تبیان، دستیار زندگی
رییس قطار از سیماى ساده مدرّس فكر كرد او قهوه‏چى است. گفت: «یك چاىِ دیگر هم بدهید». مدرّس با كمال خوشرویى چاىِ دوم را هم برد. وقتى به مقصد رسیدند، رییس قطار پیش آمد و به مترجم گفت كه مى‏خواهد پول چاى را بدهد. مترجم گفت: «پول لازم نیست». رییس قطار گفت: «ما
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آزاد، همچو سرو

مدرس

در سفرى كه مرحوم سیدحسن مدرّس به استانبول داشت، دولت عثمانى براى احترام به ایشان، دستور داد یك واگن اختصاصى در اختیارش گذاشته شود، تا اگر در بین راه خواستند، استراحت كنند. مدرّس بلند شد، قلیان تمیزى چاق كرد و چاى خوش‏عطرى دم كرد و براى كارمندان و محافظان قطار برد.

رییس قطار از سیماى ساده مدرّس فكر كرد او قهوه‏چى است. گفت:

«یك چاىِ دیگر هم بدهید». مدرّس با كمال خوشرویى چاىِ دوم را هم برد. وقتى به مقصد رسیدند، رییس قطار پیش آمد و به مترجم گفت كه مى‏خواهد پول چاى را بدهد. مترجم گفت: «پول لازم نیست». رییس قطار گفت: «مایل نیستم ضررى متوجه پیرمردِ قهوه‏چى بشود».

در همین وقت، جمعى از هیئت، استقبال كردند و مدرس را با احترام، پیشاپیش بردند.

مترجم به مسئولان قطار گفت: «اصلاً این واگن فوق‏العاده، براى همین مرد محترم به قطار اضافه شده است».

رییس كه هم از این ماجرا شرمنده شده بود و هم از فروتنى مدرّس تعجّب كرده بود، رو به دوستان به تركى گفت:

«به خدا سوگند كه بعد از حضرت عمر، ما آقایى به این بزرگوارى ندیده‏ایم».

این زندگى، حلالِ كسانى كه همچو سرو، آزاد زیست كرده و آزاد مى‏روند.

منبع:

مجله محیط ادب، انتشارات یغما، ص 377

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.