تبیان، دستیار زندگی
توحید و یكتاپرستی، نخستین اصلی است كه خداوند، همه‌ی پیامبران را برای ابلاغ و نشر آن در میان بشر،مبعوث ساخت و به ویژه ابراهیم خلیل(ع) (كه سه دین بزرگ الهی یهود، مسیحیت و اسلام خود را به وی منسوب می‌دارند) بر این اصل پای‌فشرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وهابیت مبانی فكری و كارنامه‌ی عملی (2)

ابن تیمیه: زمان، زندگی و اندیشه

توحید و یكتاپرستی، نخستین اصلی است كه خداوند، همه‌ی پیامبران را برای ابلاغ و نشر آن در میان بشر،مبعوث ساخت و به ویژه ابراهیم خلیل(ع) (كه سه دین بزرگ الهی یهود، مسیحیت و اسلام خود را به وی منسوب می‌دارند) بر این اصل پای‌فشرد. لذا هیچ فردی را نمی‌توان پیرو راستین ادیان الهی نامید مگر آن كه این اصل بنیادین را بپذیرد و شعار همه‌ی مسلمین نیز به پیروی از پیامبر گرامی خویش صلی‌الله‌علیه‌و‌آله كلمه‌ی «لا‌اله‌الا‌الله» است یعنی خدایی جز «الله» نیست. یعنی او فقط شایسته‌ی پرستش است و تنها باید سرِ بندگی به آستان او سایید.

توحید و یكتاپرستی، نخستین اصلی است كه خداوند، همه‌ی پیامبران را برای ابلاغ و نشر آن در میان بشر،مبعوث ساخت و به ویژه ابراهیم خلیل(ع) (كه سه دین بزرگ الهی یهود، مسیحیت و اسلام خود را به وی منسوب می‌دارند) بر این اصل پای‌فشرد

مسلمانان به رغم اختلافی كه در برخی مسایل با هم داشتند در ایمان به اصل «توحید» متحد بودند و بین سنن و عقاید مشترك خویش (همچون «شفاعت‌خواهی از اولیای الهی» و «احترام به قبور پاكان») با این اصل اساسی، هیچ نوع جدایی و تضاد نمی‌دیدند. به گونه‌ای كه فی‌المثل، حاجیان از تربت حمزهعلیه‌السلام (سید شهیدان اُحُد) تسبیح می‌ساختند و خاقانی شروانی – قصیده سرای بزرگ قرن 6 هجری به زایرین مرقد سلمان (صحابی بزرگ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ) در مداین نیز توصیه می‌كرد كه چنین كنند:

گر زاد ره مكه، تحفه‌ست به هر شهری                      تو زاد مـدائن بر تحفـه زپـی شـروان

هركس برد از مكـه، سبحه ز گِل حمزه                     پس تو زمدائن بر، سبحه ز گِل سلمان(1)

و از این سخن نه تنها كسی بر نمی‌آشفت، بلكه بزرگان مكه قصایدش را به آب زر می‌نوشتند و خلیفه نیز وی را به حضور می‌پذیرفت...

امر، چنین بود تا این كه در آغاز قرن هشتم هجری فردی موسوم به احمد بن تیمیه، روی برخی از سنن و عقاید رایج مسلمین انگشت اعتراض نهاد و گرایش به آنها را مایه‌ی شرك و دوری از توحید پنداشت. برای نمونه، مدعی شد كه شفاعت اولیا در روز رستاخیز، واقعیت دارد ولی درخواست شفاعت از آنان در این جهان، شرك است!

ما در طول مباحث آینده به یكایك ادعاهای ابن‌تیمیه از دیدگاه قرآن و سنت قطعی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نظر افكنده و صحت وسقم آنها را به منطق وحی، محك خواهیم زد. اما پیش از آن، تأسف خویش را از این نكته پنهان نمی‌‌كنیم كه طرح این مباحث «تفرقه‌انگیز» از سوی ابن تیمیه، دقیقا در زمان و مكانی صورت گرفت كه امت اسلام یكی از بحرانی‌ترین دوران عمر خویش را طی می‌كرد و زیر فشار شدید «صلیبیان» و «مغولان» بیش از هر زمان نیازمند «اتحاد» و «همدلی» جهت دفع هجمه‌ی دشمن بود.

بررسی تاریخ زندگی ابن تیمیه و اوضاع اسفبار مسلمین در عصر وی، نكته‌های بسیاری را برای عبرت از تاریخ در بر دارد.....

تأسف خویش را از این نكته پنهان نمی‌‌كنیم كه طرح این مباحث «تفرقه‌انگیز» از سوی ابن تیمیه، دقیقا در زمان و مكانی صورت گرفت كه امت اسلام یكی از بحرانی‌ترین دوران عمر خویش را طی می‌كرد و زیر فشار شدید «صلیبیان» و «مغولان» بیش از هر زمان نیازمند «اتحاد» و «همدلی» جهت دفع هجمه‌ی دشمن بود

جهان اسلام در آن تاریخ، نیاز به بزرگ‌مردی داشت كه مصمم و قاطع به پا خیزد و با تكیه بر «مشتركات» مسلمین (خدا، رسول، قرآن و قبله‌ی واحد) همگان را به جهاد با خصم «مشترك» فراخواند و از آنان صفی واحد برضد صلیب و صهیون و صنم بسازد. ولی آنچه كه از ابن‌تیمیه سرزد، درست عكس این مقصود بود.

احمد بن تیمیه در سال 661 ه ق. 5 سال پس از سقوط خلافت بغداد در «حران» از توابع شام دیده به جهان گشود و تحصیلات اولیه را تا 17 سالگی در آن سرزمین به پایان برد. حمله‌ی مغولان به اطراف شام ترس عجیبی در دل‌ها افكنده بود و این امر سبب شد كه عبدالحلیم، پدر احمد، همراه خانواده و جمعی از بستگان، حران را به سوی دمشق ترك گوید و در آنجا اقامت كند. تا سال 698، چیزی از احمد شنیده نشد، ولی از آغاز قرن هشتم به تدریج افكار شاذ وی ظهور و بروز یافت. خصوصا موقعی كه ساكنین «حماة» از وی خواستند آیه‌ی «الرحمن علی العرش استوی» را تفسیر كند. در تفسیر این آیه دچار لغزش شد و برای خداوند جایگاهی در فراز آسمانها كه بر عرش و سریری تكیه زده است، تعیین كرد! (2)

بسیاری از مسلمانان (به ویژه شیعیان) خدا را پیراسته از جسم و جسمانیت دانسته و برتر از آن می‌شمارند كه در مكان خاصی محدود و محاط شود. زیرا آیاتی چون «لیس كمثله شئ» و «لم‌یكن له كفوا احد» با مفهوم روشن خود آنان را از تشبیه خداوند به صفات مخلوقات باز داشته است. اما ابن تیمیه از آیه‌ی مزبور تفسیری ارائه داد كه مخالف آیات فوق و مستلزم شباهت خداوند به انسانهاست.

انتشار پاسخ ابن تیمیه در دمشق و اطراف آن غوغایی به راه افكند و علما از جلال الدین حنفی (قاضی وقت) محاكمه‌ی وی را خواستار شدند. قاضی او را احضار كرد ولی وی از حضور در محكمه سرباز زد.

ابن تیمیه پیوسته افكار عمومی را با نظر دادن بر خلاف آرای مشهور و رایج مسلمین، متشنج می‌كرد تا این كه در سال 705 در دادگاه محكوم و به مصر تبعید شد. وی در سال 707 از زندان آزاد شد ولی تا سال 712 به شام برگشت و در آنجا به نشر افكار و نظریات خود پرداخت، تا اینكه مجددا در سال 721 محكوم به زندان شد و در 728 در زندان در گذشت.(3)

ذكر بیانیه‌هایی كه عالمان بزرگ شام و مصر درباره‌ی ابن تیمیه صادر كرده‌اند، در این مختصر نمی‌گنجد، لذا به گزیده‌ای از آنها اكتفا می‌كنیم تا نقش او در تشویش افكار عمومی آن زمان و پاشیدن بذر نفاق روشن شود.

شك نیست كه ابن تیمیه، در كنار نقاط ضعف فراوان خود، نقاط مثبتی نیز داشته است و «بد مطلق نباشد در جهان». منتها هواداران وی تنها به نقاط مثبت او چشم دوخته و با چشم‌پوشی از خطاهای او به ستایش مطلق وی پرداخته‌اند ولی آزاد اندیشان كه «حقیقت» را بیشتر از «افلاطون» دوست دارند به هردو جنبه نظر افكنده و نقادانه با وی برخود كرده‌اند

ابن بطوطه جهان‌گرد معروف در سفرنامه‌‌ی خود معروف به «رحله ابن بطوطه» می‌نویسد: «من در دمشق فقیه بزرگ حنابله تقی‌الدین بن تیمیه را دیدم، او در فنون گوناگون سخن می‌گفت ولی در عقل او چیزی بود (4)، آن‌گاه می‌افزاید:

او در یكی از جمعه‌ها در مسجدی مشغول وعظ و ارشاد بود و من نیز شركت كردم از جمله گفتار او این بود:

خداوند (از عرش) به آسمان نخست فرود می‌آید مانند فرود آمدن من از منبر، این سخن را به گفت و یك پله از منبر پایین آمد. در این هنگام فقیهی مالكی به نام «ابن‌الزهرا» به مقابله برخاست و سخن او را رد كرد. مردم به طرفداری از ابن تیمیه برخاستند و فقیه معترض را با مشت و كفش زدند.»(5)

این نمونه‌ای از عقاید اوست كه شاهد عینی كاملا بی‌طرف با گوش خود شنیده و دیده است هرگاه مردی با این پایه از درایت و آگاهی از عقاید و معارف به تحلیل بپردازد باید از پی‌آمدهای آن به خدا پناه برد.

شك نیست كه ابن تیمیه، در كنار نقاط ضعف فراوان خود، نقاط مثبتی نیز داشته است و «بد مطلق نباشد در جهان». منتها هواداران وی تنها به نقاط مثبت او چشم دوخته و با چشم‌پوشی از خطاهای او به ستایش مطلق وی پرداخته‌اند ولی آزاد اندیشان كه «حقیقت» را بیشتر از «افلاطون» دوست دارند به هردو جنبه نظر افكنده و نقادانه با وی برخود كرده‌اند. شخصیتهای زیر كه هریك در عصر خود از استوانه‌های علمی شام و مصر به شمار می‌رفته‌اند دیدگاه‌های ابن تیمیه را با آموزه‌‌های انبیا و اولیای الهی مغایر شمرده و در نقد و رد وی كتاب نوشته‌اند:

1. شیخ صفی‌الدین هندی ارموی (644-715 ه ق)

2. شیخ شهاب‌الدین بن جهبل كلابی حلبی (م 733)

3. قاضی‌القضاة كمال الدین زملكانی (667-733)

4. شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی (م748)

5. صدر‌الدین مرحّل (متوفی 750)

6. علی بن عبدالكافی سُبكی (م756)

7. محمدبن شاكر كتبی (م 764)

8. ابومحمد عبدالله بن اسعد یافعی (698-768)

9. ابوبكر حصنی دمشقی (م829)

10. شهاب‌الدین احمد بن حجر عسقلانی (م852)

11. جمال‌الدین یوسف بن تغری اتابكی (812-874)

12. شهاب‌الدین بن حجر هیتمی (م973)

13. ملا علی قاری حنفی (م1016)

14. ابوالأیس احمد بن محمد مكناسی معروف به ابوالقاضی (960-1025)

15. یوسف بن اسماعیل بن یوسف نبهانی (1265-1350)

16. شیخ محمد كوثری مصری (م1371)

17. شیخ سلامه قضاعی عزامی (م 1379)

18. شیخ محمد ابوزهره (1316-1396) (6)

انتقادات مستمر دانشمندان وقت موجب انزوای ابن تیمیه شد و مرامش به تدریج در طاق نسیان قرار گرفت. چندان‌كه دیگر كسی از افكار وی دم نمی‌زد،‌ گویی در جهان چنین كسی نبوده و چنین افكاری را عرضه نكرده است. دانشمندان مذكور، به حق، به وظیفه‌ی خویش در مقابله با انحرافات وی عمل كرده و به سخن رسول‌خدا تجسم بخشیدند

برخی از این شخصیت‌ها كتابهای مستقلی در نقد آرای ابن تیمیه نوشته‌اند. همچون تقی‌الدین سبكی كه در نقد ابن تییمیه دو كتاب به نامهای «شفاء السقام فی زیارة خیر الانام» و «الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیه» دارد.

برای آن كه خواننده‌ی گرامی از داوری دانشمندان بززگ اهل سنت نسبت به افكار ابن تیمیه مطلع شود، نمونه‌وار به برخی از سخنان آنان اشاره می‌كنیم:

شمس‌الدین ذهبی، دانشمند مشهور اهل سنت در علم حدیث و رجال و درایه سرآمد عصر خویش بود و هم‌چون ابن تیمیه آیین حنبلی داشت. وی در نامه‌ی بلند و پند آمیزش به ابن تیمیه چنین می‌نویسد:

آیا وقت آن نرسیده است كه از جهالت دست‌برداری و توبه كنی؟ بدان كه تو به دهه‌ی هفتاد عمر خود گام نهاده‌ای و مرگ نزدیك شده است. به خدا قسم فكر نمی‌كنم تو به یاد مرگ باشی. بلكه كسانی را هم كه به یاد مرگ هستند، تحقیر می‌كنی! فكر نمی‌كنم سخن مرا بپذیری و به پند من گوش دهی. بلكه بر آنی كه در برابر نامه‌ی كوتاه من دراز گویی كنی تا من رشته‌ی سخن را قطع كنم. تو پیوسته در فكر تفوق بر من هستی تا من سكوت اختیار كنم.

تو كه با من – كه می‌‌دانی دوستت هستم- این چنین می‌كنی، پس با دشمنانت چه خواهی كرد؟ به خدا قسم در میان دشمنان تو، افراد صالح و خردمند و دانشور فراوانند. چنان كه در بین دوستانت نیز افراد گنهكار و دروغگو و نادان و بیعار زیاد به چشم می‌خورد. بدان كه من خوشحالم كه در ظاهر از من بدگویی كنی ولی در باطن از نصیحتم پند گیر. رحمت خدا بر آن كس كه عیبم را به رسم هدیه به من بازگو كند....(7)

سُبكی، محقق هم‌عصر ابن تیمیه، معتقد است «ابن تیمیه- در پوشش پیروی از كتاب و سنت و دعوت مردم به حق و هدایتشان به سوی بهشت- در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و اركان اسلام را در هم‌ شكست. او با اتفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنی گفت كه لازمه‌ی آن جسمانی بودن خدا و مركب بودن ذات اوست تا آنجا كه به ازلی بودن عالم ملتزم شد و با این سخنان حتی از 73 فرقه نیز بیرون رفت!» (8)

ابن شاكر كتبی در شرح حال ابن تیمیه از رساله‌ای یاد می‌كند كه وی درباره‌ی فضایل معاویه و عدم جواز لعن یزید نوشته است. (9) ابن حجر هیتمی دانشمند اهل سنت كه همگان به فضل وی اعتقاد دارند، ابن‌تیمیه را فردی می‌داند كه: «خدا او را خوار و گمراه و كور و كر كرده است و پیشوایان اهل سنت بر فساد افكار و اقوال او تصریح دارند. هركس می‌خواهد از عقاید وی آگاه شود به كتابهای ابوالحسن سُبكی و فرزندش تاج‌الدین و امام اهل سنت عز بن جماعة و غیر آنان رجوع كند. سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعت‌گذار، گمراه و گمراه‌گر و غیر معتدل است. خداوند، به عدلش با او رفتار كرده و ما را از شر عقیده و راه و رسم وی حفظ كند» (10)

انتقادات مستمر دانشمندان وقت موجب انزوای ابن تیمیه شد و مرامش به تدریج در طاق نسیان قرار گرفت. چندان‌كه دیگر كسی از افكار وی دم نمی‌زد،‌ گویی در جهان چنین كسی نبوده و چنین افكاری را عرضه نكرده است. دانشمندان مذكور، به حق، به وظیفه‌ی خویش در مقابله با انحرافات وی عمل كرده و به سخن رسول‌خدا تجسم بخشیدند، آنجا كه می‌فرماید:

«اذا ظهرت البدع فی امتی فعلی العالم أن یظهر علمه فمن لم‌یفعل فعلیه لعنة الله» (11)

«آنگاه كه بدعت‌ها در جامعه آشكار می‌شود لازم است دانشمندان با روشنگری‌های عالمانه‌ی خویش با آنها به مبارزه برخیزند، پس هركس چنین نكند لعنت خدا بر او باد»

بر اثر مبارزات یاد شده، از مكتب ابن تیمیه جز در كتابهای شاگرد وی،‌ ابن قیم جوزی (691-751) نامی باقی نماند. حتی خود ابن قیم نیز در كتاب «الروح» به چالش با استاد خود برخاسته است.

اكنون باید دید چگونه این مكتب بار دیگر در قرن 12 هجری از زاویه‌ی انزوا و گم‌نامی به در آمد و برخی مجددا به نشر و ترویج آن پرداختند؟

پیوند به :

وهابیت مبانی فكری و كارنامه‌ی عملی قسمت اول


1) دیوان خاقانی، مقدمه‌ی محمد عباسی، امیركبیر تهران 1336 ص 323

2) رساله‌ی حمویه، ص 492 ضمن مجموعه‌ی «الرسائل الكبری». جالب این است كه ابن تیمیه با آیه‌ی «یا هامان ابن لی صرحا لعلی ابلغ اسباب السموات فأطلع الی اله موسی» استدلال می‌كند  و ملاك حقیقت را،‌ تصور منحط و مادی فرعون از این كه خدای موسی در آسمانهاست، می‌گیرد.

3) البدایة و النهایة ابن كثیر دمشقی 14/52

4) متن عبارت عربی ابن بطوطه «وكان فی عقله شئ» برای حفظ امانت به ترجمه‌‌ی تحت‌اللفظی بسنده كردیم.

5) رحلة ابن بطوطه: 95-96 طبع دار صادر 1384

6) برای آگاهی از نظریات اشخاص فوق به كتاب «بحوث فی الملل و النحل» ج4 صص 37-50  مراجعه كنید

7) تكملة السیف الصقیل صص 109-192

8) الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیه، سُبكی، ص 5

9)  فوات الوفیات، كتبی: 1/77

10)  الفتاوی الحدیثة: 86 تطهیر الفؤاد: چاپ مصر،‌ نگارش شیخ محمد بخیت.

11) الكافی: 1/54، باب البدع و الرأی، حدیث 1

منبع: وهابیت مبانی فكری و كارنامه‌ی عملی، استاد آیت‌الله سبحانی صص 17-30

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.