تبیان، دستیار زندگی
نافع پسر هلال پسر جمیل از تیره مذحج جملی است او از قاریان قرآن، مردی جنگجو، شجاع و از نویسندگان حدیث به شمار می‎آمده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نافِع بن هِلال الجَمَلی

محرم

"نافع" پسر "هلال" پسر "جمیل" از تیره "مذحج جملی" است.(1) او از قاریان قرآن، مردی جنگجو، شجاع و از نویسندگان حدیث به شمار می‎آمده است. گفته‎اند او از بزرگان "قوم بنی مراد" (شاخه‎ای از قبیله مذحج) و یمنی تبار بوده است به سبب علاقه بسیار به امام علی علیه السلام، افتخار شرکت در سه جنگ صفین، جمل و نهروان را نیز داشته است. او همچنین توفیق یافت در بین راه در "عذیب الهجانات" به امام حسین علیه السلام و یاران او ملحق شود.(2)

تجدید بیعت با امام

روز دوم محرم، امام وارد کربلا شد و خطبه‎ای ایراد فرمود؛ یاران امام در حمایت از آن حضرت، یکی پس از دیگری پیمان بستند، از جمله آنها که مفصل‎تر از همه سخن گفت نافع بود. نافع در حالی که بر پای ایستاده بود اینگونه اباعبدالله الحسین علیه السلام را مورد خطاب قرار داد: "شما می‎دانید جدتان رسول خدا صل الله علیه و آله نتوانست محبتش را به مردم بنوشاند، یا آنها را آنگونه که خود دوست داشت تحت فرمان خود درآورد. در حالی که بعضی از آنان از منافقین بودند، به آن حضرت وعده یاری می‎دادند، و در نهان او را فریب می‎دادند، او را هنگام برخورد از عسل شیرین‎تر ملاقات می‎کردند، ولی پشت سر از حنظل (میوه‎ای تلخ مزه چون هندوانه است که در بیابان‎های حجاز می‎روید) تلخ‎تر بودند، تا این که جان مبارکش را خدای تعالی به سوی خود برد؛ وضعیت پدرتان علی علیه السلام نیز همین گونه بود. قومی برای یاری رسانیدن، گرد او فراهم آمدند، و گروهی عهدشکنان (عایشه، طلحه، زبیر) بودند که به جنگ علیه او برخاستند و عده‎ای ظالمان (معاویه و عمروعاص) و جمعی مارقین و بیرون شدگان (خوارج نهروان) بودند تا این که اجلش فرا رسید و به سوی رحمت و رضوان خدا پر کشید. امروز شما نزد ما همان گونه‎اید. کسانی عهد خود شکسته‎اند و از تحت بیعت بیرون شده‎اند. این به خود آنها زیان می‎رساند، در حالی که خداوند بی‎نیاز از آن است. پس ما را در حالی که خود رشد یافته و به سلامت هستید حرکت ده، به سوی غرب یا شرق، هر کدام که بخواهید به خدا سوگند، ما از تقدیر خداوندی باکی نداریم و از ملاقات پروردگارمان هیچ کراهتی نداریم. ما بر مبنای نیّات و بینش‎های خود رفتار می‎کنیم. ما هر که شما را دوست دارد، دوست می‎داریم و به او مهر می‎ورزیم و هر که با شما دشمنی کند، دشمن می‎داریم."(3)

درسی که می‎توان گرفت: تمام سخنان این مرد خردمندانه است؛ او با استفاده از تاریخ آینده را از پیش می‎بیند و به صراحت می‎گوید: بر مبنای بصیرت، به عشق شما گرفتار آمده‎ایم.

محرم

پرچمداری نافع در روز هفتم

محاصره امام و یارانش در روز هفتم به اوج شدت خود رسیده بود. آب ذخیره نیز به اتمام رسیده و راه ورود به آب هم بسته شده بود. هر کس به فکر این تشنگی بود. به طور طبیعی عطش در بین اطفال و زن‎ها بیشتر جلوه می‎کرد. این وضعیت بیش از همه حضرت عباس علیه السلام را می‎آزرد.(4)

طبری گوید: امام حسین علیه السلام چاره‎ای اندیشید و برادرش عباس را صدا زد و به او فرمود که شبانه به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده که هر کدام مشک آبی را حمل می‎کنند، رو به فرات روند. نافع در جلو آنها در حرکت بود «عمر بن حجاج زبیدی" که مأمور حراست از فرات بود، احساس فریاد زد: "کیستی؟" نافع گفت: از پسر عموهای تو." پس گفت: "تو که هستی؟" نافع گفت: " نافع بن هلال"، گفت: "برای چه آمده‎ای؟"  گفت: آمده‎ایم از این آب که ما را منع کرده‎اید بنوشیم. عمرو گفت: "گوارایت باد، بنوش! ولی برای حسین از این آب مبر."

نافع گفت: "لا والله، لا اَشرَبی مِنه قَطرَةً و الحُسینُ و مَن مَعهُ من آله و صَحبِهِ عَطاشی(5)؛ نه به خدا سوگند، قطره‎ای از آن آب نمی‎نوشم در حالی که حسین و خاندان و یاران همراهش، همه تشنه‎اند.»

دیگر یاران و دوستان سر رسیده بودند، نافع فریاد زد ظرف‎های خود را پر کنید. پس از آن "عمرو بن حجاج" با یاران حسین علیه السلام درگیر شدند. در این هنگام برخی، مشک‎های آب را پر کردند و برخی چون قمر بنی‎هاشم علیه السلام و نافع مشغول جنگ شدند تا از دیگر دوستان حمایت کنند  و آنها بتوانند آب را به سلامت به خیمه‎ها برسانند.(6) مردانی از دشمن در این درگیری کشته شدند. آن شب به لطف خدا و رشادت‎های عباس بن علی علیهماالسلام و مردانگی نافع و یاران، آب به سلامت به خیمه‎های حسینی راه یافت.

نافع در شب عاشورا

نیمه شب عاشورا، امام از خیمه خارج شد تا تپه‎ها و گردنه‎های اطراف را بنگرد. در این هنگام نافع امام را دنبال می‎کرد. امام از او پرسید: "به چه سبب شما از خیمه بیرون آمدی؟" گفت: "ای فرزند رسول خدا! خروج شما از خیمه‎گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخت."

امام فرمود: "من از خیمه بیرون آمدم تا این که از این تپه‎ها و بلندی‎ها و کوتاهی‎ها برای زمان حمله اینها مطلع شوم." سپس آن حضرت روی برگرداند، دست نافع را گرفت و فرمود: "این (حمله و درگیری)  به خدا سوگند  وعده‎ای تخلف ناپذیر است."

سپس فرمود: "آیا نمی‎خواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟" نافع خود را به روی قدم‎های امام انداخت، بوسه می‎زد و می‎گفت: "انّ سَیفی بالفٍ و فَرسی مِثله، فو الله الّذی منّ بک علیّ لا فارقتک حتّی یکلأ عن فریٍ و جریٍ(7)؛ شمشیرم به هزار و نیز اسبم به همین گونه می‎ارزد، پس به آن خدایی که بر من به حضور در رکاب شما منت نهاد سوگند، هرگز تا هنگامی که شمشیرم به کار آید از شما جدا نمی‎شوم."

ما از تقدیر خداوندی باکی نداریم و از ملاقات پروردگارمان هیچ کراهتی نداریم. ما بر مبنای نیّات و بینش‎های خود رفتار می‎کنیم. ما هر که شما را دوست دارد، دوست می‎داریم و به او مهر می‎ورزیم و هر که با شما دشمنی کند، دشمن می‎داریم.

نافع و کشف راز

بعد از آن گفت و گو در شب عاشورا بود که "نافع" می‎گوید: در شب عاشورا هنگامی که امام وارد خیمه خواهرش زینب شد، من خود شنیدم زینب علیهاالسلام به امام عرض کرد: "آیا شما نیّات یارانتان را آزموده‎اید؟ می‎ترسم در هنگام درگیری اینها شما را تسلیم دشمن کنند."

امام در پاسخ فرمود: "والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الاّ شوسُ الاقعس، یستأنسون بالمنیّة دونی، استیناس الطفل الی محالب امّه(8)؛ به خدا سوگند، اینها را امتحان کرده‎ام پس آنها را چنان یافتم که مردانی سینه سپر کرده‎اند، به گونه‎ای که به مرگ زیر چشمی می‎نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش مأنوس‎اند."

نافع می‎گوید: چون این گفتار امام را شنیدم به گریه افتادم و نزد حبیب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوی امام و خواهرش را بازگو کردم.(9) برخورد حبیب با این سخنان، در ذیل گفتاری در بحث حبیب بن مظاهر آمده است .

درسی که می‎توان گرفت: نکته اینجاست که امام در پاسخ خواهر فرمود: من آنها را امتحان کرده‎ام. همه مدیران باید این درس را فرا گیرند که کارگزار خویش را به بوته امتحان کشیده تا که در درگیری‎ها خود به خسران مبتلا نگردند، که این شیوه الهی را از حسین علیه السلام آموخته‎ایم.

محرم

مبارزه نافع

طبری گزارش کرده: چون عمرو بن قرظه انصاری به شهادت رسید، برادرش علی که در لشکر ابن سعد بود، خونش به جوش آمد. به طرف امام حسین علیه السلام حمله‎ور شد. نافع بن هلال بر او پیش‎دستی کرد با شمشیر چنان ضربه‎ای بر او زد که از روی اسب به زمین سقوط کرد. دوستانش او را گرفتند و از معرکه خارج کردند، او سپس معالجه شد حالش خوب شد.(10) طبری از ابومخنف گزارش کرده که نافع در روز عاشورا این رجز را بر زبان داشت:

انا الجملی                        أنا علی دین علیّ؛

من پسر جملی هستم، دینم دین علی است."(11)

در پاسخ او مزاحم بن حریث گفت: ما بر دین فلانی هستیم، نافع گفت: "تو بر دین شیطانی" و با شمشیر به او حمله کرد. مزاحم به نافع پشت کرد تا که خود را از دست او برهاند، اما شمشیر نافع بر او پیشی گرفته بود و او را به زمین زد. عمرو بن حجاج فریاد زد: "آیا می‎دانید با چه کسانی می‎جنگید؟ احدی از شما تاب مبارزه با آنها را ندارد."(12)

درسی که می‎توان گرفت: به راستی یاران حسین علیه السلام مردانی جوانمرد بودند که دشمن، خود به قوت ایمان و روح متعالی آنها بارها اعتراف کرده بود.

نافع بن هلال تیرهای مسمومی را که نامش را بر سر نیزه‎اش نوشته بود، به طرف دشمن پرتاب کرد. (13) در حین پرتاب، این گونه رجز می‎خواند:

"ارمی بها معلمة افواقها                        و النّفس لا ینفعها اشفاقها(14)

مسمومة تجری بها اخفاقها                    لیملِاِنّ ارضها رشاقها

تیرهایی پرتاب می‎کنم که بر فاق آن نوشته شده است، و نفس را ترس او سودی نبخشد؛

در حالی که مسموم و مستانه جلو می ‎ود، تا این که زمین رزمگاه را پر از تیرهای لطیف کند."

او با پرتاب تیرهایش، بسیاری را زخمی کرد و توانست دوازده نفر را به خاک اندازد. هنگامی که تیرهای او تمام شد شمشیر را بر کشید و به میان لشکر دشمن رفت. او در حال حمله این رجز را می‎خواند:

"انا الغلام الیمنی الجملی                              دینی علی دین حسینٍ و علی

ان اقتل الیوم فهذا املی                                 فذاک رایی و الاقی عملی؛

من جوانی یمنی جملی هستم، که دینم همان دین حسین و علی است؛

آرزوی من است که امروز کشته شوم. پس آن رأی من است و عملم را خود ملاقات می‎کنم."(15)

برای کشتن او گروهی از سپاه کوفه او را محاصره و عده زیادی او را سنگباران کردند، دسته‎ای دیگر با نیزه به او حمله‎ور شدند تا این که بازوان بزرگمرد را شکستند و او را به اسارت گرفتند.(16)

شهادت نافع

شمر نافع را دستگیر کرد و همراه یارانش به نزد ابن سعد برد. وقتی به ابن سعد رسیدند، پرسید چه باعث شد که چنین به روز خود آوری؟ نافع گفت: "به خدا قسم، از شما دوازده مرد کشته‎ام -جز کسانی که مجروح ساخته‎ام -و البته هرگز خود را بر این تلاش ملامت نمی‎کنم، و اگر برایم بازویی باقی مانده بود نمی‎توانستید مرا اسیر سازید."(17)

شمر شمشیر خود را بر کشید، نافع به او گفت: "به خدا قسم ای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی در حالی که خون‎های ما را برگردن داشته باشی. خدا را قسم و شکر، که مرگ ما را به دست بدترین خلقش قرار داد.» پس از آن، شمر قدمی پیش نهاد و نافع را گردن زد.(18)

"نافع" در زیارت ناحیه این گونه مورد سلام واقع شده است: "السّلام علی نافع بن هلال البَجِلی المُرادی"(19)؛ سلام بر نافع پسر هلال بجلی مرادی .

درسی که می‎توان گرفت: آخرین گفتار نافع نشان می‎دهد که با عاقبت به خیری و ثابت قدمی به جنت الهی پر کشید.

پی‎نوشت‎ها:

1- ابصارالعین، ص147.

2- ابصارالعین، ص147.

3- مقتل الحسین مقرم، ص220.

4- مقتل الحسین مقرم، ص245

5- مقتل الحسین مقرم، ص246؛ ابصارالعین، ص 148، این عبارات جمع بین دو نقل از این دو کتاب است.

6- مقتل الحسین مقرم، ص246؛ ابصارالعین، ص148.

7- مقتل الحسین مقرم، ص265.

8- مقتل الحسین مقرم، ص265.

9- مقتل الحسین مقرم، ص265.

10- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص434.

11- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص435.

12- ابصارالعین، ص 149.

13- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص441؛ البدایه و النهایه، ج8، ص199.

14- البدایه و النهایه، ج8، ص199؛ بحارالانوار، ج45، ص27.

15- ابصارالعین، ص149.

16- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص21.

17- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 442-441

18- البدایه و النهایه، ج8، ص84؛ تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 442- 441؛ ابصارالعین، ص 150- 149؛ مقتل الحسین مقرم، ص308.

19- اقبال الاعمال، ج3، ص78.

منبع:

ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.