تبیان، دستیار زندگی
آدمی به سن و سال من روز به روز عمر خود را می‎گذراند اما جوانی مثل تو زندگی‎اش هنوز در پیش روست (نقل به مضمون). این دیالوگ از منظری می‎تواند کلیدی باشد برای رهیافت از سینمای خود فرمان‌آرا در سال‎های اخیر؛ یعنی همین دوره‎ای که پس از2 دهه سکوت، دوباره فعالی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همه حرف‌های فرمان‌آرا مستقیم، روبه‌ دوربین!

فرمان آرا

نقاش پیر فیلم خاک آشنا که به سنت فیلم‎های اخیر فرمان‎آرا، از جمله آن شخصیت‎هایی است که نسل خود او را نمایندگی می‎کند، در فصلی از فیلم به خواهرزاده جوان خود می‎گوید:

آدمی به سن و سال من روز به روز عمر خود را می‎گذراند اما جوانی مثل تو زندگی‎اش هنوز در پیش روست (نقل به مضمون). این دیالوگ از منظری می‎تواند کلیدی باشد برای رهیافت از سینمای خود فرمان‌آرا در سال‎های اخیر؛  یعنی همین دوره‎ای که پس از2 دهه سکوت، دوباره فعالیت‎های سینمایی‎اش را از سرگرفت؛ فیلمسازی که بهترین و البته بدترین فیلم‎هایش را در دوره جوانی ساخته و هنگامی که در حوالی ششمین دهه زندگی خود، پشت دوربین قرار گرفت، گویی او نیز با همین نگاه به دنیا فیلمسازی را دنبال کرده است، همین‌گونه دنیا را می‎بیند؛  روز به روز یا به عبارت صحیح‎تر فیلم به فیلم!از این سبب هر فیلم برای فرمان آرا فرصتی به‌نظر می‎رسد برای حرف زدن وبیان آنچه ضرورتش را بسیار احساس می‎کند؛  حرف‎هایی که حجم اندکی هم ندارند، بازتاب یک عمر هستند و حاصل 2دهه سکوت که بر ذهن و فکر او سنگینی کرده و حالا امکان بروز و بیانش به‌وجود آمده است. اما نکته آنجاست که او می‎کوشد از هر فیلمی که به‎دست می‎گیرد، فرصتی بسازد تا حجم زیادی از این حرف‎ها را در آن گنجانده و بازگو کند؛ تو گویی فیلم دیگری در کار نیست.

آدمی به سن و سال من روز به روز عمر خود را می‎گذراند اما جوانی مثل تو زندگی‎اش هنوز در پیش روست (نقل به مضمون). این دیالوگ از منظری می‎تواند کلیدی باشد برای رهیافت از سینمای خود فرمان‌آرا در سال‎های اخیر؛  یعنی همین دوره‎ای که پس از2 دهه سکوت، دوباره فعالیت‎های سینمایی‎اش را از سرگرفت؛ فیلمسازی که بهترین و البته بدترین فیلم‎هایش را در دوره جوانی ساخته ...

به همین سبب آثار متأخر او به فیلم‎هایی بدل شده‎اند بسیار پرگو و مملو از حرف‎هایی که به‎صورت رگباری به سوی مخاطب سرازیر می‎شوند؛  از دغدغه همنسلان فرمان‎آرا و آنچه بر آنها گذشته بگیریم تا اوضاع و احوال زمانه و نسل‎ جوانی که از دید او خانه بر آب می‎سازد و یا آنگونه که در «خاک‎ آشنا» گفته می‎شود در حال خودکشی تدریجی است. شاید این مهم به‎عنوان دغدغه‎های فیلمسازی که به پیری رسیده و همچنان به پیرامون خود با دقت و حساسیت می‎نگرد، شایسته تحسین باشد‌ اما از منظر دیگر باید توجه داشت که حساسیت‎هایی از این دست و بیان حجم زیادی از آنها در یک فیلم، چه نتایجی به لحاظ هنری برای آثار او به همراه داشته است.

پرگویی آثار اخیر فرمان‎آرا، از آنها فیلم‎هایی ساخته که تماشاگر را با انبوهی از حرف‎ها و اظهارنظرها درباره مسائل گوناگون روبه‎رو می‎سازد؛  هنوز مخاطب یکی را هضم نکرده دیگری به سویش روان می‎شود و این ترکیبی است که تقریبا همه فیلم‎های اخیر فرمان‎آرا را می‎سازد؛ حرف‎هایی که در سرتاسر فیلم‎های او پراکنده شده و به اشکال گوناگونی نمود پیدا می‎کنند.

فرمان آرا

فرمان‎آرا در برخی از فیلم‎هایش این حرف‎ها و ایده‎ها را به لایه‎های زیرین اثر برده و پرورانده است و در دل رخدادها و در قالب کنش‎ها و واکنش‎ها‎ی شخصیت‎های فیلم، متناسب با موقعیت‎های گوناگون و البته سازگار با منطق درونی فیلم و در بهترین نمونه‎ها مبتنی بر شیوه‎های بصری، به نمایش درمی‎آورد و حتی آنگاه که در قالب دیالوگ بر زبان شخصیت‎ها جاری می‎شوند، دیالوگ‎هایی هستند که بجا مورد استفاده قرار گرفته‎اند و توأم با ظرافت هستند و برخوردار از طنزی جذاب که باعث می‎شود بر زبان شخصیت‎های گوینده بنشینند؛ شخصیت‎هایی که گویی بخشی از وجود خود او را یدک می‎کشند.  این مجموعه تمهیدات از آنجا که از بار معنایی متناسب با درونمایه فیلم برخورداربوده و وابستگی درستی به زمان و مکان استفاده دارند، از جذابیت نسبی برخوردار می‎شوند.

اما از دیگر سو، فرمان‎آرا گاه به سراغ شیوه‎هایی می‎رود که بازگویی این ایده‎ها و حرف‎ها، به شیوه‎ای گل‌درشت و شعاری به چشم می‎رسند. در واقع با این رویکرد، اغلب نکات مورد نظر فیلمساز، در لایه‎های بیرونی اثر جا خوش کرده و به شکلی فارغ از ظرافت جلوه‎گر می‎شوند و حتی گاه به شکل دیالوگ‎هایی خطابی و نصیحت‎گونه نمود پیدا می‎کنند.

نکته آنجاست که از چه شکل و‎ شیوه‎ای برای به تصویر کشیدن آنها استفاده می‎کند؛  بهانه‎هایی که‌می‎تواند‌ عامل شکل‎گیری یک فیلم باشد. اما لااقل از فیلمسازی در قد و قامت فرمان‎آرا انتظار می‎رود که همیشه ساده‎ترین و مستقیم‌ترین  راه‎ها را انتخاب نکند، حتی اگر برای طیف بیشتری از مخاطبان قابل فهم باشد.

در واقع در روزگاری که فرمان‎آرا فراتر از هر زمان دیگری، علاقه‎مند به طرح دغدغه‎ها و مسائل گوناگون بوده و بیشتر دوست داشته حرف‎هایی را به مخاطب منتقل کرده و بر آنها تأثیر بگذارد، بین این دو قطب در نوسان بوده است؛آنگاه که به قطب اول نزدیک شده حاصل کارش از کیفیت مطلوب‎تری برخوردار شده‌است که نمونه‎های بارز آن در بهترین فیلم‎های این دوره‎اش، یعنی «بوی کافور، عطر یاس» و «خانه‎ای روی آب» جلوه‎گر شده است و هرگاه که بیشتر در حوالی قطب دوم چرخیده و شیوه مستقیم را برگزیده‌است، حاصل کارش اثر ضعیفی بوده چون «یک بوس کوچولو» و یا فیلم میان‎مایه‎ای همچون «خاک آشنا» و سوای این مسئله، به لحاظ سینمایی نیز این دست فیلم‎هایش افت محسوسی داشته‎اند؛ هرچند به‌نظر می‎رسد فرمان‎آرا (شاید به‌واسطه سن و سالش) دیگر علاقه‎ای به تجربه و به‎کارگرفتن شکل‎های تازه در روایت و ساختار سینمایی از خود نشان نمی‎دهد و به‎ویژه در دوفیلم اخیر خود ترجیح داده که ساختاری ساده و همه فهم و البته مستقیم و خطابی را انتخاب کند که به‌نظر از سر تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب بوده است .

با این وصف در میان ساخته‎های اخیر فرمان‎آرا، خاک آشنا را می‎توان فیلمی میان‎مایه محسوب کرد، نه‎آن‎قدر که بتوان آن را  به حد «بوی کافور، عطر یاس» و «خانه‎ای روی آب» بالا برد و نه آن‎قدر که به حد «یک بوس کوچولو» پایین آورد، هرچند که ممیزی اعمال شده بر فیلم تا حدزیادی آن را تحت تأثیر قرار داده و قضاوت درباره فیلم را دشوار ساخته است؛  نکته‎ای که نه‎تنها از سر و روی فیلم و پرش‎های آشکارش پیداست، بلکه باعث گنگ‌شدن پاره‎ای از فصول فیلم نیز شده است.

یه بوس کوچولو

خود فرمان‎آرا نیز بارها و بارها در جلسات مختلف به صحنه‎های ریز و درشتی که از فیلم کوتاه‌شده اشاره کرده است تا هم به لطمه‎هایی که فیلم خورده ارجاع دهد و هم نارضایتی‎اش را اعلام کند. شاید با این اوصاف بهتر بود که فرمان آرا دست نگه می‎داشت و از  اکران فیلمی که این‎چنین، در یکی از مهم‌ترین وجوه فیلم، ابتر شده است صرف‎نظر می‎کرد. اما فرمان آرا به‌گونه‎ای دیگر انتخاب کرده که حتما دلایل خاص خودش را داشته است و حالا مخاطب نیز به اجبار، بر مبنای پذیرش این مسئله، باید فیلم را در شکلی که هست به قضاوت بنشیند.«خاک‌آشنا» ساختاری ساده دارد؛ سادگی‌ای که شاید اگر به تخت شدن فیلم نمی‎انجامید می‎توانست حسنی برای آن باشد.

اما سادگی فعلی فیلم، سوای آنچه در پرداخت سینمایی آن قابل ملاحظه است، در درونمایه‎اش نیز به چشم می‎خورد. همچنین شیوه انتقال آن که کمتر از کیفیت نمایشی یا دراماتیک برخوردار شده و بیشتر از شکل مستقیم بهره برده است، آن هم در قالب دیالوگ‎هایی که میان دوشخصیت اصلی فیلم (نقاش، خواهرزاده او) مطرح می‎شود و البته گاه در رویارویی نقاش و دیگر آدم‎هایی که به تناوب و یا به تناسب، در فیلم حاضر می‎شوند نیز دیده می‎شود.

مشکل عمده «خاک آشنا» آن است که مبنای کار بیش از آنکه بر کیفیت بصری و یا کنش‎های دراماتیک گذاشته شود، بر دیالوگ گذاشته شده است. این دیالوگ‎ها و حرف‎هایی که بین شخصیت‎ها رد و بدل می‎شود است که فیلم را به جلو می‎برد. نقاش مدام در حال حرف زدن با دیگران است؛  از خواهرزاده‎اش بگیریم تا خواهرش، خدمتکارخانه، مأمور انتظامی، چوپان دیوانه، مأمور برق و... .

در نهایت اینکه فرمان‎‎آرا در طول این سال‎ها‌ (منهای یک بوس کوچولو) همواره نشان داده که حرف‎های جذاب توجه برانگیزی برای گفتن دارد.

در واقع فرمان‎آرا اساس فیلمنامه را بر این دیالوگ و موقعیت‎های تابع آنها گذاشته است، به‌گونه‎ای که گویی این موقعیت‎ها نیست که باعث شکل‎گیری دیالوگ‎هاستبلکه بازگویی این دیالوگ‎ها بهانه‎ای است برای شکل گیری موقعیت‎ها؛  دیالوگ‎هایی که هر كدام  به‌منظور و هدفی بازگو می‎شوند که از پشت حرف‎ها کاملا پیدا شده و رخ می‎نماید و این همه از ملموس شدن فضای فیلم می‎کاهد و حتی فرمان‎آرا تا جایی پیش می‎رود که از فیلمسازی با تجربه او بعید می‎نماید. برای نمونه می‎توان به آن فصل صحبت‎های نقاش و زن‌خدمتکار درباره رابطه دندان و دولت اشاره کرد که بسیار توی ذوق می‎زند.

این معضل و وزنی که فرمان‎آرا در فیلم به آن داده است باعث می‎شود، فرصت‎های بسیاری برای تدارک دیدن جزئیاتی که برای هر فیلم می‎تواند ضروری باشد تا رابطه علی و معلولی اتفاقات را پی‎‎ریزی کند، از دست برود. برای مثال شخصیت خواهرزاده نقاش با وجود بازی خوب بابک حمیدیان، شخصیتی کار نشده و شتابزده می‎نماید؛  جوانی که نسل امروز را نمایندگی می‎کند و خیلی سریع متأثر از نصیحت‎های دایی خود هم متحول می‎شود و در می‎یابد نباید همچون دیگر همنسلانش نکاشته در انتظار درو باشد و به این ترتیب تمام این ایده جالب که بهتر بود در دل موقعیت‎های سینمایی فیلم به مخاطب منتقل شود، مستقیم و رو به تماشاگر عرضه می‎شود. دیگر همنسلان او نیز بسیار شتابزده در فیلم ترسیم می‎شوند، با اجرایی ضعیف که بازی‎های هنرپیشگانش نیز بدان دامن زده است.

یه بوس کوچولو

اما صرف‎نظر از این ضعف‎ها،  فیلم لحظه‎های خوب و تأثیرگذار نیز کم ندارد.نمونه‎اش سکانس آغازین فیلم که در نتیجه دیدار نقاش با خواهرش شکل می‎گیرد. در اینجاست که دیالوگ‎های نقاش با توجه به کارکرد ویژه‎ای که دارند چون بجا مورد استفاده قرار می‎گیرند، از جذابیت نیز برخوردار می‎شوند. سکانس رویارویی نقاش با عشق قدیمی‎اش نیز کم و بیش از چنین شرایطی برخوردار است؛ هر چند با کارکردی دیگر که قرار است به بار عاطفی فیلم غنا ببخشد تدارک دیده شده و موفق هم از کار درآمده است.  و درنهایت تأثیرگذارترین فصل فیلم،  سکانس گریه‎های دردمندانه نقاش است برای دوستی که پشت در بسته خانه او مانده که حتی در شکل گنگ کنونی‎اش نیز تأثیرگذار از کار درآمده است.

در نهایت اینکه فرمان‎‎آرا در طول این سال‎ها‌ (منهای یک بوس کوچولو) همواره نشان داده که حرف‎های جذاب توجه برانگیزی برای گفتن دارد. فقط نکته آنجاست که از چه شکل و‎ شیوه‎ای برای به تصویر کشیدن آنها استفاده می‎کند؛  بهانه‎هایی که‌می‎تواند‌ عامل شکل‎گیری یک فیلم باشد. اما لااقل از فیلمسازی در قد و قامت فرمان‎آرا انتظار می‎رود که همیشه ساده‎ترین و مستقیم‌ترین  راه‎ها را انتخاب نکند، حتی اگر برای طیف بیشتری از مخاطبان قابل فهم باشد.

منبع : همشهری

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی