تبیان، دستیار زندگی
«روزگار قریب» به کارگردانی کیانوش عیاری اسفند 1381 بود که کلید خورد و قرار است مهرماه امسال به روی آنتن برود. این سریال داستان زندگی بنیانگذار طب نوین کودکان در ایران دکتر محمد قریب است که 5 نفر بازیگر دوره های ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گزارشی از پشت صحنه سریال «روزگار قریب»

گزارشی از پشت صحنه سریال «روزگار قریب»

با احساسات تماشاگر معامله نمی کنم

«روزگار قریب» به کارگردانی کیانوش عیاری اسفند 1381 بود که کلید خورد و قرار است مهرماه امسال به روی آنتن برود. این سریال داستان زندگی بنیانگذار طب نوین کودکان در ایران دکتر محمد قریب است که 5 نفر بازیگر دوره های مختلف زندگی او را تا 58 سالگی به تصویر می کشند؛ پرهام کرمی، کاوه آهنگر، شهاب کسرایی، ناصر و مهدی هاشمی. کیانوش عیاری تدوین همزمان سریال را هم برعهده دارد.

***

حدود 47 سال قبل، وقتی یکی از خیابان های سنگفرش تهران قدیم را با قیر مذاب و سیاه هموار می کردند، دکتر قریب در مغازه پدرش علی اصغر قریب نشسته بود و راضی اش می کرد که در خانه بماند. همان روزها بود که دکتر قریب در خانه حاج آقا فیروزآبادی

- روحانی مبارز و روشنفکر - که در جریان قتل یک استاد توسط یکی از دانشجویانش با او آشنا شده بود، پای قانقاریا گرفته جوان دانشجویی را در خفا عمل کرد.

از آن سال ها خیلی گذشته است. در لاله زار امروز، آدم ها دیگر با آسفالت کردن خیابان حیرت نمی کنند. این بند و بساط هم برای روایت آن روزها است.

در روزگار امروز کیانوش عیاری و گروهش در یکی از مغازه های لاله زاری که هیچ چیز مانعش نمی شود از اینکه ما را به خاطرات هزاردستان حاتمی ببرد، در لحظه های استراحت شان دور هم نشسته اند و درباره سهمیه بندی بنزین حرف می زنند. کمی آن طرف تر زنان بازدیدکننده، خاطرات شان را با تلویزیون در تماشای در و دیوار شهرک سینمایی ورق می زنند. دکتر قریب اما کجاست؟ شاید صورتش را سپرده به دست حسین صالحیان تا ماسک دکتر قریب را بکشد بر صورت مهدی هاشمی و خاطره همه نقش هایش را از ذهن مان پاک کند. ظهر داغ و کسل کننده یک روز تابستانی است و لاله زار سکوتش را به عیاری و گروهش داده تا به بهای روایت داستانی از آن گذشته ها، آن را بشکنند و باکشان هم نباشد. به بهای ساختن اثری که تفاوت را در ساختار و معنایش با هم داشته باشد.

تا عیاری بحث سهمیه بندی بنزین را به سرانجام برساند، با منصور آذرگل مدیر فیلمبرداری سریال حرف می زنم که حرف کشیدن از او البته کار ساده ای نیست.

***

امکانات ما خیلی ضعیف است. با این امکانات بیشتر به مدد تجربه است که کار را پیش می بریم. الان تلویزیون دوربین هایی دارد که با استانداردهای روز دنیا مطابق است. اما آنها را در برنامه های روتین و گزارش های شبانه به کار می برد و سریال ها که پشتوانه فرهنگی ما هستند و بر اساس تحقیقات گسترده ساخته می شوند و لازم است که ماندگاری داشته باشند، اغلب با همین دوربین های DSR135 فیلمبرداری می شوند.

آذرگل بیشتر بر اشکالات مدیریتی تلویزیون تاکید می کند و معتقد است که سطح توقع و سلیقه مردم هم پایین آمده است. به گفته او کار ویدئو اگرچه در درجه اول آسان به نظر می رسد، ولی اگر بخواهی خوب و درست کار کنی، نیازمند پشتوانه قوی و تخصص کافی است. مثلاً دکورسازی برای کار ویدئو یک مبحث تخصصی است که در دانشگاه صدا و سیما هم تدریس می شود، اینکه در کار با ویدئو از چه موادی برای دکور استفاده کنیم تا با ویژگی های دوربین هماهنگ باشد.

اما مشکلات کار با این دوربین باعث نشده است که آذرگل از هیچ پلانی به راحتی بگذرد. اگرچه کمبود امکانات نیازمند تمهیدات بیشتری است.

وی می گوید؛ به زعم من عوامل فنی و هنری تلویزیون و سینمای ما در کارشان فوق العاده اند. چرا که توانسته اند با چنین تجهیزات اندکی، تصویرهایی خوب بگیرند. من در این کار سعی کرده ام که نور و حرکت دوربین خودنمایی نداشته باشد. یک اتفاق طبیعی چشم نواز باشد.

و من می گویم؛ اثری مطلوب که زاییده تجهیزات اندک است.

کنار ما باز هم بساط شوخی عیاری با عواملش مهیاست و کمی آن طرف تر، مهدی هاشمی با صورتی سالخورده از رد گریم، خودش را برای تصویربرداری صحنه ای آماده می کند که پلان های قبلی اش را گویا مدت ها قبل گرفته اند.

***

روی دیوار گچی را با پارچه ای پوشانده اند و سقف حجره، نردبانی پوسیده است و چوب های ردیف هم و گونی های فرسوده که از کنارشان آسمان پیداست.

دکتر قریب کنار همان دیوار گچی ریخته نشسته است. یکی، دو بار طرز نشستنش را عوض می کند. عیاری به آذرگل می گوید؛ همین جا بایست و روی صورتش زوم کن.

شوخی می کند. آذرگل می گوید؛ من اصلاً زوم کردن بلد نیستم. مگر اینکه در تنگنا بوده باشم. تازه آن وقت هم کسی متوجه نمی شود و مهدی هاشمی به خنده می گوید؛ سریال های تلویزیون که همه زوم دارند.

دوربین را درست جلوی پای هاشمی می گذارد. حجره کوچک با وجود دستیاران صدا و تصویر، دیگر جایی برای ایستادن ندارد.

گزارشی از پشت صحنه سریال «روزگار قریب»

بالای سر مهدی هاشمی پارچه و رفلکتورهای فرسوده ایرانی سایه انداخته اند. آذرگل به اشاره به من می گوید؛ این همان امکاناتی است که درباره اش حرف زدیم.

و من به تجهیزاتی نگاه می کنم که نه در حد و اندازه اوست و نه در حد و اندازه عیاری و نه حتی داستانی مثل دکتر قریب.

با خودم فکر می کنم آیا یک معنای عمیق را در هر فرمی می توان جا داد؟

***

در فرورفتگی گوشه ای از لاله زار، کنار مطب دکتر ناصری و دیوار به دیوار همان حجره که مهدی هاشمی در آن در حال گریستن است، عیاری روبه روی مانیتور کوچکش نشسته و فاصله اش با آفتاب داغ تنها یک قدم است.

گروه در حال بازبینی پلان قبل از این نما هستند که گویا یکی دو سال پیش فیلمبرداری شده است. شبنم عرفی نژاد منشی صحنه راکوردها را باید نگه دارد. به دام انداختن عیاری برای گفت وگو ربطی به فرصت و مشغله و اینها ندارد. باید حرف های او را از لابه لای شوخی هایش بیرون کشید. اما این را دیگر می دانم که شوخی نیست که این سریال برایش تجربه ای بوده است معادل ساختن 20 کار سینمایی در فاصله زمانی 3 سال. می گوید؛ برخلاف آنچه اغلب سینماگران درباره تلویزیون اتفاق نظر دارند که این آثار یک بار از تلویزیون پخش می شود و نیاز به حساسیت ویژه ای ندارد، من حساسیت هایی حتی فزون تر از آنچه در سینما به کار می گیرم، در این کار خرج کردم و اگر تعداد برداشت، دلیلی بر حساسیت کار به حساب بیاید، شاید بتوان گفت که میزان توجه من بیش از یک کار سینمایی بوده است که البته این کار هزینه های تولید را بالا می برد.

گریزی می زند به دنیای فوتبال و من او را در سال 1350 تصور می کنم که دروازه بان خلیج فارس اهواز و جوانان خوزستان بوده است و یاد گفت وگویم با او بعد از بازی ایران - مکزیک در جام جهانی می افتم و بعد دوباره برمی گردد به دکتر قریب. عیاری خودش را محدود به یک ژانر نمی داند. می گوید علاقه مند است به نمایش زندگی. می گوید وقتی گفته می شود فلانی فیلمساز اجتماعی است حال خوبی به من دست نمی دهد. ترجیح می دهم بگویند راجع به زندگی فیلم می سازد.

دوره دکتر قریب به گفته او از حیث منابع نیز دوره ای است که می شود به منابع میدانی و کتابخانه ای بسیاری دست یافت.

کمی هم درباره سریال های مناسبتی حرف می زنیم که دل خوشی هم از آنها ندارد.

این کارها فرصتی برای تعقل فراهم نمی کند و به دلیل اینکه در فرصت کوتاه و دوران فشرده ای تولید می شود، از نظر اجرایی کارهای ضعیفی به شمار می روند. اگرچه چندین تجربه قابل قبول مثل زیر تیغ هم در میان آنها داشته ایم اما اصولاً این قبیل کارهای نازل و اقبال فراگیرشان می تواند مخاطب را نسبت به دنیای پیرامونش بیگانه کند.

او در پاسخ به این سوالم که آیا دکتر قریب خواهد توانست در جهت ارتقای سلیقه مخاطب موثر عمل کند، می گوید؛ تضمینی ندارم. ولی می دانم که در یک فریم از این سریال به شعور مخاطب توهین نشده و با احساسات رقیق او معامله نکرده ایم.

مهدی هاشمی را در قاب کوچک مانیتور می بینم که برای چندمین بار گریستنش را تکرار می کند.

***

قاب عکس ها کنار هم پشت شیشه خیاط خانه اند. خیاط را نشان می دهند با حسین پناهی، خیاط در کنار عزت الله انتظامی، خیاط در کنار مهدی هاشمی... از گرمای هوا نیست که پناه می برم به خیاط خانه محمدتقی مقدم. مهدی هاشمی اینجا است. زیر خنکای پنکه ای روشن و کمی آن طرف تر از بخار سفیدی که اتوی داغ در هوا پخش می کند، درباره دکتر قریب با هم حرف می زنیم. مردی که بخشی از دوران زندگی اش را او به تصویر می کشد.

دکتر قریبی که قرار است در تلویزیون ببینیم، دیگر من نیستم. کسی است که در زمانی دیگر غیر از این زمانی که من زندگی می کنم، راه هایی رفته، حوادثی دیده، رنج هایی کشیده، بیماری هایی را علاج کرده است. من هم با مخاطب پای تلویزیون خواهم نشست تا تماشایش کنم.

می پرسم آیا تصویر کردن این مرد ردپایی هم بر مهدی هاشمی بر جای گذاشته است، می گوید؛ دکتر قریب تمام عمرش در خدمت به دیگران گذشت. من در ایفای بخشی از زندگی او که بیمار بود 9 ماه روی تخت بیمارستان بودم و درد و رنج را حس کردم. همه اینها در ذهن من نشست و تا ابد باقی خواهد ماند.

و باز می پرسم چگونه می شود چهره آشنای مهدی هاشمی را در صورت دکتر قریب ندید؟

درک روحیه و احساس یک شخصیت باعث می شود که بازیگر تغییر کند و به همان شخصیت بدل شود. یک انسان ترسو در زندگی عادی ممکن است شجاع به نظر برسد ولی همین آدم در موقعیت خطر شخصیت واقعی خود را آشکار می کند.

بنابراین هر چقدر هم که چهره بازیگری شناخته شده باشد، اگر روحیه نقش را در خود جا بدهد و از هر پیرایه و رفتار غلوآمیز دوری کند، خود آن شخصیت خواهد شد.

دکتر قریب گویا جدیت و طنز را با هم دارد. این را مهدی هاشمی می گوید؛ جدی است چون با درد سر و کار دارد و در رفتارش طنز هست چراکه اصلاً جهان را با دید طنز می بیند.

هاشمی هنوز سینمای کمیک را دوست دارد اما آنچه امروز به عنوان آثار طنز ساخته می شود، او را به این انتخاب وامی دارد که از طنز فاصله بگیرد. به قول او در طنز قرار است تلخی ها را به زبان خنده بگوییم، نه بی مزگی ها را به زبانی بی مزه تر. دیدگاه او درباره کار با عیاری این گونه است؛

در این کار صدها و هزاران نما گرفته شد بی آنکه هیچ کدام اضافی یا اتفاقی باشد. عیاری جدا از اینکه نویسنده بزرگی در سینما است، شاید از بهترین های بازی شناسی است. او بلد است که بازیگر حرفه ای را وادار کند تا از تمام رفتارهای نمایشی اش دور شود و خلوصش را به نمایش بگذارد. عیاری اصل و اساس و عنصر وجود بازیگر را بیرون می کشد.

خیاط برایمان شعر می خواند. از حافظ، نیما و شعرهای خودش. آنقدر زیبا که به هیجان آمده ایم. هاشمی دست هایش را بالا می برد و با چشم هایی که برق می زند از هیجان می گوید؛ شعر است واقعاً،

او را صدا می زنند. می رود و خیاط کتابی از پناهی را نشانم می دهد که برای او امضا کرده است. می پرسم در تمام این سال ها کدام بازیگران را بیشتر دوست داشته ای؟ می گوید پناهی خیلی خوب بود اما مهدی هاشمی را از همه بیشتر دوست دارم. بعد بقچه خاطرات گذشته را باز می کند و لباس های شعرش یکی پس از دیگری بر قامت ذهنم می نشیند؛ ساز این شهر ناهماهنگ است/ درد من قصه های نیرنگ است/...

***

8- 7 سال پیش که مهدی هاشمی به اتفاق برادرش ناصر یک فیلم برای کانون پرورش فکری ساختند، در ذهن شان بود که هرازچندگاهی فیلمسازی را بیازمایند اما خودش می گوید که بازی در سریال «هزاران چشم» و دیدن کارهای دیگر عیاری او را از صرافت این کار انداخته است. به خودش گفته؛ وقتی عیاری هست، وارد این حیطه نشو،

و حالا بازی در سریال «روزگار قریب» گویا مهر تایید زده است بر این دیدگاه. باز فاصله ای است برای دور هم جمع شدن زیر آفتاب بی ملاحظه یک ظهر داغ. بحث مان درباره کتاب است و کتاب خواندن. عیاری به شوخی می گوید؛ من روزی سه دقیقه کتاب می خوانم. البته گاهی به چهار دقیقه هم می رسد.

و من فکر می کنم که چه کتاب ها می توان از تجربه های او در همین چند سال نوشت. مهدی هاشمی از روزهایی تعریف می کند که علاقه بسیار به کتاب داشته، اما انرژی اش را در تمام روز صرف کارهای دیگر می کرده است.

می گوید شب ها برای آرام کردن وجدانم کتاب قطوری برمی داشتم و اولین صفحه را که باز می کردم خوابم می برد. و من باز فکر می کنم که آیا تمام تجربه های دنیا را باید در کتاب ها آموخت. دکتر قریب برمی گردد به حجره. موبایل ها خاموش می شود. بوم می آید بالای سر دکتر قریب و دوربین فاصله اش را با او کم می کند. از بیرون شهرک صدای ماشین شنیده می شود. ماشین دودی دکتر قریبی اما ساکت است و بعد صدای چکشی از دخمه روبه رو که روی چوب ها فرود می آید تا دستیاران طراح صحنه دکورهایشان را آماده کنند. عیاری دستور حرکت می دهد و دکتر قریب جان می گیرد.

منبع : شرق