• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 0
زمان آخرین مطلب : 3805روز قبل
عقاید و احکام
چرایی وجود آیات علمی و تاریخی در دعوت توحیدی پیامبر(ص)چکیده : چندین سال است که ، آموزه ها ی علمی و گزاره های تاریخی قرآن ، توسط بدفهمان و یا کج اندیشان ، با مقایسه با دریافت های علمی و تاریخی امروزین ، به چالش کشیده شده و بر عقاید مومنانی که فرصت تحقیق نداشته و علیرغم ادعای بکارگیری عقلانیت علمی مدرن ، همه معلومات خود را تقلید گونه ، وامدار دیگران هستند ، تاثیر مخرب و نابرابر گذاشته اند .با آنکه شکاکان و یا مغرضان ، مدعی فهم علمی با قواعد هرمنوتیکی متون مختلف دینی بخصوص قرآن هستند ، ولی وجه مشترک همه آنها در فرضیه زیر خلاصه می شود و لازم است ، همه کسانی که دغدغه معنویت دینی دارند ، به آن توجه نمایند :" گویی ، پیامبر در یک جامعه کاملا ایزوله و منزوی ، و بر مردمی گنگ و بدون زبان ارتباطی خاص خود ، و هم چنین فاقد هرگونه تاریخ و یا پیشینه فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و اجتماعی ، به نبوت ارسال شده ، و آن مردمان نیز در بالاترین حد ممکن فهم با کاملترین ابزارها و تجهیزات آزمایشگاهی و تست علمی و نیز قدرت ماورایی بازگشت به گذشته تاریخ بوده ، و توانایی فهم جنس سخن خداوند را داشته اند ، بطوری که پیامبر حداکثر مانند یک سیستم انتقال صوت ، سخنان خداوند را به آنها منتقل نموده است . "غافل از اینکه ، چنین مردمی با این توانایی ها ، دیگر چه نیازی به حتی هدایت خداوند دارند ؟!و از سوی دیگر ، این گونه مردمان ، آیا جز از گروه موجودات غیر انسانی ، می توانند باشند ؟ چه موجودات حیوانی با غرائز هدایت شده تکوینی ، و چه موجودات ملائک گونه !و البته ، با چنین فرضی، هنوز صورت مسئله باقیست ؛ که خداوند ، برای مردمان حجازی قرن هفتم میلادی ( عصر نزول قرآن ) ، با آن پیشینه تاریخی و شرایط ویژه اجتماعی و فرهنگی و زبان خاص ارتباطی خود ( عربی ) ، چه باید می کرده و کدام پیامبر را و با چه زبان و ابزارهای معرفتی و تبلیغی ، ارسال می کرده است ؟آیا غیر از این اتفاق ، که 1400 سال پیش افتاده را می توان تصور کرد ؟ همانطور که اگر آن واقعه بعثت ، قرار بود در یک جامعه امروزی با فرهنگ و تاریخ و عقلانیت و زبان خاص خود تکرار شود ، قطعا به گونه ای دیگر با تطابق با شرایط آن جامعه امروزین محقق می شد . آنجا که خداوند در آیات زیر می فرمایند :·         " لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا " 1" براى هر کدام از شما ، آیین شریعت و طریقه روشنى ( مخصوص و مطابق فهم و شرایط تان ) قرار دادیم ؛ "
  • " و لكل امه جعلنا منسكا لیذكروا اسم اللّه .... فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتین " 2
" براى هر امتى روش عبادتى خاص خودش را دادیم تا نام خدا را ..یاد كنند ، پس معبود شما خداى یگانه است ، مطیع او شوید و فروتنان را بشارت ده  "و دیگر سخن اینکه ؛ آیا شکاکان و نقادان و یا مغرضان ، فریفته عقلانیت مدرن امروزی نشده و خودشیفتگی ، آنها را به ورطه استبداد در فهم و درک نکشانده ، بگونه ای که فهم خود را از جهان طبیعت و تاریخ ، عالیترین و کاملترین فهم دوران بشر از دیروز تا فردای بشر ، می داند و گزاره های علمی و تاریخی قرآن را با آموخته های خود مقایسه و به چالش می کشد ؟! و این در حالیست که ، همانطور که در روزگار عصر نزول ، آن گزاره ها درست می نمودند و امروز بعض آنها زیر سوال ، قطعا فردایی هم خواهد آمد که بسیاری از گزاره های علمی و تاریخی امروز را زیر سوال خواهد برد .  از سویی دیگر ، از منظر خداوند ، تمام جهان هستی ، بصورت یک مجموعه و بسته بهم پیوسته و واحد ، نشانه ای از تجلی صفات علم ، قدرت ، حکمت و ... اوست . و اینکه ما افراد بشر ، در طول تاریخ علمی خود ، در هر عصر ، با کشف جدیدی از جزئیات پدیده های جهان هستی ، نام و یا اصطلاح جدیدی در منابع و مراجع علمی خود به آنها داده و روابط بین آن پدیده ها را از نظر کارکرد و ارتباط با یکدیگر ، تفسیر های مختلف و بعضا متضاد کرده ایم و هنوز ادامه می دهیم ، باز از جایگاه " وجودی – نشانه ای " آنها نمی کاهد و نگاه خداوند را به آنها تغییر نمی دهد .این نام گذاری ها در قرآن ، بر پدیده های درون هستی و تفسیر عملکرد آنها ( مانند زمین و آسمان و ... که یکی از محل های مناقشه و اشکال است ) فقط جهت استفاده از آنها و ابزار برقراری ارتباط با مخاطب عصر نزول است ، که مطابق و نشئت گرفته از میزان آگاهی بشر آن روز ، به آنها در جهان هستی می باشد که آن نیز همواره بر اساس ابزارهای علمی و تجهیزات دید فضایی و کیهانی و درون عنصری و اتمی هر عصر و زمان ، در تغییر و تکامل است . ( می توان این تفاوت در تفسیر جهان را در سیر تحول فیزیک از زمان بطلمیوس تا گالیله و سپس نیوتون تا انیشتین بخوبی مشاهده و دریافت . 3 )و از آنجا که تحلیل و تفسیر پدیده ها توسط بشر ، بر مبنای نحوه کارکردی است که از آنها برداشت کرده و در راستای همان قدرت تسخیری و درک عقلانیی است که خداوند به او داده ، بنابراین در تعارض با جایگاه " وجودی – نشانه ای " مورد نظر خداوند قرار نگرفته و چون خداوند فهم بشر را در بستر تلاش علمی و عقلی او ارج و اعتبار می نهد ، همان توضیح و تفسیر مقطعی ، برایش معتبر و قابل استناد بوده و در سیره عملی ابلاغ پیام توحیدی خود به بشر از طریق پیامبر ، همان عبارات و تفاسیر عصر نزول را بکار گرفته است .آنجا که خداوند می فرمایند :
  • " فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ، اولئك الّذین هدئهم اللّه و اولئك هم اولوا الالباب . " 4
" پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانى که سخنان را مى‏شنوند و از بهترین آنها پیروى مى‏کنند؛ آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند. "چرا که سهولت بخشی و تسریع در فهم و انتقال پیام توحید و اخلاق به مخاطب قرآن ، هدفی است که خداوند برگزیده و مطابق با آن ، از آرایه های ادبی ، قصص و نکات تاریخی و همچنین آموزه ها و آموخته های علمی آن عصر استفاده کرده ، بدون آن که بخواهد وارد مباحث علمی و تاریخی و ... شده و صحت و یا کیفیت آنها را به مداقه کشیده و تایید و تقویت نماید .آنجا که خداوند می فرمایند :
  • " خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ . 5
          " خداوند آسمانها و زمین را به حق آفرید قطعا در این [آفرینش] براى مؤمنان نشانه و عبرتى است .
  • " ذلک مثل القوم الذین کذبوا بایاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون . 6
  • " این مثل آن گروهى است كه آیات ما را تكذیب كردند پس این داستان را [براى آنان] حكایت كن شاید كه آنان بیندیشند .
" لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کان حدیثا یفترى و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شی‏ء و هدى و رحمة لقوم یؤمنون . 7" به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است‏ سخنى نیست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصدیق آنچه [از كتابهایى] است كه پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و براى مردمى كه ایمان مى‏آورند رهنمود و رحمتى است .و دیگر دلیل آنکه وقتی تسهیل فهم مخاطب عصر نزول ، مبنای انتخاب زبان و کلام خداوند قرار می گیرد ، امثال و حکم رایج در فرهنگ آن زمان نیز مورد استفاده خداوند قرار گرفته ، بدون آن که بخواهد بر صحت و یا کیفیت آنها تاکید ورزیده باشد .آنجا که خداوند در آیات زیر می فرمایند :
  • " یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون  8
          " خدا مثلها را براى مردم مى‏زند شاید كه آنان پند گیرند .
  • " و سکنتم فی مساکن الذین ظلموا انفسهم و تبین لکم کیف فعلنا بهم و ضربنا لکم الامثال 9
" و در سراهاى كسانى كه بر خود ستم روا داشتند سكونت گزیدید و براى شما آشكار گردید كه با آنان چگونه معامله كردیم و مثلها براى شما زدیم .
  • " و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شی‏ء علیم 10
 " و این مثلها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چیزى داناست (وبرای فهم شما از این عبارات و روشهااستفاده می کند.)  
  • " و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون 11
" و این مثلها را براى مردم مى‏زنیم و[لى] جز دانشوران آنها را درنیابند .
  • " ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها فاما الذین امنوا فیعلمون انه الحق من ربهم و اما الذین کفروا فیقولون ما ذا اراد الله بهذا مثلا یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین  12
" خداى را از اینكه به پشه‏اى یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید پس كسانى كه ایمان آورده‏اند مى‏دانند كه آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى كسانى كه به كفر گراییده‏اند مى‏گویند خدا از این مثل چه قصد داشته است [خدا] بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مى‏كند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمى‏كند . ( چرا که علم حقیقی خدا را با امثال و حکم مذکور مقایسه می کنند و اصل وحی را زیر سوال و منکر می شوند .)آنچه که در ادامه این مقال خواهد آمد ، بررسی گزاره های علمی و تاریخی قرآن از منظر علوم تجربی مدرن و یا تاریخ شناسی نبوده و نیازی نیز به آن احساس نمی شود ، بلکه چاره ها و ناچاره های موجود بر سر راه تبلیغ برای هر انسانی که تاریخمند است و در شرایط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی خاصی زندگی می کند ، مورد توجه قرار گرفته ، و این امر ،پیامبر اسلام را نیز شامل می شود ، چرا که او نیز بشری است مثل دیگر افراد انسانی تاریخمند و محصور در شرایط اقلیمی و فرهنگی و زبانی خاص حجاز . مقدمه : هدف خداوند از هستی و ارسال پیامبران خداوند در طول زمانی ارسال پیامبران خود ، تنها هدفی که دنبال کرده است ، بیان این حقیقت ذاتی و مکنون هستی است که : خدایی در این هستی جز او خالق ، مدبر ، موثر ، شاهد ، ناظر و حاکم نیست و تنها راه رستگاری انسان ، عبور از مسیر اخلاق و عمل صالح است . آنجا که حضرتش در آیات زیر می فرمایند :·         " و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون 13      " و ( ای پیامبر ) ، ما هیچ پیامبری را قبل از تو نفرستادیم ، جز آنکه به او وحی کردیم ( که به مردم مخاطب خود بگویند ) خدایی جز من نیست ، پس فقط مرا بندگی کنید .·         " ان الذین امنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من امن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون " 14" کسانى که ( به پیامبر اسلام ) ایمان آورده‏اند ، و کسانى که به آئین یهود گرویدند و نصارى و صابئان [= پیروان یحیى‏] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند ، و عمل صالح انجام دهند ، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است ؛ و هیچ‏گونه ترس و اندوهى براى آنها نیست ." ·         " ان الذین امنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصارى من امن بالله و الیوم الاخرو عمل صالحا فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون "15" آنها که ( به پیامبر اسلام )  ایمان آورده‏اند و یهود و صابئان و مسیحیان ، هرگاه به خداوند یگانه و روز جزا ، ایمان بیاورند  و عمل صالح انجام دهند ، نه ترسى بر آنهاست ، و نه غمگین خواهند شد. "·         " ان الذین امنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصارى و المجوس و الذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامة ان الله على کل شی‏ء شهید " 16" مسلّماً کسانى که ( به پیامبر اسلام ) ایمان آورده‏اند، و یهود و صابئان و نصارى و مجوس ( زرتشتیان ) و مشرکان ؛ خداوند ، در میان آنان روز قیامت داورى مى‏کند ؛ خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز آگاه) است . " 17و این موحدانه نگریستن به هستی (( توحید ) و اخلاقی زیستن ، بر اساس آیات فوق ، در سه اصل زیر ، تفکیکا بیان شده است :1-     توحید – که همه هستی ، او و او ، همه هستی است و خلق و امر و رزق و ... همه از آن اوست . ( ایمان موحدانه به خدا )2-     معاد – که همه هستی در یک مسیر " از خدا – بسوی خدا " در جریان است .( ایمان به هدفمندی هستی در مسیر الهی )3-     عمل صالح – که انسان در مسیر فوق ، با انجام هر عمل صالح ، گامی بسوی خدا نزدیکتر شده و نهایتا شاکله الهی پیدا می کند . ( موحدانه زیستن - همان مفهوم تخلقوا باخلاق الله - بحارالانوار- ج 58- ص 129 )و تکرار ارسال پیامبران ، زمانی محقق می شده که بشر ، مسیر معنوی خود را به بیراهه های شرک و غیر خدایی می برده است .آنجا که خداوند می فرماید :" یا ایها الذین امنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله "18" اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان ، اموال مردم را بباطل مى‏خورند، و (آنان را) از راه خدا بازمى‏دارند! "      و یا عیسی ابن مریم (ع) می فرماید :" ای علمای دین که بر مسند موسی نشسته اید . شما خود را به مردم ، پارسا نشان می دهید ، اما در باطن ، مملو از ریاکاری و شرارتید . وای برشما ای علمای ریاکار دین ! شما برای پیامبران ، مقبره می سازید . ای ماران ! چگونه از مجازات جهنم خواهید گریخت ؟ " 19و این همه کجروی ، آنگاه اتفاق می افتاد که عقل بشری در لابلای القائات و آموزه های نابخردانه بزرگان جامعه مدفون گشته و حتی آنها را خدا انگاری می نمودند .        آنجا که خداوند می فرماید :           " فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون . 20پس واى بر كسانى كه كتاب [تحریف‏شده‏اى] با دستهاى خود مى‏نویسند سپس مى‏گویند این از جانب خداست تا بدان بهاى ناچیزى به دست آرند پس واى بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و واى بر ایشان از آنچه [از این راه] به دست مى‏آورند .و یا در جای دیگر می فرماید :"واذا قیل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الى الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه اباءنا او لو کان اباؤهم لا یعلمون شیئا ولا یهتدون." 21" و هنگامى كه به آنها گفته شود: « به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پیامبربیایید!»، مى‏گویند: «آنچه از پدران خود یافته‏ایم، ما را بس است! » آیا اگر پدران آنها چیزى نمى‏دانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروى مى‏كنند )؟! "و اینگونه بود که خداوند ، پیامبری جدید برای بازگرداندن بشر به عقلانیت فراموش شده می فرستاد .         آنجا که امام علی ( ع ) می فرماید :           " و اصطفی سبحانه من ولده انبیاء ..... یثیروا لهم دفائن العقول " 22          " خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید ....تا خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته برانگیزاند . "و در این راه ، هدفش ، همان پالایش اندیشه دینی بشر و اصلاح سلوک فردی او و غایتا سامان یافتگی رفتارهای اجتماعی آنها بوده است .        آنجا که خداوند می فرماید :           " لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ      مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ . 23           به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد قطعا پیش از آن در گمراهى آشكارى بودند .و اینکه شریعت جدیدی را در تکمیل و یا اصلاح شرایع قبلی می فرستاد ، بدین رو بود که : شریعت یک فرایند قانون گذاری سیال و وابسته بزمان است که در قالب ظرفیتهای اجتماعی ، درک و فهم و پذیرش عقل جمعی و ابزارهای موجود ، رخ می نماید ، اما در راستای تحقق اهداف اصلی دین که تهذیب نفوس و ایجاد آمادگی برقراری عدالت اجتماعی بدست مردمان هر عصر است .آنجا که خداوند به صراحت و شفاف ، جایگاه رسالت و مردمان را چنین بیان می فرمایند :" لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط " 24" ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم ، و با آنها کتاب و میزان ( شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه ) نازل کردیم تا مردم (در پرتو آنها بحد رشد ممکن رسیده و ) خود به پایه ریزی یک جامعه مبتنی بر قسط و  عدالت اقدام کنند. "و به قول انیشتین :همه مذاهب ، هنر ها و دانشها ، شاخه های یک درخت هستند . همه این عروجها  برای  شرافت دادن به زندگی انسان هستند تا ترقی دهند انسان را از این مرداب طبیعی (فیزیکی) ، و شخص را بسوی آزادی و استقلال هدایت کنند .اما سوالی که ذهن کنجکاوان را به تلاطم انداخته است ، اینست که چرا آموزه ها و یا گزاره هایی در کلام شریعت پیامبر خاتم وجود دارد که با منطق عقلانی امروزین سازگاری ندارد ؟سوال : پیامبر در راستای ابلاغ دعوت خود ، از آموزه های متعدد علمی و تاریخی سود جسته است و این هردو ، در حوزه کارکرد علم تجربی و فهم بشری بوده که در گذر زمان دچار تغییرات زیادی گشته و طبیعتا ، علم گوینده آنها را به چالش می کشد .و وقتی که پیامبر از آنها در راستای مقاصد خود کمک گرفته و عنوان وحی الهی مضبوط در کتاب قرآن را به آنها داده است ، آیا علم خدا و یا خدایی بودن دعوت پیامبر را به چالش نمی کشد ؟جواب :انسان ، در میدان بیان افکار و اندیشه های خود و دعوت دیگران به فهم و تمکین نظرات او ، ناچار از برقراری ارتباط دوستانه و ایجاد اطمینان در مخاطب خود بوده ، بگونه ای که عقل و بدنبال آن ، منطق استدلالی آنها را به مبارزه علمی و جدال بکشد . و این همان مجادله به کمک بهترین و موثرترین ابزار می باشد .         آنجا که خداوند می فرماید :        " ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین . 25        " با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شیوه‏اى] كه نیكوتر است مجادله نماى در حقیقت پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راه‏یافتگان [نیز] داناتر است .و پیامبر نیز از این منظر که بشری بود همانند دیگر افراد انسانی ، و در جامعه ای زندگی می کرد که آموزه های معرفتی و یا شاخص های علمی خاص خود را داشت ، و در زمانی می زیست که یافته های علمی و منطق استدلالی آن دوره تاریخ بر آن مستولی بود ، از این قاعده مستثنی نبود ، و نشاندن خداوند در جایگاه او جهت صحت سنجی و ارزش دهی آموزه هایش ، به این معنا که می توانست بدون در نظر گرفتن فهم تاریخی آن دوران سخن گفته باشد ، و یا نشاندن عقلانیت مدرن و فهم منطقی عقلای امروزین در جایگاه معیار سنجش شیوه و گفتار آن مردمان و مخاطبان عصر نزول ، یک اشتباه مسلم غیر عقلانی بوده که بیشتر به سفسطه و تجاهل می ماند تا نگران عقلانی بودن تاریخ گذشته پیامبر .اما آن مجادله احسن ، که به دستور خداوند ، مبنای بیان و دعوت پیامبر بود ، چه معیارهایی دارد ؟1-      استفاده حداکثری از ابزارهای طرف مقابل ( گزاره های علمی و یا اندوخته های تاریخی طرف مقابل ) آنجا که خداوند می فرماید :" لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کان حدیثا یفترى و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شی‏ء و هدى و رحمة لقوم یؤمنون . 26" به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است‏ . سخنى نیست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصدیق آنچه [از كتابهایى] است كه پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و براى مردمى كه ایمان مى‏آورند رهنمود و رحمتى است .2-      پایبند بودن به ابزارهای زبانی و اصطلاحات و آرایه های ادبی و شیوه های تفهیم مطلب مخاطب مستقیم مورد مجادله .آنجا که خداوند می فرماید :" و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم فیضل الله من یشاء و یهدی من یشاء و هو العزیز الحکیم  . 27" و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] براى آنان بیان كند پس خدا هر كه را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدایت مى‏كند و اوست ارجمند حكیم .و یا در جای دیگر می فرماید :" و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة و هذا کتاب مصدق لسانا عربیا لینذر الذین ظلموا و بشرى للمحسنین . 28" و [حال آنكه] پیش از آن كتاب موسى ( به زبان فهم بنی اسرائیل ) راهبر و [مایه] رحمتى بود و این [قرآن] كتابى است به زبان عربى كه تصدیق‏كننده [آن] است تا كسانى را كه ستم كرده‏اند هشدار دهد و براى نیكوكاران مژده‏اى باشد .3-      خارج نشدن از محدوده فهم طرف مقابل ( استفاده از ادله و یا مطالب موجود در منابع معرفتی و استدلالی طرف مقابل) آنجا که پیامبر می فرماید :" انا معاشرالانبیاء امرنا ان نكلم الناس علی قدر عقولهم.  29
" ما گروه انبیا ، مأموریم تا با مردم ، به اندازه‌ی عقل‌ آنان سخن بگوییم . 4-      یارگیری از افراد مورد تایید طرف مقابل ( تایید و یا بکارگیری نظریه های رایج دانشمندان و اطبا و منجمین و تاریخ دانان و متنفذین عصر نزول )5-      جلوگیری از مواجه شدن با افرادی که مورد تایید و یا احترام توده مردمند و این مواجهه سودی در پیشبرد اهداف مجادله ندارد . ( دانشمندان بند 3)6-      جلوگیری از ایجاد میدان های جدید و متعدد در مبارزه ( دانشمندان بند 3 را به رویارویی با خود تحریک نکنیم . )7-      چیزهایی نگوئیم که توان و یا ابزار تجربی اثبات آن را نداریم . ( مانند ورود به مباحث علوم نجوم و فیزیک و پزشکی و ... که تجهیزات و آزمایشگاه های خود را می طلبد و نظریه های رایج ، برگرفته از اندوخته های موروثی گذشتگانی است که به تکرار و تواتر برای مردم ارزش علمی صحیح پیدا کرده اند و صاحبان و حاملان آنها را آگاهان به جهان درون و پیرامون خود می دانند و قابل مکرمت و تعظیم . )با توجه به قواعد و معیارهای فوق ، این نکته روشن می شود که هر انسانی که بخواهد اندیشه خود را بیان و رواج دهد ، بایستی به زبان و شیوه ای سخن بگوید که نه تنها طرف مقابل را تحریک به مقابله نکند ، بلکه آموخته های قبلی او را که تاثیری در تکذیب و یا نگاه منفی به اندیشه او ندارند را یا به چالش نکشد و یا مسکوت گذارد و یا در مواقع لزوم ( با یکسری پالایشها ) به خدمت استدلال های خود در آورد . و نه تنها پیامبر نیز چنین کرده ، چرا که بشر بوده و جز این مسیر ، راه عقلانی دیگری نداشته ، که خداوند نیز برای ابلاغ مقصود خود به بشری به نام پیامبر ، از تنزیل و انزال و فروکاستن به حد فهم او استفاده کرده است .آنجا که خداوند می فرماید :       " إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ... عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ 30        " و راستى كه این [قرآن] فروکاستن ( مقصود ) پروردگار جهانیان است .... بر قلب تو تا بتوانی خلق را انذار کنی .و البته در اینجا بحث بر این نیست که پیامبر بیشتر می دانسته یا نه ، و در صورت عالم مطلق بودن پیامبر در حد علم خداوند به پدیده ها و تاریخ ، حتی به ظن اشکال گیرندگان که اگر پیامبر راست می گفت بایستی از طرف خداوند به نظریه درست علوم و تاریخ آگاه می گشت ، هیچ تفاوتی در حل مسئله ایجاد نمی کرد و کاری بود عبث و نهایتا ابتر می ماند ، چرا که : 1-     پیامبر قرار نبود از قاعده مجادله به احسن و سخن گویی در حد عقول مخاطبان فراتر رود .2-     از طرف دیگر قرار نبود برای مردمان ، کتاب علم و یا تاریخ بیاورد و بنویسد که لازم باشد نظریه درست آن علوم را از خدا فرا گرفته ، در جایی ضبط و ثبت نماید تا آیندگان ( که معلوم نیست در کدام عصر به صحت آنها آگاه شوند ) به آنها دست یافته و این معجزه گونه ، سندی باشد بر حقانیت او برای آیندگان .3-     با فرض فوق و مضبوط بودن آموزه های علمی و تاریخی پیامبر در بایگانی تاریخ ، چه معیاری برای خارج کردن آنها از بایگانی منابع ایشان وجود دارد که قدر مسلم ، مخاطب امروزین نیز بر بسیاری از حقایق علمی جهان و یا وقایع تاریخ آن آگاه نبوده و نتیجه آن عدم تطابق نظریه ها و آموزه های پیامبر با فهم و یافته های امروزین و نهایتا همان دروغ پنداری نظریه های پیامبر می گشت . ( چرا که به زعم اشکال کنندگان ، چون از طرف خداوند به پیامبر عرضه شده ، حقیقت مطلق در توصیف و قانونمندی جهان پیرامونی و گذشته تاریخی است و بشر هیچ عصری همه چیز را کامل و مطلق نمی داند و همواره ، در پس هر کشف و علمی ، مجهول و مجهولات بزرگتر و پیچیده تر ی بر سر راه خود میابد .)4-     آیا اگر پیامبر ، می خواست بدون توجه به حد فهم و علم مخاطب مستقیم عصر خود سخن بگوید ، بایستی حد فهم و مفاهیم و ابزارهای علمی و زبانی کدام عصر و زمانه را مورد نظر قرار می داد ؟ 5-     اگر پیامبر بگونه ای سخن گفته بود که عقول امروزین را مجاب کرده بود ، با فرض بزرگواری مردمان عصر نزول در گذشتن از تقصیر پیامبر در به چالش کشیدن علوم و آموخته های آنها و همچنین تحقیر دانشمندان و متنفذین آنها ، کدام تضمین وجود داشت که با فهم و علم روزگاران پسین از ما به تناقض و یا تزاحم نیفتد ؟ هر چند بسیاری از گزاره های علمی و یا تاریخی موجود قرآن ، بر اساس پیشرفتهای علمی و یافته های امروزین به اثبات رسیده ، و این در حالیست كه از هیچ روش تجربی عصر نزول چنین فهمی حاصل نمی شده و  این قطعا از معجزات آسمانی بودن قرآن است . 316-     و در یک کلام ، هدف خداوند ، اصلاح جامعه بشری و هدایت اندیشه اوست به سمت یکتا نگری به خالق و موثر در هستی ، و ایمان به هدفمندی آن و سیر صعودی حرکت کمالی بشر ، و بنابر این کتاب پیامبر ، کتاب معرفت ، تزکیه ، تربیت و هدایت معنوی عقول انسانی است .آنجا که خداوند در آیات زیر می فرماید :·         " ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین . 32" این است كتابى كه در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است .·         " ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ایاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم انک انت العزیز الحکیم . 33" پروردگارا در میان آنان فرستاده‏اى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد و پاكیزه‏شان كند زیرا كه تو خود شكست‏ناپذیر حكیمى .·         " الر کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزیز الحمید . 34" الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریكیها به سوى روشنایى بیرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذیر ستوده .7-     و البته کتاب پیامبر ، کتاب علم و تاریخ نیست ، که این علوم ، حوزه خود نمایی و جولان انسان است . آنجا که خداوند می فرماید :              " و سخر لکم اللیل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون – 35             " و شب و روز و خورشید و ماه را براى شما رام گردانید و ستارگان به فرمان او مسخر شده‏اند مسلما در این [امور] براى مردمى كه تعقل مى‏كنند نشانه‏هاست .نتیجه : با این اندک که در متن فوق آورده شد می توان اینگونه فهمید که :1-     پیامبر همواره در یک جدال علمی ، تاریخی ، پیغام " موحدانه نگریستن به هستی و اخلاقی زیستن "را رصد می کند .2-     خداوند از او مواظبت می کند که در این جدال تبلیغ و استدلال به حقایق طبیعی و علمی  ، از جاده اخلاق و توحید خارج نشود . ( همانطورکه ذیل تمام آیاتی که بیانی از واقعیات پدیده های طبیعی می باشد ، پیغام فوق را به مخاطب القا می کند . )بطور مثال به آیات زیر توجه شود :·         " ا لم تعلم ان الله له ملک السماوات و الارض و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر . 36سخن از آسمان و زمین ( که جزو آموخته ها و معلومات مخاطب عصر نزول است ) می کند ولی مقصود خود از مالکیت مطلق بر هستی و موثر بودن بی چون چرای خود در تدبیر امر مخلوق را بیان می دارد .·         " و قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه بل له ما فی السماوات و الارض کل له قانتون . 37                   سخن از آسمان و زمین ( که جزو آموخته ها و معلومات مخاطب عصر نزول است ) می کند ولی پیام یکتایی خود را                    بیان می دارد .·         " ا لم نجعل الارض مهادا وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا وَ خَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا وَ جَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا وَ جَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا . وَ بنَیْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا .... إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِیقَاتًا .... إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَادًا ..... وَ كُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ كِتَابًا .... إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا ... جَزَاء مِّن رَّبِّكَ عَطَاء حِسَابًا... ذَلِكَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا ...  38                  سخن از خلقت زمین و کوه ها و شب و روز و انسان می کند ، ولی مراد خود را در بیان هدفمند بودن هستی و مقصد نهایی حرکت کمالی بشر و راه رسیدن به رستگاری او را که پرهیز از خلاف و سلوک اخلاقی معنوی است را بیان می دارد .                   " وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ . 39               سخن از دوره خلقت آسمان و زمین ( که جزو آموخته ها و معلومات مخاطب عصر نزول است ) می کند ولی پیام خود را در بیان اقتدار و قدرت مطلق در انجام هر چیز حتی اصل خلقت پدیده های جهان هستی بیان می دارد .3-     خداوند از او مواظبت می کند که در این جدال تبلیغ و استدلال به وقایع تاریخی ،از جاده اخلاق و توحیدخارج نشود .    ( همانطور که نه تنها ذیل تمام آیاتی که بیانی از وقایع تاریخی می باشد ، پیغام فوق را به مخاطب القا می کند ، بلکه آنها را از عبارات غیر اخلاقی که متناقض با هدف اخلاقی خداوند است تنزیه و پاکسازی می کند .( چه آنكه آن قصه ها از حقایق تاریخی باشند و چه به افسانه شبیه باشند ؛ همانطور كه ما در بیان تشبیهات اخلاقی خود از ماجراهایی مانند چوپان دروغگو و یا نوشدارو بعد از مرگ سهراب و ... استفاده می كنیم ))بطور مثال به آیات زیر توجه شود :ماجرای روبرو شدن موسی با دختران شعیب :نقل قرآن :·         " فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ ..... . قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ 40سخن از ماجرای روبرو شدن موسی با دختران شعیب می کند ولی با تنزیه و پاکسازی عبارات شهوانی که در بایگانی تاریخی مردم نسل به نسل گشته ، بگونه ای که از عبارات استحیا ( حیا و نجابت دختر شعیب ) و قوی و امین ( حیای موسی در مواجهه با اتفاقی که برای دختر شعیب می افتد ) بجای نقل صرفا یک قصه به شکل زیر ، استفاده می کند .نقل تاریخ در زبان مردم :موسی برخاست و با او ( دختر ) به راه افتاد . دختر پیشاپیش او می رفت و در راه ناگهان بادی وزید و از پشت ، دامن جامه وی را بالا زد و سرین او پیدا شد ( متن اصلی : فضربت الریح ثوبها فحکی عجیزتها 41، متنی دیگر : فسفقتها الریاح فبان عجزها 42) . موسی بدو گفت : بهتر است که از عقب من بیایی و مرا راهنمایی کنی . چون ما اهل خاندان رسالت هستیم به پشت زنان نگاه نمی کنیم . ماجرای قوم لوط :" وَ جَاءهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِن قَبْلُ كَانُواْ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ . 43سخن از واقعه تاریخی قوم لوط و عمل زشت همجنس بازی و ناهنجاریهای اخلاقی آنها می کند ولی پیام خود در ساری و جاری کردن هنجارهای اخلاقی ( ارتباط طبیعی زناشویی – پرهیزکاری و تکریم مهمان ) را بیان می دارد .4-     خداوند در میدان مجادله تبلیغ و تحکیم پیامبر ، و بیان اهداف ابلاغی خود به بشر ، به او کمک می کند تا به ابزارهای علمی و تاریخی طرف مقابل خود ( مخاطب عصر نزول ) مجهز شده و راه موعظه احسن و استدلال منطقی قابل فهم آنها را ، برای پیامبر هموار می کند . و در این راه به هیچ روی ، هدفش بیان علمی پدیده های طبیعی و یا راست انگاری وقایع تاریخی نبوده ، که بررسی و تحقیق در این زمینه ها ، از وظایف انسان و راه پیشرفت او ست . ماجرای ذوالقرنین :" قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا .قالَ مَا مَكَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْمًا ... قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَكَّاء وَ كَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا ... وَ عَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِّلْكَافِرِینَ عَرْضًا . الَّذِینَ كَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِكْرِی وَ كَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا . أَفَحَسِبَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِینَ نُزُلًا . قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا . الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا . أُولَئِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا . 44سخن از ماجرای گفتگوی مردم ضعیف و زیر ستم یاجوج و ماجوج است و شیوه مقابله ذوالقرنین با آنها . ولی در جای جای قصه ، پیام موثر بودن خداوند در همه كارها ، فقط توكل كردن به او و كمك خواستن از او و هم چنین حق بودن وعده الهی در رسیدن افراد به نتیجه اعمالشان را بیان می كند ، و نهایتا یك قاعده كلی كه : فریفتگی به اعمال بدون توجه به جایگاه و مقصد الهی آنها ، سبب خسران شده و تكفیر و انكار عامدانه حقیقت الهی موجود در جهان هستی ، باعث می شود كه در پیشگاه الهی از هیچ جایگاه ارزشی برخوردار نگردد .زیرنویسها :1-      سوره مائده ، آیه 482-      سوره حج ، آیه 34 3-      یادمان باشد که نتیجه تحلیل پدیده ها و جهان هستی در طول تاریخ علمی بشر ، آنقدر تغییر کرده که حتی قابل شمارش نیستند و البته هر کدام از آنها در زمان خود ، قادر به تحلیل و توضیح رفتار پدیده ها و جهان پیرامونی قابل رویت بشر آن روز بوده و وقتی در کشفی جدید ، دیگر آن نظریه موجود ، جوابگو نبوده ، نظریه جدیدی به منصه ظهور رسیده و منجر به جهان بینی علمی جدیدی شده است و این پروسه هنوز ادامه داشته و تا بشر وجود دارد ، قطعا مدام خواهد شد .بطور مثال توضیح وضعیت زمین نسبت به خورشید ( و دیگر اجرام ) و تحلیل حرکت و سکون پدیده ها در طبیعت ، از دغدغه های همیشگی دانشمندان تاریخ بوده بگونه ایکه منجر به نظریه پردازیهای متعددی از قبل از میلاد تا بطلمیوس و از او تا گالیله و سپس نیوتون تا انیشتین شده و نیروی محرکه فکر بشر در پیشبرد مطالعات فوق ، اعتقاد به ناکافی و یا ناکامل بودن نظریه های موجود در توضیح حقیقت هستی بوده و است .بطلمیوس یونانی ( قرن دوم میلادی ) برای توضیح پدیده ها و اتفاقات مختلف پیرامون خود ( از قبیل شب و روز و تغییرات فصول و سقوط اجسام بسمت پایین و ... ) به نظریه " زمین مرکز عالم است و خورشید ( به عنوان یک سیاره ) و دیگر سیارات به دور آن می چرخند – و تمایل اجسام به سقوط به طرف زمین هنگام رها شدن ( بدون علم به نیروی جاذبه ) " معتقد شد و تا قرن سیزدهم میلادی که اروپا به یک توقف قرون وسطایی علمی دچار شد ، مسلمانان بودند که نظریه های موجود علمی – پزشکی – سیاسی و ... اوایل میلادی و حتی کشفیات جدید خود را به نسل های بعدی منتقل کردند . از قرن سیزدهم میلادی اروپا دچار تحولات علمی ولی بسیار محدودی شد تا اینکه در قرن هفدهم میلادی ، با ظهور پدیده جدیدی به نام گالیله ، پایه های فیزیک جدید گذاشته شد . گالیله ایتالیایی ( قرن هفده میلادی ) ، بر خلاف قدما که متکی به هیئت بطلمیوسی بودند ، با توجه به امکانات و ابزارها و نتایج آزمایشات آن روز ، به سمت هیئت کپرنیکی گرایش پیدا کرد و نظریه جدید خود را بیان نمود که " خورشید مرکز عالم بوده و زمین و دیگر سیاراتی ( که تا آن روز می شناختند ) به دور خورشید می گردند ." این نظریه کاربردهای خود را داشت و تفسیر و تحلیل بسیاری از پدیده ها و روابط بین آنها را تغییر داد و تصور جدیدی از جهان پیرامونی ارائه داد .در همین قرن بود که نیوتون بر اساس مطالعات گالیله و تحقیقات و آزمایشات جدید خود به نتایج جدیدتر و کاملتری دست یافت که فیزیک مدرن را به مسیر پر شتاب امروزی وارد نمود .نیوتون انگلیسی ( قرن هفده میلادی ) ، به جای نظریه  قدیمی " تمایل اجسام به ماندن درحالت سکون " ، به نظریه جدید  " تمایل اجسام به ماندن در حالتی که هست – چه حرکت و چه سکون " معتقد شد و قانون های خود را به نام های اینرسی ، شتاب و عمل و عکس العمل ، معرفی کرد . و پس از آن بود که نیروی جاذبه و فرمول معروف خود را ارائه داد .نظریه‌ی نیوتن می‌توانست با موفقیت ، عمل و رفتار هر چیزی را از قبیل افتادن سیب تا شلیك توپ تا ریزش باران پیش‌گویی نماید . اما در قرن 19 و بیستم ، پدیده های جدید و اکتشافات کیهانی ، منجر به پاسخگو نبودن بسیاری از روابط درون منظومه شمسی و ... شد و انیشتین را به سمت نظریه نسبیت های خود ( خاص و عام ) سوق داد بگونه ای که طبق نظریه‌ی او ، تئوری نیوتن در پیش‌گویی پدیده‌ها و وضعیت‌هایی كه نیروی جاذبه شدید بود ، نتایج غلط در بر داشت . انیشتین آلمانی ( قرن بیستم میلادی ) برخلاف فیزیک نیوتونی که معتقد به " ثابت بودن کمیت های جرم و سرعت (زمان)" بود ، اعتقاد به " متغیر بودن جرم در سرعت های مختلف و تبدیل آن به انرژی و بر عکس و هم چنین کاهش زمان ( به عنوان بعد چهارم اجسام مادی ) در حرکت با سرعت های نزدیک به سرعت نور ، خمیدگی رابطه فضا – زمان و انبساط جهان " پیدا کرد و توانست بسیاری از یافته های جدید کیهانی را که فیزیک نیوتونی قاصر از توضیح و تصویر آن بود را تفسیر کرده و جهان نوی را ارائه دهد . نظریه نسبیت انیشتین و نظریه کوانتوم ماکس پلانک ( که تحول بنیادین در فهم و تفسیر پدیده ها در اندازه های درون اتمی و نتیجتا بنیانگذاری جهان الکترونیک و دیجیتال شد ) باعث گشت یکبار دیگر به این معترف شویم که همه جهان هستی این نیست که ما تصویر کرده ایم ، بلکه آنچه را دیده و تحلیل کرده ایم به آن نسبت داده ایم .         آنجا که خداوند می فرماید :" ما اوتیتم من العلم الا قلیلا " – اسرا ، 85و ما از علم بجز مقدار کمی ، به شما ندادیم . ( علم شما در هر عصر و زمان ، نسبت به جهل تان قابل مقایسه نیست . )به قول سیسیلیا پین (Cecelia Payne) كه دانشجوی 19 ساله در رشته‌ی نجوم بود ، با شنیدن سخنرانی ادینگتون شاگرد انیشتین ، که نتیجه مشاهدات خود را در تایید نظریه انیشتین بیان می کرد ، چنین گفت :«« نتیجه‌ی مشاهدات شما تصاویر ذهنی جهان را در ذهن من دگرگون كرد . جهانی كه در تصور و ذهن من بود، آن‌چنان برآشفته بود كه چیزی شبیه اعصاب خردی را به من تحمیل می‌كرد .»»                                                     منبع :  كتاب انفجار بزرگ نوشته‌ی سایمون سینگ4-      زمر – 17 و 185-      اعراف – 1766-      یوسف - 1117-      عنکبوت - 448-      ابراهیم – 259-      ابراهیم - 4510-   نور – 3511-   عنکوت – 4312-   بقره - 26 13-   سوره انبیا ، آیه 2514-   سوره بقره - آیه 6215-   سوره مائده - آیه 6916-   سوره حج - آیه 17 17-   توجه شود كه نام بردن چند شریعت محدود ، صرفا بیان مصداقی از شرایع موجود عصر نزول كه در منطقه حجاز و بر سر زبانها بیشتر مطرح بوده اند ، بوده است و قاعده " اثبات شی ، نفی ماعدا نمی كند " بر آن حاكم است.18-   سوره توبه - آیه 3419-   انجیل متی ، فصل 23 ، آیه های 2 و 28 و 29 و 3320-   بقره - 7921-   سوره مائده – آیه 10422-   نهج البلاغه – خطبه 123-   آل عمران – 6424-   سوره حدید – 2525-   نحل – 12526-   یوسف - 11127-   ابراهیم 428-   احقاف - 1229-    بحارالانوار، ج 1، باب اول، ص 85.30-   شعرا – 19231-   به كتاب " اثبات وجود خدا – به قلم 40 دانشمند معاصر ، ترجمه استاد احمد آرام و امین مجتهدی "32-    بقره – 2 33-   بقره – 129 34-   ابراهیم – 135-   نحل – 1236-   بقره – 10737-   بقره – 11638-   نبا – 6 تا 4039-   ق – 3840-   قصص - 25 و 2641-   کامل ابن اثیر ج1 ص 176 ( ص 198 ج1 الکترونیکی )   42-    تفسیر علی بن ابراهیم قمی ج2 ص 20443-   هود – 7044-   كهف – 94 تا 106محمد صالحی  25/ 8 / 92  http://mahsan.parsiblog.com/
شنبه 2/9/1392 - 15:31
عقاید و احکام
عدالت و اهمیت آن از دیدگاه امام علی(ع)بررسی و تحقیق درموردعدالت ، بخصوص از نظر اسلام ، نیاز به اطلاعات وسیعی از قرآن ، روش پیامبر و نیز مشی امام علی(ع) در حکومتشان دارد که من بدلیل آشنا نبودن به زبان عربی و یا محدودیت اطلاعات تاریخی و حتی زمان کم ، نتوانستم در حد لازم ، حق مطلب را ادا کنم ، اما امیدوارم از مطلب نتیجه لازم را بگیرم .همانطور که همگان میدانیم ، عدالت یکی از مهمترین دستوراتیست ، که خداوند به بشر داده ، آنجا که می فرماید :<< إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ  >> 1واجرای عدالت و پرهیز از ظلم را ، از راه های رسیدن به تقوای الهی میداند ، آنجا که خداوند می فرماید :<< اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى >> 2البته اجرای عدالت ، اختصاص به شخص خاصی ندارد ، ولی قطعا برای مسئولین بسیار مهم تر بوده ، چرا که اگر کوچکترین ظلمی به زیر دستان خود بکنند ، بشدت مورد مواخذه ی خداوند واقع خواهند شد .
برای این منظور ، لازم است که موارد ظلم و بی عدالتی را بشناسیم و مواظب باشیم که دچار آنها نشویم .
بهترین مرجع ما ، برای فهم بهتر روشهای عدالت ورزی ، مطالعه روش امام علی (ع) در حکومت 5 ساله ی ایشان است و بهترین منبع موجود ، نهج البلاغه ی امام می باشد.ایشان در یکی از خطبه های خود ، دو مورد از روشهای پایمال کردن حق زیر دستان را چنین مطرح می کنند:1-     امتیازخواهی یا به قول امروزی ها رانت خواری بدلیل نسبت فامیلی با حاکمامام ، موردی را که در حکومت خودشان اتفاق افتاده ، اینگونه ، بیان می کنند :<<و َاللهِ لَقَدْ رَأَیْتُ عَقِیلاً وَقَدْ أمْلَقَ حَتَّی اسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکُمْ صَاعاً، وَرَأَیْتُ صِبْیَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ، غُبْرَ الْأَلْوَانِ، مِنْ فَقْرِهِمْ، کَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ، وَعَاوَدَنِی مُؤَکِّداً، وَکَرَّرَ عَلَیَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً>> 3عقیل برادر بزرگترم که نابینا و فقیر بود را دید م که آمده بود و درخواست سهم بیشتری از بیت المال می کرد و من برای اینکه به او بفهمانم عمل به این درخواست چگونه خشم خدا را بر می انگیزد ، تکه آهن داغی را به او نزدیک کردم و او نالید و اعتراض کرد .                 به او گفتم ای عقیل :<< یَا عَقِیلُ! أَتَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَتَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ! أَتَئِنُّ مِنَ الْأَذَی وَلاَ أَئِنُّ مِنْ لَظیً ؟!>> 4تو ازگرمای چنین آهنی مینالی ، اما چگونه انتظار داری که من از آتش خشم الهی در آخرت نالان و نگران نباشم؟ و به هرحال امام تن به چنین ظلمی به دیگران نداد .2-     رشوه دادن در قالب هدیه امام ، مورد دیگری را که برای ایشان اتفاق افتاده ، اینگونه بیان می کنند :روزی شخصی که ظاهرا اشعث بن قیس بوده ، بسته ای را به عنوان هدیه برای امام می آورد که امام متوجه نیت پلید او می شوند ؛ چرا که قصد اشعث ، رشوه دادن بوده ولی امام نه تنها نمی پذیرند بلکه او را به شدت از خودش می راند و فریاد می کنند که: << َقُلْتُ: أَصِلَةٌ، أَمْ زَکَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ! فَقَالَ: لاَ ذَا وَلاَ ذَاکَ، وَلکِنَّهَا هَدِیَّةٌ. فَقُلْتُ: هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ ! أَعَنْ دِینِ اللهِ أَتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُوجِنَّة، أَمْ تَهْجُرُ ؟>> 5آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ایشان در ادامه ی این خطبه ، دلیلی که باعث می شود ، بشر خواهان ظلم بشود و یا حاکم ظالمانه رفتار کند را ، دنیا دوستی و نفس پرستی معرفی می کنند و سپس هشدار می دهند که: آیا فکر می کنید که این دنیا و جسم شما ابدیست و با به بدست آوردن ثروت و مقام از راه ظلم به دیگران ، می توانید برای همیشه از آنها بهره ببرید؟بخدا که چنین نیست چرا که : << الدنیا دار ممر لا دار مقر >> 6سپس ، ایشان به بیان حسا سیت خود در اجرای عدالت می پردازند و می فرمایند : << وَاللهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَکِهَا، عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جِلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا >> 7این دنیای شما و حکومت در آن ، برای من از برگ جویده شده ای در دهان ملخ بی ارزش تر بوده ، به طوری که اگر شبها مجبور شوم بر روی خار های بیابان به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سو و آن سو کشیده شوم ، هرگز حاضر نخواهم شدپوست جویی را از دهان مورچه ای بگیرم ، چه رسد به آنکه بخواهم بر بنده ای از بندگان خداوند ظلم کنم و خشم خدا را بخرم .و همینشدت عدالت طلبی امام بود که جورج جرداق مسیحی درکتاب<<علی صدای عدالت انسانی >> خود نوشت : علی بخاطر حساسیت شدیدی که در اجرای عدالت داشت کشته شد .نتیجه :نتیجه ای که ما از این خطبه ی زیبای امام علی(ع) میگیریم را می توان به دو بخش تقسیم کرد :1-     با مطالعه و آشنایی به دستورات خداوند و روشهای امام علی (ع) یاد می گیریم که در هر مرحله از زندگیمان و در برخورد با دیگران ، از جاده ی حق و عدالت خارج نشده و این وظیفه ی الهی ماست که نه به کسی ظلم کنیم و نه زیر بار ظلم کسی برویم . 2-     عدالت دوستی قطعا باعث خشنودی خداوند خواهد شد ، هرچند ممکن است مجبور شویم از یکسری امکاناتی دست بکشیم که می توانیم آنها را با ظلم به دست آوریم اما در عوض خداوند وعده ی بهشت ابدی را به ما داده که خود می فرماید:                   << وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى>> 8آخرت بهتر و پایدارتر است .  زیرنویسها : 1-      سوره ی نحل آیه ی 902-      سوره ی مائده آیه ی 83-      خطبه ی 224 ( نهج البلاغه دشتی )4-      همان5-      همان6-      نهج البلاغه ، حکمت 1337-      خطبه ی 224 ( نهج البلاغه دشتی )8-      سوره ی اعلی آیه ی 17 احسان صالحی ، دوم راهنمایی ، نفر اول مسابقات نهج البلاغه مدارس در سطح استان اصفهانhttp://mahsan.parsiblog.com/  
سه شنبه 6/1/1392 - 9:3
عقاید و احکام
بد فهمی از سنت : 1 - پوشش ضخیم و خشنبا توجه به سطح اقتصادی و وضع معیشتی صدر اسلام و هم چنین عدم علم و یا امکانات دوخت و دوز ، جامه و لباس مردم ، بسیار ساده و معمولا در حد یک لنگ با و یا بدون بالاپوش بوده که به دلیل نازکی آنها ( جهت ارزانتر بودن ) ، امکان پوشش مناسب اندام را نداشتند . از طرف دیگر بعضی افراد متمول با لباس های حریر و بدن نما ، بر دیگران فخر فروخته و خودنمایی می کردند .بدین منظور ، سفارش پیامبر(ص) و امام علی (ع) ، استفاده از لباس هایی بوده که نه جنبه تفاخر داشته باشد و نه بدن نما ، و نه تنها توصیه به پوشش لباس ضخیم می کردند ، که خود نیز چنین می پوشیدند . آنجا که امام علی(ع) می فرمایند : محمد بن علی بن الحسین فی (الخصال) بإسناده الآتی عن علی (ع) - فی حدیث الأربعمائة - قال: علیكم بالصفیق من الثیاب فإن من رق ثوبه رق دینه ، لا یقومن أحدكم بین یدی الرب جل جلاله و علیه ثوب یشف. 1بر شما باد لباس ضخیم و كُلُفت ، زیرا كسى كه لباسش نازك و بدن نما باشد، دین او هم نازك است. هیچ كس از شما نباید با لباس بدن نما در مقابل خداوند بایستد.اما پوشش امام صادق(ع) و بیانات صریح ایشان در برخورد با کسانی که او را از پوشش زیبا و شیک ( متناسب شرایط زمان امام (ع)) سرزنش کرده و دائم سنت پیامبر(ص) و امام علی(ع)  را به رخ او می کشیدند ، برداشت و اصل دیگری را به ما گوشزد می کند :آنجا که در احادیث زیر داریم :1-     عن حماد بن عثمان قال: كنت حاضرا عند أبی عبد الله (ع )إذ قال له رجل : أصلحك الله ذكرت أن علی بن أبی طالب كان یلبس الخشن یلبس القمیص بأربعة دراهم و ما أشبه ذلك ، و نرى علیك اللباس الجید ، قال : فقال له: إن علی بن أبی طالب (ع) كان یلبس ذلك فی زمان لا ینكر ، و لو لبس مثل ذلك الیوم لشهر به ، فخیر لباس كل زمان لباس أهله . 2حمادبن عثمان روایت کرده که نزد امام صادق (ع)بودم ، مردی به او گفت :خدا به شما خیر دهد ، خود شما گفتید که علی بن ابی طالب لباس خشن می پوشید و پیراهنی که قیمتش چهار درهم بود به تن می کرد و سخنانی از این قبیل . در حالی که ما می بینیم شما لباس خوب میپوشید!امام در پاسخ فرمودند :
علی ابی طالب زمانی آن لباس را می پوشید که عیب نبود . اگر آن لباس را در این زمان می پوشید ، به واسطه ی آن مشهور و انگشت نما می شد . بنابراین بهترین لباس در هر زمان ، لباس مردم آن زمان است.2-     قلت له: جعلت فداك، ما أعجب إلى الناس من یأكل الجشب، و یلبس الخشن، و یتخشع؟!، فقال، أما علمت أن یوسف نبی ابن نبی كان یلبس أقبیة الدیباج مزرورة بالذهب و یجلس فی مجالس آل فرعون - إلى أن قال: - إن الله لم یحرم طعاما ولا شرابا من حلال إنما حرم الحرام قل أو كثر، و قد قال جل وعز: قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق 3 . 4 شخصی به امام صادق(ع)عرض می کند :عجبا از مردمی که اندک و ساده می خورند ، لباس خشن می پوشند و ادای تواضع دارند : امام عرض می کنند :آیا نمی دانی که یوسف که پیامبر و پیامبر زاده بود ، لباس ابریشمی مصری مزین به طلا می پوشید و با فرعون مجالست داشت ؟! خداوند طعام و یا نوشیدنی حلالی را حرام نکرده ، مگر آنچه اقتضای حرام دارد ، چه کم و چه زیاد ، همانطور که خداوند می فرماید : بگو در شان چه کسی است که زینت ها و طیباتی را که خدا برای بندگانش آفریده حرام نماید ؟3-     دخل سفیان الثوری علی أبی عبد الله (ع) فرأى علیه ثیاب بیاض كأنها غرقئ البیض  فقال له: إن هذا اللباس لیس من لباسك، فقال له: اسمع منی وع ما أقول لك ، فإنه، خیر لك عاجلا وآجلا، ......، أخبرك أن رسول الله (ص) كان فی زمان مقفر جدب، فأما إذا أقبلت الدنیا فأحق أهلها بها أبرارها لا فجارها، ومؤمنوها لا منافقوها، ومسلموها لا كفارها، 5مسعدة بن صدقه نقل کرده که روزی سفیان ثوری نزد امام صادق (ع) رفت و دید که آن حضرت لباس سفیدی همچون پرده ی زیرین پوست تخم مرغ پوشیده است . سفیان عرض کرد : این لباس شایسته ی شما نیست .امام (ع) پس از سخنانی فرمود : رسول خدا (ص) در زمان خشکسالی و فقر زندگی می کرد . اما وقتی دنیا به مردم روی آورد ، شایسته ترین مردم در استفاده از نعمت های دنیوی ، نیکو کاران و مومنان و مسلمانان هستند نه ستمکاران و منافقان و کافران. نتیجه بحث :1-     آنچه که از مفاد حدیث امام علی(ع) و روایات مشابه استفاده می شود ، توصیه به صفت زهد نبوده ، بلکه نهی از شفاف و بدن نما بودن لباس ، که منجر به نوعی برهنگی و هنجار شکنی می شود بوده است .همانطور که صراحت روایت زیر بیان می کند :عن أبی عبد الله (ع) قال: لا یصلح للمرأة المسلمة أن تلبس من الخمر و الدروع ما لا یواری شیئا . 6امام صادق(ع) می فرمایند : شایسته زن مسلمان ( و تبعا هر مسلمان ) نیست که لباسی بپوشد که گویی چیزی نپوشیده است .2-     بر اساس روایات و سیره معصومین (ع) ، آنچه اصل اخلاقی مورد سفارش آن بزرگان بوده ، شهره مردم نشدن ،    تفاخر نکردن و پاکسازی جامعه از فسادهای ناشی از برهنگی بوده است .همانطور که صراحت روایت زیر بیان می کند :عن أبی عبد الله (ع) قال: ان الله یبغض شهره اللباس . 7امام صادق فرمودند : خداوند لباس شهرت که باعث انگشت نماشدن فرد شود را دشمن دارد .3-     معصومین بزرگوار (ع) ، فقط در پی بیان یک معیار اخلاقی ، عقلانی برای نوع پوشش بودند ، هر چند در زمان خود ، مصداق های عرفی جامعه ( که بعضا بدنبال فرهنگ سازی نیز بودند ) را بیان و رعایت می کردند . 4-     نوع پوشش ، یک امر فراتاریخی و ابدی نبوده ، بلکه ابزاری است برای محقق کردن معیار و اصل اخلاقی فوق ، که بهترین آن در هر عصر ، استفاده از نعمت ها و زینت های خدا به بهترین شکل ممکن ، برای تولید و تهیه پوشش بوده ، اما متناسب با عرف اجتماعی همان عصر از نظر شرایط اقتصادی ، نمای ظاهری ، محل زندگی و جایگاه اجتماعی افراد . 85-     موارد فوق الذکر ، اصولی عقلایی بوده ، که توسط عقل صائب فردی ، قابل کشف و تایید بوده و قطعا مصداق یابی  لباس عرفی هر عصر نیز ، بر عهده سیره عقلای آن عصر ، می باشد .زیرنویسها :1-      وسائل الشیعه جز 5 – ح 58042-      وسائل الشیعه  ج 5 ح 5772 ص 17 3-      سوره اعراف آیه 324-      وسائل الشیعه  ج 5 ح 5773 ص 17 5-      وسائل الشیعه   ج5 ح 5775 ص 19 6-      کافی ج 3 ح 14 ص 3967-      کافی ج6 ح 1 ص 4448-      توجه شود که بحث ، مربوط به نوع پوشش می باشد ، نه میزان آن ، و با موضوع حجاب قابل مناقشه نمی باشد . تحقیق : محمد صالحی  10 / 12/ 91   http://mahsan.parsiblog.com/
چهارشنبه 23/12/1391 - 13:25
اهل بیت

پیامبر(ص) در عزای عثمان بن مظعون : من عاقبت او را نمی دانم

وقتی كه عثمان بن مظعون از دنیا رفت ، زنی از انصار به نام " امعلاءكه ظاهرا زن همان مردی بود كه عثمان بن مظعون در خانه او می‏زیست و مهمان او بود ، در حضور حضرت رسول (ص) جنازه وی را مخاطب ساخته‏ و گفت : هنیئا لك الجنة " بهشت ، تو را گوارا باد " .
با اینكه عثمان بن مظعون ، مرد جلیل القدری است و رسول اكرم در مرگ ‏او سخت گریستند و خود را روی جنازه وی انداختند و او را بوسیدند ، ولی ‏از این اظهار نظر گستاخانه‏ای كه آنزن كرد خشمگین شدند ، با نگاهی غضب‏ آلود متوجه وی شده فرمودند : از كجامی‏دانی ؟ چرا ندانسته قضاوت می‏كنی ؟ مگر به تو وحی شده است ؟ ! مگر تو ازحساب خلق خدا آگاهی ؟ ! زن عرض‏كرد : یا رسول الله ! وی همنشین شما و جنگجوی مجاهد شما بود . رسول اكرم(ص ) جمله عجیبی در پاسخ وی فرمود كه شایان دقت است . فرمود :
" انی رسول الله و ما ادری ما یفعل بی " 1" من پیامبر خدایم و نمی دانم بر من چه خواهد رفت ! " .......................................منبع : کتاب عدل الهی ص 249 بحث عمل خیر از غیر مسلمان – برگرفته از کتاب اسدالغابه – عثمان بن مضعون

زیرنویس :1-      نقل های منابع مختلف :·         قال: أخبرنا یزید بن هارون وعفان بن مسلم وسلیمان بن حرب قالوا: أخبرنا حماد بن سلمة قال: أخبرنا علی بن زید عن یوسف بن مهران عن بن عباس قال: لما مات عثمان بن مظعون قالت امرأته: هنیئا لك الجنة عثمان بن مظعون! فنظر إلیها رسول الله، صلى الله علیه وسلم، نظر غضبان فقال لها: وما یدریك؟ فقالت: یا رسول الله فارسك وصاحبك، فقال: والله إنی لرسول الله فما أدری ما یفعل بی ولا به..... طبقات ابن سعد ج3 ص 397

·         عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمد، عن ابن القداح
عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: سمع النبی (ص) امرأة حین مات عثمان بن مظعون وهی تقول: هنیئا لك یا أبا السائب الجنة، فقال النبی (ص): وما علمك حسبك أن تقولی... کافی ج 3 ص 262 - حدیث 45.

·         حَمَّادُ بنُ سَلَمَةَ: عَنْ عَلِیِّ بنِ زَیْدٍ، عَنْ یُوْسُفَ بنِ مِهْرَانَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:لَمَّا مَاتَ ابْنُ مَظْعُوْنٍ، قَالَتِ امْرَأَتُهُ: هَنِیْئاً لَكَ الجَنَّة. فَنَظَرَ إِلَیْهَا رَسُوْلُ اللهِ (ص)- نَظَرَ غَضَبٍ، وَ قَالَ: (مَا یُدْرِیْكِ؟). قَالَتْ: فَارِسُكَ وَصَاحِبُكَ.
قَالَ: إِنِّی رَسُوْلُ اللهِ، وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلاَ بِهِ . سیر اعلام النبلا ج 1 ص 130

·         أَنَّ عُثْمَانَ بنَ مَظْعُوْنٍ اشْتَكَى عِنْدَهُم، فَمَرَّضْنَاهُ حَتَّى تُوُفِّیَ.
فَأَتَى رَسُوْلُ اللهِ (ص) فَقُلْتُ: شَهَادَتِی عَلَیْكَ أَبَا السَّائِبِ، لَقَدْ أَكْرَمَكَ اللهُ! فَقَالَ رَسُوْلُ اللهِ: ( وَمَا یُدْرِیْكِ؟ ).
قُلْتُ: لاَ أَدْرِی بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا رَسُوْلَ اللهِ فَمَنْ؟
قَالَ: أَمَّا هُوَ فَقَدْ جَاءهُ الیَقِیْنُ، وَاللهِ إِنِّی لأَرْجُو لَهُ الخَیْرَ، وَإِنِّی لَرَسُوْلُ اللهِ، وَمَا أَدْرِی مَا یُفعَلُ بِی . سیر اعلام النبلا ج 1 ص 132

·         عن ابن عباس قال:لما مات عثمان بن مظعون قالت امرأة: هنیئا لك الجنة عثمان بن مظعون . فنظر رسول الله (ص) الیها نظر غضبان فقال: وما یدریك قالت: یا رسول الله فارسك و صاحبك فقال رسول الله (ص): والله إنی رسول الله وما أدری ما یفعل بی . مسند احمد ج1 ص 378

·         فلما توفی وغسل وكفن فی أثوابه، دخل رسول الله (ص)، فقلت: رحمة الله علیك یا أبا السائب، فشهادتی علیك: لقد أكرمك الله. فقال النبی (ص): وما یدریك أن الله أكرمه. فقلت: بأبی أنت یا رسول الله، فمن یكرمه الله؟ فقال: أما هو فقد جاءه الیقین ، والله إنی لأرجو له الخیر، و الله ما أدری، وأنا رسول الله، ما یفعل بی . بخاری ج1 ح 1186 

تحقیق : محمد صالحی  3 / 12/ 91   http://mahsan.parsiblog.com/ 

شنبه 12/12/1391 - 15:52
داستان و حکایت
نصیحت طاووس یمانی به هشام بن عبدالملک که ظلم نکنهشام بن عبدالملك خلیفه اموى در ایّام خلافت خود به قصد حج وارد مكّه شد. دستور داد یكى از كسانى كه زمان رسول خدا را درك كرده و به شرف مصاحبت آن حضرت نائل شده است حاضر كنند تا از او راجع به آن عصر و آن روزگار سؤ الاتى بكند. به او گفتند: از اصحاب رسول خدا كسى باقى نمانده است و همه درگذشته اند. هشام گفت : پس یكى از تابعین 1 را حاضر كنید تا از محضرش استفاده كنیم . طاووس یمانى را حاضر كردند.
طاووس وقتى كه وارد شد :
  • كفش خود را جلو روى هشام ، روى فرش از پاى خود درآورد .
  • وقتى هم كه سلام كرد برخلاف معمول كه هر كس سلام مى كرد مى گفت : السلام علیك یا امیرالمؤ منین ، طاووس به السلام علیك قناعت كرد و جمله یا امیرالمؤ منین را به زبان نیاورد .
  • به علاوه فورا در مقابل هشام نشست و منتظر اجازه نشستن نشد و حال آن كه معمولا در حضور خلیفه مى ایستادند تا این كه خود مقام خلافت اجازه نشستن بدهد؛
·         از همه بالاتر این كه طاووس به عنوان احوالپرسى گفت : هشام ، حالت چطور است .رفتار و كردار طاووس ، هشام را سخت خشمناك ساخت ، رو كرد به او و گفت : این چه كارى است كه تو در حضور من كردى .- چه كردم ؟- چه كرده اى ؟! چرا كفشهایت را در حضور من درآوردى ؟ چرا مرا امیرالمؤ منین خطاب نكردى ؟ چرا بدون اجازه من در حضور من نشستى ؟ چرا این گونه توهین آمیز از من احوالپرسى كردى ؟-طاووس :·         امّا این كه كفشهایم را در حضور تو درآوردم ، براى این كه من روزى پنج بار در حضور خداوند عزت درمى آورم و از این جهت بر من خشم نمى گیرد. ·         اما این كه تو را به عنوان امیر همه مؤ منان نخواندم ، چون تو واقعا امیر همه مؤ منان نیستى ، بسیارى از اهل ایمان از امارت و حكومت تو ناراضى اند.·         اما این كه تو را به نام خودت خواندم ، زیرا خداوند پیامبران خود را به نام مى خواند و در قرآن از آنها به داوود، یا یحیى ، و یا عیسى یاد مى كند و این كار، توهینى به مقام انبیا تلقّى نمى شود، بر عكس خداوند ابولهب را با كینه (نه به نام ) یاد كرده است .·         اما این كه گفتى چرا در حضور تو پیش از اجازه نشستم ، براى این كه از امیرالمؤ منین على بن ابى طالب شنیدم كه فرمود: اگر مى خواهى مردى از اهل آتش را ببینى ، نظر كن به كسى كه خودش نشسته است و مردم در اطراف او ایستاده اند.سخن طاووس كه به این جا رسید، هشام گفت : اى طاووس مرا موعظه كن . طاووس گفت : از امیرالمؤ منین على بن ابى طالب شنیدم كه در جهنّم مارها و عقربهایى است بس بزرگ ، آن مار و عقربها ماءمور گزیدن امیرى هستند كه با مردم به عدالت رفتار نمى كند. طاووس این را گفت و از جا حركت كرد و به سرعت بیرون رفت .. 1 تابعین به كسانی گویند كه به شرف مصاحبت پیغمبر اكرم نائل‏ نشده‏اند ولی صحبت از اصحاب پیغمبر را درك كرده‏اند منبع : داستان راستان  ، شهید مطهری ، داستان 118   نقل از سفینه البحار ، ماده " طاووس " . محمد صالحی – 25 / 11 / 91    http://mahsan.parsiblog.com

 

 

 

يکشنبه 29/11/1391 - 11:9
عقاید و احکام
خدا و بلوغ عقلی انسان قبل و زمان حضرت آدمدر دورانهای قبل از آدم ، بشر عمدتا در مسیر یافتن وسایل و راه هایی برای رفاه و آسایش بیشتر بوده ( شاید همان انسان ماهر )   و از زمانی که پیچیدگی هایی جدید ، از جنس آرامش روحی و معنوی ، شکل و هویت زندگیش را تغییر داد ، به دنیای خرد پای گذاشته   ( شاید همان انسان خردورز ) ، در پاسخ به نیازهای روحانی و لوازم آرامش خود ، به هر چیزی روی آورده و از آنجا که نمی توانسته جهان هستی را یکپارچه در مدار از خالق ( خدا ) به سوی خالق ( خدا ) تصور کند و بشناسد ، مشرکانه ، به هر چیز برتری چنگ زده و تبعا راهی به آرامش نبرده است . و دلیل بر این مدعا که بشر ، قبل از آدم وجود داشته و خود نیز بر نیازهای روحانی خود واقف بوده است :1-     خداوند ، بدلیل حکیم بودن ، در یک ظرف خالی و بر بشری که نه فهمی از خدا دارد و نه درکی از غیر خدا ، پیام " لا اله الا الله " را نمی فرستد ، پس باید غیر خدایانی بوده باشند که پرستیده می شدند و خدا امر به نگاه توحیدی به جهان هستی و هدفدار بودن آن کرده است .2-     ملائکه بدون سابقه قبلی از وجود بشری که غرق در ناهنجاری های اجتماعی است ، نمی توانسته اند سخن از او به میان آورده باشند :آنجا که به خداوند می فرمایند :" و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة قالوا ا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدما "  13-     اذعان خداوند به دورانی که بر انسان گذشته ولی چیز قابل ذکری از نظر معرفتی و معنوی در تاریخ آن وجود ندارد ،آنجا که می فرمایند :" هل أتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا " 24-     وقتی خداوند آدم را فرمان به هبوط در زمین می دهد و قول هدایت او را می دهد ، نشان از شناخته بودن زمین توسط آدم دارد و ترسی که از شرایط اجتماعی آتی که بوجود می آید و او به زمینه های بروز آنها آشناست .قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ 35-     پیشنهاد اولیه خدا به آدم که می توانی در شرایط فعلی ( بهشت آدم ) ولی تضمین همه گونه آسایش مادی بمانی . و این یعنی قول تغییر شرایط زمینی مادی موجود به احسن ." و‌قلنا یا آدم اسكن أنت و‌ زوجك الجنّه فکلا من حیث شئتما " - 4و در آن جا قول تنعم جاودانه و برخورداری از عیش مدام ، كه لازمه یك زندگی افقی با رشد و توسعه قلمرو دنیاگونه است را داد . آنجا که حضرتش می فرماید :" ان لک الا تجوع فیها و لا تعرى. و انک لا تظمؤا فیها و لا تضحى " - 5" در بهشتی كه الان هستی ، نه گرسنه می شوی ، نه برهنه می مانی ، نه تشنه می گردی و نه آفتاب زده می شوی . "و نیز امام علی (ع) می فرمایند :"  ثم اسکن سبحانه آدم دارا ارغد فیها عیشه ، و آمن فیها محلته . " - 6" آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد ، سرایى که زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى . "و یا امام صادق می فرمایند : " جنه من جنات الدنیا تطلع علیه فیها الشمس و القمر ، و لو كانت من جنات الخلد ما خرج منها ابدا ." - 7" بهشت آدم باغى از باغ هاى دنیا بود و همین ماه و خورشید كه به ما مى تابد بر آن مى تابید و اگر از باغ هاى آخرت بود هرگز از آن اخراج نمى شد . "6-     وقتی بت آدم ( که در ادامه اشاره خواهد شد . ) ساخته می شود ، نشان از سابقه قبلی بشر در پناه بردن به آنهائیست که بزرگ می شمرده و پس از آنها به نمادهای آنان . خداوند ، وقتی تشنگی بشر هم عصر آدم را برای یافتن حقیقت دید و حد فهم و درک او را لایق هدایت خود یافت ، آدم را از بین آنها انتخاب کرد ،آنجا که می فرمایند :" ان الله اصطفى ادم و نوحا و ال ابراهیم و ال عمران على العالمین " - 8و ( محتوای دین که همان اصول فوق الذکر است را) تعلیم نمود ،آنجا که می فرمایند :" علم ادم الاسما کلها " - 9و بعنواناولین انسان موحد ، برای تبیین هستی و جایگاه انسان در آن ، به میان آنها فرستاد.آنجا که می فرماید :" قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدى فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون " 10سوال : آیه زیر چه می شود ؟ هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ – 11الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ - ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ –12جواب : نگاه خداوند به جهان هستی و موجودات آن ، نگاه آیه ای و نشانه انگاریست نه نگاه ذره شناسی از نظر بیولوژی و فیزیک و نجوم و ... و بیان نظریه های علمی ، و وقتی در یک بسته مفهومی و یا بیان یک موضوع مطرح می کند ، اراده یک پیام تربیتی و اخلاقی را می کند . ( حتی در بیان تاریخ و .. -  پس قرآن کتاب تاریخ و یا نجوم و یا زیست شناسی نیست بلکه کتاب تربیتی است .) لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ - 13                   بنابر این ، خداوند در عین اینکه حد سافل و منشا جسمانی بشر را مطرح کرده ولی مقصد نهایی روحانی او را به رخ کشیده و عظمت او در امکان رفعت او از خاک تا خدا را بیان می کند و اینکه اخلاق توشه این راه طولانیست .یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ یَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْكُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَكُمْ لِقَاء یَوْمِكُمْ هَذَا قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِینَ – 14((در آن روز به آنها مى‏گوید:) اى گروه جنّ و انس! آیا رسولانى از شما به سوى شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو مى‏کردند، و شما را از ملاقات چنین روزى بیم مى دادند؟! آنها مى‏گویند: «بر ضدّ خودمان گواهى مى‏دهیم؛ (آرى،) ما بد کردیم)» و زندگى (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد؛ و به زیان خود گواهى مى‏دهند که کافر بودند! )فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ – 15(سپس گفتیم: «قسمتى از گاو را به مقتول بزنید! (تا زنده شود، و قاتل را معرفى کند.) خداوند این‏گونه مردگان را زنده مى‏کند؛ و آیات خود را به شما نشان مى‏دهد؛ شاید اندیشه کنید!» )قد بینا الایات لقوم یوقنون – 16و الله یدعوا الى الجنة و المغفرة باذنه و یبین ایاته للناس لعلهم یتذکرون – 17تلک ایات الله نتلوها علیک بالحق – 18زیرنویسها :1-       سوره بقره ، آیه 302-       سوره دهر ، آیه های 1 و 2  -  تفسیر مجمع البیان3-       سوره بقره آیه 384-       اعراف – آیه 195-       سوره طه – آیات 118 تا 1196-       نهج البلاغه – خطبه 17-       علل‌ الشّرآئع‌ ج‌ ۲، باب‌ نوادر العِلَل‌ ، ص‌ ۶۰۰، عدد ۵۵ - مصنفات شیخ مفید ، ج5 ، ص 798-       سوره آل عمران ، آیه 339-       سوره بقره – آیه 3110-   سوره بقره – آیه 3811-   سوره انعام 212-   سجده 7 و 813-   سوره العمران آیه 16414-   سوره انعام 13015-   سوره بقره 7316-   سوره بقره 11817-   سوره بقره 22118-   سوره بقره 252محمد صالحی – 4/11/91   http://mahsan.parsiblog.com     
چهارشنبه 4/11/1391 - 11:41
عقاید و احکام

حتى برده فروش‏ (طبیعت انسان ، علاقه به جنس مخالف است ) 

ماجراى علاقه مندى و عشق سوزان مردى كه كارش فروختن روغن زیتون بود نسبت به رسول اكرم ، معروف خاص و عام بود . همه مى‏دانستند كه او صادقانه رسول‏ خدا را دوست مى‏دارد و اگر یك روز آن حضرت را نبیند بیتاب مى‏شود .

او به دنبال‏ هر كارى كه بیرون مى‏رفت ، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانهء رسول خدا یا هر نقطهء دیگرى كه پیغمبر در آنجا بود) كج مى‏كرد و به هر بهانه بود خود را به پیغمبر مى‏رساند و از دیدن پیغمبر توشه برمى‏گرفت ، سپس به دنبال كار خود مى‏رفت .

گاهى كه مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر جمعیت قرار مى‏گرفت و پیغمبر دیده نمى‏شد ، از پشت سر جمعیت گردن مى‏كشید تا شاید یك بار هم شده چشمش‏ به جمال پیغمبر اكرم بیفتد .

یك روز پیغمبر اكرم متوجه او شد كه از پشت سر جمعیت سعى مى‏كند پیغمبر را ببیند . پیغمبر هم متقابلا خود را كشید تا آن مرد بتواند به سهولت او را ببیند . آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال كار خود رفت اما طولى نكشید كه برگشت .

همینكه چشم رسول خدا براى دومین بار در آن روز به او افتاد ، با اشارهء دست او را نزدیك طلبید . آمد جلو پیغمبر اكرم و نشست.

پیغمبر فرمود: «امروزِ تو با روزهاى دیگر فرق داشت . روزهاى دیگر یك بار مى‏آمدى و بعد دنبال كارت مى‏رفتى ، اما امروز پس از آنكه رفتى ، دومرتبه برگشتى،چرا؟ ».

گفت: «یا رسول اللََّه!حقیقت این است كه امروز آن قدر مهر تو دلم را گرفت كه نتوانستم‏ دنبال كارم بروم ، ناچار برگشتم.»پیغمبر اكرم دربارهء او دعاى خیر كرد .

او آن روز به خانهء خود رفت اما دیگر دیده‏ نشد . چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثرى نبود . رسول خدا از اصحاب خود سراغ او را گرفت ،

همه گفتند: «مدتى است او را نمى‏بینیم.»رسول خدا عازم شد برود از آن مرد خبرى بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده . به اتفاق گروهى از اصحاب و یارانش به طرف«سوق الزیت»(یعنى بازارى كه در آنجا روغن زیتون مى‏فروختند) راه افتاد . همینكه به دكان آن مرد رسید دید تعطیل است و كسى نیست .

از همسایگان احوال او را پرسید ،

گفتند: «یا رسول اللََّه!چند روز است كه وفات كرده‏ است.».

همانها گفتند:« یا رسول اللََّه!او بسیار مرد امین و راستگویى بود ، اما یك خصلت‏ بد در او بود.». –

پیامبر : چه خصلت بدى؟.

همسایگان : از بعضى كارهاى زشت پرهیز نداشت ، مثلا دنبال زنان را مى‏گرفت .

پیامبر : خدا او را بیامرزد و مشمول رحمت خود قرار دهد . او مرا آنچنان زیاد دوست‏ مى‏داشت كه اگر برده فروش هم مى‏بود خداوند او را مى‏آمرزید(1(

(1)
 روضهء كافى‏،صفحهء 77.

منبع : کتاب: داستان راستان ، نوشته: شهید مطهری

نتیجه : طبیعت انسان ، علاقه به جنس مخالف است و هر چیز طبیعی ( اگر چه گناه باشد ) مستحق مجازات نبوده و خدا او را به سبب توبه و کارهای خوبش ، می بخشد ، مگر آن که منتج به خلافی بزرگتر و تجاوز به حقوق دیگران و یا اشاعه فحشا بشود .

وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِینَ – سوره هود ، آیه 114

در دو طرف روز، و اوایل شب، نماز را برپا دار؛ چرا که حسنات، سیئات (و آثار آنها را) از بین مى‏برند؛ این تذکّرى است براى کسانى که اهل تذکّرند!

محمد صالحی  10/ 7 / 91 http://mahsan.parsiblog.com/

شنبه 22/7/1391 - 10:2
حقوق

احكام شرعی راههایی به سوی مقصدند و نه این كه خود هدف باشند.

 در روایات و اظهارات بزرگان دین، ضرورت نظم اجتماعی برای رسیدن به اهداف دین و حتی زندگی سالم مورد تأكید قرار گرفته است، و تمام ادعای ادیان الهی این است كه بی توجهی به دستورات دینی سبب سرگشتگی و دورماندن از اهداف حقیقی خلقت میگردد.

بنابراین شریعت ، راههای بهتر و گاه منحصر به فردی برای رسیدن به مقصد را معرفی میكند تا از گمراهی بشر پیشگیری نماید .

احكام شرعی راههایی به سوی مقصدند و نه این كه خود هدف باشند. 

در هر عصر و زمانی یكی از ملاكها برای كشف دقیق تر احكام اجتماعی این است كه با مصالح زندگی اجتماعی انسان و كمال معنوی او متناسب باشد، كه این خود از یك نظر به معنای فطری بودن كلیات احكام الهی است .

اصل در فروع احكام، انسجام هر حكمی با سایر احكام و باورهای دینی و تناسب و هماهنگی آن در یك مجموعه منظم و با قاعده است ; و اگر به گونه ای باشد كه سایر احكام را مورد تعرض قرار داده و به تعارض و تناقض با دیگر باورها و احكام و اهداف دین منجر شود، خود دلیل بر عدم انطباق آن با منظور شارع مقدس و غیرشرعی بودن آن حكم است .

الف - ضرورت هماهنگی و قاعده مند بودن احكام اجتماعی

در هر نظام اجتماعی ، محور نظم و آهنگ اجتماع ، قوانین آن جامعه است ; و اگر قوانین خود دچار ناهماهنگی باشند، نظام اجتماعی را دچار اختلال و بی ثباتی و ناهماهنگی میكنند.

دین كه دستورات خود را مبتنی بر فطرت ارائه كرده است، نمی تواند در درون خود ناهماهنگی داشته باشد; چرا كه بی نظمی و اختلال برخلاف فطرت است .

امیر مؤمنان (ع) از رسول خدا(ص) نقل میكند كه : " اذا اتاكم الحدیث متجاوبا متفاوتا، فما یكذب بعضه بعضا، فلیس منی و لم اقله و ان قیل قد قاله ، و اذا اتاكم الحدیث یصدق بعضه بعضا فهو منی و أنا قلته"1

"وقتی گفتاری متفاوت و متعارض پیش شما آوردند توجه كنید، آنچه را كه متضاد و به گونه ای است كه برخی از آن بعضی دیگر را تكذیب میكند ، از من نیست و من آن را نگفته ام، اگر چه گفته شود كه پیامبر گفته است ; و اگر بعضی از گفته ها دیگر گفته ها را تأیید و تصدیق میكرد از من است و من آن را گفته ام ."

از امام رضا(ع) نیز نقل شده است كه :

"... انا عن الله و عن رسوله نحدث و لانقول قال فلان و فلان فیتناقض كلامنا. ان كلام آخرنا مثل كلام اولنا و كلام اولنا مصدق لكلام آخرنا فاذا اتاكم من یحدثكم بخلاف ذلك فردوه علیه"2

"... ما از خدا و رسول او نقل میكنیم و نمی گوییم فلانی و فلانی چنین گفته اند تا گفتارمان متناقض باشد; همانا گفتار آخرین ما مثل گفتار اولین ماست، و كلام اولی تأیید كننده گفتار آخری ماست . پس اگر كسی چیزی برخلاف آن آورد و نقل كرد آن را نپذیرید."  

در قرآن كریم نیز آمده است كه :

"و لو كان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلا فا كثیرا" 3   

" اگر قرآن از جانب غیر خدا میبود، اختلاف و تناقض زیادی در آن پدیدار میشد."

با توجه به این امور ، تشخیص ضرورت هماهنگی احكام شرع باید مورد توجه قرار گیرد، و با این ملاك محكم ، احكام فقهی و نظریات فقها و قوانین موجود بازنگری و تنظیم شود.

ب - طریقیت احكام شرعی

قوانین ، وسیله ای برای رسیدن به اهداف هستند; خواه قوانین الهی باشند یا بشری . ولی گاهی اتفاق میافتد كه راه رسیدن به یك هدف خاص ، منحصر به یك مورد مشخص میگردد كه در این صورت اهمیت طریق به اندازه اهمیت هدف جلوه میكند .

ظاهرا احكام عبادی از این نوع است كه راه انحصاری برای رسیدن به هدف است، و اندكی تخلف از آن امكان رسیدن به هدف را به شدت تقلیل میدهد یا منتفی میگرداند.

اما احكام غیرعبادی ، تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند و نوعا ملاك پنهانی كه غیر قابل دسترس باشد ندارند; چرا كه برای بهبود زندگی بشر در دنیا وضع شده اند. 4  هرچند آثار و تبعات اخروی آن هم مورد نظر شارع است .

دلیل قاطعی در دست نیست كه تمامی احكام غیرعبادی اسلام احكامی ثابت اند و موضوعات آنها تأثیرناپذیر از تغییرات و شرایط زمان و مكان میباشند و به عنوان راههای انحصاری رسیدن به مقصود و هدف تشریع شده اند، بلكه پذیرش برخی پدیده های جدید مثل معاطات در عقود و معاملات یا اذعان به تغییر یافتن موضوعات برخی احكام مثل مجسمه سازی، تصویر و اتكا به بینه علمی و عرفی در كنار دلایل شرعی در كشف جرایم و امثال این امور از سوی فقهای عظام، نشان میدهد كه موضوعات این گونه احكام با تحولات اجتماعی و متغیرات زمانی و مكانی دستخوش تغییر میشوند و در نتیجه احكام آنها نیز متناسب با آنها تغییر میكنند.

به عبارت دیگر وقتی عقل را به عنوان یكی از ادله احكام شرعی پذیرفته ایم و سیره عقلا - كه ردع آن از سوی شارع احراز نشده باشد - را در همین جهت ، معتبر و حجت میدانیم، هر روش عقلانی كه به نحو اطمینان بتواند مقصود شارع مقدس را برآورده سازد روشی شرعی نیز هست، و همه این امور بر طریقیت (وسیله بودن) احكام شرع مقدس در عموم امور غیر عبادی دلالت میكنند و نه موضوعیت (هدف بودن) آنها.

اصولا عنوان و لفظ "شرع و شریعت" به معنای نهر یا راهی است كه از یك رودخانه بزرگتر یا بزرگ راهی ، جدا میشود، به گونه ای كه مناطقی خاص از آن بهره مند میشوند; و در اصطلاح نهر و راهی است كه از بزرگراه یا رودخانه عظیم دین خدا سرچشمه میگیرد، و لذا در قرآن كریم آمده است :

" لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا" 5

"برای هر قوم از شما انسانها یك شریعت و راه قرار دادیم ."

تفاوت شرایع صرف نظر از خصوصیات زمانی و مكانی، معلول كمال شرایع متأخر نسبت به شرایع متقدم است ; و لذا شریعت محمدی (ص) از سایر شرایع كامل تر است .

" الیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلا م دینا" 6

"امروز دینتان را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام ساختم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم ."

خداوند در قرآن میفرماید:

" قل فأتوا بكتاب من عند الله هو أهدی منهما أتبعه ان كنتم صادقین " 7

"بگو: كتاب و شریعتی برتر و هدایتگرتر از آن دو [قرآن و تورات ] بیاورید تا از آن پیروی كنم اگر راستگو هستید."

آیه فوق ظاهرا ضرورت پیروی از معقولترین و بهترین روشها را برای رسیدن به اهداف دین بیان میكند.

البته نباید بدون دلیل و برهان و تنها به خیال و توهم این كه روشی برتر پیدا شده، دست از طرق و روشهای شرعی برداشت ; بلكه به اصطلاح فقها باید با منقح كردن مناط، آن هم از نوع قطعی آن، و یا مناط و ملاك مطمئن و منصوص، در خصوص رساندن به مقصود شرع به روش جدید و مورد تأیید و تجربه عقلا مراجعه شود.


زیرنویسها :1-                                                                       الطبرسی، مشكاة الانوار، ص 153) . 2-                                                                       رجال كشی، زندگینامه مغیرة بن سعید، ص 224 و 225، حدیث 401 . 3-                                                                       سوره نساء (4)، آیه 82 . 4-                                                                       ر.ك : دراسات فی ولایة الفقیه، ج 2، ص 438 . 5-                                                                        سوره مائده (5)، آیه 48 . 6-                                                                       سوره مائده (5)، آیه 3 . 7-                                                                       سوره قصص (26)، آیه 49 . منبع : کتاب " اسلام دین فطرت - حضرت آیت الله منتظری ص 702 تا 705 "محمد صالحی  20/ 6 / 91  mahsan / 
يکشنبه 26/6/1391 - 16:10
دعا و زیارت

عبادت ، بندگی عاشقانه خداست

وقتی که خداوند انسان را آفرید ، او را از برای خود برگزید ،آنجا که در حدیث قدسی می فرمایند :

" یابن آدم ......... خلقتك لاجلی و انت تفرمنی " 1

ای فرزند آدم ! ...... تو را برای خودم آفریدم، در حالی كه تو از من می گریزی ؟

و این ، فقط به آن خاطر بود که گنجینه عالی و گوهر گرانسنگ خدایی اش ، که از دیگر مخلوقات غیر انسانی مخفی مانده بود ، به عرفان و کشف این انسان درآمده و آنگاه ، خداوند ، خود را در آئینه معرفت او بیند ،آنجا که در حدیث قدسی دیگر می فرمایند

       " كنت كنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكی أعرف " 2      

" من گنج پنهان بودم . دوست داشتم كه آشكار شوم . پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم " 

و این مهم ، میسر نخواهد شد ، جز آنکه ، انسان ، تنها به عبادت عاشقانه او جلوه گر شود ،آنجا که می فرمایند :

" و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون " 3

" من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند ! "

و این عبادت ، مفهوم و بروندادی جز متخلق و متصف شدن به اخلاق خداوندی ندارد ،آنجا که در کلام رسول مکرم (ص) داریم :

" تخلقوا باخلاق الله "  4

" به اخلاق الهی متصف و به شاکله او درآیید . "

حال ، سوال اینجاست که :

آیا تخلق به اخلاق خداوندی و متصف شدن به اوصاف حضرتش و به شاکله او در آمدن ، از کدام منظر در عبادت ، محقق می شود ؟

1-     عبادت تجارت مابانه ؟

2-     عبادت از ترس و بیم؟

3-     یا عبادت آزاد از هر دو قید ؟آنچه که از سیره و صراحت کلام معصومین (س) و اولیا الهی ، فهمیده می شود ، آنها رابطه خود و خداوند را نه در یک معامله می دیدند که پیوند شان بمعنای حضور در بر یار بود و رابطه شان در حد عشق بازی ،آنجا که امام حسین(ع) به خداوند عرض می کند:  

" اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک " 5

" خدایا مرا آن چنان به خشیت در مقابل بزرگیت متصف گردان که گویی تو را می بینم .

"و یا امام علی (ع) می فرمایند :

" ما کنت اعبد ربا لم اره " 6

 " من خدایی را که ندیدم ، نپرستیدم . "

و به همین دلیل است که وقتی به عبادت انسانها می نگریستند ، آنها را از سه حالت فوق الذکر خارج نمی دیدند ،آنجا که در کلام امام علی (ع) داریم :"

 ِانَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ-  وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ-  وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ  " 7

" همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى کنند که آن یک معامله و تجارت خواهد بود .و عدّه اى دیگر از روى ترس ، خداوند را عبادت و ستایش مى کنند که همانند عبادت و اطاعت نوکر از ارباب باشد .و طائفه اى هم به عنوان شکر و سپاس از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند; و این نوع ، عبادت آزادگان است ."

حال سوالی که همگان باید به جواب درست آن برسند و ما نیز قصد بازگفت آنرا داریم ، اینست که :آیا در اخلاق خداوندی ، رفتار معامله گرانه و یا ترس از دست دادن چیزی هست که ما نیز باید چنان کنیم ؟

  • وقتی خداوند ، جهان خلقت را به تمام و کمال ، برای بنی آدم خلق کرده ، بدون هیچ منت و یا انتظار ،

آنجا که در حدیث قدسی می فرمایند :

" یابن آدم : خلقت الاشیاء كلها لاجلك " 8

ای فرزند آدم ! همه چیز را از برای تو و بخاطر تو آفریدم .

  • و یا همه چیز را در تسخیر او درآورده بدون طلبی از او ،

آنجا که می فرمایند :

" ا لم تروا ان الله سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض و اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة" 9

" آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخّر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است؟! "

  • و یا وقتی که رحمت عامش ، شامل همه کس از کافر و مسلم می شود ، بدون اخم و ناراحتی ،

آنجا که صدها بار فرموده است :

" هوالرحیم " " و او بر همگان رحیم و مهربان است " 

  • و یا بندگانش را علیرغم تخلفاتشان ، به بخشش ، بشارت می دهد ،

 آنجا که می فرمایند :

" و ان ربک لذو مغفرة للناس على ظلمهم  . " 10

  " و پروردگار تو نسبت به مردم -با اینکه ظلم مى‏کنند- داراى مغفرت است؛ "  

و ...

پس متصف شدن به اوصاف حضرتش و جلوه حق شدن با تخلق به اخلاق الهی ، چگونه با امر معامله گری با او جمع می شود ، وقتی که :

** بسیار ما مسلمانها ، در اعمال خود ، دائم به امید پاداش بهشت و لذات آن بسر می بریم و خدای را به فراموشی سپرده ایم .

** هر عمل که قصد انجامش داریم ، و یا توصیه ای برای آن می کنیم ،  اول و آخر کلاممان ، جمله " ثواب دارد " را بر زبان می آوریم ، و وقتی او را می خوانیم ، از او بهشت و حورالعین می خواهیم نه خودش را ،آنجا که در دعاهایمان عاجزانه می خوانیم :

" رَبّاهُ یا اَللهُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَافْعَلْ بِنا ما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَ نَجِّنا مِنَ النّارِ بِعَفْوِکَ، وَ اَدْخِلْنَا الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ، وَ زَوِّجْنا مِنَ الْحُورِ الْعِینِ . " 11

" پروردگارا اى خدا درود فرست بر محمّد وآل محمّد و انجام ده درباره ما آنچه را تو شایسته آنى و ما را با عفو خود از آتش نجات ده و به رحمت خویش ما را داخل بهشت گردان و با جود خود ما را به حورالعین تزویج فرما  "

** و یا بسیار دیگرمان ، نه در طلب بهشت ، که از ترس عذاب و جهنم ، خلافی را انجام نمی دهیم ، بی آنکه بدانیم در محضر بزرگ و عزیزی بنام حضرت دوست قرار داریم و خلاف و حرام ، جایی در میدان جاذبه کبریائیش ندارد .

و از آنجا که انسان در انجام اعمال خود ، نتیجه گراست و در معاملات خود ، بدنبال نتیجه و سود سریع و در دسترس می باشد ، باعث می شود که :

این هر دو تلقی از محرکه اعمالمان ( معامله با شراب و حور بهشت و یا ترس از شعله های سرکش عذاب جهنم ) ، بدلیل امکان سالیان سال زنده ماندنمان قبل از مرگ و زود نبودن دست یافتن به بهشت و یا افتادن در جهنم ، ما را به خلافهایی می کشاند که ذره ای با هدف عبادت گونه خداوند از هستی همخوانی ندارد .

  • اگر به نماز می ایستیم ، فقط به ظاهر چند رکعت نشست و برخاست اکتفا می کنیم ، چرا که شنیده ایم ، نحوه نشست و برخاست تکلیف گونه مان در نماز ، چگونه جبران شک کردن ، کجا بلند و آهسته خواندن و... بطلان و صحت نماز را معلوم می کند . و این در حالیست که خداوند ، در نماز ، توجه ما را می خواهد و هشیاری را ، چرا که هر چه هست ، کلام گویی با حضرت اوست و این با بیقراری دنیوی و یا نعشه جسمانی ، سازگاری ندارد ،

آنجا که می فرمایند :

" یا ایها الذین امنوا لا تقربوا الصلاة و انتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون . " 12

" اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در حال مستى به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه مى‏گویید! "

او ، نماز را نمی خواهد ، مگر با هشیاری و توجه ، و الا حفظ ظاهر آن ، ارزشی جز انجام یک تکلیف نداشته و نه تنها جلوه ای از عشق بهمراه ندارد که اخطار و توبیخ خداوند را نیز یدک خواهد کشید ،آنجا که می گوید :

" فویل للمصلین  الذین هم عن صلاتهم ساهون  الذین هم یراؤن  و یمنعون الماعون . " 13

" پس واى بر نمازگزارانى که... در نماز خود سهل‏انگارى مى‏کنند، همان کسانى که ریا مى‏کنند، و دیگران را از وسایل ضرورى زندگى منع مى‏نمایند! "

  • و اگر به روزه می پردازیم ، فقط هم و غممان آنست که چیزی نخوریم و یا عمل لذت گونه ای انجام ندهیم ، چرا که هر چه شنیده ایم ، ثواب تشنگی در آفتاب بمنزله جهاد در راه خدا و یا .. بوده است و یا خوابمان هم با ارزش .
  • و یا وقتی قصد حج می کنیم ، باید اموالمان را به محاسبه بگذاریم تا خمس آنرا بگیرند و حلال شود ، حال در رفتارهای فردی و اجتماعی خود از چه کسی باید حلالیت بطلبیم و کجا جبران چه چیز را بنماییم و کدام قهر را باید به آشتی مبدل کنیم ، و یا دستگیری کدام نیازمند را باید انجام دهیم و ... دیگر مهم نیست ، چرا که با پرداخت سهم خمس ، سفرت مجاز می شود و حجت مقبول .
  • و یا آنگاه که به تکلیف امر بمعروف و نهی از منکر می پردازیم ، جز خشونت و نادانی ، به چیز دیگری فکر نمی کنیم ، و این در حالیست که ، خودمان غرق در ریا و تظاهر بوده و از انجام مثلا وظیفه مان ، هم کرامت انسانی را زیر سوال برده ایم و هم نفرت عمومی را به ارمغان آورده ایم .
  • و هم چنین دیگر اعمال عبادی فروع دین ، که انتقال و تعلیم آنها از منظر فقهی ، همگی از دو چهره تجارت مابانه منتج به بهشت و یا از ترس و بیم از جهنم برخوردار بوده و جایی برای عبادت عاشقانه خداوند نگذاشته اند .

و اینها همه منتج به آن شده اند که جامعه اسلامی ما که متشکل از فرد فرد ما مسلمانهاست ، علیرغم انجام همه آن عبادات ، غرق در رذایل اخلاقی دروغ ، ریا ، رشوه ، ربا ، توهین و غیبت ، تهمت ، خودخواهی و تکبر ، خشونت ، تجاوز به حقوق دیگران و ... بوده ، آنچنان که زشت ترین چهره ها را از معصومین به دنیا عرضه کرده ایم ، بگونه ایکه مصداق فریاد امام صادق شده ایم ،آنجا که می فرماید :

" معاشر الشیعه كونوا لنا زینا و لا تكونوا علینا شینا قولوا للناس حسنا احفظوا السنتك . " 14

" اى گروه شیعه! براى ما زینت باشید نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان بیهوده و زشت برحذر باشید . "

و این یعنی ، نه تنها آئینه تجلی اخلاق خداوندی نشده ایم ، که نمایشگر بسیار کریه و زشتی از حضرات معصومین گشته ایم .و خود به قضاوت بنشینیم ، آیا هدف خداوند را از خلقت ما ، که به آن مباهات کرده است ، به انجام رسانده ایم .؟آنجا که می فرماید :

" فتبارک الله احسن الخالقین . " 15

" پس مبارک باد بر خدایی که نیکوترین خلق را آفرید . "

هر چند اگر هم معامله می کنیم ، باید بدانیم خریدار کسی است که همه چیز را شاهد است و ترازوی قضاوت هم بدست اوست ،آنجا که در کلام امام علی (ع) داریم :

" فان الشاهد هو الحاکم " 16

" پس همان کس که شاهد اعمالست ، خود نیز به داوری خواهد بود . "

پس بیائیم و اگر معامله ای هم می کنیم در آن خیانت نکرده و کم فروشی نکنیم که ،خداوند می فرماید :

"  ویل للمطففین  . " 17

" وای بر کم فروشان "

جز آنکه یاد بگیریم ، فقط عبادت عاشقانه که عبادت احرار و آزادگان از قید و بند بهشت و جهنم است ، ما را به سر منزل مقصود می رساند و لایق بهشت خداوندی که همنشین آن خود خداوند می باشد و رضوان بنده و معبود ، نه باغ انگور و حور وشراب .آنجا که می فرماید :

" یا ایتهاالنفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی –" 18

" تو اى روح آرام‏یافته ! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است ، پس در سلک بندگانم درآى ، و در بهشت من وارد شو ! ."

چرا که در عشق ، نه معامله با معشوق جایی دارد ، که از او در و دیوار و باغ و بوریای او را بخواهد و نه ترس از اخم و عذاب معشوق .

که در عشق ، هر چه هست ، معاشقه است و همبازی و همراهی است .آنجا که در حدیث قدسی می فرمایند :

" یا داود بلغ اهل الارض انی حبیب من احبنی و جلیس من جالسنی و مونس لمن انس بذکری و صاحب لمن صاحبنی و مختار لمن اختارنی و مطیع لمن اطاعنی و ما احبنی احد من خلقی عرفت ذلک من قلبه الا احببته حبا لایتقدمه احد من خلقی . من طلبنی بالحق وجدنی و من طلبه غیری لم یجدنی . فارفضوا یا اهل الارض ما انتم علیه من غرورها و هلموا الی کرامتی و مصاحبتی و مجالستی و مؤانستی و آنسوا بی أو انسکم و اسارع الی محبتکم؛19

 " " خداوند به حضرت داود می فرماید: ای داود من دوست کسی هستم که مرا دوست بدارد، همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند، مونس کسی هستم که با ذکر من مأنوس باشد، همراه کسی هستم که با من همراهی کند، برگزیده کسی هستم که مرا برگزیند، مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند و دوست نمی دارد مرا هیچ کس از بندگانم که من این دوستی را از قلب او بدانم ، مگر این که او را دوست می دارم دوست داشتنی که هیچ کس از خلق من قبلا او را دوست نداشته . هر کس به راستی مرا طلب کند خواهد یافت و هر کس غیر مرا جستجو کند مرا نخواهد یافت . پس ای اهل زمین دور بیندازید از خودتان آنچه را بر آن هستید از غرور دنیایی و بشتابید به سوی کرامت من و همراهی و همنشینی و انس با من و با من مأنوس شوید تا با شما انس بگیرم و بشتابم به سوی محبت شما "

  • دیگر کسی نماز به جماعت نمی خواند تا ثواب 70 سال نماز فرادی را طلبکار شود .
  • دیگر کسی به زیارت نمی رود تا ثواب حج را به طلب بستاند .
  • دیگر کسی حج نمی کند تا ثواب بهشت را طلب کند و نام حاجی را ( به ریا ) از مردمان طلبکار شود .
  • دیگر کسی روزه نمی گیرد تا ثواب جهاد را طلبکار شود .

و ...چرا که می داند ، دین ، جز محبت و عشق بین بنده و معبود و جلوه آن بین مردمان نیست ،آنجا که امام صادق (ع) می فرماید :

" هَلِ الدّینُ اِلّا الحُبُّ . "  20

" آیا دین غیر از دوستی و محبت است؟ "

و نیز می داند ، برای تخلق به اخلاق الهی ، باید هر آنچه نفس اماره می خواهد و به غیر خدا می خواند ، همه را به فنا بسپارد و آرام آرام وجود خود را به شکل رحیم و علیم و حکیم و غفور و کریم و شاکر و محب و ... آذین کند و آنگاه در جوار حضرت حق در بارگاه ملکوتیش ، به بقا و جاودانگی برسد ،آنجا که می فرماید :

" فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر . " 21

" در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر! "

و این مهم میسر نخواهد شد ، جز آنکه بر نفس اماره و اعمال خود مراقبه کند و لحظه لحظه های خود را به یاد حضرتش ، به عبادات بسپارد ، چه آنجا که حلاوت گفتمان با خدایش را در نماز می چشد و چه آنجا که لذت نه گفتن به خواهشهای نفسانی در سختی روزه را با وجود خود عجین می کند و چه آنجا که شوق دیدار حضرتش او را به صحنه دفاع از مظلوم در جهاد می کشاند و یا ...

و این همه که گفته شد ، فقط مسئولیت راهبران دینی را بلندتر می کند ، چرا که دیگر ،

نه آن زمانست که مردمان را با وعده های بهشت و حوری و ثواب های جانبی خداوندی ، آنهم معامله گرانه ، به انجام عبادات رساله ای فراخوانیم ، بلکه به یاد آوریم که این احکام و عبادات ، برای مراقبه نفس و تزکیه آن بوده ، تا زمینه شکل گیری اخلاق خداوندی در وجود ما انسانها فراهم شده و آنگاه ، عبادت ، عبادت عاشقانه خداوند خواهد شد .

از طرف دیگر ، ما نیز باید بفهمیم ، در این دنیا ی زمینی ، نیامده ایم تا بهشت آخرت را معامله کنیم ، بلکه خداوند ما را برای جلوه گری خود ، خلق کرده و زندگی چندساله دنیای زمینی را بستر شکل گیری آن جلوه گری قرار داده است ،آنجا که در کلام زیبای امام علی (ع) داریم :

" ان الدنیا دار صدق لمن صدقها-  و دار عافیة لمن فهم عنها-  و دار غنى لمن تزود منها-  و دار موعظة لمن اتعظ بها-  مسجد احباء الله و مصلى ملائکة الله-  و مهبط وحی الله و متجر اولیاء الله-  اکتسبوا فیها الرحمة و ربحوا فیها الجنة . " 22

" همانا دنیا سراى راستى براى راست گویان، و خانه تندرستى براى دنیا شناسان، و خانه بى‏نیازى براى توشه‏گیران، و خانه پند، براى پندآموزان است. دنیا سجده‏گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهى، فرودگاه وحى خدا، و جایگاه تجارت دوستان خداست، که در آن رحمت خدا را به دست آوردند، و بهشت را سود بردند. "

پس بیائیم ، فقط به رضایت حق که منجر به رضایت باطنی خودمان خواهد شد ، و نهایتا دخول در جنت خداوند و همنشینی با او ، بیندیشیم ، و اعمالمان نه برای دیگرانی از جنس خودمان و نه برای باغهای بهشتی که تمام دارائیش ، شراب و حور است و خدا نیست ، تباه نکنیم .

آنجا که در ظزیفه ای از حضرت عارف بالله کل احمد آقا شنیده ایم که می گفت : 

" من یک زمانی یکی از زهاد را در خواب دیدم که در بهشت ، سلطنتی برای خودش داشت و از همه نعمات بهشتی برخوردار بود ،اما در عین حال ، خیلی ناراحت و افسرده به نظر می رسید .نزدیک او رفته و از احوال و اوضاع وی سوال کردم و گفتم : چرا در میان این همه نعمات بهشتی افسرده و دلگیری ؟او سری تکان داد و گفت :فلانی ! من در اینجا همه چیز دارم ، ولی افسوس که خدا را ندارم ! چون من در دنیا در گروه کسانی بودم که همه اعمالشان را تنها برای ثواب و پاداش انجام می دهند ، و به همین خاطر ، در اینجا نیز به من آنچه را که می خواستم دادند و نتیجه اش هم این شد ، ولی الان خوب که نگاه می کنم ، می بینم فر یب خورده ام و اصل کاری را از دست داده ام . " 23

و اگر اینگونه عمل کردیم ، آنچه در آخرت ، عایدمان خواهد شد ، فقط حسرت است و حسرت ، که بهشت و شراب و حور داریم ، اما آنچه نداریم ، خداوند است و همنشینی با او در بهشت خداوندیش ، و التماس که به دنیای زمینی برگردیم و راه بدرستی بپیمائیم ،آنجا که می فرماید :

" حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت . " 24

" (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مى‏گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید!  شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم! "   

اما رفع یک ابهام :

آیات و روایاتی که احکام و اعمال را از منظر ثواب بهشت و ترس از جهنم به مخاطب القا می کنند ، چه می شوند ؟پاسخ :

اولا : آیات احکام و عبادات قرآن کمتر از 10% آیات آن می باشد و نوعا دستور به انجام و یا نحوه آنهاست ، اما عمده تکیه قرآن ، مبانی خداشناسی ، جهان بینی الهی و سوق انسان بسوی جایگاه حقیقی اش از مسیر تخلق به اخلاقیات و فضایل می باشد . و اگر در سطح ثواب و عقاب نیز سخنهایی دارد ، در بیان نتیجه اعمال انسان است و به مخاطبینی می اندیشد که در ابتدای راه بوده و از اعراب بادیه نشینی هستند که به شوق رسیدن به لذاتی که هرگز نداشته اند ، در عوض کارهایی که می کنند ، مسلمان شده اند ،آنجا که می فرماید :

" قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم و ان تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا ان الله غفور رحیم ." 25

" عربهاى بادیه‏نشین گفتند: «ایمان آورده‏ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده‏اید، ولى بگویید اسلام آورده‏ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزى از پاداش کارهاى شما را فروگذار نمى‏کند، خداوند، آمرزنده مهربان است.» "

اما وقتی سخن خداوند با مومنان حقیقی است ،

  •  تنها از کرامت انسانی سخن می گوید ،

آنجا که می فرماید :

" و لقد کرمنا بنی ادم . " 26

" و محققا که بنی آدم  در تکریم خداوند است "

  • و دنیا را محل رشد و تعالی و خداگونه شدن او می داند ،

آنجا که حضرتش در حدیث قدسی می فرمایند :

" عبدى اطعنى اجعلك مثلى ؛ انا حىّ لا اموت اجعلك حىّ لا تموت ؛ انا غنى لا افتقر اجعلك غنیاً لا تفتقر ؛ أنا مهما أشاء یكون اجعلك مهما تشاء یكون " 27

" بنده من ، مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود سازم . من زنده اى هستم كه مرگ ندارم ، پس به تو نیز حیاتى جاودانه مى دهم . من بى نیازى هستم كه فقر ندارم ، تو را چنان غنا بخشم كه محتاج نگردى . من هر چه اراده كنم هستى مى یابد ، تو را مقامى مى دهم كه هر چه اراده كنى پدید آید . "

  • و مقصد را بارگاه ملکوتی خود معرفی می کند ،

آنجا که می فرماید :

" فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر . " 28

" در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر! "

  • و همنشینی با خود را اوج لذتی می خواند که انسان می یابد ،

آنجا که می فرماید :

" یا ایتهاالنفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی –" 29

" تو اى روح آرام‏یافته ! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است ، پس در سلک بندگانم درآى ، و در بهشت من وارد شو ! ."

و همه اینها ، نتیجه شدت محبت و عشق به خدا ست ،آنجا که می فرماید :

" و الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ . " 30

" کسانی که ایمان آورده اند، در دوستی و محبت خدا سخت تر و شیداترند . "

و عشق نه با ترس می سازد و نه به امید ثواب معامله .بلکه هرچه هست لذت است و شور و شیدایی ،آنجا که می فرماید :

" انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون ." 31

" مؤمنان، تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان به وجد و شور آید؛ و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مى‏شود، ایمانشان فزونتر مى‏گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. "

ثانیا : وقتی که انسان عصر ظهور اسلام ، در سرزمینی زندگی می کرد که حتی در امور بهداشتی اولیه اش ، حضرات معصومین (س) برای ترغیب آنها ، مجبور به استفاده از عبارات مستحب و مکروه و شیطانی بودن و .. بوده اند ،  آنجا که امام علی (ع)می فرمایند :

"  الشیطان مولع بالغمر، و اذا اوى احدكم الى فراشه ، فلیغسل یدیه من ریح الغمر "  32        

" شیطان علاقه زیادى به بوى چربى (غذا) دارد، پس ‍ هرگاه یكى از شما خواست به بستر خواب برود باید، دستانش را از مانده چربى غذا بشوید ."

آیا در امور عبادات واجب چه می توانستند بگویند ؟

هرچند خیل عظیم روایات و ادعیه از معصومین (س) در دست داریم که وقتی با خواص و نخبگان جامعه صحبت می کنند ، دیگر هر چه هست ، سخن از عشق الهی است و جذبه و شور و یگانگی با معبود ،آنجا که امام علی (ع) در دعای کمیل چنین مناجات می کنند :

" َاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا . اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَى نَفْسِکَ ‏وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِی مِنْ قُرْبِکَ وَ أَنْ تُوزِعَنِی شُکْرَکَ وَ أَنْ تُلْهِمَنِی ذِکْرَکَ .... إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ .... إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ رَبِّی أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی بِنَارِکَ بَعْدَ تَوْحِیدِکَ‏ وَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِکَ‏ وَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِی مِنْ ذِکْرِکَ وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِّکَ ‏وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرَافِی وَ دُعَائِی خَاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ ‏هَیْهَات َ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ أَوْ تُبَعِّدَ مَنْ أَدْنَیْتَهُ ‏أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلاَءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ ‏وَ لَیْتَ شِعْرِی یَا سَیِّدِی وَ إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ تُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ سَاجِدَةً وَ عَلَى أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِکَ صَادِقَةً وَ بِشُکْرِکَ مَادِحَةًوَ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَةً وَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِکَ طَائِعَةً وَ أَشَارَتْ بِاسْتِغْفَارِکَ مُذْعِنَةً مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لاَ أُخْبِرْنَا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یَا کَرِیمُ یَا رَبِ " 33

" خدایا هر گناهى که مرتکب شده‏ام و هر خطایى از من سر زده همه را ببخش . اى خدا ، من به یاد تو بسوى تو تقرب مى‏جویم و تو را سوى تو شفیع مى‏آورم و از درگاه جود و کرمت مسئلت مى‏کنم که مرا به مقام قرب خود نزدیک سازى و شکر و سپاست را به من بیاموزى و ذکر و توجه حضرتت را بر من الهام کنى ..... خدایم و پروردگارم ، چه کسی جز تو را دارم ؟ ... اى خداى من اى سید و مولاى من آیا باور کنم که مرا در آتش مى‏سوزانى با وجود آنکه به توحید و یکتائیت گرویدم و با آنکه دلم به نور معرفتت روشن گردید و زبانم به ذکرت گویا شد و در باطنم عقد محبت استوار گردید و بعد از آنکه از روى صدق و خضوع و مسکنت به مقام ربوبیتت اعتراف کردم . بسیار دور است که تو کریمترى از اینکه از نظر بیاندازى کسى را که پرورش داده‏اى آن را ، یا آنکه دور کنى کسى را که نزد خود کشیده ، یا برانى آنکه را که به او جا داده‏اى ، یا بسپارى بسوى بلاء آنکه را که به او کفایت کرده‏اى و رحم نموده‏اى . و اى کاش اى خداى من و سید و مولاى من بدانستمى که تو آتش قهرت را مسلط مى‏کنى بر آن رخسارها که در پیشگاه عظمتت سر به سجده عبودیت نهاده‏اند یا بر آن زبانها که از روى حقیقت و راستى ناطق به توحید تو و گویا به حمد و سپاس تواند یا بر آن دلها که از روى صدق و یقین به خدایى تو معترفند یا بر آن جانها که از علم و معرفت در پیشگاه جلالت خاضع و خاشعند یا بر آن اعضایى که مشتاقانه به مکانهاى عبادت و جایگاه طاعتت مى‏شتابند و به اعتقاد کامل از درگاه کرمت آمرزش مى‏طلبند و هیچکس به تو این گمان نمى‏برد و چنین خبرى از تو اى خداى با فضل و کرم به ما بندگان نرسیده " .

اما در عصر امروز ، که بشر در ورای کشف کهکشانها پای گذارده ، شاهد آن هستیم که سیر در درون خود و کشف حقیقت معنوی جهان هستی را نیز به کنکاش در آورده و به این حقیقت معتقد شده که نه تنها خودش ، که تمام جهان هستی از یک پیکره واحد بسوی جایگاهی بس متعالی در حرکت است و امکانات مادی دنیایی برای زندگی در رسیدن به آن مقصود می باشد ، و به همین دلیل است که خودش ، هر روز در پی ایجاد و فراخوانی به یک مکتب و مشرب عرفانی جدید ، جهت تعیین مسیر و نحوه حرکت در آن می باشد .او دیگر بدنبال عاقبتی که لذات مادی ، شاخصه آن باشد نیست ، چرا که آن را همین جا و سریعتر یافته است ،آنجا که حکیم عمر خیام می سراید :

" گویند : بهشت و حور عین خواهد بود                       و آنجا می و حور و انگبین خواهد بود گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک                          چون عاقبت کار چنین خواهد بود    "

و یا حافظ شیرازی نیز می سراید : 

" من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود                    وعده فردای زاهد را چرا باور کنم  "و بلکه ، او بدنبال مقصدی است که روحش را به لذت آرامش ابدی در جایگاه اصلی که از آن آمده است ، برگرداند ،آنجا که حضرت مولانا می فرماید :                    

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست    ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست                    ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم                   باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست                    خود ز فلک برتریم و ز ملک افزونتریم                 زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست                    گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا                    بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست 

پس وقتی در تربیت فرزندان ، صراحت بزرگان دینی ، ما را به توجه به شرایط ، اقتضائات و نیازهای آینده جامعه فرامی خواند و از روشها و گفتمانهای گذشته ، در برخورد با آنها حذر می دارد ،آنجا که امام علی (ع)می فرمایند :

" لاتقسرو اولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم؛" 34

 " فرزندانتان را برآداب خود تربیت نکنید؛ چرا که آنها برای [آینده و] زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند."

بنابراین ، در این جهان پرغوغا ، که انسان بدنبال معنویت ، در مسیری پرشتاب می باشد ، و علاوه بر ادیان ابراهیمی موجود و مکاتب فلسفی تاریخی ، صدها مشرب عرفانی و مسلکهای معنوی ، طرح ریزی شده و هر کدام نیز حرفهایی برای گفتن دارند ، و هزاران راهرو را جلب خود کرده اند ، بر راهبران دینی ماست که :

از لاک دفاعی بیرون آمده و از همان شیوه خداوند و پیامبر الگو گرفته که عقل جمعی جهانی را با عنوان " یا ایها الناس " ، مخاطب قرار داده و به شیوه های استدلالی قابل فهم با آنها سخن گویند ، تا بتوانند ذهن کاوشگر آنها را قانع و نگاهشان را به اینسو برگردانند .

و از سنگر هجوم به شعور نسل جوان و تحصیلکرده امروزی خارج شده و هر روزه با همان شیوه های مخاطب نگری دیروزی ، او را از دایره ایمان شعاری خود خارج ندانسته و دائم فریاد و انگ بی دینی و بی خدایی به آنها نزنند .و اگر چنین تحول و رنسانسی در فهم خود از دین و روشهای بیان آن و نحوه خطاب های خود بوجود نیاورند ، مطمئن باشند ، فردا در پیشگاه حضرت ربوبی ، هیچ عذر و بهانه ای از آنها پذیرفته نخواهد شد .

زیرنویسها :1-      المواعظ العددیه ، الباب الثانی عشر ، الفصل الثانی ص 255 به نقل از كتاب گنج حكمت2-      بحارالانوار، ج 84، ص 1983-      سوره ذاریات – آیه 564-      بحارالانوار- ج 58- ص 1295-      فرازی از دعاهای عرفه6-      اصول كافى جلد 1 ص :131 روایة: 67-      نهج البلاغه ، آیه 2378-      المواعظ العددیه ، الباب الثانی عشر ، الفصل الثانی ص 255 به نقل از كتاب گنج حكمت9-      سوره لقمان ، آیه 2010-   سوره رعد ، آیه 611-   بلدالامین، صفحه 33212-   سوره نسا ، آیه 4313-   سوره ماعون ، آیه های 4 تا 714-   امالى صدوق / 32715-   سوره مومنون ، آیه 1416-   نهج البلاغه – حکمت 32417-   سوره مطففین ، آیه 118-   سوره فجر - آیه 27 تا 3019-   الجواهر السنیه، ص 94 - بحارالانوار، ج 67، ص 2520-   تفسیر صافى، ص 87.21-   سوره قمر – آیه 5522-   نهج البلاغه ، حکمت 13123-   کتاب تندیس عشق – خاطراتی از عارف فرزانه کل احمد آقا – ص 7224-   سوره مومنون ، آیات 99 و 10025-   سوره حجرات ، آیه 1426-   سوره اسرا ، آیه 7027-   جواهر السنیة فى الاحادیث القدسیه، محمد بن حسن بن على بن حسین حرّعاملى، ص 284.28-   سوره قمر – آیه 5529-   سوره فجر - آیه 27 تا 3030-   سوره بقره ، آیه 16531-   سوره انفال ، آیه 232-    موسوعه احادیث طبیه حدیث 129433-   دعای کمیل34-   ابن ابی الحدید، معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج20، ص267

تحقیق : محمد صالحی – 1 / 5 / 91 مصادف با اول ماه مبارک رمضان –  mahsan 

شنبه 11/6/1391 - 16:26
حقوق

احکام جزایی اسلام فقط بعنوان مصداق بیان شده است

  آیه محاربه ( که در زیر آمده است ) یک دستور کلی برای همه فسادهای اجتماعی داده و آن این است که باید برای هر فسادی مجازات متناسب با آن تعیین شود .

" انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم ،  الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم " 1

" یعنی همانا کسانی که با خدا و رسولش می ستیزند و در زمین به فساد می کوشند ، جزایشان این است که کشته شوند یا به دار روند یا دستها و پاهایشان بر خلاف یکدیگر قطع گردد و یا از آن سرزمین رانده شوند; این رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت برایشان عذاب بزرگی خواهد بود; مگر کسانی که توبه کنند پیش از آنکه بر آنان دست یابید; پس بدانید که خدا آمرزنده و رحیم است. "

قراین نشان می دهد که مقصود آیه بیان حکم نوعی از محاربه است که شرش دامنگیر جامعه می شود و از مصادیق فساد در زمین به شمار می رود ; شاهد این مدعا این است که به دنبال «یحاربون الله و رسوله » جمله «و یسعون فی الارض فسادا» ذکر شده که در حقیقت تفسیر محاربه ای است که در این آیه منظور است . و شاهد دیگر اینکه مجازاتهای مقرر در آیه یعنی اعدام و به دار آویختن و قطع دست و پا برخلاف یکدیگر و تبعید با جرمهای اجتماعی که شر آنها به جامعه می رسد مناسب است .

ملاک اصلی برای مجازاتهای مذکور در آیه ایجاد فساد در جامعه است ... بنابراین ، بدون تردید آیه محاربه همه انواع جرائم اجتماعی را که عنوان فساد در جامعه بر آنها صادق است شامل می شود; چه جرایمی که اکنون ما می شناسیم و چه جرایمی که احیانا در آینده با تکنیک های جدید ابداع خواهد شد . قرآن جعل اصطلاح نکرده است.

به نظر می رسد ذکر مجازاتهای ( چهارگانه در آیه ) از باب قضایای مانعة الخلو است; یعنی هیچ فساد اجتماعی نباید خالی و معاف از مجازات باشد; ولی اگر مفسدی دو جرم اجتماعی انجام دهد و مثلا هم آدم بکشد و هم مال ببرد، در مقابل غارت مال ، دست و پای او قطع شود و در مقابل آدم کشتن ، اعدام گردد ....

معلوم است که دستور فوق یک مطلب تعبدی القا نمی کند ، بلکه یک مساله عقلایی و حقوقی را گوشزد می کند که " مجازات باید متناسب با جرم باشد " . ضمنا مقصود از به دار آویختن ، اعدام مجرم بوده و ذکر صلب از باب مثال است; پس اگر به گونه ای دیگر نیز اعدام شود دستور اجرا شده و بعید است ذکر صلب در روایت از باب تعبد باشد.

( از طرف دیگر )" ذکر این مجازاتها از باب مثال است " .... " لازم نیست حتما یکی از مجازاتهای مذکور در آیه درباره مفسد اجرا شود " ، بلکه آنچه لازم است ، رعایت تناسب بین جرم و مجازات است که هم حکم عقل است و هم درجه بندی مجازاتها در آیه به آن اشعار دارد . البته تعیین دقیق میزان جرم و تشخیص تناسب بین جرم و مجازات یک کار فنی و تخصصی است که قاضی با راهنمایی متخصصان جرم شناسی به آن دست می یابد و بر مبنای آن رای صادر می کند.

از آنچه گفته شد این نتیجه به دست می آید که در آیه محاربه تعبد خاصی اعمال نشده و ذکر چهار مجازات از باب نمونه و ذکر مثال است و مجازاتهای دیگری نیز متناسب با جرمهایی که واقع می شود می توان در نظر گرفت ؛ چنانکه از بعضی روایات نیز تایید این مطلب استفاده می شود; ... مثلا در روایتی از امام جواد (ع) آمده که اگر محارب فقط سلب امنیت کرده و مال نبرده و آدم نکشته است زندانی می شود و این معنای نفی او است. 2

بنابراین از ذکر چهار مجازات در آیه، تعبد خاصی منظور نبوده است. اساسا طبیعت مسائل حقوقی و جزائی با تعبد تناسب ندارد و سیره عقلاء در همه زمانها چنین بوده و خواهد بود که برای جرم اجتماعی ، مجازات تعیین می کنند و تناسب بین جرم و مجازات را در نظر می گیرند و آیه محاربه نمی خواسته از این طریقه عقلائی عدول کند و یک حکم تعبدی را القاء نماید بلکه می توان گفت: عبارت «یسعون فی الارض فسادا» در آیه، که می فهماند علت مجازات مفسد افساد است، مؤید سیره عقلاست; زیرا همه عقلا قبول دارند که جرم اجتماعی مجازات لازم دارد; چون زیان آن دامنگیر جامعه می شود; بنابراین باید گفت: آیه محاربه تعبد خاصی را القاء نکرده است، بلکه هماهنگ با سیره عقلا مجازات مفسد را متناسب با جرم او لازم دانسته است و از طرفی مصادیق مجازات ، قابل احصا نیست; زیرا مجازات تابع فسادی است که به دست مجرم به وجود می آید و فساد طیف بسیار وسیعی دارد و از بزرگترین جنایت اجتماعی مانند اهلاک حرث و نسل تا کوچکترین خرابکاری از قبیل شکستن شاخه های درختهای پارک عمومی را شامل می شود و مصادیق فساد داخل در این طیف وسیع را نمی توان احصا کرد; پس مصادیق مجازات را نیز که متناسب با فساد تعیین می شود نمی توان احصا کرد.

از آیه محاربه چند مطلب استفاده می شود :

 1-      اینکه ملاک اصلی برای مجازات محارب ، افساد است.

 2-      اینکه مجازاتها در آیه ، درجه بندی شده و از شدید به خفیف منتقل گشته یعنی از قتل شروع و به تبعید منتهی شده است.]

 3-      اینکه فساد درجه بندی نشده است; زیرا فساد درجات بسیار زیادی دارد که قابل احصا نیست; علاوه بر اینکه درجه بندی فساد در آیه لزومی ندارد بلکه هر فسادی که واقع شود مقدار زیان اجتماعی آن سنجیده می شود و متناسب با آن مجازات تعیین می گردد.

 4-      اینکه درجه بندی مجازات برای اشاره به این است که مجازات شدید برای جرم شدید و مجازات خفیف برای جرم خفیف است و مقصود احصای همه مجازاتها نبوده است، زیرا مجازات به تناسب جرم تعیین می شود.

5-      هدف از تشریع قوانین جزایی ، احیای عدالت است و اگر قانونی ناقض عدالت باشد از اول نباید تشریع شود . ( به همین دلیل ) اجرای عدالت به حاکم واگذار شده وبه او اختیار داده اند که به حکم " ان الله یامر بالعدل 3 " با رعایت تناسب بین مجازات و جرم، مجرم را به کیفر برساند .

 زیرنویسها :1-      سوره مائده/ آیه های 33 و 342-      وسائل، ج 18، ص 536، ح 83-      سوره نحل / آیه 90

منابع :

1-      تفسیر آیه محاربه و احکام فقهی آن – مرحوم آیه اله صالحی نجف آبادی ، فصلنامه نامه مفید، شماره 9،

 2-      کتاب " حدیث های خیالی در مجمع البیان – ص 350 به بعد "محمد صالحی  25 / 5 / 91

   mahsan 

سه شنبه 31/5/1391 - 13:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته