وقتی میرفتی
با پلاک ِ تو قهر بودم
با پوتین تو قهر بودم
با تفنگ ِ تو…
اما حالا
با پلاک تو زندگی می کنم
با پوتین تو…
با تفنگ تو…
:: نرم افزار حسابداری خبره ::
خاطرات هم می تواند
چشمانی را تر کند
که به در خشک شد…
هر دو از دســــــت هم می کشیـــــم تو سیــــــگار می کــــشی، من آه…
چه فـــــرقی دارد ! هر دو از دســــــت هم می کــــــشیم…
مـــــــن از تو می کــــشم تــــــــو از مســــتی …
تو با همه فـــرق داری !
ما در مقابل آفتــاب خشک شده ایم امــا …
مـن یـقـیــن دارم که خــداونــد
خود در گــلِِ “تـــــــــو” دمیــده است !!!
/// نرم افزار حسابداری خبره ///
فــــــرهاد را در بیستـــــون کشتیم !
و در کتــــاب تاریخ از او به نیکی یاد می کنیم …
تا ثابتــــــ کنیم حتـــی در عشـــــــق هم ؛
مــــــــرده پرستـــــیم … !!!
یاد سهراب بخیر
آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست اما
نفسم میگیرد
در هوایی که نفسهای تو نیست ..
به خــاطـــر مــن بخـــنـــد ..
حتـــی به دروغ …
گـــاهی بـــاید به کســـی تنـــفـــس مصـــنـــوعـــی داد …
نه در آغوش گرفته ام... نه تو را بوسیده ام... نه حتی موهایت را نوازش کرده ام... اما...ببین چگونه برایت عاشقانه مینویسم
... نرم افزار حسابداری خبره ...
دیگـــــــر به کسی نمی گویم: دوســتت دارم...
انگار دوستت دارم های من؛
خداحافظ شنیده می شود...!
بهش گفتم دیگه نمی خوامت !
خندید و رفت !
تازه فهمیدم شوخی من حرف دلش بود . . .