تبیان، دستیار زندگی
پیامبر صلی‌الله علیه و آله این نامه را در سال هفتم هجری به «دحیة بن خلیفه کلبی» که یکی از آن شش نفر حامل پیام بود سپرد و به وی فرمود که آن را به «عظیم بصری حارث پادشاه غسان» تسلیم کند تا وی آن را به قیصر ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه‌ پیامبر اسلام به هرقل، پادشاه روم

پیامبر صلی‌الله علیه و آله

پیامبر صلی‌الله علیه و آله این نامه را در سال هفتم هجری به «دحیة بن خلیفه کلبی» که یکی از آن شش نفر حامل پیام بود سپرد و به وی فرمود که آن را به «عظیم بصری حارث پادشاه غسان» تسلیم کند تا وی آن را به قیصر برساند.

نامه را عظیم بصری به قیصر داد و او در آن هنگام در ایلیا (قدس) بود، زیرا نذر کرده بود که اگر رومیان بر سپاه ایران غلبه جویند پیاده از قسطنطنیّه به ایلیا برود. چون قیصر، نامه را گرفت عنوان نامه‌های عرب را یافت از این رو، مترجم عربی را فرا خواند تا آن را برایش قرائت کند. در این نامه چنین آمده بود:

«بسم‌الله الرّحمن الرّحیم، از محمّد پسر عبدالله، به هرقل بزرگ روم.

سلام بر آن که پیرو هدایت شد.

اما بعد، من تو را به رعایت اسلام می‌خوانم، مسلمان شو تا در امان بمانی و خداوند دوبار به تو پاداش دهد و اگر روی گردانی گناه اکّارین(1) بر تو باشد. ای اهل کتاب! به سوی کلمه بیایید که میان ما و شما یکی است و آن این که جز خدای را نپرستیم و به او شک نورزیم و برخی از ما برخی دیگر را جز خدا، ارباب خویشتن نگیرند، پس اگر بازگشتند بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم.»

قیصر گفت:

«کسی را از قوم او بیایید تا از وی درباره‌ محمّد پرسش کنیم.»

در آن هنگام ابوسفیان با عدهّ‌ای از مردان قریش، در زمان صلح حدیبّیه برای تجارت در غزه بودند. ابوسفیان می‌گوید:

«فرستاده‌ قیصر نزد ما آمد و ما را پیش او در بیت‌المقدّس برد. وی تاج بر سر نهاده بود و بزرگان روم گرداگرد او بودند.»

قیصر به مترجم خویش گفت:

«بپرس کدام یک از اینان به این مردی که ادعا می‌کند، پیغمبر است نزدیک‌تر است؟»

ابوسفیان گفت: «من نزدیک‌ترم.»

قیصر پرسید: «نسبت تو با او چیست؟»

ابوسفیان پاسخ داد: «محمّد پسرعموی من است.»

قیصر گفت: «جلو بیا.»

آن‌گاه به اصحاب ابوسفیان دستور داد که پشت او قرار گیرند و به آنان گفت شما را پشت سر او قرار دادم تا اگر دروغی گفت، شما راست آن را بگویید. ابوسفیان گفت:

«به خدا اگر حیا مانعم نبود هر آینه دروغ می‌گفتم، امّا بر خلاف میل خویش و با وجود دشمنیم با محمّد، به پرسش‌های او پاسخ راست دادم.»

سپس هرقل به مترجم خود گفت:

«از او بپرس که نسب این مرد در میان شما چگونه است؟ پاسخ دادم: او از ما و با نسب است.»

پرسید: «آیا کسی از شما پیش از وی چنین ادعایی کرده است؟

گفتم: «نه.»

پرسید: «آیا شما او را متهم به دروغ‌گویی می‌کنید؟»

گفتم: «نه.»

پرسید: «آیا کسی از پدرانش پادشاه بودند؟»

گفتم: «نه.»

پرسید: «مراتب عقل و رای او چگونه است؟»

گفتم: «هرگز بر عقل و رای او عیب نگرفته‌ایم.»

پرسید: «آیا بزرگان پیرو طریقت اویند یا ضعفا؟»

گفتم: «ضعفا»

پرسید: «آیا شمارشان رو به فزونی است یا کاستی؟»

گفتم: «رو به فزونی است.»

پرسید: «آیا کسی از روی نارضایی از دین وی ارتداد جسته است؟»

گفتم: «نه»

پرسید: «آیا چون پیمانی بندد خیانت می‌کند؟»

گفتم: «نه، اکنون در میان ما و او کار به مصالحت برقرار است.»

پرسید: «آیا با او نبرد آزموده‌اید؟»

گفتم: «بلی»

پرسید: «جنگ شما و جنگ او چگونه است؟»

گفتم: «کار ما با او به نوبت، گاه او پیروز بود و زمانی ما.»

پرسید: «شما را به چه امر می‌فرماید؟»

پیامبر صلی‌الله علیه و آله

گفتم: «ما را امر می‌کند که خدای یکتا را بپرستیم و به او شک نورزیم و ما را به نماز و زکات و وفای به عهد و ادای امانت امر می‌کند.»

هرقل به مترجم خویش گفت:

«به او (ابوسفیان) بگو: من تو را از نسب او پرسیدم و تو گفتی او مردی نسب‌دار است انبیاء چنین باشند و در نسب قوم خویش برانگیخته شوند. و از تو پرسیدم که آیا کسی پیش از او (محمّد صلی‌الله علیه و آله) چنین ادعایی کرده است؟ و تو گفتی که هیچ‌ کس چنین ادعایی نداشته است و چنان چه کسی پیش از او این سخن را گفته بود، می‌گفتیم که او این سخن را از دیگران گرفته است.

و پرسیدیم که آیا او را به دروغ‌گویی متّهم می‌کنید؟ پیش از آن که در این باره پاسخی دهد ما گمان کردیم چنین نباشد و ما با پاسخ تو دانستیم که او نمی‌تواند کسی باشد که به مردم دروغ نگوید، اما به خدا دروغ بندد.

و از تو پرسیدم: که آیا کسی از پدرانش پادشاهی کرده است؟ و تو گفتی: نه، اگر پاسخ تو مثبت بود آن‌گاه می‌گفتیم که او مردی است که به طلب پادشاهی پدرش این ادعا را مطرح کرده است و از تو پرسیدم که آیا بزرگان او را پیروی کردند یا ضعفا؟ و تو گفتی: ضعفا حال آن که اینان پیروان پیغمبرانند، زیرا معمولاً پیروان پیغمبران از این طبقه بوده‌اند. و از تو پرسیدم که آیا شمار پیروانش رو به فزونی است یا کاستی؟ و تو پاسخ دادی: رو به فزونی است ایمان چنین است تا آن‌گاه که تمام و کامل شود. از تو پرسیدم که آیا کسی از روی نارضایتی از دین او ارتداد جسته است؟

و تو گفتی: نه. ایمان نیز چنین است هنگامی که ایمان حاصل شود سینه‌ها گشاده گردند. و از تو پرسیدم که آیا خیانت می‌کند؟ و تو گفتی. نه، پیامبران چنین‌اند و هیچگاه خیانت روا نمی‌‌دارند از تو پرسیدم که آیا با او نبرد آزموده‌اید؟ گفتی: آری و کار ما با او به نوبت بوده گاه او پیروز می‌شد و گاه ما. پیامبران این ‌چنین آزموده می‌شدند و در پایان، نصرت از آن آنها می‌شده است. و از تو پرسیدم شما را به چه فرمان می‌دهد؟ جواب دادی: او ما را به نماز، زکات، عفاف، وفای به عهد و ادای امانت فرمان می‌دهد. من از این پاسخ‌ها دانستم که او پیغمبر است.»

پی‌نوشت:

1- اکّارین جمع اکار، همان فلاح یا کشاورز است.

منبع:

سیمای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرحسین علیقلی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.