تبیان، دستیار زندگی
زندگینامه استاد راغب مصطفى غلوش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

استاد راغب مصطفى غلوش

ولادت

استاد راغب مصطفى غلوش قارى مسجد دسوقى در دسوق به روز 5 جولاى 1938 میلادى در روستاى (برما) مركز طنطا در استان غربى متولد شد…  پدرش مى خواست كه وى را به تحصیل علوم ابتدائى بفرستد تا صاحب پست بزرگى شود ولى تدبیر امور به دست خالق متعال است. در روستا مكتب هاى زیادى وجود داشت  و گرایش و رویكرد به آنها كاملا محسوس  و ملموس بود و مردم در آن زمان از آنجا كه كلمه(عالم ) جز به رجل دینى مخصوصا امام مسجد كه خطبه نماز جمعه را مى خواند اطلاق نمى شد به حفظ قرآن كریم توسط فرزندانشان همت مىگماشتند تا آنها عالم شوند.

به خاطر مصلحتى كه فقط خداوند از آن آگاه است یكى از نزدیكان به پدر او حاج مصطفى غلوش راهنمائى مى كند كه فرزندش راغب را به یكى از اساتید حفظ بسپارد تا حفظ قرآن را به او بیاموزد و به خاطر اشتیاق و عرق دینى شدیدى كه در دل اهل روستا مانند حاج مصطفى وجود داشت او با این نظر موافقت كرد و راغب را گوشزد نمود كه هر روز پس از درس به مكتب برود.

و اما موهبت الهى خودش را نشان داد و كودك 8 ساله موضوع  گفتگوى اهل روستا مخصوصا اساتید حفظ و حفاظ شد به خاطر صداى زیبایش تاثیر به سزائى در شدت اهتمام استادش به او و خیرخواهى و مراقبت دائمى از او داشت چرا كه آثار خوبى را در چهره او مى دید و آینده روشنى در میان مشاهیر قاریان را از وى متوقع بود وهمین مسئله باعث شد كه راغب تا قبل از10 سالگى موفق به حفظ قرآن كریم گردد و بعد از حفظ  كامل قرآن، به یادگیری احكام آن به دست شیخ عبدالغنى شرقاوى در روستاى برما پرداخت.

درسن 14 سالگى ذكر خیرش به روستاهاى همجوار رسید و پیشرفت تا به شهر طنطا جایگاه عالمان هم رسید در رمضان سال 1953 دعوتهایى پشت سر هم از روستاها و شهرهاى نزدیك به روستا به او رسید در سن 15 سالگى به روستاى (محلة القصب) در استان كفرالشیخ دعوت شد این مهم در ابتدا، كار سختى بود در میان فضائى كه امواج رقابت در بین خبرگان كرسى تلاوت در این منطقه مخصوصا استان غربى موج مى زند چگونه بدین جایگاه بلند نائل گردد.

قارى جوان و جوانمرد و جسور به آنچه مى دید و یا مى شنید كه رقابتها و مسابقاتى كه آتش آن را قارى یگانه استاد مصطفى اسماعیل برافروخته بود به اوج خود مى رسد اعتنایى نمىكرد بر او لازم بود كه به دنبال عواملى بگردد كه او را براى وقوف بر این سرزمین سخت كمك كند و نیز قواعدى استوار كه از میان آنها بتواند به دعوتى كه احیانا از طرف یكى از ایشان به او برمى خورد پاسخ گوید.

او به درستى دریافت كه بزرگوارى و عظمت از جانب خود او سر نخواهد زد وهمانا بر طالب آن لازم است كه با كوشش و مداومت به سویش سعى كند، بنابراین استادى استوار و متین در علوم قرآن را جستجو نمود تا علم تجوید و قرائات را از او فرا گیرد او متوجه قبله علوم قرآن، شهر طنطا شد و به مؤسسه و آكادمى قرائات در مسجد احمدى ملحق شد و مرحوم استاد ابراهیم طبلیهى متولى امور او شد، استاد راغب مى گوید:

"… و من موفق شدم كه در منطقه خودمان یك نمونه عالى از استاد مصطفى اسماعیل قرار بدهم من در صدد تقلید او برآمدم و به شهر طنطا رفته و بدنبال عالم قرائات مى گشتم تا این كه یكى از معروفین مرا به مردى در مؤسسه احمدى راهنمایى كرد كه نامش مرحوم شیخ ابراهیم طبلیهى بود كه به من تجوید و احكام درست را آموخت و من در نزد او قرائت كردم و او مرا ترغیب كرد تا هر روز در مقام احمدى قرائت كنم، مخصوصا  بین اذان و اقامه عصر، بسیارى اطراف مرا پر مى كردند و به لطف خداوند در دل بسیارى از مردم راه  پیدا كردم بالاخص به جهت این كه من از استاد مصطفى در اداء اعجاب برانگیز و محبوبش در نزد مردم تقلید مىكردم، من به روستاهاى استان غربى دعوت شده و در استانهاى همجوار هم شناخته شدم از چیزهائى كه مرا كاملا به خودم مطمئن مى ساخت كوشش و مقاومت و حرص زیاد و شدید من بر قرآن كریم و تلاوت همراه با تعهد و تقواى آن بود."

قارى جوان راغب مصطفى غلوش توانست در سن نوجوانی و قبل از 18 سالگى براى خود مجد و عظمتى بیافریند، با این كه حق دفاع از وطن بر عهده او قرار گرفت و براى سربازى و اداء خدمت خوانده شد چیزى كه چاره و گریزى از آن نبود، در سال 1958م در حالی كه 20 سال داشت سربازى را شروع كرد و به مركز آموزش اداره امنیت مركزى فرستاده شد او مى گوید:

"… و با توجه به این كه من به نیروهاى امنیت مركزى ملحق شده بودم دائما به مسجد امام حسین علیه السلام تردد مىكردم و خبر مىگرفتم تا این كه اگر شده حتى یك آیه در بزرگترین و مشهورترین مساجد مصر و قاهره قرائت كنم و بر این امر حریص بودم كه خود را به مسئولین مسجد عرضه كنم تا شاید برایم فرصتى پیش آید تا ده آیه اى قرائت كنم یا در این مسجد بزرگ اذان بگویم به شیخ مسجد حسینى، شیخ حلمى عرفه معرفى شدم و آنچه مقدور بود از قرآن در نزدش خوانده و او بسیار از من خوشش آمد… و روزى به آنچه در درونم بود تصریح كرده و از او خواستم كه بزرگوارى كرده و به من براى اذان و قرائت یك عشر قبل از اقامه نماز اجازه دهد، او به من گفت: راغب اگر شیخ طه فشنى تاخیر كرد فرصتى براى تو خواهد بود، من از ته قلب از خداوند خواستم كه شیخ طه فشنى تاخیر كند و گویى كه درهاى آسمان به تمامى باز گشته بود و خداوند دعوت مرا اجابت  فرمود و شیخ فشنى تاخیر كرد و موعد اذان نزدیك شد و شیخ حلمى به من گفت: آماده باش و به مسئول مسجد گفت: بگذار راغب اذان بگوید پس اجازه داد و مرا در كنار شیخ محمد غزالى(رحمة الله) نگه داشت تا وقتى كه با فرا رسیدن وقت نماز عصر از درس فارغ گردد، شیخ مصطفى اسماعیل عبارتى را در آخر اذان اضافه مى كرد و مى گفت:"… الصلاة والسلام علیك یا نبى الرحمة یا ناشرالهدى یا سیدى یا رسول الله" من هم همچنان كه استاد مصطفى اذان مى گفت اذان گفتم این در حالى بود كه من لباس سربازى به تن داشتم كه نظر مردم را به من جلب مى كرد این موضوع در ماه رمضان اتفاق افتاد و صدا در حال روزه خوب و كشیده و زیبا مى شود و من10 آیه را خواندم و از سوره الحاقة هم شروع كردم و جو مسجد منقلب شد تا آنجا كه من شبیه خیمه اى در وسط میدانى شدم و در قرائت فرو رفتم چرا كه مردم با گفتن؛الله یفتح علیك، یبارك فیك، تانى الآیة، به من شجاعت مى بخشیدند ومن آیات را بنا به خواست افراد موجود در مسجد بیش از یكبار خواندم و زمان تلاوت به بیش از نیم ساعت رسید، من به پادگان برگشتم در حالی كه شادى ام وصف ناشدنى و اعتماد به نفسم از این كه مسجد پادگان را در طول مدت خدمتم به من واگذار كرده بودند زیاد شده بود به من براى خروج در هر زمانى اجازه مى دادند و من به مسجد امام حسین علیه السلام زیاد رفت و آمد مىكردم و به واسطه این مسجد شهرت پیدا كردم و با این مسئله من خیلى خوشحال شدم چرا كه در مسجدى قرائت مى كردم كه مرحوم شیخ محمود خلیل حصرى در آن سوره مى خواند و مرحوم شیخ طه فشنى در آن اذان مى گفت و مرحوم دانشمند بزرگوار استاد غزالى در آن درس مى داد و خطبه مى خواند این شرف عظیمى بود كه هر كس در سن من و هر حافظ  قرآنى آن را آرزو داشت."

از مسجد حسینى تا رادیو

در مسجد امام حسین(ع) شروع به جدا شدن به سمت چیزى كه خوابش را مى دیدم شدم به بزرگان مسئولان دولتى شناسانده شده و به ایشان نزدیك شدم و ایشان مرا بر قرائت پیش روى جماعت تشجیع كردند و سبب از بین رفتن ترس و وحشت در وجود من شدند و عامل نیرومندى بودند در رابطه با دعوتهایى(براى احیاء مجالس حزن و ماتم در قاهره) كه به من متوجه مى شد در آن مجالس با مشاهیر قاریان رادیو مانند استاد مصطفى، استاد عبدالباسط، استاد حصرى و غیر ایشان از مشاهیر همراه مى شدم، از میان كسانى كه به مسجد حسینى مى آمدند استاد محمد امین حماد، مدیر رادیو در آن وقت بود حاضرین به او گفتند استاد، به راغب كارتى بدهید تا بتواند به رادیو بیاید و تقاضا نامه ملحق شدن به رادیو را پر كند و تقدیم دارد او همانجا به من كارت را داد و گفت: فردا در دفترمن در ساختمان رادیو در شریفین نزد من باش، من به مسجد امام حسین(علیه السلام) رفتم و شیخ حلمى عرفه، سرهنگ صلاح الالفى و سرهنگ محمد الشماع را دیدم و هر 3 با آمدن با من براى رفتن نزد مدیر رادیو موافقت كردند. مدیر بخاطر بودن من با آنها با من حسن استقبال داشت و من تقاضا نامه را نوشتم…

بنابر تاریخ اعلام شده به رادیو رفتم. باید در آنجا نزد هیات داوران امتحان می دادم كه  در اطرافم 160 قارى دیدم، ایشان به من گفتند: تو در ضمن نگهبانى هستى؟ - من لباس سربازى به تن داشتم- من گفتم من هم همراه شما هستم و براى امتحان آمده ام ایشان تعجب كردند و بعضى از آنها براى من آرزوى موفقیت نمودند… هیات داوران 2 قسم بود قسمتى براى صوت و دیگری براى قرآن. به من گفتند از این قسمت بخوان "من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها و هم لا یظلمون " به لطف خدا موفق شدم، اعضاء هیات برایم درود فرستادند و به محافظت صدا توصیه ام كردند.

گروهبان و قارى رادیو

از مدت سربازى ام 20 روز مانده بود و من در صدد گرفتن گواهى پایا ن خدمت بودم و قبل از 2 یا 3 ماه انتظار معلوم شدن نتیجه را نداشتم پس از گرفتن گواهى پایان خدمت به شهر خودم (برما) رفتم و با چیزى كه انتظار نداشتم مواجه شدم اهل روستا استقبال غیر منتظره اى از من كردند و مى گفتند: هزار بارك الله راغب مرا بغل كردند و نزدیك بود روى گردن قرارم داده و ببرند گفتم قضیه چیست؟  گفتند: مگر این خبر را نشنیده اى؟  گفتم: كدام خبر؟ گفتند اسم و عكس تو با تیتر درشت در همه روزنامه ها درج شده كه (گروهبان قارى) خداى را سپاس كه به من صبر و تحملى داد تا این خبر سعید را تحمل كنم خبرى كه عقل و صبر نیاز داشت تا كسى در خوشحالى افراط نكند.

سفر به دول مختلف دنیا

استاد راغب بیش از30 سال متوالى براى قرائت كتاب الله مجید به كشورهاى جهان،از جمله ایران سفر كرد و به این نكته ایمان داشت كه این ماموریت و رسالت سنگینى است كه به نحو شایسته باید آن را اداء كرد… در سالهاى اخیر ماندن در مصر را ترجیح مى دهد تا میلیونها نفر از تلاوت قرآن بامدادى و روزهاى جمعه و مناسبتهاى مختلف او بهره مند شوند و نیز موقعیتى براى سفر دوستان او یعنى مشاهیر قاریان به دولتهاى مختلف فراهم شود.

ایام مى گذرد و فضائل نیز همچنان با او مىگردد فضیلتى كه او و گروهى از بزرگان عرصه قرآن از قرآن كریم بدست آورده اند.