تبیان، دستیار زندگی
حاتم طایی فرزند عبدالله بن سعد بن مکنی معروف به « ابوسفانه» ، از قبیله « طی » مردی بخشنده و جوانمرد بود . نوشته اند او این صفت عالی را از مادرش « عتبه» دختر «عفیف» به ارث برده بود ، زیرا با وجود ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گشاده دستی و فتوت حاتم طایی

آسمان آبی، گل سفید

حاتم طایی فرزند عبدالله بن سعد بن مکنی معروف به « ابوسفانه» ، از قبیله « طی » مردی بخشنده و جوانمرد بود . نوشته اند او این صفت عالی را از مادرش « عتبه» دختر «عفیف» به ارث برده بود ، زیرا با وجود ثروت و مکنت فراوان هر چه به دستش می آمد به مسکینان و مستمندان می بخشید ، کسانش او را از این کار منع کردند ، چون سودی نبخشید او را یک سال زندانی کردند و خوراک قلیلی به قدر سد جوع ( رفع گرسنگی ) به او می رساندند ، بعد از یک سال از بند آزادش کردند و قسمتی از اموالش را در اختیار او گذاشتند . قضا را روزی زنی مستمند به وی مراجعه کرد و چیزی از او خواست « عتبه» تمامی اموالش را به آن زن مستمند بخشید و گفت : یک سال که در آن سختی بسر بردم ، عهد کردم چیزی از کسی دریغ نکنم ، حاتم طایی از چنین مادری زاده شد و در جوانی شترهای پدر را ساربانی می کرد .

سعدی در بوستان از فتوت و جوانمردی حاتم ، حکایاتی به نظم آورده است که به صورت نثر در آورده و تقدیم می نماییم .

شنیده ام که حاتم طایی را از نژاد اسبهای اصیل عرب اسبی بود راهوار که چون برق لامع می پریدی و چون باد سحرگاهی سریع بر همه جا روان بودی . بارها سوار خویش را از خطرها و آسیبهای طبیعی رهانده و به محل امن و بی خطری رسانده بود . اوصاف آن اسب پربها و نادر در دنیای آن روز به گوش عده ای از مردم جهان رسیده ، از جمله پادشاه روم نیز از وجود چنین اسبی در مقام حاتم باخبر شد ، و چون از کرم و سخاوت حاتم نیز در حضور سلطان روم سخنها رفته بود ، وزیر سلطان روم گفت : ادعا بدون شاهد و گواه پشیزی ارزش ندارد ، من آن اسب پر بها را از حاتم درخواست می کنم ، اگر او کرامت کرده ، به درخواست من جواب مثبت داد و آن اسب اصیل را به من هدیه کرد ، هر چه از کرم و جوانمردی او بگویید قبول خواهم کرد .

پس سفیری عاقل و دانا و هنرمند که فراز و فرود جهان دیده و تلخ و شیرین دنیا چشیده همراه ده مرد به سوی حاتم روان ساخت.

آن مردان شب به خانه حاتم وارد شدند و حاتم سفره شاهانه ای برای آنان بگسترانید . روز بعد حاتم ، از آن سفیران سلطان روم سوال کرد که ای جوانمردان شما به چه حاجت به قبیله ما آمده اید ؟ بزرگ سفیران گفت : ای حاتم ذکر جوانمردی و سخاوت تو در حضور سلطان روم به میان آمد ، سلطان برای امتحان ما را به درگاه تو فرستاد تا آن اسب پر بهاء را برای سلطان روم طلب کنیم!!.

حاتم سر انگشت حسرت و ندامت به دندان گزید و گفت : ای عزیزان من ؛ چرا زودتر حاجت خویش بیان نداشتید . دیشب چون هوا بارندگی بود و دسترسی به گله و رمه نداشتم ، آن اسب اصیل را برای شما کباب کردم ، چون بر در خیمه ام جز آن اسب هیچ چارپایی وجود نداشت و این را از مروت و جوانمردی به دور می دانستم که میهمان من بخوابد در صورتی که دلش از گرسنگی ریش باشد . انسان باید نامش به آزادگی و جوانمردی در جهان مشهور شود ، حالا اسب تیز روی اصیل عرب موجود نباشد . بعد به هر یک از آن سفیران خلعتهای نیکو و اسبهای راهوار و پول نقد تقدیم کرد ، چرا که اخلاق نیکو به قول سعدی اکتسابی نیست و خداوند در سرشت انسان به ودیعه نهاده است . چون سلطان روم از این اعمال نیکوی حاتم خبردارشد هزارها آفرین بر طبع حاتم بگفت.