تبیان، دستیار زندگی
تا کی به تمنای وصال تو یگانه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به تمنای وصال

به تمنای وصال

تا کی به تمنای وصال تو یگانهاشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو  یا نه؟ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانهرفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجددر میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجدیعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کارزاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یارحاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانههر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تودر میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تومقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دیدپروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دیدیعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانهعاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید
دیوانه، برون از همه، آیین تو جویدتا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید
هر کس به زبانی، صفت حمد تو گویدبلبل به غزلخوانی و قُمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توستهر چند که عاصی است، زخیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توستتقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.