای كه از دنیا رفته بود به خاك سپارند عده ای از اصحاب در فضای سرپوشیده ای به نام سقیفه بنی ساعده گرد آمدند تا ببینند چه باید كرد"(1) عجبا كه این یاران آخرین نبی خدا چه كم حافظه اند و چه زود پیمان خود می شكنند مگر اینان نبودند كه در حجة الوداع در غدیرخم با علی دست بیعت داده و جانشینی پیامبر را  به وی تبریك گفتند؟ پس چگونه است كه به جای تدفین و وداع آخرین با خاتم الانبیا (ص) همچون كودتاچیان در گوشه ایی به خفا گرد آمده و در صدد توطئه اند." در طی گفت و شنودهایی كه در سقیفه روی می داد، در ماجرایی كه بی شباهت به نوعی كودتا نبود پیری از یاران پیامبر- نامش ابوبكر بن ابی قحافه- به خلافت نشست و انصار را چاره ایی نماند جر آنكه او را به خلافت بشناسند... علی در هنگام مذاكرات سقیفه به همراه عم خویش عباس بن عبدالمطلب به كار غسل و كفن پیغمبر بود".(2) و این اولین انحراف از راه پیامبر بی اعتراضی - جز اعتراض دختر رسول خدا فاطمه زهرا(س)- شكل گرفت و راه را بر بدعت های پسین هموار كرد، چرا كه همواره شكستن حرمت سخن پیری، مرشدی، و پیامبری در اولین گام دشوار است و چون این اولین گام برداشته شد آنانكه در كنار همان پیر و مرشد و پیامبر ، نه راه خدا كه راه بلند آوازگی قوم و قبیله خویش را می جستند ، به پیمان شكن نخستین تاسی جسته و از راه روشن و راست فاصله می گیرند. عمربن خطاب كه خود اولین كسی بود كه دست بیعت به ابوبكر داد پس از وی به خلافت رسید ، در دوره وی مسلمین به كشورگشایی دست یازیدند؛ ایران فتح شد و حملاتی به روم ترتیب داده شد . پس از عمر كه به دست بنده ای ایرانی به قتل رسید عثمان به خلافت دست یافت  و به این ترتیب انصار به طور كامل از جریان خلافت به كناری نهاده شدند. جامعه ایی كه پیامبر و دین اسلام در صدد برآوردن آن بودند جامعه ایی مبتنی بر تقوا و برتری ناشی از آن بود ولی در كمتر از10 سال پس از رحلت پیامبر اكرم پیوندهای قبیله و نژاد جای برتری تقوا را گرفت . هر سه خلیفه ابوبكر، عمر و عثمان به واسطه آنكه از قبیله قریش بودند به این سمت برگزیده شدند.

عدالت و مساوات همواره و در طی همه زمان ها گم گشته آدمی بوده است و شعار اساسی و راستین اسلام كه خیل عظیم انسان های راه گم كرده را به دامان خویش می كشاند نیز همین بود: انَّ اكرمكم عندالله اتقیكم  ؛  ولی همین شعار اساسی در دوره عثمان خلیفه سوم درمذبح بستگی ها و پیوندهای خویشی قربانی شد. " مساواتی كه كاخ اسلام بر آن زیربنا ساخته شده است و تمام ملت ها را با وجود اختلاف در نژاد و زبان و رنگ به سوی خود كشیده است مطلقاً در سیاست و دستورهای عثمان وجود نداشته است تا بتواند بر جان ها تسلط یابد. سیاست كلی عثمان به تعصبات و تبعیضات جاهلیت نخستین منحرف گردیده ، گروهی از امت را بر دیگران ترجیح می داد و برتر می دانست. راهنمایش در این تبعیض قائل شدن ، نخست ملیت پرستی خاص او، سپس خویشاوندی نزدیكان بود"(3)

نتیجه خلافت عثمان برآمدن طبقه ایی بود كه نه به دلیل لیاقت های فردی، تقوی و یا سابقه جهاد و شجاعت در ركاب پیامبر كه تنها به دلیل خویشی و نزدیكی با خلیفه به قدرت دست یافته بود و جامعه اسلامی را دستخوش آریستوكراسی قریشی كرد، طبقه ایی كه با افزونی مال، بلندی جایگاه و برتری نژاد بر دیگران مفاخره می كرد، و این همه را از بركت نام اسلام یافته ، خود به جان اسلام خیانت می كرد. در دوره خلافت عثمان غازیان مسلمان به نام اسلام كشورها را فتح می كردند ولی آنچه را كه به این كشورهای تازه گشوده عرضه می داشتند جزء آمیخته ای از اسلام و رسوم قبیله ایی عرب و مفاخره اعراب چیزدیگری نبود. چرا كه اسلام زمان عثمان چنین بود. عثمان جز به ظلم حكومت نمی كرد، و همین امر موجبات قتلش را به دست جماعت مسلمان خشمگین كه از سوی اشخاصی نظیر عمروعاص تحریك می شدند فراهم آورد. عثمان در طی اعتراضات شدید مردم كه از عراق به سوی مدینه سرازیر شده بودند راضی به استعفای از مقام خلافت نشد و جان خویش را در این راه نهاد. جماعت خشمگین كه اینك انحراف از راه پیامبر را به عینه می دیدند ، تنها راه درمان این انحراف را بیعت با علی (ع) یافتند. و علی تنها برای بازگرداندن عدالت به جامعه بیعت آنان را پذیرفت." با پیروزی حق توده ها( بر آریستوكراسی قریشی) روزگار امام آغاز گردید... علی سرپرستشان بود... او همان كسی است كه بر خلاف میلش انتخاب كردند تا فسادهای قبل از خود را اصلاح كند و كارهای امت را به همان شیوه ایی برگرداند كه خدا ترسیم كرد و پیغمبر بنیاد گذاشت لذا شگفت نیست كه طبقه برتر، منافع را از دست رفته ببیند در نتیجه برای جنگیدن با وی متحد شوند شاید بتوانند نفوذ خود را كه به وسیله توده مردم مغلوب شده است دوباره به دست آرند".(4) ولی آنانكه به جامعه طبقاتی دوره عثمان خو گرفته اند به راحتی نمی توانند با حكومت عادلانه امیرالمومنین سازش كنند. چنین است كه سره از ناسره مشخص می شود ؛ آنكه به امید دست یافتن بر منصبی و یا چیره شدن بر ولایت پربركتی با علی دست بیعت داده است به زودی درمی یابد كه علی جز به راه پیامبر و عدالت قدم نمی نهد اینك اولین دشمنان داخلی علی سربرمی آورند، ناكثین: آنانكه ابتدا پیمان می بندند ولی سپس خیانت می كنند، ناكثین طی جنگ جمل در بصره از میدان به در می روند و علی را چنان دل از این جنگ خانگی و این مسلمان كشی به درد آمده است كه در پایان جنگ می گوید" دوست داشتم كه بیست سال پیش از این روز، مرده بودم"(5)علی كه 25 سال شمشیر را به كنار نهاده و بیل به دست باغداری كرده بود تا وحدت امت اسلامی حفظ شود اینك ناچار است برای آنكه ریشه خدعه ونیرنگ و جوانه فتنه را بخشكاند دست به شمشیر برد و این آغاز فتنه های داخلی است. آنانكه به شیوه پایمالی حقی برای برقراری حقی دیگر در طی حكومت خلیفه اول و دوم خو گرفته اند علی را نصیحت می كنند" كه فرمانداران عثمان را در جای خود تثبیت كند تا بدینوسیله موجودیت حكومتش محفوظ بماند و نواحی دوردست و بعید از قدرت و شمشیرش از دست نرود... اما امام این نصیحتها را نپذیرفت و ذهن خود را از فروافتادن در آنها بازداشت، اینگونه صلاحدیدها را سیاستی متزلزل و با اسلوبی مشكوك می دید. گزینش چنین سیاستی را دورویی می دانست".(6) همین نصیحت گران و خردمندان به ویژه ابقاء معاویه بر حكومت سوریه را سفارش می كرده ، بیان می داشتند آنگاه كه بیعت معاویه رسید علی مختار خواهد بود كه او را عزل یا ابقاء كند ، ولی علی مرد خدعه و نیرنگ نیست نه آنكه نتواند بلكه حیله و فریب را ناجوانمردانه و به دور از انصاف می بیند. امیرالمومنین نامه ایی به معاویه می نویسد " و از شدت علاقمندیش به صلح و اسلام آرزو دارد بتواند دشمنش را از گمراهی نجات دهد و به راه راست هدایت كند... نامه ایی دعوت كننده بود او را به حق از كوتاهترین و روشن ترین وسیله اش خوانده بود".(7)

ولی معاویه را با راه حق چه كار؟ معاویه از شجره خبیثه است ونمی تواند حق گرا باشد. آنكه كینه اسلام را از ابوسفیان به ارث برده است نمی تواند از منافع شخصی خویش به خاطر اسلام بگذرد. معاویه از آن رو قدرت را می طلبد تا در سایه آن اسلام را منكوب و اشرافیت جاهلی عرب را زنده سازد. ابزاری هم كه به كارش می آیند از جنس هدف رذیلانه و جان پست اوست. " معاویه به هر وسیله ای مشروع یا نامشروع دست می برد اشكالی در دسیسه چینی، خیانت، ادعای باطل نمی بیند زیرا اینها همه برای رساندن به هدفش... سودمند است. تمام همت و هدف او پیروزی است اگر چه در راه این پیروزی گامهای آلوده اش، تقدس حق و ارزش های اخلاقی را پایمال كند. هر امر حرامی برای او رواست و هر گمراهی و باطلی حلال می باشد حق اگر با او مبارزه كند باطل است و اگر دروغی به تائیدش برخیزد حق می باشد... زیرا وجدان ناظر و آگاهی ندارد تا او را از اعمال منع كند...(8) معاویه با عمروبن عاص متحد می شود، وی برای رویارویی با علی نیازمند متحدی است كه آتش طمعش زبانه كشد و عمروعاص چنین است. ایندو كه هر یك در خدعه و نیرنگ آوازه ایی به هم زده اند به یكدیگر بی اعتمادند، عمروبن عاص در ازاء حكومت مصر اعلام آمادگی می كند تا به خونخواهی عثمان با امیرالمومنین وارد كارزار شود. و عجبا عمروعاص كه به واسطه عزل از حكومت مصر بر عثمان شوریده بود اینك  به ازاء همان ، درصدد خونخواهی عثمان برمی آید ؛ و چرا ایندو با یكدیگر متحد نشوند و امید به پیروزی نداشته باشند؟ " تا احمق فریب خورده ایی هست معاویه می تواند به پیروزی خود امیدوار باشد"  و تنها راه بسیج سپاه شام پراكندن شایعه دست داشتن امیرالمومنین در قتل عثمان است كه این شایعه در دل ساده لوحان اثر كرده و ایشان را با معاویه همراه می سازد و "قاسطین" راهی جنگ صفین می شوند .ناكثین در برابرعدالت علی قد علم كردند و قاسطین در برابر همه آنچه علی بود درایستادند. اینان با قسط و عدل بیگانه نه ، دشمن اند، و علی تجسم عدل است و لاجرم ایندو بی برخورد با یكدیگر نمی توانند به سر برند ، چه ! همزیستی مسالمت آمیز میان قسط و قاسط ( از بین برنده قسط) محال است و در صورت وقوع باید به خلوص هر دو شك برد ، عدل علی حاصل تربیت و پرورش او در دامان پیامبر و در سایه تعالیم اسلام است و سابقه خاندان ابوسفیان نیز خود گواه عدل ستیزی آنان است. اینان یك سلاح در دست گرفتند" بدنام كردن علی" ابتدا وی را كشنده عثمان معرفی كردند، سپس در منابر و مساجد سب وی گفتند و او را تارك الصلاة نامیدند و اینچنین با دروغ و شایعه دیدگان مردم را كور كردند تا از رویت خورشید عاجز باشند. و اینچنین زمینه های جنگ آماده می شوند. سپاه امیرالمومنین از كوفه حركت می كند و با گذر از فرات در خم بزرگ آن در منطقه ایی به نام صفین رودر روی قاسطین می ایستد. امام در همین حین " اطلاع پیدا كرد كه حجربن عدی و عمروبن الحمق آشكارا از اهالی شام اظهار بیزاری می كنند و بدانان لعنت می فرستند، نگذاشت به كینه توزی خود ادامه دهند، فوری جلو آنان را گرفت و فرمود... دوست ندارم شما لعنت كننده و دشنام دهنده باشید، اگر به جای لعنت كردن و دشنام دادن بگویید خدایا از ریخته شدن خون ما و آنان جلوگیری كن، بین ما و آنان را اصلاح فرما و از گمراهی هدایت كن پیش من گفتاری دوست داشتنی و برای شما بهتر است...(9) علی در این میان كه در كشاكش جنگی بزرگ است علاوه بر آشكار ساختن نیت خود كه بیزاری از جنگ داخلی و ریختن خون مسلمین است درس دیگری هم به ما می دهد و آن اینكه با دشمن چگونه باید رفتار كرد؟ " چه او شاگرد آگاه و تربیت شده دست وحی است: لا تسبوا الذین یدعون من دون الله این خودِ خداوند است كه در قرآنش به مردم می گوید: به كسانیكه غیر از خدا را می پرستند دشنام ندهید. این فرمان صریح خداوند در قبال مشركین است و آن فرمان علی در قبال بنی امیه و از این دو رفتار اخلاقی و ادب انسانی اسلام را می توان به روشنی دریافت(10)

معاویه با چیرگی بر فرات آب را بر سپاه امام می بندد. گویا این شیوه همیشگی خاندان ابوسفیان است كه پیروزی را به هر قیمت كه باشد مطالبه می كنند، ابوسفیان در احد، معاویه در صفین و یزیدیان در كربلا آب را بر پیامبر، علی و حسین بستند.

در نبرد صفین عمار یاسر در ركاب علی است. عمار صحابی همراه پیامبراست در روزهای نخستین آشكارشدن اسلام ایمان آورده، پدر و مادرش اولین شهدای اسلام اند. او سالهای متمادی و در غزوات بسیار در كنار پیامبر جنگیده است به زهد و تقوی شهره است ولی در طی این سالیان دراز همراهی با پیامبر به فیض شهادت دست نیافته است. چرا؟ برای آنكه سندی بر حقانیت علی باشد. عمار در صفین در كنار علی با قاسطین جنگید و به دست ظالمترین مردمان كشته شد تا سخنی از پیامبر در میدان صفین در پیچد و حقانیت علی و باطل بودن معاویه و سپاه شام را آشكار سازد. اینك سپاه امیرالمومنین پیروزی را در چنگ دارد و معاویه از ترس شمشیر خود را در پس قرآن های برنیزه پنهان می سازد. آنگاه كه شكست در میان قاسطین رخ می نماید عمروعاص با حیله ایی قرآن ها را بر نیزه می كند تا بدینوسیله خود و معاویه را از شكست برهاند. "علی در هر جایی كه در برابر قاسطین - كه دشمن رویاروی اسلامند- قرار می گیرد، چه در بدر چه در احد و چه در صفین... همه جا پیروز است... اما وقتی همین قاسطین نقاب عوض كرده اند و تغییر شعار داده اند،  فرقی نكرده اند - جز، به دور انداختن بت و به دست گرفتن قرآن- علی شكست می خورد، چه مردم عامی دیگر جبهه ها و جهت ها را گم می كنند و اسلام را از كفر و عدالت را از ظلم و معاویه را از علی و جبهه شرك را از توحید باز نمی شناسند و حتی به جای دفاع از علی به او می گویند كه اگر به روی پرچم معاویه شمشیر بكشی به قرآن اهانت كرده ای و ما به سوی خودت شمشیر خواهیم كشید(11) در این میان مالك اشتر این یار وفادار علی هر چه می نالد كه قرآن ناطق با شماست، شما را چه به پاره های كاغذ! ولی گوش سپاهیان علی را فریاد قاسطین پركرده است كه : ما همه پیرو یك دین و قرآنیم و چرا قرآن را به جای شمشیر حكم نكنیم. و این چنین علی در آستانه پیروزی تنها می ماند. پیش از جنگ صفین حجاج ابن خزیمه برای تشجیع معاویه در جنگ با امیرالمومنین گفته بود" ... معاویه به اطلاعت برسانم كه تو از علی قویتری و (او) وسیله قویتر از تو بودن را ندارد زیرا كسانیكه با تو هستند وقتی سخن گفتی حرفی ندارند و هنگامیكه دستور دادی چیزی نمی پرسند و حال آنكه اطرافیان علی هنگامیكه او چیزی گفت به سخن درمی آیند و به وقت دستوردادن سوالها دارند. لذا اندكی از كسانیكه با تو هستند بهترند از بسیای از كسانیكه با او می باشند."(12) و چه راست گفته بود چرا كه امیرالمومنین دربسیاری از خطبه های نهج البلاغه در مذمت یاران خویش سخن گفته است كه چه سست نهاد و سست ایمان بودند و چنان امامی را چنین تنها نهادند. صفین عرصه ایی بود تا ایمان آنانكه داعیه ایمان داشتند محك زده شود و چه اندك بودند آنانكه از این امتحان سرافراز بیرون آمدند و چه بسیار كسان كه پس از این جنگ فتنه دیگری را ترتیب دادند و خرمقدسان بی مغزی بودند كه با عنوان خوارج در جنگ نهروان شوریدند و هیچكس را جز علی یارای آن نبود تا چنین زاهدان را به شمشیر انتقام الهی بگیرد.

پی نوشت ها:

1- تاریخ اسلام، پژوهش دانشگاه كمبریج 1380، امیركبیر، ص101.

2- زرین كوب. عبدالحسین ، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 266.

3- عبدالفتاح عبدالمقصود، ت: سید محمد مهدی جعفری، الامام علی ابن ابیطالب، تاریخ تحلیلی نیم قرن اول اسلام، ص 25.

4- همان، ص 29.

5- شریعتی.علی. قاسطین، مارقین، ناكثین، چاپ 1351، ص 146.

6- عبدالفتاح، عبدالمقصود، ص 41 و40.

7- همان، 44 و 42.

8- همان.

9- همان، 200-199.

10- شریعتی، ص24.

11- همان، ص 91 و 90.

12- عبدالفتاح، عبدالمقصود، ص56.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.