بارش محبت
سرشك دیدهها میبارد امشب محبت از شما میبارد امشب
ولایت، مغفرت، بركت، عنایت ز عرش كبریا میبارد امشب
شب وصل مناجاتی دلان شد اجابت با دعا میبارد امشب
كرامت مینوازد سائلان را سپهر هل اتی میبارد امشب
به شوق مجتبی در خلوت خود ببین چشم خدا میبارد امشب
گشا چشم و صفای یاسمن بین خدا را مست ذكر یا حسن بین
خوش آن عشقی كز اسرار وجود است جهان بی عشق تاریك و كبود است
تولّی و تبرّی اصل دین است ملازم بودنش سّر صعود است
ولایت جلوه در ماه خدا كرد به لبهای محبان این سرود است
قسم بر ذات شهراللّه اعظم حسن سر منشاء احسان و جود است
قسم بر صبر و مظلومی و غربت حسن نشناس، بدتر از یهود است
حسن مصباح راه متقین است كه میگوید مذّل المؤمنین است؟
جهان او را به غربت میشناسد فلك او را به رأفت میشناسد
هوای نفس در صلحش نبوده خدا او را به عصمت میشناسد
سگی كه لقمه از دستش گرفته وجودش را به رحمت میشناسد
علی كه اشجع كرّار باشد گلش را بر شجاعت میشناسد
فضای كوچه سرد مدینه به حق او را به غیرت میشناسد
ملائك صبر او را دوست دارند طواف قبر او را دوست دارند
دل این ایزد نما را میپرستد گل این عطر وفا را میپرستد
به خالش روزها در سجده هستند شب، این ماه ولا را میپرستد
به دشنامی كه شامی عبد او شد دعا نه ناسزا را میپرستد
اگر باشد عذاب حق به دستش دلم جُرم و خطا را میپرستد
كه میگوید كه او وجه خدا نیست؟ پرستیدن سزای مجتبی نیست؟
من عبدم آن نگار بی بدل را برم آن نام احلی من عسل را
به یاد آوردهام روزی كه بشكست به دستان الهیاش هُبَل را
به برق خنجر حیدر نشانش ادب آموخت آشوب جمل را
الهی دلبر دور از وطن، كو؟ شب جشن حسن، ابن الحسن كو؟