تبیان، دستیار زندگی
نعمان بن بشیر می‌گوید: در یکی از سفرهای حج همسفر جابربن یزید جعفی بودم. در مدینه بودیم که جابر بر امام باقر علیه السلام وارد شد، سپس با آن حضرت وداع کرد و با چهره‌ای شاد بیرون آمد و به سوی کوفه حرکت کردیم. به اولین منزل در بیرون مدینه که رسیدیم روز جمعه ب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام نگران دوستان است!

ولادت امام باقر علیه السلام

نعمان بن بشیر می‌گوید: در یکی از سفرهای حج همسفر جابربن یزید جعفی بودم. در مدینه بودیم که جابر بر امام باقر علیه السلام وارد شد، سپس با آن حضرت وداع کرد و با چهره‌ای شاد بیرون آمد و به سوی کوفه حرکت کردیم. به اولین منزل در بیرون مدینه که رسیدیم روز جمعه بود، نماز ظهر را خواندیم و حرکت کردیم که ناگاه مردی بلند قد و گندمگون پیدا شد و نامه‌ای به دست جابر داد. جابر آن را بوسید و بر چشم نهاد؛ نامه از امام محمدباقر علیه السلام بود و با گل سیاه‌رنگی که هنوز تَر بود مُهر شده بود. جابر از آن مرد پرسید: چه وقت خدمت مولایم بودی؟ پاسخ داد: هم اکنون. پرسید: قبل از نماز یا بعد از نماز؟ پاسخ داد: بعد از نماز.

جابر نامه را گشود و شروع به خواندن کرد. همان طور که نامه را مطالعه می‌کرد چهره‌اش گرفته می‌شد تا نامه به پایان رسید. نامه را بست و از آن به بعد، من او را خندان و شاد ندیدم تا این که وارد کوفه شدیم.

فردای آن روز به سراغش رفتم. با تعجب دیدم تکه استخوانی به گردن خود انداخته، بر چوبی سوار شده و می‌گوید: من منصور بن جمهور را امیری غیر مامور می‌یابم و در ضمن، اشعاری هم می‌خواند. به من که رسید نگاهی کرد. من نیز به او نگاه کردم ولی سخنی رد و بدل نشد، از حال وی گریه‌ام گرفت. مردم، اطراف ما را گرفتند، جابر به راهش ادامه داد تا به رَحبه(1) رسید. بچه‌ها و مردم می‌گفتند: جابر بن یزید دیوانه شده است.

به خدا سوگند! چند روزی بیشتر نگذشت که از جانب هشام بن عبدالملک نامه‌ای به والی کوفه رسید که در آن از وی خواسته بود جابر بن یزید را گردن زند و سرش را نزد او بفرستد. حاکم کوفه از اطرافیانش پرسید: این جابر کیست؟ گفتند: خدا او را شفا دهد، مردی دارای علم و فضل بود، اما امسال به حج رفت، از حج که بازگشت دیوانه شده است و هم اکنون در رَحبه بر چوبی سوار می‌شود و با بچه‌ها بازی می‌کند. حاکم به آن جا رفت، جابر را دید که با بچه‌ها بازی می‌کند. (خوشحال شد و) گفت: سپاس خدای را که من را از کشتن این مرد حفظ کرد.

راوی می‌گوید: چند روزی بیشتر نگذشت که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و همان کاری را کرد که جابر می‌گفت.(2)

حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود:

مَن صَحَّ ایمانُهُ و حَسُنَ عَمَلُهُ اشتَدَّ بَلاءُهُ (3) ؛ آن که دارای ایمانی درست و عملی نیکو باشد، گرفتاری‌اش شدید است.

پی‌نوشت‌ها:

1- نام محلی در کوفه .

2- بحارالانوار، ج46، ص 282 .

3- اصول کافی، ج 2، ص 252 .

منبع:

کتاب جلوه‌های تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.