ده سال از خانه دور بودم و فقط یک بار مرخصی داشتم.
بردهها برایمان خطرناک شده اند. آنها شروع به پرسیدن سؤال کرده اند. پیراموس هم برایمان خطرناک شده است. من برایش نگهبانی خاص گذاشته ام. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1385/12/28 ساعت 19:37
پدر
ده سال از خانه دور بودم و فقط یک بار مرخصی داشتم. بردهها برایمان خطرناک شده اند. آنها شروع به پرسیدن سؤال کرده اند. پیراموس هم برایمان خطرناک شده است. من برایش نگهبانی خاص گذاشته ام. احساس میکنم که در شهر خودم غریبه ام. همه عوض شده اند. پولونیا به چشم غریبه به من نگاه میکند. ترپولا دایماً گریه میکند و حتی سگمان هم غمگین است. |