تبیان، دستیار زندگی
دیوید دنبی، ترجمه؛ الهام طهماسبی؛ کارتون ها ادامه دهنده راه افسانه ها هستند. از زمان برادران گریم که پای مردانه حافظ بخشی از میراث گذشتگان شدند ما توانستیم ریشه های بسیاری از داستان ها و سنت های روایی مان را کشف کنیم. بعدتر والت ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شرک 3 ، پرفروشترین فیلم هالیوود

شرک 3

چه کسی باید رویاهای ما را کنترل کند

نگاهی به شرک 3 یکی از پرفروشترین فیلم های هالیوود

دیوید دنبی، ترجمه؛ الهام طهماسبی؛ کارتون ها ادامه دهنده راه افسانه ها هستند. از زمان برادران گریم که پای مردانه حافظ بخشی از میراث گذشتگان شدند ما توانستیم ریشه های بسیاری از داستان ها و سنت های روایی مان را کشف کنیم. بعدتر والت دیزنی این سنت را ادامه داد ولی این بار روایت افسانه نه برعهده خنیاگران محلی یا مادربزرگ ها که برعهده اختراع تازه ای بود که انگار ساخته شده بود تا افسانه ها زنده بمانند.

گفتن اینکه جفری کاتزنبرگ میراث دار خلف برادران گریم است شاید اغراق آمیز باشد ولی غلط نیست. «شرک» آخرین حاصل کار او است. اگر «پری دریایی کوچولو» به مثابه افسانه ای قرن هفدهمی بود یا «شیرشاه» تصویری دیگرگونه از «لیرشاه»، «شرک» افسانه زمان ما است. افسانه ای برای کودکان نسل جدید و البته برای آنانی که می خواهند بخندند.

***

در نمایش خصوصی اخیر فیلم شرک 3 سر جای خودم نشسته بودم و در حالی که از تماشای فیلم در جایی که دید خوبی داشت (و هیچ چیز مزاحمی بین من و پرده نبود) و از واکنش های هیجان زده غو قابل پیش بینیف بچه ها غحین تماشای فیلمف لذت می بردم، صدای بچگانه ای از پشت سرم گفت؛ یعنی باید تلفن همراهمو خاموش کنم؟، آن دختر به نظر نمی آمد بیش از 7 سال داشته باشد. آیا او داشت شوخی می کرد؟ متاسفانه شوخی نمی کرد، حتی در این فرهنگ هم 7سالگی برای این جور کنایه ها خیلی زود است. پس از اینکه فیلم شروع شد، متوجه شدم یک کودک با تلفن همراه، تداعی گر انیمیشن های کمپانی دریم ورکس است، تهیه کننده پرسود ترین نمونه های انیمیشن که مخاطبانش را به رویاهای بچگی می برد (برای مخاطبانش رویاپردازی می کند تا بچه باشند). مخاطبانی که تا به حال به صورت مکانیکی فیلم می دیده اند و از هیجانات و افسون داستان های جن و پریان به دور بوده اند. سرگذشت «نارنینا» و سری داستان های «هری پاتر» جذابیت های مخصوص خودشان را دارند ولی دار و دسته دریم ورکس فکر می کنند که مخاطبشان در یک دنیای رسانه ای فاقد تصویر زندگی می کند.

اما رازی اینجا وجود دارد، آیا تا به حال پدر و مادر این دختر برایش از داستان های برادران «گریم» و «هانس کریستین اندرسن» چیزی خوانده اند؟ آیا او تا به حال «سفید برفی و هفت کوتوله» یا سایر نمونه های کارتون های زیبای والت دیزنی با آن پروانه ها و جنگل های شگفت آور و صدای گوشنواز چنگ را دیده است؟

دریم ورکس فکر می کند که دخترک این افسانه ها را دیده و دیگر تمایلی به این فانتزی ها ندارد و به همین دلیل فیلم های شرک با هجوی از کارهای قدیمی دوست داشتنی دیزنی انباشته شده است. فهمیدن جوک های شرک برای پدر و مادرها راحت تر از بچه هاست و بچه ها از شوخی های انتقادی تکراری بدون توقف و ناپخته آن اشباع می شوند که در آن گذشته و حال، سبک گوتیک و لحن دخترانه کوچه بازاری همه و همه سرهم بندی شده اند.پدیده شرک یکی از آن پدیده های نادر در فرهنگ ماست که با آن بچه ها پیش از آن که مبهوت آن شوند با چیزهای خنده دار سرگرم می شوند.

اما با وجود همه این حرف ها شاید 7سالگی برای این کنایه ها خیلی هم زود نباشد. شرک برای بزرگ ترها پست مدرن است و برای ساده انگاران آبکی و تقلیدی و پیش پاافتاده. روزگاری ویلیام استیگ خارق العاده ترین نویسنده کتاب کودکان در سن 83 سالگی کتابی نوشت که کتاب محبوب همه خانواده ها از جمله خانواده خود من شد و پسربچه ها مجذوب این شرک کج خلق و باشکوه و خشمگین شدند. این کتاب در سال 1990 به چاپ رسید و در مورد موجودی زشت، زگیلی، بدقیافه، دندان افتاده، پرسر و صدا و سبز بود که به شدت اعتماد به نفس داشت. شرک آنقدر نسبت به زیبایی کور و بی اعتنا است که شکست ناپذیر است و هیچ چیز به جز کابوس شیرین محبوب بچه ها بودن او را نمی ترساند. اما او دیگران را می ترساند.

او قدرتی جادویی و خشمی آسیب رساننده دارد که باعث نابودی گیاهان و اژدها می شود و به خاطر همه این جوش و خروشش، کارتون شرک، یک داستان پریان کاملاً جذاب شد.

شرک 3

یک موجود کاملاً زشت که همسر کاملاً زشتی پیدا می کند «و از آن پس آنها به طرز عجیبی در کنار هم زندگی کردند.»

کاراکتر شرکی که دریم ورکس ساخته بسیار لطیف تر از الگوی اصلی است. شرک دریم ورکس بیشتر نرم و لطیف است تا زننده و زشت و دوست داشتنی است تا زشت و ترسناک. (معشوقه اش به اسم پرنس فیونا هم یک موجود زشت و بامزه است که شبیه خانم خوکه است.) شرک در اینجا آن برآمدگی بالای سرش را که ابروهایش را بالا می برد و به او یک حالت عصبانیت همیشگی می داد، ندارد. در قسمت اول که در سال 2001 ساخته شد، مایک مایرز به جای شرک حرف زد و به شخصیت شرک هیجان احمقانه ای داد. شرک نمی خواهد یک قهرمان باشد. او فقط می خواهد خانه دوست داشتنی اش را در جایی که لرد فارکواد بدجنس با یک نقشه زیرکانه و حساب شده (جان لایت گو) تمام موجودات افسانه ای و بی مصرف فیلم های قدیمی دیزنی را به آنجا تبعید کرده است دوباره به دست آورد. قرار می شود شرک در پی یک معامله ملکی با فارکواد در ازای نجات دادن پرنسس فیونا (با صدای کامرون دیاز) از دست یک اژدها خانه کوچک با حیاط گلی خود را به دست آورد. اما وقتی فیونا به چهره واقعی خود که مثل شرک زشت است برمی گردد شرک زوج خود را می یابد. در شرک 2 (2004) شرک و فیونا با شادی غول بودن را می پذیرند و از وسوسه زیبایی صرف نظر می کنند و چهره طبیعی و تیره و زشت خود را می یابند. پیام دو فیلم اول این بود که تو باید خودت باشی، ایده ای که در این زمینه به عنوان نمونه ای از فردگرایی مد روز مطرح شده است، مثل همان تفکری که نوجوان ها را ترغیب به خرید شلوار جین پاره می کند و این خیلی با خودبسندگی جسورانه ای که «استیگ» ترویج می کند متفاوت است.

و این چندان تعجب آور نیست چون اجزا و عناصر ماجرا تعدیل شده است و گروه دریم ورکس قداست مذهبی و مقدس استیگ را حذف کرده است. (در کتاب استیگ، شرک گرفتار آواز «الکتی پولکتی» می شود که این صدا و آواز شبیه یک جور بازی خیابانی است که شاید استیگ وقتی در برانکس زندگی می کرده آن را یاد گرفته باشد.) چیزی که طعم بخصوص و اسیدی نوشته های استیگ را در مقایسه و چشم و هم چشمی با بازار انیمیشن های دیزنی دارد. به عنوان مثال خیلی ها به شخصیت فارکواد اشاره می کنند که کاراکتری خپله و خودخواه است و شاید منظور از آن مایکل اسنیر است که آن موقع رئیس کمپانی دیزنی و رئیس سابق جفری کاتزبرگ و رقیب دریم ورکس بود.

و این قضیه و استراتژی سر به سر گذاشتن با مسوولان دیزنی شاید به سال 1994 برگردد، وقتی که کاتزبرگ به کمپانی دیزنی رفت و اسنیر از پرداخت صدها میلیون دلار بدهی اش به کاتزبرگ امتناع کرد.

فیلم های شرک بامزه اند ولی سبک کمدی خردمندانه ای که هالیوود تحمیل می کند و شیرین کاری های قصه را حذف می کند یک جور تلخی و تیرگی دارد که بعد از مدتی باعث می شود صنعت کمدی سازی (ساختن) کمی تهو ع آور شود. در شرک3 که به وسیله کریس میلر کارگردانی شده پدر فیونا پادشاه وزغ ها می میرد و او به شرک (مایرز) می گوید که حالا باید او پادشاه و قانونگذار سرزمین های دور باشد. سرزمینی که همه آنها در آن زندگی می کنند و شرک مایل به این کار نیست. (این آخرین کاری است که شرک ممکن است بخواهد انجام دهد.) پس شرک تصمیم می گیرد عموی فیونا را (با صدای جاستین تیمبرلیک) که او را به نام «آرتی» می شناسیم، جانشین شاه کند. آرتی در آکادمی «وارسستر شایر» تحصیل می کند. یک جور بربانک (Burbank) قرون وسطایی که بچه ها در آن در حالی که نیم تنه چرمی پوشیده اند کندر دود می کنند.

طرح و عناصر سومین شرک به قوت دو فیلم اول نیست و اگر هم این طور نباشد به نوعی ناامید کننده است. اما شوخی های قدیمی ضددیزنی با آدم های کودن در آن هنوز وجود دارد. مثل تصاویر مختلفی که بر ضد فرم هنری، احساساتی و بی مزه و آهنگین برادوی در کارهای اخیر دیزنی است. ادی مورفی و آنتونیو باندراس که در شرک یک و دو با صحبت در نقش های الاغ و گربه چکمه پوش درخشیدند در شرک 3 کمتر در مرکز توجه اند. اما روپرت اورت زرنگ تر از آن است که تنها در حد یک صدا بی اهمیت شود، او در نقش پرنس چارمینگ، بازنده بزرگ، می درخشد. اورت روح اثر را درک کرده اگرچه شاید قابل مقایسه با موجوداتی که استیگ خلق کرده نیست.

کاراکترهای سری کارتون های شرک شاید شبیه اسباب بازی های لاستیکی حمام باشند اما شبیه سازی های کامپیوتری دریم ورکس با نمایی سه بعدی به آنها وزن و سایه می دهد. جوری که انگار به سمت شما حرکت می کنند و شما وارد پرسپکتیتو و دژ شکسته شده فاصله ها می شوید. این درست متضاد «پاپریکا» (فلفل قرمز) درخشان است که به وسیله ساتوشی کان کارگردانی شده و یکی از نمونه های برجسته انیمیشن ژاپنی است که برای جوانان ساخته شده است. بخشی از آن طراحی با دست است و الگوهای چندگانه آن به صورت تصویری فعال (متحرک) در فاصله های متفاوت از طرح اصلی به صورت لایه لایه قرار گرفته است. فضای این انیمیشن در دنیای تجاری کریدورهای سفید و طولانی و دیوارهای شیشه ای بلند و آزمایشگاه های تحقیقاتی می گذرد. یک تریلر علمی ـ تخیلی فرویدی- یونگی- فلینیسکی که تضادی آشکار با تماشاگر امریکایی دارد چرا که ممکن است به علت روبه رو شدن با پیچیدگی های پیچ در پیچ (قرقره مانند، کلاف وار) آن احساس حماقت بکند. «پاپریکا» یک قهرمان زن 18 ساله و یک جور ابرزن ژاپنی است که به عنوان شکلی از درمان مردم را به رویا برده و رویادرمانی می کند. او برای یکی از بیماران، این طور توضیح می دهد که یک کارآگاه به وسیله قاتلی که نتوانسته او را دستگیر کند اسیر می شود.

وقتی تازه به خواب می رویم رویاها مثل فیلم های کوتاه هنری اند و بعد رویاها طولانی تر و مثل فیلم های پرفروش و مردم پسند می شوند. در پاپریکا این ارتباط بین رویاها و فیلم ها مثل خوشامدگویی اولیه است نمایش های دیگری هم وجود دارند، سایت های اینترنتی و کاراکترهایی که تجسم پیدا می کنند و هر لحظه ظاهر می شوند مثل مجموعه ای اسباب بازی و شمایل هایی که در یک وضعیت آزاد رژه می روند. رژه در شهری بزرگ با حالتی ارعاب آور و ریتم وار مثل فاشیست ها. تمام مردم ژاپن آنجا هستند و برای ژاپنی های سنتی، این رژه مثل یک کابوس واقعی است.

انیمیشن پاپریکا در ادامه، یک کلارک کنت درست شبیه و همزاد دکتر چیبا دارد؛ دانشمند و محققی زیبا که در شرکتی کار می کند که در حال ساخت ماشینی به نام DC-mini هستند که می تواند وارد رویاها شود. به نظر می رسد انسان ها اگر رویا نبینند دیوانه خواهند شد اما پاپریکا درباره مردمی است که رویاهایشان دیوانه کننده است. یکی از پیش نمونه های DC-mini به وسیله موجود شیطانی و باهوشی تسخیر شده که می خواهد به درون، باطن و زندگی هر کسی برود و او را با خواب همکار چیبا آلوده کند. همچنان که پاپریکا و چیبا وارد رویاها می شوند، پر از تصاویر آشنا و خودمانی که به نحوی فزاینده ترسناک است. آنها دستخوش و اسیر سرنوشت وحشی می شوند؛ ترس، وحشت و جنسیت و...

پاپریکا می پرسد چه کسی باید رویاهای ما را کنترل کند. رویاهایی که این وضعیت ناخودآگاه (خود به خود و رهای) سینمایی در فیلم ها ایجاد می کند. پرسش واقعی این است که چه کسی باید فیلم ها را کنترل کند؟

دوست کارآگاه پاپریکا به خاطر خیانت به همکلاسی فیلمسازش احساس گناه می کند. کسی که پاپریکا را از مرگ نجات داد و پاپریکا در عوض، او را از گناه کردن نجات داد و او حالا برای اولین بار طی سال ها می تواند با آزادی به دیدن فیلم ها برود. بعد از چنین حرکات و مسائل ظالمانه ای که همه در یک فیلم جمع شده است، پاپریکا با حرکت ساده یک مرد در حال خرید بلیت (سینما) به یاد می ماند.

منبع: روزنامه شرق

مطالب مرتبط :

شرک" کشتی دزدان دریایی را غرق...