تبیان، دستیار زندگی
سینمای ایران یکی از پدیده های عجیب هنر هفتم است، به چند دلیل که امتدادپذیر هستند یعنی قابلیت گسترش و تسری به دیگر بخش های سینمای ایران را پیدا کرده اند. چه در وجه قصه گویی و چه در عرصه میزانسن، همواره با ابداع هایی روبه رو هستیم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از بدترین فیلمساز جهان عبرت بگیریم

از بدترین فیلمساز جهان عبرت بگیریم

سینمای ایران یکی از پدیده های عجیب هنر هفتم است، به چند دلیل که امتدادپذیر هستند یعنی قابلیت گسترش و تسری به دیگر بخش های سینمای ایران را پیدا کرده اند. چه در وجه قصه گویی و چه در عرصه میزانسن، همواره با ابداع هایی روبه رو هستیم که بیشتر به عافیت طلبی پهلو می زنند، غافل از اینکه، اینها آفت های سینمای ایران به شمار می آیند. همین پدیده های عجیب و غریب که در ادامه به آنها اشاره می شود، هیچ گاه اجازه نمی دهند سینمای ایران از سطحی، بالاتر بیاید و کاری کند که تماشاگران فیلم های «فارسی» آنها را باور کنند.

شاید این حرف در نگاه نخست اغراق آمیز به نظر برسد اما با اندکی تامل (احتمالاً) در خواهیم یافت که یک حقیقت انکارناپذیر است؛ هیچ کس در هیچ مقام و مسوولیتی سینما را چندان جدی نمی انگارد. دست بالای آن این است که سینما وسیله ای برای سرگرم کردن است. باور کنید در بسیاری موارد حتی به همین هم راضی هستیم که سینما یک سرگرمی تلقی شود، اما این را هم می دانیم و به آن باور داریم که سرگرمی هم قواعد خودش را دارد. اگر اصول اولیه آن را رعایت نکنیم حتی این وجه فی البداهه نیز کارایی اش را از دست خواهد داد.

خیلی ها، خیلی حرف ها در مورد سینمای ایران می زنند. بعضی در پی این هستند که تولیدات «فاخر» در سینمای ایران بسازند و به نمایش درآورند اما وقتی مخاطبان می بینند که با هزار سلام و صلوات در یک فیلم ایرانی اتومبیلی را از بالای بزرگراهی به پایین پرت می کنند و سپس اتومبیل دیگری می آید و با آن اتومبیل سقوط کرده تصادف می کند، نمی توانند باور کنند که به چشم خودشان یکی از جلوه های ویژه معمولی (از سینمای جهان) را دیده اند. حتی بعضی برنامه سازان آنقدر از این «پلان» ذوق زده شدند که در ایام عید، یکی از هنروران ایرانی شاغل در آلمان را به تلویزیون آوردند تا برای آنها بگوید که چگونه در مجموعه ای درجه دو لحظه به لحظه اتومبیل هایی را خرد و خمیر می کنند.

اما همچنان دریغ از تماشای صحنه های این چنینی در سینمای ایران. واقعاً این «فقر تصویری» در سینمای ایران از کجا می آید؟ چگونه است که به قول آن ضرب گیر بلندبالا در واپسین ساخته مرحوم حاتمی «ما مصداق افراط و تفریط روزگاریم؟» چرا شلیک نمایی در سینمای ایران گاهی آنچنان مد روز می شود که باور نمی کنیم یک کارمند طبقه متوسط در حالی از بی پولی می نالد که مبلمان خانه اش چندین میلیون می ارزد اما از سوی دیگر در برخی فیلم های سینمای ایران فقر امکانات آنچنان است که تماشاگر بیش از هر نکته دیگری فیلم را باور نمی کند؟ به نظر می رسد عافیت طلبی در سینمای ایران، یکی از آفت های بزرگی باشد که گریبان سینمای ایران را رها نخواهد کرد. در بسیاری موارد تهیه کننده به این تن نمی دهد که «آکسسوار» اندکی بیش از حد معمول به چشم بیاید. مثل این است که بسیاری ترجیح می دهند فیلم هر چه ارزان تر تمام شود. نه تنها وسایل صحنه بلکه حتی انتخاب هنرپیشه ها هم در برخی موارد پیرو همین مقتصد بودن است. استفاده از کرین، تراولینگ و... نیز در همین چارچوب قابل ردیابی هستند. مگر در روایت سینمایی یک فیلمنامه عناصری به جز همین هایی که از آن یاد شد، وجود دارد؟ زمانی که یک فیلم عاری از اینها باشد، حقیر جلوه می کند. این «حقیرنمایی» نخستین و مهمترین آسیبی است که مستقیماً به چشم و ذهن مخاطب وارد می شود. به این ترتیب فیلم هایی این چنینی نخواهند توانست مخاطب را به سوی خود جلب کنند.

بسیار مایلم از دریچه ای (به زعم خویش، تازه) به مساله قاچاق فیلم های ایرانی بپردازم. در خیلی موارد همزمان با اکران یک فیلم یا دست بالا یکی دو هفته پس از اکران آن، لوح فشرده ای از فیلم، دست به دست می چرخد و مخاطبان هم با طیب خاطر این لوح های غیرقانونی را به منزل می برند و تماشا می کنند. شاید یک دلیل آن این باشد که تماشای فیلم های ایرانی بر روی پرده سینما هیچ تفاوتی با تماشای آن در صفحه های تلویزیونی ندارد. میزانسن ها، صحنه آرایی و حرکات دوربین آنچنان نیستند که صفحه کوچک تلویزیون (حتی اگر چهل یا پنجاه اینچ به بالا هم باشد) نتواند همان کیفیتی را به نمایش بگذارد که روی پرده بزرگ سینما دیده می شود. شاید اگر کیفیات یاد شده به گونه ای بود که تنها روی پرده عریض سینما «جواب می داد»، چه بسا مخاطب ترجیح اش تماشای فیلم در خانه نبود.

تعمدی در فهرست کردن فیلم هایی که از این حقیر بودن رنج می برند وجود ندارد، تصور می کنم همین اشارات به حد کفایت به ما بگوید که کدام فیلم ها این چنین هستند و چرا. این امر نیز پذیرفتنی است که بیش از هر نکته دیگری این داستان فیلم است که مخاطب را با خود همراه می سازد اما احتمالاً نباید این، بهانه ای باشد برای آنکه فیلم را هر چه ارزان تر تمام کنیم.

ادوود که لقب بدترین فیلمساز سینمای جهان را گرفته است همواره فیلم هایش را با آنچنان امکانات نازلی می ساخت که سهل انگارترین مخاطبان سینما هم نمی توانستند با این نکته کنار بیایند که یک بشقاب پرنده را در آسمان نگاه کنند در حالی که نخی که از سقف به آن آویزان بود، در کادر دیده می شد. فیلمسازان، تهیه کنندگان و صاحبان سینما به طریق اولی باید از این مساله پرهیز کنند که فیلم شان آن قدر نخ نما از آب دربیاید که تماشاگر در لحظات پرهیجان آن به خنده بیفتد و در دقایق پراحساس آن خمیازه بکشد. فرمول فیلمسازی از آنچه خیال می کنیم آسان تر است.

منبع : روزنامه شرق