تبیان، دستیار زندگی
در بررسی اشعار نازک به مجموعه‌ای از عواطف و احساسات برمی‌خوریم که آن‌ها را دقیقاً نمی‌توان تحت عنوان عشق مطرح ساخت؛ ولی می‌توان عشق را تنها عامل برانگیزاننده‌ی آن احساسات به شمار آورد ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پروین اعتصامی و نازک الملائکه… (3)

گل‌گشتی در عشق زمینی نازک الملائکه

در بررسی اشعار نازک به مجموعه‌ای از عواطف و احساسات برمی‌خوریم که آن‌ها را دقیقاً نمی‌توان تحت عنوان عشق مطرح ساخت؛ ولی می‌توان عشق را تنها عامل برانگیزاننده‌ی آن احساسات به شمار آورد. (کفراوی: ج 4، 292)

نازک در جامعه‌ای می‌زیسته که زنان در ابراز عشق با محدودیت‌هایی مواجه بوده‌اند و باید برای ابراز مکنونات قلبی خویش از رمز و اشاره استفاده می‌کرده‌اند؛ لذا به وی می‌توان به عنوان یک بانوی شاعر باجرأت نگریست كه توانست در دیوانش طرحی از عشق را به تصویر كشد.

او که اولین‌بار عشق را در دانشگاه تجربه کرد، هرگز از آن با کسی سخن نگفت و آن را به فراموشی سپرد. شاید از آلوده شدن عشقش به هوس هراس داشته:

ملء قلبی و قلبك الحبُّ و الشّـوْقُ و لكـن نلـوذ بالكتـمانِ

كلّـما حدّثـتْك عینـای بالحبِّ

أعاقـبْ عینـیَّ بالحِرْمـانِ (دیوان: ج1, 555-554)

قلب من و تو سرشار از عشق و اشتیاق است، ولی آن را پنهان می‌سازیم.

هر گاه چشمان من از عشق با تو گفتند، با فراق آن‌ها را مجازات می‌كنم.

در این مسأله، آداب و رسوم جامعه‌ی عراق را نیز باید متذکر شد که در اتخاذ این موضع قطعاً تأثیر داشته است. عاشق در شعر او گریان است و به دنیای اشک و آه پناه می‌برد. عاشقی که آرام و قرار ندارد و شب‌ها را تا صبح به شوق دیدار محبوب شب‌زنده‌دار است و معشوق در شعرش عاشق را در مسیر پویایی و تحرک قرار می‌دهد و صفات نیکوی انسانی را در وجود او شکوفا می‌سازد:

أنا لولاك كنـتُ ما زلـتُ سـرّاً

خافتَ اللحـنِ باهـتَ التلوینِ

أنتَ علّمْتَ قلبـیَ المُطْبق الكفِّ

سخاءَ النَدَی و بذْلَ اللهیب(دیوان: ج2، 550)

اگر تو نبودی من همچنان رازی بودم با لحنی خاموش و پنهان و رنگی پریده.

تو به قلب دست‌بسته‌ام سخاوت شبنم و بخشش شعله را آموختی.

در دیوان اشعار نازک به اشعاری برمی‌خوریم که شاعر در آن‌ها پس از درد هجران، آرزوی وصال دارد. او پس از چشیدن طعم تلخ فراق، خود را تنها و سرگردان می‌بیند و چون به عشقش پای‌بند است، به جست‌وجوی محبوبی دیگر نمی‌رود و از یار دیرین تقاضای بازگشت می‌کند. شاعر با یادآوری دوران خوش گذشته درصدد است تا اندکی از فشارهای روحی خود را بکاهد، اما در خاطراتش بر چهره‌ی محبوب، غباری نقش بسته:

كم، فی سكونِ اللیلِ، تحتَ الظلامْ

رَجَعْـتُ للماضـی و أیَّامـِهِ

أبــحثُ عن حبـّیَ بین الرُّكـــامْ

فلم‌ تَصِـدْنی غیـُر آلامِــهِ (دیوان: ج1، 462)

بسیار در سكوت شب و در تاریكی به گذشته و رؤیاهایش بازگشتم.

و عشقم را بین آوارها جست‌وجو كردم، پس غیر از دردهایش چیزی سیرابم نكرد (غیر از غمش چیزی دستگیرم نشد).

از آن همه خوشی و سرمستی جز اسم محبوب و انعکاس ضعیف صدایش در گوش شاعر چیزی باقی نمانده است. اما نازک ناامید نمی‌شود و معتقد است که سرانجام پس از سال‌ها دوری و تحمل فراق به سرمنزل محبوب خواهد رسید؛ لذا از معشوق می‌خواهد که منتظرش بماند؛ زیرا ایام وصال دوباره زندگی واقعی را به آن‌ها بازخواهد گرداند و عشق و مودت جایگزین درد آنان خواهد شد.

علاوه بر این، نازک ریشه‌های جدایی بین دو یار را به دروغ و نیرنگ و شاید غرور بی‌جای طرفین نسبت می‌دهد، که اشتیاق آنان را کم کرده است.

در مقابل آرزوی وصال، بخشی از اشعار او به آرزوی دوری از یار اختصاص می‌یابد و این زمانی است که نازک بر معشوق خشم می‌گیرد. کینه، جای مهر و محبت را می‌گیرد و حتا از شنیدن اسم محبوب نیز خشمگین می‌شود:

و كنت قتلتُكَ الساعه فی لیلی و فی كأسی

و كنت أشیّع المقتولَ فی بُطْءٍ إلی الرمْسِ

فـــأدركــت و لــونُ الــیأس فـی وجــهی

بـــأنی قطّ لـــم أقـــتلْ ســـوی نــــفسی (دیوان: ج2، 339)

و تو را ساعتی در شبم و در جامم به قتل رسانــــده،

و مقتول را با آرامش به سوی قبر تشییع كرده بودم

در حالی‌كه رنگ یأس در چهره‌ام بود،

فهمیدم كه كسی جز خودم را نكشته‌ام.

نازک آن زمان دچار چنین حالتی می‌شود که نغمه‌ها و ترانه‌هایش بی‌جواب مانده. او پس از عشقی مجنون‌وار تصمیم می‌گیرد که عشق را در وجود خود از بین ببرد. به تصور این‌که از محبوب انتقام گرفته، راه فراق در پیش می‌گیرد؛ اما در حقیقت او از کسی جز خودش انتقام نگرفته و تنها قربانی این ماجرا فقط خود اوست. ( الخیاط 170) عاشق و معشوق شاید پس از این همدیگر را ملاقات کنند؛ اما دیگر دیدار اینان دیدار عاشق و معشوق نیست و حتا سردتر و بی‌روح‌تر از دیدار معمولی دو انسان است:

ربَّما لخّصا غرامهـما الما

ضی بشبْه ابتسـامةٍ جدْبـاءِ

ربَّما ألقیا التحیَّةَ لا عُمْــقَ لها، فی بُرودةِ الغُرَباءِ (دیوان: ج2, 268-267)

وچه بسا عشق گذشته‌شان را در چیزی شبیه به لبخندی خشك خلاصه كنند،

و سلامی رد و بدل كنند بی عمق، مثل سردی آدم‌های غریب (و ناآشنا).

عشق زنانه‌ی نازک بین دو نقطه در نوسان است: نقطه‌ای در پایین‌ترین پله‌ی نردبان عشق و نقطه‌ای در قله‌ی آن، به طوری که عشق او را می‌توان در دو کلمه خلاصه کرد: لنلتق/ لنفترق یا تعال/لا تجئ (عباس 149) نازک آن زمان نغمه‌ی "لنلتق" سر می‌دهد که دوای دردهای روحش را در عشق و وصال به محبوب می‌بیند. ترانه‌ی حزن‌انگیز "لنفترق" را وقتی زمزمه می‌كند که قصد حضور در دنیای واقعیت‌ها را دارد. او دیگر نه تنها سعادت را در رؤیاهایش نمی‌یابد، بلکه قداست عشق را نیز از دست‌رفته می‌بیند و تنها بهره‌اش ناامیدی و غم است. (بقاعی 48)

شاعر پس از این نشیب و فراز در راه پرپیچ و خم عشق، نه تنها به آرامش درونی نمی‌رسد، که نصیبش حرمان و درد و غم می‌شود. او که به عشق زمینی راضی نمی‌شود، در صدد پیدا کردن معشوقی برمی‌آید که او را به آرامش برساند؛ به این دلیل است که سعی می‌کند از مرحله‌ی عشق ورزیدن فراتر نرود، تا عشق برای همیشه در نظرش مقدس باقی بماند و به هوی و هوس آلوده نشود.

کلام آخر

آداب و رسوم حاکم بر جامعه‌ی آن روز پروین و نازک گواه این حقیقت است که مردان آن جوامع میدانی فراخ‌تر برای بیان عشق داشته‌اند. نازک و پروین در ابراز عشق خود با محدودیت‌ها و مشکلاتی گریبانگیرند، که مردان از آن فارغ بوده‌اند. شاید این مسأله باعث شده است که در برخی موارد، زنان شاعر مکنونات قلبی خود را با صراحت و روشنی و آزادی کامل بیان نکنند.

عشق از دیدگاه نازک، گستردگی و وسعت نظر پروین را ندارد. عشق پروین پایه و اساس هستی است و در وجود تمام موجودات سریان دارد؛ حال آن‌که نازک در بسیاری از موارد خود را محصور به عشق زمینی کرده، هر چند که این عشق متصّف به صفات غیرمادی و الهی است؛ ولی نازک فقط وقتی از این عشق چشم می‌پوشد، که در آن شکست می‌خورد.

عشق زنانه‌ی این دو شاعر در هاله‌ای از عفت و پاکدامنی است. حتا برای لحظه‌ای نمی‌توان تصّور کرد که عشق زمینی و جسمانی ایشان به هوس آلوده شده است. این دو شاعر با توجه به تجربیات خاص خود، از آلوده شدن عشق به هوس‌ها و شهوات اجتناب می‌ورزند و اگر جایی بیم آن را داشته‌اند، از عشق صرف نظر می‌كنند.

عشق پروین دربردارنده‌ی جهان‌بینی و بیانگر اعتقادات اوست؛ عشقی که رنگ مذهب به خود گرفته و در مسلک عشق و عاشقی کم‌تر به خطا رفته است؛ اما این مفهوم در اشعار نازک کم‌تر به چشم می‌خورد. تزلزل و عدم آرامش روحی نازک و آرزوی معشوقی فراتر از حساب‌های مادی بهترین برهان بر این مدعاست. نازک ره گم‌کرده‌ای در این راه است که به دنبال عشق و سعادت در قالب‌های مختلف است.

در هیچ‌کدام از اشعار پروین، مصاحبت مردی یا به عبارتی موجودی زمینی آرزو نشده است. هر چند از عشق و خصوصیات آن، از عاشق و معشوق و از درد فراق به کرّات سخن رفته است؛ اما هیچ‌کدام از اشعار او به صراحت و روشنی به این مسأله اشاره نمی‌کند. حال آن‌که این معنا در اشعار نازک بخصوص آن‌جا که آرزوی وصال دارد، هویداست.

نازک بسیاری از خصوصیات عشق را با الفاظی کاملاً معمول و مرسوم بیان می‌دارد و بیش‌تر صفاتی را مطرح می‌کند که خارج از جهان ماده نیست؛ لكن پروین درصدد این است که صفات عشق را با آن‌چه لازمه‌ی نفی جهان مادی و ملموس است، مطرح كند.

نازك و پروین به عشق زمینی اکتفا نمی‌کنند و معتقدند که عشق باید متصل به موجودی ماورایی و غیرمادی شود، تا آرامش واقعی را در پی داشته باشد. هر چند پروین از همان آغاز، عشق جسمانی را متصل به عشق الهی می‌کند و نازک پس از شکست در عشق زمینی به عشق ماورایی روی می‌آورد.

منابع و مآخذ :

- آرین‌پور، یحیی، از نیما تا روزگار ما، تهران، زوار، ج 2، چ 2، 1376

- اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، به كوشش حسن احمدی گیوی، تهران، قطره، چ 6، 1381

- اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، مقدمه‌ی ملك الشعرای بهار، به كوشش حسن احمدی گیوی، تهران، قطره،چ اول، 1377

- الخیاط ، جلال، الشعر العراقی الحدیث، ط 2، دارالرائد العربی، بیروت، 1987 م

- الملائكه، نازك، دیوان، دارالعوده، بیروت، 1997 م

- بقاعی، ایمان یوسف، نازك الملائكه و التغیرات الزمنیه، ط1، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1995 م

- بهبهانی، سیمین، پروین، شاعر احساس و عاطفه، یادنامه‌ی پروین اعتصامی، به كوشش علی دهباشی، تهران، مادر، 1370

- سلطانی گرد فرامرزی، علی، شهر اندیشه‌های پروین، یادنامه‌ی پروین اعتصامی، به کوشش علی دهباشی، تهران، مادر، 1370

- عباس، احسان، اتجاهات الشعر العربی المعاصر، ط3، دارالشروق للنشر و التوزیع، اردن، 2000 م

- علی، عبدالرضا، دراسات و مختارات، 1987 م

- قانون‌پرور، محمدرضا، دنیای آرمانی پروین، یادنامه‌ی پروین اعتصامی، به كوشش علی دهباشی، تهران، دنیای مادر، 1370

- كفراوی، محمد عبدالعزیز، تاریخ الشعر العربی، 1971 م

به گزارش تبیان این مطلب توسط لاله احیایی - کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی - و کبری خسروی - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی - نوشته شده و در پنجمین همایش تعامل ادبی ایران و جهان، كه چندی پیش از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد، برگزیده شد.

مطالب مرتبط :

شعرهای «پروین اعتصامی» به انگلیسی ترجمه می‌شود

مشاهیر هنر

یادی از پروین اعتصامی به‌بهانه‌ی شصت ‌وپنجمین سالگشت درگذشتش

پروین اعتصامی