• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 2
زمان آخرین مطلب : 4876روز قبل
موبایل
ویروس های مخصوص گوشی های تلفن همراه همان راهی را طی می کنند که ویروس های کامپیوترهای شخصی طی نموده اند. تا چند سال پیش ویروس های موبایل فقط به انواعی از ویروس ها محدود بودند که همراه با یک فایل به گوشی منتقل و آن را آلوده می کردند. اما در سال های اخیر شاهد انواع پیچیده تری از ویروس های موبایل هستیم. ویروس هایی خود را به جای یک برنامه کاربردی جا می زنند، ویروس هایی که خودشان یک آنتی ویروس هستند و ... به همین خاطر آشنایی با ویروس های موبایل برای کاربران گوشی های تلفن همراه ضروری به نظر می رسد.

ویروس کش Calvinstinger قلابی

این فایل در اندونزی تولید شده و به مقدار زیاد پخش شده است. این ویروس شبیه Cardtray عمل می کند و می تواند کامپیوتر را آلوده کند. سازنده این ویروس یعنی Steven در ساخت آن زیاد انرژی مصرف نکرده است و اکثراً از همان تکنیک ویروس Skull استفاده شده است فایل های کاربردی را با فایل های بدون عملکرد تعویض می نماید.
تفاوت عمده در این است که این ویروس های جدید حاوی فایل های اجرایی خاصی هستند که برای اعمال خرابکارانه آن ها ضروری است و این توجه ضد ویروس ها را به خود جلب می کند. سازنده ویروس سعی کرده است با استفاده از نام معروف ضد ویروسی مانند Calvinstinger Antivirus ۲.۰ کاربران بی اطلاع را گول بزند. این فایل پس از اجرا، فایل های مهمی از پوشه سیستم درایو C پاک می کند و مانع بالا آمدن مجدد ویندوز می شود.
این ویروس تمام نسخه های سیمبیان را آلوده می کند و از طریق فایل های SIS با نام های Batllefieid ۲ یا ضد ویروسCalvin انتشار می یابد. پس از نصب، تعداد زیادی از برنامه های روی گوشی که کاربر نصب کرده است از کار می افتد و ویروس، تعدادی از برنامه های داخل Rom را نیز غیر فعال می نماید.
در مورد کامپیوترهای خانگی نیز باید گفت ویروس فایل های آلوده کننده اجرایی را داخل کارت حافظه قرار می دهد. در صورت اجرای اتفاقی یا sync کردن گوشی و کامپیوتر این ویروس دستگاه را آلوده می کند. با اجرا شدن ویروس، یک پنجره دستور داس باز می شود و پیغام Calvinstinger را نمایش می دهد. اگر کاربر هر کلیدی را فشار دهد، ویروس فایل های مورد نظر خود را در درایو C پاک می کند.
این ویروس مانند بسیاری دیگر از ویروس ها توسط کاربران پخش می شود. در نتیجه باید توجه خاصی شود تا از سایت های غیر معتبر نرم افزار دریافت نگردد. خوشبختانه این ویروس تا کنون تنها یک نسخه داشته است و هنوز نسخه جدیدی ندارد. ضد ویروس Mcafee و بسیاری از ضد ویروس های دیگر، این ویروس را شناسایی می کنند و به راحتی آن را از بین می برند. در مورد گوشی های تلفن همراه نیز Mcafee ،Symantec ،F-Secure و Trendmicro توانایی پاک کردن این ویروس را دارند.

Comm Warrior.D

درباره Comm Warrior قبلاً صحبت کردیم. این نسخه به طور کلی، مانند نسخهB عمل می کند. تفاوت در این است که فردی آن را ویرایش کرده و باعث شده است از طریق MMS پخش شود (ایرانسل دارها مواظب باشند!). گویا این فرد اسپانیایی زبان بوده است. به همین خاطر متن MMS ها نیز به زبان اسپانیایی است. مانند نمونه زیر:
AMD!!! Universided De Madrid Y Valeneia
Antena۳ Y Teleciuco
این برنامه مزاحم را اکثر ویروس کش ها می توانند پاک نمایند.

Comm Warrior. E

این هم عضو دیگر خانواده Comm Warrior که خود را به عنوان برنامه تنظیمات GPRS جا می زند (باز هم ایرانسل دارها مواظب باشند). این ویروس با گول زدن کاربر باعث آلودگی گوشی و کارت حافظه می شود.
این عضو جدید خانواده برای گسترش خود علاوه بر MMS از بلوتوث نیز بهره می گیرد. در ابتدای کار تا حدود نیمه شب هر پنج دقیقه یک فایل مخرب از طریق بلوتوث ارسال می کند و باتری گوشی را نابود می سازد. از نیمه شب به بعد که حدس می زند شما خواب هستید! خود را با MMS به آدرس افراد موجود در دفترچه تلفن گوشی ارسال می کند و به علت اینکه به صورت مخفی این کار را انجام می دهد، کاربر بیچاره با صورت حساب سنگین یا تمام شدن اعتبار، متوجه این ویروس خواهد شد.
این فایل مخرب اکثر گوشی ها سری شصت را آلوده می کند و با نام های GPRSetting.sis یا Comm Warrior.E.sis خود را پخش می کند. اگر کاربر بخواهد پوشه حاوی ویروس را پاک کند، با پیغام خطا مواجه می شود و ویروس نیز مانند نسخه D به زبان اسپانیائی است.

CardTrap.AB یا Multi Dropper.AS

اسم اول را Mcafee و نام دوم را F-Secure به این ویروس داده اند. این برنامه مخرب خود را به عنوان محصولSymantec جا می کند و کاربران را گول می زند. کافی است گول آن را بخورید و مراحل نصب را انجام دهید تا گوشی و کامپیوتر هر دو آلوده شود. این فایل حاوی تروجان Skull، یک بدافزار ۳۲ بیتی که به کامپیوتر آسیب می زند وW۳۲/Mytob است که همگی در یک مجموعه گردهم آمده اند.
نویسنده ویروس با قرار دادن آیکون های رنگی و نام های معروف مانند Symantec و Google سعی کرده است تا کاربر بیچاره را ترغیب به اجرای ویروس نماید. این ویروس اکثر مدل های سری شصت را آلوده می کند و با نام معروفSymantec-Response Team در اینترنت پخش شده است.
در حین نصب برنامه نیز سعی شده است طوری نشان داده شود که این برنامه اصل است و از سایت به شما رسیده است. بعد از نصب مهار Skull مانع راه اندازی مجدد گوشی می شود و ویروس Mytob به کامپیوتر آسیب خواهد زد.

منبع:سایت آفتاب

دوشنبه 29/9/1389 - 0:41
تغذیه و تناسب اندام
جام جم آنلاین: اغلب سنگ‌های كلیه از تركیب كلسیم با اگزالات تشكیل شده‌اند. همان طور كه می‌دانیم منابع غذایی حاوی اگزالات مانند سبزیجات و میوه‌های خاص، دانه‌ها، مغزدانه‌ها و حبوبات هستند. بر همین اساس، در افراد با سابقه سنگ كلیه و سطح بالای اگزالات در ادرار، این احساس وجود دارد كه از خوردن
غذاهای حاوی سبزی و میوه‌جات بویژه مواد غذایی با اگزالات بالا مانند اسفناج یا بادام اجتناب كنند. از طرف دیگر رژیم غذایی سالم كه توسط منابع علمی مختلف توصیه می‌گردد بر مصرف مناسب میوه و سبزیجات تاكید دارد. مطالعات اخیر نشان داده‌اند كه رژیم غذایی حاوی میوه و سبزیجات، اگرچه دارای اگزالات بیشتری می‌باشند، خطر تشكیل سنگ كلیه را كاهش می‌دهند.
پژوهشی كه اخیرا در مجله متخصصان كلیه آمریكا توسط پژوهشگران دانشگاه هاروارد چاپ شده، نشان داده است كه رژیم غذایی توصیه شده برای كاهش فشار خون، خطر ایجاد سنگ كلیه در افراد را كاهش می‌دهد. این رژیم غذایی كه راهكارهای غذایی برای توقف پرفشاری خون (DASH) نامیده می‌شود، تاكید بر مصرف فراوان میوه، سبزی و دانه‌های كامل، همچنین مقادیر متوسط از لبنیات كم چرب، گوشت‌های بدون چربی و ماهی دارد. طبق این مطالعه، بزرگسالانی كه رژیم غذایی مشابه با رژیم DASH داشتند نسبت به كسانی كه عادات غذایی‌شان كمترین تشابه را با رژیم DASH داشت، 40 تا 45 درصد كمتر احتمال ابتلا به بیماری سنگ كلیه را داشتند.
یافته‌های این مطالعه، بر اساس اطلاعات حاصل از سه مطالعه بزرگ در آمریكا می‌باشد كه شامل 242هزار زن ومرد بود كه بطور میانگین 14 تا 18 سال داشتند. در طول این مدت شركت كنندگان به صورت دوره‌ای پرسشنامه‌های مربوط به رژیم غذایی و دیگر عادات شیوه زندگی را پر می‌كردند.
نتایج این مطالعه حاكی از آن است، افرادی كه رژیمی مشابه با رژیم DASH داشتند، خطر تشكیل سنگ كلیه در طول مدت مطالعه در آنها كمتر بود. جالب آن كه پس از در نظر گرفتن دیگر عوامل مربوط به تشكیل سنگ كلیه مانند وزن بدن، پرفشاری خون و دریافت مایعات، همچنان رابطه كاهش میزان خطر سنگ كلیه با مصرف رژیم‌های غذایی حاوی میوه و سبزیجات باقی می‌ماند. لذا از آنجا كه میزان قابل توجهی از مبتلایان به سنگ كلیه از فشار خون بالا رنج می‌برند، زمانی كه بیماران مبتلا به سنگ كلیه پرفشاری خون داشته باشند، رژیم DASH، رژیم باارزشی برای آنها خواهد بود.

نكته عملی:

مصرف میوه و سبزیجات در افراد سالم بدون سابقه سنگ كلیه، علاوه بر اثرات مفید دیگر باعث ایجاد سنگ كلیه نخواهد بود. جالب‌تر آن كه داشتن رژیم غذایی توصیه شده برای كنترل فشار خون كه حاوی سبزی و میوه‌جات فراوان است، خطر تشكیل سنگ كلیه را در افراد با سابقه سنگ كلیه كاهش می‌دهد. بر همین اساس توصیه عمومی آن است كه بیماران مبتلا به سنگ كلیه در دریافت رژیم غذایی مناسب باید با متخصصان تغذیه همكاری داشته باشند، تا براساس نوع سنگ كلیه رژیم‌شان تنظیم گردد.

دكتر حمیدرضا فرشچی
www.jamejamonline.ir

دوشنبه 29/9/1389 - 0:40
مهدویت
سیّد علی خان (ره)در «الکلم الطّیب»می گوید :این ،استغاثه به امام زمان (ع)،هرجا باشی دو رکعت نماز با حمد و سوره به جای آور ،آنگاه رو به قبله زیر آسمان بایست و بگو :
«سلام الله الکامل التّامّ الشّامل العامّ ،وصلواته الدّائمة و برکاته القائمة التّامّه ،عل حجّة الله و ولیّه فی أرضه و بلاده، و خلیفته علی خلقه و عباده ،و سلالةالنّبوّة ،و بقیّة العترة و الصّفوة ،صاحب الزّمان ،و مظهر الایمان ،و ملقّن أحکام القرآن ،و مطهّر الأرض و ناشر العدل فی الطّول و العرض ،والحجّة القائم المهدیّ ،الإمام المنتظر المرضیّ ،و ابن الأئمة الطّاهرین ،الوصیّ بن الأوصیاء المرضیّین ،الهادی المعصوم بن الائمة الهداة المعصومین.
السّلام علیک یا معزّ المؤمین المستضعفین ،السّلام علیک یا مذلّ الکافرین المتکبّرین الظالمین . السّلام علیک یا مذل ّ الکافرین المتکبّرین الظالمین . السّلام علیک یا مولای یا صاحب الزّمان ،السّلام علیک یابن رسول الله، السّلام علیک یابن أمیر المؤمنین ،السّلام علیک یابن فاطمة الزّهرا ء سیّدة نساءالعالمین.
السلام علیک یابن الأئمة الحجج المعصومین و الإمام علی الخلق أجمعین ،السّلام علیک یا مولای سلام مخلص لک فی الولایة.
أشهد أنّک الإمام المهدیّ قولا و فعلاً ،وأنت الّذی تملأ الأرض قسطا و عدلا ،بعد ما ملئت جوراً و ظلماً فعجّل الله فرجک ،وسهّل مخرجک ،وقرّب زمانک ،و کثّر أنصارک و أعوانک ،وأنجز لک ما وعدک ،فهو أصدق القائلین «و نرد أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین».(1)
یا مولای یا صاحب الزّمان ،یابن رسول الله ،حاجتی کذا و کذا . فاشفع لی فی نجاحها ،فقد توجّهت إلیک بحاجتی ،لعلمی أنّ لک عند الله شفاعة مقبولة و مقاما محمودا ،فبحقّ من اختصّکم بأمره ،و ارتضاکم لسرّه ،و باشّأن الّذی لکم عند الله بینکم و بینه ،سل الله تعالی فی نجح طلبتی ،و إجابة دعوت ،وکشف کربتی ؛
سلام کامل ،تمام ،شامل و عامّ خداوند و درودهای همیشگی و برکات پاینده و کامل خدا ،بر حجّت خدا و ولیّ او بر روی زمین و شهرهای او و جانیشین او بر آفریدگان او و بندگانش و برنسل پاک نبوّت و باقی مانده عترت و برگزیدگان ،حضرت صاحب الزّمان و آشکار کننده ایمان و آموزنده و تعلیم گر احکام قرآن و پاک کننده زمین و نشر دهنده عدل در طول و عرض(جهان )و حجّت قائم مهدی ،امام منتظر پسندیده و فرزند پیشوایان پاک، وصی که فرزند اوصیای پسندیده است . راهنمای معصومی که فرزند امامان هدایت گر معصوم است.
سلام بر تو ای عزّت بخش مؤمنانی که آنها را ضعیف شمرده و به ناتوانی واداشته اند ،سلا م بر تو ای خوارکننده کافران متکبّر ستمگر ؛سلم بر تو ای مولای من ،ای صاحب الزّمان ؛سلام بر تو ای فرزند رسول خدا؛سلام بر توای فزرند امیر مؤمنان ؛سلام بر تو ای فرزند فاطمه زهرا سرور زنان جهانیان.
سلام بر تو ای فرزند امامان که حجّت های معصوم بودند و ای رهبر و پیشوای تمام خلایق؛سلام بر تو ای مولای من ؛سلام (کسی که در ولایت برای تو اخلاص دارد (تنها ولایت و محبّت تو را دارد).
شهادت می دهم که همانا تو پیشوای هدایت شده و هدایت گری از جهت گفتار و کردار و تو همان کسی هستی که زمین را از عدل و داد پر خواهی کرد بعد از آنکه از جور و ستم پرشده باشد ؛پس خدا در ظهورت تعجیل کند و خروجت را آسان و زمان ظهورت را نزدیک نماید و یاران و یاوران تو را زیاد گرداند و به آنچه به تو وعده داده است و فا کند،که او راستگوترین سخنگویان است (آنجا که می فرماید:)«می خواهیم بر اهل ایمانی که در زمین ضعیف شمرده شده اند منّت گذاشته ،ایشان را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم».
ای مولای من ای صاحب الزّمان ،ای فرزند رسول خدا ؛حاجتم چنین و چنان است [و به جای «کذاوکذا»حاجت خود را ذکر نماید ]،تو در مورد برآورده شدن آن برای من (در پیشگاه خدا)شفاعت کن ،که من به شما برای رفع حاجتم روی آورده ام ؛چون می دانم که شما را به امر خودش اختصاص داد و برای اسرار خود برگزید و به آن شأن و مقامی که نزد خدا برای شما است و ارتباطی که میان شما و اوست از خدا بخواهید که خواسته هایم را برآورده ساخته ،دعایم را مستجاب گرداند و اندوهم را برطرف سازد».
و هرچه دوست داری ،دعا کن و بخواه که ان شاءالله بر آورده می شود.(2)
علامه شیخ محمود عراقی در کتاب «دارالسّلام »- که در آن جریان کسانی که به ملاقات و عرض سلام خدمت امام زمان (ع)تشرّف یافته اند ،ذکر شده است ،می نویسد :این عمل را خودم تجربه کرده و آثار عجیبی از آن مشاهده نموده ام ،بعضی از علما از یاد دادن آن به نااهلان خودداری می کردند و از کارهایی بود که در گرفتاری های بزرگ آن را تجربه کرده بودند.(3)
ایشان در «دار السّلام »می فرماید :به نظرمی رسد سوره «فتح»و «نصر»برای بعد از سور ه «حمد»تعیین شده و فاضل معاصر آن را معیّن فرموده است و بعید نیست که انجام این عمل در نیمه شب معیّن شده باشد ؛چون راوی در آن وقت مأمور به انجام شده بود و اطلاقی در کلام نیست تا غیر آن وقت را هم شامل شود ،لذا قدر متیقّن و آن وقت حتمی و یقینی همان نیمه شب است.
فاضل معاصر از قول کفعمی قبل از نماز و زیارت علاوه بر تعیین این دو سوره ،غسل را نیز افزوده است ،هر چند در کتاب «مصباح الزائر»سوره معیّن نشده است . بنابراین آنچه از فرمایشات این بزرگواران ظاهر می شود این است که تعیین سوره ها و تعیین وقت گرچه اقوی نیست ولی به احتیاط نزدیک تر می باشد و انجام دادن غسل شرط نشده گر چه آن هم مطابق با احتیاط است.(4)

پی نوشت ها :

1ـ سوره قصص(28)،آیه 5.
2ـ مفاتیح الجنان ،ص177،الکلم الطّیب ،ص83.
3ـ التحفة الرضویّة ،ص134.
4ـ عراقی ،دارالسّلام ،ص197.

منبع:نشریه موعود شماره 102

دوشنبه 29/9/1389 - 0:39
مهدویت
در میان کتب دینی یهود، آیات مربوط به منجی کمتر دستخوش تحریف ودستبرد متخاصمان قرار گرفته است. برخی این امر را ناشی از گرایش شدید یهودیان به منجی دانسته آنچنان که "هارامبام" (موشی بن میمون) از بزرگان و اکابر یهود می گوید: "هر فرد یهودی که به ماشیح معتقد نباشد و یا چشم به راه آمدنش نباشد منکر بیانات موسی و سایر پیامبران بنی اسرائیل است.
در میان کتب دینی یهود، آیات مربوط به منجی کمتر دستخوش تحریف ودستبرد متخاصمان قرار گرفته است.
برخی این امر را ناشی از گرایش شدید یهودیان به منجی دانسته آنچنان که "هارامبام" (موشی بن میمون) از بزرگان و اکابر یهود می گوید:
"هر فرد یهودی که به ماشیح معتقد نباشد و یا چشم به راه آمدنش نباشد منکر بیانات موسی و سایر پیامبران بنی اسرائیل است(1)
برخی نیز خنثی بودن و عدم دخالت این آیات ، در زندگی خاخام ها و حاکمان یهود را عامل در امان ماندنشان از تحریف می دانند .
عده ای بر این عقیده هستند که آنچه یهودیان را در تمام برهه های تاریخ پر فراز و نشیبشان هماره متحد نگاه داشته اعتقاد ایشان به ظهور منجی (ما شیح) بوده است برخی دیگر نیز این امر- مصون ماندن نسبی آیات مربوط به آخر الزمان- را از معجزات الهی می پندارند .
دلیل هرچه باشد نتیجه این است که در میان کتب دینی یهود و پیامبران بنی اسرائیل شاهد فراز های بسیاری هستیم که به موضوع آخر الزمان ، نشانه ها ، و شخص موعود اختصاص دارد و حتی در برخی کتب مانند زبور حضرت داوود(ع) مسائل آخر الزمانی و نشانه های منجی یک سوم این کتاب را در بر گرفته است.
تعدادی از این آیات ، به ظهور حضرت مسیح (ع) دلالت داشته و با شخص ایشان تطابق فراوان دارد لیکن در بررسی شکلی و محتوایی برخی آیات عهد عتیق به مواردی بر می خوریم که به طرز عجیب و باور نکردنی با مسائل مربوط به منجی شیعیان حضرت بقیه الله الاعظم (عج) همخوانی کامل دارد.
به گونه ای که جای هیچ تردیدی را برای هر انسان منصفی باقی نمی گذارد.

از اسفار پنجگانه تورات در سفر(sefr) پیدایش آمده است:

1. " خدا وند بر ابراهیم ظاهر گشته گفت: به ذریه تو این زمین را می بخشم ،تمام این زمین را که می بینی به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید "(2)
آیاتی از این دست سبب شده است تا برخی یهودیان ، تمامی زمین را ارث پدری خود دانسته و اندیشه های صهیونیستی مستخرج از این آیات تجاوز به دیگر سرزمین ها را جایز بشمارد.

و در جایی دیگر خطاب به ابراهیم (ع) داریم:

2. " تورا بسیار بار ور گردانم و امتهای بسیار از تو پدیدار کنم ،پادشاهان از تو بوجود آیند.عهد خود را در میان خویش و تو و ذریه بعد تو استوار گردانم که نسل بعد از نسل جاودانی باشد "

ودر فرازی دیگر خداوند خطاب به حضرت ابراهیم اورا پدر امتها می نامد:

3. " نام تو بعد از این آبرام خوانده نشود بلکه نامت آبراهیم خواهد بود زیرا تو را پدر امتهای فراوان گردانیدم. (3)
در آیه ای دیگر خداوند علاوه بر اشاره به وراثت زمین به صالحان در آخر الزمان سخن از ذریه کثیر ابراهیم (ع) می کند:
4. به سوی آسمان بنگر- ستارگان را بشمار اگر خواهی ذریه تو نیز چنین خواهد بود ، تورا از کلدانیان(بین النهرین) بیرون آوردم تا زمین را به ارث تو بخشم (4)
چنان که مستحضر هستید در آیه اول خداوند متعال وعده حکمرانی ذریه حضرت ابراهیم بر جهان را می دهد و در آیه بعدی آنرا عهدی بین خود و ابراهیم (ع) معرفی می نماید.
به راستی عهد میان حضرت ابرهیم و خداوند متعال چیست؟ در خواست این نبی الهی از خدا چه بوده است؟ وراثت زمین به ذریه او؟
بی شک بهترین راه پاسخ به چنین سوالاتی نگاه به کلام الله مجید است چنانکه قرآن برخی موارد فوق را تایید نموده و پرده از رازی بزرگ برمی دارد، آنجا که در تایید آیه سوم :
"تورا پدر امتهای فراوان گردانیدم "
می فرماید:
"...مله ابیکم ابراهیم و هو سمئکم المسلمین من قبل و فی هذا ..."
"از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید ،خداوند شمارا در کتابهای پیشین ودر این کتاب مسلمان نامید".(5)
ولی نکته بسیار بسیار مهم در آیه چهارم است که سخن از عهدی بین خدا و ابراهیم (ع) می رود، این موضوع به طرز عجیبی در قرآن پاسخ داده شده است چنانکه می خوانیم:
" و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمت فاتمهن قال انی جاعلک لناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین"
"هنگامی که پروردگار ابراهیم،اورا با دستوراتی آزمود و او به طور کامل از عهده آنها برآمد،خداوند به او فرمود:من تورا امام و پیشوای مردم قرار دادم.ابراهیم گفت:از دودمان و ذریه من نیز امامانی قرار بده ، خداوند فرمود عهد من به ستمکاران نمی رسد"(6)
پس در واقع عهد بین حضرت حق و پیامبرش رسیدن افرادی خاص از ذریه ابراهیم (ع) به مقام امامت است که شامل ستمکاران نمی شود، چرایی پاسخ خداوند نسبت به در خواست حضرت ابراهیم مبنی بر امام قرار دادن ذریه اش را می بایست اینگونه واکاوی نمود.
پسران حضرت ابراهیم دو تن بودند ،یکی اسحاق که از همسرش ساره ، و دیگری اسماعیل که از کنیزی به نام هاجر بود ، دلیل ازدواج حضرت ابراهیم با هاجر نازایی ساره بود که البته خداوند بعد ها حاجت ساره را نیز مستجاب نموده و از او اسحاق به دنیا آمد.
یهودیان خود را از نسل اسحاق می دانند چراکه لقب فرزند اسحاق ، یعنی یعقوب "اسرائیل به معنای بنده خدا" بود لذا بنی اسرائیل یعنی فرزندان یعقوب.
در ضمن یهودیان فرزند حضرت ابراهیم را که وسیله آزمایش او قرار گرفت (قربانی شدن) اسماعیل نمی دانند بلکه معتقدند اسحاق بوده است که به چنین مقامی نائل گشته.
این در حالی است که رسول الله و امیر المومنین و به تبع آن ائمه و سادات از نسل اسماعیل (ع)هستند.
حال سوالی که پیش می آید این است که کدام دسته از ذریه حضرت ابراهیم (ع) هستند که به سبب ستمکاری مقام والای امامت که خدا در قرآن آن را بالاتر از پیامبری می داند را از دست داده و این مقام به آنها نمی رسد؟ ودیگر اینکه این دلایل را چون از قرآن است برای بحث با یهودیان کافی ندانید لیکن پاسخ به این دو مسئله را در فصل 17 آیه 20 از کتاب پیدایش تورات جستجو می کنیم ، آیه ای که دل هر انسان حقیقت طلبی را با نور الهی منور ساخته و لرزه بر اندام و بنیانهای فکری دشمنان اهل بیت (ع) می اندازد:
" اما در مورد اسماعیل تقاضای تورا اجابت فرمودم ،اینک او را برکت داده بار ور گردانم، او را بسیار کثیر گردانم و12 امام از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی بوجود آورم"
آری تقاضای حضرت ابراهیم مبنی بر نائل آمدن افرادی از ذریه ایشان به مقام امامت اینگونه در خود تورات پاسخ داده می شود ،و جالب تر اینکه کلمه امام در قرآن مجید ۱۲ مرتبه تکرارشده است! کدام انسان جوینده معرفت وحقیقت است که با این لایل به حقانیت تشیع پی نبرد؟
آری خداوند عهدش با ابراهیم و پاسخ به خواست او را در ذریه اسماعیل قرار داد و جالب اینجاست که با آوردن عبارت" ... و امتی عظیم از وی بوجود آورم " مشخصا به اسلام عزیز اشاره می فرماید چراکه تعداد کل یهودیان جهان (فرزندان اسحاق) تنها 14 میلیون نفر تخمین زده می شود در حالی که امت مسلمان با یک میلیارد و نیم نفر انسان پس از مسیحیت بیشترین پیروان در جهان را به خود اختصاص داده و حتی اگر تعداد شیعیان جهان (تقریبا 200 میلیون نفر) را در نظر بگیریم باز هم شاهد فاصله ای آشکار هستیم.
مگر نه اینکه خدا در تورات خطاب به ابراهیم فرمود :
"به سوی آسمان بنگر، ستارگان را بشمار، اگر خواهی ذریه تو نیز چنین خواهد بود "
گویا این آیه در تورات تفسیر سوره کوثر است . آری کلامی نورانی تورات و قرآن منشا یکسان دارد و البته اشاره به حقانیت تشیع و ظهور امام زمان فقط به سفر پیدایش مربوط نمی شود چنانکه در دیگر کتب عهد عتیق نشانه های فراوان آخر الزمانی داریم که عینا مصادیق آنها در آیات و روایات اسلامی نیز موجود است برای نمونه به موارد زیر توجه فرمایید:
"و نهالی از تنه "یسی"( از نام های پدر حضرت داوود) بیرون آمده ،شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین ،به راستی حکم خواهد نمود...کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت .... گرگ با بره سکونت خواهد نمود و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر با هم و طفل کوچکی آنها را خواهد راند... در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد،زیرا که جهان از معرفت خدا پر خواهد شد". (7)
* گفتنی است نسب حضرت حجت از سمت مادر بزرگوارشان نرجس خاتون به شمعون ابن هممون صفا می رسد که وی پسر عمه حضرت مریم مادر حضرت عیسی (ع) بوده است و جالب اینکه هردو این بزرگواران از نسل داوود پیامبر بوده اند . سایر موارد مطروحه در این آیه را نیز عینا در روایات اسلامی داریم به عنوان نمونه امام حسن مجتبی (ع) میفرمایند: در هنگام ظهور درندگان با هم به سادگی خواهند زیست (و التسلعت السباع) و بز شاخدار به بز بدون شاخ حمله نخواهد کرد و...
"یهوه صبا یوت چنین می گوید: یک دفعه دیگرآسمانها و زمین و دریا و خشکی را متزلزل خواهم ساخت و تمامی امت ها رامتزلزل خواهم ساخت و آنگاه فضیلت جمیع امت ها خواهد آمد ... این خانه را از جلال خود پر خواهم ساخت."(8)
"امیر عظیمی که برای پسران تو ایستاده نامش "ایستاده" است خواهد برخاست... بسیاری از آنان که در خاک خوابیده اند،بیدار خواهند شد..."(9)
* در این آیه به وضوح به لقب حضرت بقیه الله به نام "قائم" به معنی "ایستاده" اشاره می شود و در ادامه نیز رجعت مومنان هنگام ظهور امام زمان (عج) مطرح می گردد (فراز هایی از دعای عهد: خدایا اگر مرگ ، که آنرا برای تمامی بندگانت مقدر فرموده ای میان من و او – امام زمان- فاصله انداخت ، پس مرا-هنگام ظهورش- زنده گردانده از قبرم خارج کن ... )
"آنان که بسیاری را به راه عدالت رهبری می کنند(یاران امام زمان)، مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالاباد. اما تو ای دانیال کلام را مخفی دار کتاب را تا زمان آخر مهر کن بسیاری به سرعت "تردد" خواهند کرد."(10)
"خوشا به حال آنان که انتظار کشند"(11)
* افضل الاعمال انتظار الفرج(از روایات شیعی : انتظار فرج از بهترین اعمال است)
"سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شده تا جمیع قوم ها و امت ها و زبانها او را خدمت کنند.سلطنت اوجاودانی و بی زوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد."(12)
"از کتاب حیقوق نبی : اگر چه تاخیر نماید، برایش منتظر باش زیراکه البته خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود... بلکه جمیع امت ها را نزد خود جمع می کند و تمامی قوم ها را برای خویشتن فراهم می آورد."(13)
* در عیون الاخبار ج 1 ص 134آمده است حضرت حیقوق نبی که در تویسرکان مدفون است از منتظران سرسخت حضرت حجت بوده و شعار دائمش "الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم " بوده است . ایشان در کتاب خود که شامل سه باب است با مضامینی واضح به رستگاری مومنین و بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان خاتم النبین بشارت می دهند.امام رضا (علیه السلام) نیز در مجلس مامون از جاثِلیق که ازعلما و بزرگان قوم یهود بوده است، سوال می فرمایند: آیا سخن او را درباره ظهور حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در تورات دیده ای؟ گفت آری و تصدیق می کنم.گفتنی است پیکر مطهر آن نبی بزرگ و منتظر حضرت صاحب الزمان (عج) به شکلی معجزه آسا در سال ۱۳۷۲ (ه.ش) در جریان حفری های چند تن یهودی در مرقد مطهرشان در تویسرکان سالم نمایان شد.
شاید بیشترین اشارات به ظهور و آخر الزمان را باید در زبور حضرت داوود (ع) جستجو نمود تاجایی که از 150 بخش آن 35 و برخی 55 بخش را مربوط به آخر الزمان می دانند.
لذا بی سبب نیست که خداوند متعال در کلام الله مجید هنگام اشاره به سرنوشت مومنان در آخر الزمان توجه ما را به زبور جلب می نماید:
" و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون "
"و به راستی در زبور پس از تورات نوشتیم که بنگان صالح ما وارثان زمین خواهند بود"(14)
لذا جای شگفتی ندارد اگر مضمون همین آیه قرآن را در زبور هم ببینیم:
" شروران منقطع خواهند شد اما منتظران خدا وارث زمین خواهند گشت ، بعد از اندک زمانی شروری نخواهد بود و حلیمان وارث زمین خواهند گشت و میراث آنها خواهد بود تا ابد الاباد. خداوند صالحان را تایید می کند ، خدا روزی کاملان را می داند و روزی ایشان خواهد بود ، تا ابد نسل شروران منقطع شده صالحان وارث زمین خواهند شد و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود ، جان او در نیکویی شب را به سر خواهد برد و ذریه او وارث خواهند شد."(15)
"و او قوم تو را به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین تو را انصاف و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد و ظالمان را زبون خواهد ساخت. در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود و حکمرانی خواهد کرد از دریا تا در یا و از نهر تا اقصای جهان."(16)
* در بحارالانوار علمه مجلسی ج 53 ص 62 آمده است: پس از ظهور بر روی زمین کور،فلج و زمینگیری باقی نخواهد ماند(وفور سلامتی).
"جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمیع امتها او را بندگی خواهند نمود.زیرا چون مسکینی استغاتثه کند،او رهایی بخشد و جان های مساکین را نجات خواهد داد."(17)
"اسم او تا ابد بماند،اسمش چون آفتاب باقی بماند،در او مردمان برکت خواهند یافت و تمامی قبایل او را خجسته خواهند گفت، و نام او تا ابد متبرک باد و تمامی زمین از جلالش پر شود."(18)
"برای خداوند منتظر باش ، قوی شو، او دلت را تقویت خواهد کرد...ای همگان که برای خدا انتظار می کشید منتظر خدا باش طریق اورا نگه دار تا تو را به وراثت زمین بر افرازد."(19)
"امتها شادی و تنرنم خواهند کرد زیرا که قوم ها را به انصاف حکم خواهد کرد،آنگاه زمین محصول خود را خواهد داد،اما صالحان شادی کنند و در حضور خدا به وجد آیند و به شادمانی خرسند شوند.
او قوم تورا به عدالت داوری خواهد نمود. و مساکین تو را به انصاف ،مساکین قوم را دادرسی خواهد کرد و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد. در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود.
او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا و از نهر تا اقصی نقاط جهان،فراوانی غله در زمین برقله کوه ها خواهند رسید، اهل شهر ها مثل علف زمین نشو و نما خواهند کرد،جمیع امتهای زمین او را خوشحال خواهند خواند."(20)
* اشاره به برخی از نشانه های آخر الزمان که در روایات شیعی نیز موجود است مبنی بر افزایش جمعیت شهر نشینان نسبت به جمعیت روستایی و یا فراوانی نعمات و محصولات کشاورزی پس از ظهور و...
"شمشیر دو دمه در دست ایشان است تا از امتها انتقام بکشد ."(21)
* در این فراز نیز به طرز شگفتی به ذوالفقار امیرالمومنین (ع)که طبق روایات شیعی دردست حضرت بقیه الله (عچ)است اشاره می شود.
هرچند دشمنان خدا ۱۱ امام بزرگوار از ذریه ابراهیم (ع)را به خاک و خون کشیدند و حق الله و بندگانش زائل نمودند لیکن دوازدهمین ایشان همو که آخرین ذخیره الهی است پرچم حق را بر بام را گیتی خواهد کوفت.
آنچه از نظر گرامیتان گذشت مشتی بود نمونه خروار وگرنه نشانه هایی از این دست برای اهل فهم و حق طلبان بسیار است ان شا الله به زودی به نشانه ها و حقانیت وجودی حضرت در دیگر ادیان نیز اشاره خواهد شد.
به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت صاحب الزمان (عج)که صد البته نزدیک است .

پی نوشتها:

1. نشریه بینا- نشریه کلیمیان ایران- سال اول (1378 )شماره 4
2. (باب 12- فراز 7)
3. (باب17-فراز20) و (باب18-فراز18). آنچنان که در منابع دینی یهود آمده است خدا پس از امتحان حضرت ابراهیم و سارا به خاطر سربلند بیرون آمدن از این آزمون الهی به نام های ایشان "ه" اضافه فرمود و آبرام و سار به ابراهیم و ساره بدل گشتند
4. (13-15) (15-5 تا 8).
5. سوره حج آیه 78
6. سوره بقره آیه 124
7. کتاب اشعیای نبی (فصل11 بندهای 1 تا 10)
8. کتاب حجی نبی(فصل 2 بندهای 6 تا 9)
9. کتاب دانیال نبی (فصل 12 - 1،12)
10. کتاب دانیال نبی (فصل 12-3و4)
11. کتاب دانیال نبی (فصل 12-12)
12. کتاب دانیال نبی (فصل 7- 12 و14)
13. کتاب حیقوق نبی(2-3تا 5) واژه حیقوق(Hayaghogh) که در زبان عِبری «حَبَقُوق» تلفظ می گردد که به معنای در آغوشگرفته می باشد. علت نامگذاری ایشان به این نام چنین بود که وی در اوان کودکی ازدنیا می رود و الیاس نبی (علیه السلام) او را در آغوش خود گرفته، دعا می کنند و از خدای متعال می خواهند که آن حضرت را دوباره زنده نماید. در مفاتیح الجنان در شرح اعمال ام داود، امام صادق (علیه السلام) به نام آن حضرت اشاره می فرمایند
14. سوره انبیا آیه 105
15. مزمور 37 بند های 9-11-12-17-18-27-29
16. مزمور 72 بند های 2و4و7و8
17. مزمور 72 بند های 11و13
18. مزمور 72 بند های17و19
19. (مزمور 69 بند 3 )، ( 130 بند 5و6 )
20. (مزمور 67 بند 4 )، (مزمور 68 بند 3 )، (مزمور 72 بندهای 2و4و7و8و16و17و149 )
21. مزمور 149 بند 7

دوشنبه 29/9/1389 - 0:38
قرآن
پذیرش کودکان بی سرپرست و یتیمان به فرزندی، خواه به منظور کمک به آنان و خواه در جهت رفع نیازهای معنوی پدران و مادرانی که به هر دلیل فاقد فرزند هستند، از دیرباز در جوامع بشری معمول و مرسوم بوده است. از این رو، پذیرفتن فردی که فرزند واقعی و طبیعی زوجین محسوب نمی گردد، تحت عنوان فرزند خواندگی در جوامع گوناگون از سابقه ای طولانی برخوردار است.
در ایران باستان به ویژه در زمان ساسانیان فرزند خواندگی مورد پذیرش و مرسوم بوده است. خصوصاً با توجه به نقشی که دین زرتشت در آن ایّام داشته و اعتقاداتی که زرتشتیان در مورد فرزند خواندگی دارند و فرزند خوانده را در حکم فرزند حقیقی دانسته و آثار رابطه پدر و فرزندی را بر آن حاکم می دانند، نهاد فرزند خواندگی دارای جایگاه ویژه ای بوده است چنان که در این باره گفته شده است:
«زرتشتیان معقتد بودند که فرزند عنوان پل صراط را دارد و کسی که فرزند نداشته باشد قادر نیست در روز قیامت از پل صراط بگذرد. لذا کسانی که صاحب فرزند نبودند برای رفع این نقیصه و طلب آمرزش و عبور از پل مزبور، فرزند بدلی برای خود انتخاب می کردند.
هندیان و ایرانیان و مردم چین قدیم چون باقی ماندن و دایر بودن کانون خانواده را لازم می دانستند و می بایست که به طور مرتب مراسم خاصی را برای نیاکان درگذشته خویش انجام دهند، به فرزند خواندگی اهمیت می دادند و اگر کسی فرزندی نداشت با شیوه های مختلف بر حسب عادات ملی فردی را به فرزندی می گرفت. فرزند خواندگی در بین یونیان نیز رایج و متداول بوده است.
چنانچه به تفصیل خواهیم دید، به تصریح قرآن فرزند خواندگی در زمان حضرت موسی (ع) و نیز در زمان حضرت یعقوب (ع) امری متداول و رایج بوده و در عربستان پیش از ظهور اسلام نیز نمود داشته و افراد چندی توسط دیگران به فرزندگی گرفته شده اند که از جمله آن ها زیدبن حارثه فرزند خوانده پیامبر اسلام (ص) می باشد.
در جاهلیت این عمل با عنوان «دعاء» و «تبنی» رایج بوده، و همچنین در بین امت های مترقی آن روز، مانند روم و فارس که وقتی کودکی را پسر خود می خواندند، احکام فرزند صلبی را در حق او اجراء می کردند، یعنی اگر دختر بود ازدواج با او را حرام می دانستند، و چون پدر خوانده می مرد، به او نیز مانند سایر فرزندان ارث می دادند.
فرزند خواندگی در صورتی مقبول است که امکان به فرزندی گرفتن فردی که به فرزندی گرفته می شود باشد، از این رو چنانچه فرد جوانی شخص پیری را به فرزندی بگیرد فرزند خواندگی معنی ندارد، همین طور اگر انسان، حیوانی را به فرزندی بگیرد معقول و منطقی نیست.

کلید واژه:

فرزند خواندگی در حقوق موضوعه،
عهد انبیاء، دوره جاهلیت و عصر اسلام

فرزند خواندگی در حقوق موضوعه

فرزند خواندگی در سیستم های حقوق کشورهای مختلف جهان نیز به شیوه های متفاوتی انعکاس یافته و در ارتباط با آن تعاریف گوناگونی ارائه شده است، چنانچه برخی گفته اند: «فرزند خواندگی یا تبنی آن است که کس دیگری را که فرزند نَسبی او نیست به فرزندی بپذیرد. فرزند خواندگی در صورتی که به رسمیت شناخته شده باشد، نوعی قرابت ایجاد می کند، قرابتی که صرفاً حقوقی است نه طبیعی، به عبارت دیگر با قبول فرزند خواندگی، قانون یک رابطه ی مصنوعی پدر – فرزندی یا مادر – فرزندی بین دو نفر ایجاد می کند.»
با توجه به مقررات حقوق اسلام، در حقوق ایران نهادی به عنوان فرزند خواندگی به این مفهوم که فرزند خوانده از هر حیث در حکم فرزند واقعی باشد و از آثار رابطه بنوت بهره مند شود، وجود ندارد، اما با توجه به آن که نوع دوستی و کمک به نیازمندان در فرهنگ ایران و فرهنگ اسلام مورد تأکید و پذیرش قرار گرفته و به دلیل تأکیداتی که در اسلام در مورد ضرورت رسیدگی به ایتام و اطفال بی سرپرست مطرح شده است، مقرارت مدونی به منظور سرپرستی اطفال بی سرپرست وضع گردیده و اجرا می شود که بعضاً از آن به فرزند خواندگی ناقص تعبیر شده است. این مقررات در قانون اساسی و قوانین عادی انعکاس یافته است. به موجب بند دوم از اصل بیست و یکم، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دولت موظف به حمایت از مادران و کودکان بی سرپرست گردیده و قانون حمایت از کودکان بی سرپرست مصوب 1353، نیز به منظور تأمین منافع مادی و معنوی آنان، شرایط خاصی را برای خانواده هایی که می خواهند سرپرستی اطفال بدون سرپرست را به عهده بگیرند وضع نموده است. ماده 11 قانون مذکور، وظایف و تکالیف سرپرست و طفل تحت سرپرستی او را از لحاظ نگاهداری و تربیت و نفقه و احترام، با حقوق و تکالیف اولاد و پدر و مادر برابر نهاده است.

فرزند خواندگی در عهد انبیاء الهی:

فرزند خواندگی در زمان حضرت یعقوب (علیه السلام)

قرآن از وجود و رواج فرزند خواندگی در زمان حضرت یعقوب (ع) خبر داده و در مورد حضرت یوسف (ع) اشاره نموده که عزیز مصر در هنگام مشاهده یوسف (ع) به همسرش توصیه کرده که یوسف را گرامی می دارد، باشد که در آینده برایشان مفید واقع شود و یا ایشان را به فرزندی بگیرند، خداوند در این باره فرموده:
(وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأتهِ أکْرمی مَثْواهُ عَسی أنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخَذَهُ وَلَدَاً وَ کَذلکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْآرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأوِیلِ الْاَحادیثِ وَ اللهُ غالبٌ عَلی أمْرِهِ وَ لکِنَّ أکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) (یوسف، آیه 21)
و آن کسی که او را از سرزمین مصر خرید [عزیز مصر] به همسرش گفت: مقام وی را گرامی دار (و به چشم بردگان به او نگاه نکن) شاید برای ما سودمند باشد و یا او را به عنوان فرزند انتخاب کنیم.
وقتی که عزیز مصر یوسف را خرید، او ده ساله بود و سیزده سال در خانه عزیز اقامت داشت، و در سنّ سی سالگی ریّان بن ولید (عزیز مصر) او را به وزرات خود برگزید، و در سی و سه سالگی خداوند به او حکمت و علم آموخت و هنگامی که صد و بیست ساله بود از دنیا رحلت فرمود. گفته شده است عزیز مصر او را به چهل دینار و یک جفت کفش و دو جامه سفید، خرید.
از آیه یاد شده استفاده می شود که عزیز مصر که پادشاه یا وزیر مصر بوده عقیم یا عنین بوده و فرزندی نداشت و در اشتیاق فرزند به سر می برد، هنگامی که چشمش به این کودک زیبا و برومند افتاد، دل به او بست که به جای فرزند برای او باشد. علی بن ابراهیم قمی به عقیم بودن عزیز مصر تصریح کرده و گفته: «و لم یکن له ولد». با توجه به این امر مفسران چندی آیه یاد شده را دلیل بر وجود فرزند خواندگی در زمان حضرت یعقوب و امت های گذشته گرفته و عبارت «نتخذه ولداً» را به صورت فرزند خواندگی یا تبنی تفسیر نموده اند.

فرزند خواندگی در زمان حضرت موسی (ع):

از پاره ای از آیات قرآن استفاده می شود که فرزند خواندگی در زمان حضرت موسی (ع) امری متداول و رایج بوده، زیرا پس از آن که مادر حضرت موسی (ع) را به درون صندوق نهاد و در دریا انداخت، فرعون در حالی که آسیه (همسرش) با او بود در رود نیل سیاهی را دید که امواج آب آن را بالا می آورد و باد حرکتش می دهد تا آن که به درب قصر فرعون رسید، فرعون دستور داد او را از آب گرفتند و پیش او بردند، وقتی صندوق را باز کرد کودکی را در آن یافت و گفت: این کودک اسرائیلی است، خداوند متعال محبّت شدیدی از موسی (ع) را در قلب فرعون القا نمود و هم چنین در قلب آسیه همسر فرعون و فرعون وقتی خواست او را بکشد زن فرعون گفت روشنی چشم من و تو باشد او را نکشید شاید نفع او به ما برسد یا او را برای خود به فرزندی بگیریم.
(وَ قالَتِ امْرَأتُ فِرْعَوْنَ قُرَّة عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أنْ یَنْفَعَناَ أوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً).(قصص، آیه 8)
سخن آسیه از آن روی بوده که فرعون دارای فرزند نبود، و آسیه از این راه می خواست او را به طمع بیندازد، تا به این وسیله او را به فرزندی بگیرد و از نفع وی بهره مند شود. فرعون، موسی (ع) را به آسیه بخشید و آسیه به تربیت موسی (ع) مشغول شد.
برخی از مفسرین اشاره نموده اند که فرعون فرزند ذکور نداشته و از همین روی پیشنهاد فرزند خواندگی موسی (ع) را مطرح نموده است.

فرزند خواندگی در زمان جاهلیت:

آیات قرآن نشان دهنده آن هستند که پیش از ظهور اسلام در محیط عربستان فرزند خواندگی امری متداول و رایج بوده است، علت رواج فرزند خواندگی در زمان مزبور آن بوده که قوام و بقای جامعه و خانواده به مردان و اولاد ذکور دانسته می شد و زنان در این خصوص حقی نداشتند و تبع مردان به حساب می آمدند، علامه طباطبائی در این باره گفته است: «و همین که دیدید می گفتند که قوام اجتماع به وجود مردان است، باعث شد که معتقد شوند به این که اولاد حقیقی انسان، فرزندان پسر می باشند، و بقای نسل به بقای پسران است، (و اگر کسی فرزند پسر نداشته باشد و همه فرزندانش دختر باشند، در حقیقت بلا عقب و اجاق کور است)، و همین اعتقاد منشأ پیدایش عمل تبنی (فرزندگیری) شد، یعنی باعث آن شد که اشخاص بی پسر، پسر دیگری را فرزند خود بخوانند و ملحق به خود کنند، و تمامی آثار فرزند واقعی را در مورد او هم مترتب سازند، برای این که می گفتند خانه ای که در آن فرزند پسر نیست محکوم به ویرانی و نسل صاحب خانه محکوم به انقراض است، لذا ناچار می شدند بچه های پسر دیگران را فرزند خود بخوانند، تا به خیال خودشان نسلشان منقرض نشود، و با این که می دانستند این فرزند خوانده، فرزند دیگران است و از نسل دیگران آمده، با این وجود فرزند قانونی خود به حساب می آوردند، و به او ارث می دادند و از او ارث می بردند، و تمامی آثار فرزند صلبی را در مورد او مترتب و جاری می کردند. و وقتی مردی از این اقوام یقین می کرد که عقیم است و هرگز بچه دار نمی شود، دست به دامن یکی از نزدیکان خود از قبیل: برادر و برادرزاده می شد، و او را به بستر همسر خود می برد تا با او جماع کند، و از این جماع فرزندی حاصل شد، و او آن فرزند را فرزند خود بخواند و خاندان او باقی بماند.»
بر این اساس فرزند خوانده ها از تمام حقوقی که فرزندان حقیقی برخوردار بودند، از جمله ارث برخوردار بودند، چه آن که در زمان جاهلیت مردم از سه طریق از یکدیگر ارث می بردند که عبارت بودند از:
(1)– نسب که در اولاد مذکر و جنگجویان مرد منحصر بود و از این رو زنان و کودکان از ارث محروم می شدند.
(2)– از طریق فرزند خواندگی، یعنی به فرزندی گرفتن فرزندان دیگران، که صیغه ای شبیه عهد و سوگند (ولاء) داشته است.
(3)– از طریق عهد و سوگند که از آن به ولاء تعبیر می شد، به گونه ای که فردی به شخص دیگر در حالی که دست یکدیگر را گرفته بودند می گفت: «دمی دمک و هدمی هدمک و ناری نارک و حربی حربک و سلمی سلمک و ترثنی و ارثک و تطلب بی و اطلب بک و تعقل عنی و اعقل عنک» پس از آن فرد هم پیمان به مقدار یک ششم از میراث هم پیمان خود ارث می برد. در آغاز اسلام و پیش از نزول آیات ارث وضع به همین منوال بود، اما به سرعت برادری اسلامی جای آن را گرفت و فقط مهاجرین از انصار که با ایشان عقد اخوّت و برادری بسته بودند ارث می بردند، پس از آن که اسلام توسعه بیشتری یافت، توسط آیات ارث، حکم ارث خویشان سببی و نسبی تشریع شد و حکم برادری اسلامی در زمینه ارث نسخ گردید.
در زمان جاهلیت برای فرزند خواندگی در جلسه عمومی و در حضور مردم کودک یا بچه مورد نظر به فرزندی گرفته می شد، از جمله کسانی که به فرزندی گرفته شدند می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1-زید بن حارثه بن شراحیل کلبی که پس از فوت پدرش حارثه تحت سرپرستی جدش قرار گرفت و در کودکی از قبیله اش کلب اسیر شد و حکیم بن حزام آن را برای عمه اش خریداری کرد و خدیجه همسر پیامبر اکرم (ص) را به پیامبر (ص) هدیه نمود و حضرت ایشان را آزاد کرد، پس از مدتی پدربزرگش و عمویش که در جستجوی او بودند، او را پیدا کردند و پیامبر (ص) زید را بین باقی ماندن نزد خویش یا رفتن نزد پدربزرگش مخیر نمود و زید باقی ماندن نزد پیامبر (ص) را ترجیح داد، از همین روی موجب ناراحتی پدربزرگش از وی شد و پیامبر (ص) او را به فرزندگی گرفت، و قریش را گواه گرفت که آن دو از هم ارث می برند و از آن پس زید بن محمد نامیده شد، این امر در زمانی اتفاق افتاده که پیامبر (ص) به پیامبری مبعوث نشده بود.
بر اساس روایت و نقلی دیگر، پدر زید در جستجوی فرزندش می رود و پس از مدتی او را نزد رسول خدا (ص) می یابد و از او می خواهد که به خانواده اش ملحق شود و رسول خدا (ص) او را به ماندن نزد خودش یا ملحق شدن به خانواده اش مخیر می سازد و زید، پیامبر (ص) را بر خانواده اش ترجیح می دهد و پس از ناراحتی پدرش رسول خدا (ص) او را به فرزندی می گیرد.
2- حذیفه که سالم غلام خویش را به فرزندی گرفت.
3- خطاب پدر عمر که عامربن ابی ربیعه را به فرزندی گرفت.
4- مقداد بن عمر که اسود به عبد یغوث او را به فرزندی گرفته و همین نسبت برای او شهرت یافته و از این روی مقداد بن اسود نامیده شده است. وی در هنگام نزول آیات مربوط به الغای فرزند خواندگی خودش را مقداد بن عمرو نامیده است.

فرزند خواندگی در عصر اسلام:

در هنگام ظهور اسلام نیز فرزند خواندگی امری متداول و رایج بوده به گونه ای که مسلمانان برخی از یتیمان را به فرزندی گرفته و با ایشان همانند فرزندانشان رفتار می کردند. این امر با توجه به توصیه های مکرر اسلام نسبت به یتیمان و محبت ورزیدن به ایشان و نخوردن اموال آن ها امری مطلوب و پسندیده بوده است، با نزول آیات مربوط به فرزند خواندگی جاری شدن قوانین مربوط به فرزندان حقیقی در خصوص فرزند خوانده ها لغو شد.
آیاتی که در خصوص فرزندان خواندگی در زمان اسلام سخن می گویند به چند دسته تقسیم می شوند:

الف- آیاتی که در آن ها از انتساب فرزندان به غیر پدرانشان نهی می کنند:

1 و 2- (... و ما جَعَلَ أْدْعِیاءکُمْ أبْناءَکُمْ ذلکَمْ قَوْلُکُمْ بِأفْواهِکُمْ وَ اللهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبیل. ادْعُوهُمْ لأبائِهِمْ هُوَ أقْسَطُ عنْدَ اللهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الِّدینِ وَ مَوالِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أخْطَأتُمْ بِهِ وَ لکنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحِیماً).(احزاب، آیه 5)
در تفسیر قمی در ذیل آیه «وَ ما جَعَلَ أْدْعِیاءکُمْ أبْناءَکُمْ» می گوید: پدرم از ابن ابی عمیر، از جمیل، از امام صادق (ع) برایم حدیث کرد، که فرمود: سبب نزول این آیه این بود که وقتی رسول خدا (ص) با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد، به منظور تجارت از مکه به عکاظ رفت و در آن جا زید را دید که در معرض فروش قرار گرفته، او را جوانی زیرک و تیزهوش و عفیف یافت، پس وی را خریداری کرد، و همین که به نبوت رسید، زید را به اسلام دعوت نمود، و زید مسلمان شد، از آن روز مردم به وی می گفتند: مولی محمد (ص).
در آیات یاد شده، کلمه «ادعیاء» جمع دعی، به معنی پسرخوانده است که در آیات یاد شده توصیه شده که فرزند خوانده ها به نام پدرانشان صدا زده شوند نه به نام پدر خوانده ایشان، و چنانچه نام پدران واقعی ایشان مجهول باشد، ایشان را با نام مولی (دوست یا برادر) صدا بزنند و چنانچه از روی خطاء نه عمد ایشان را با نام پدر خوانده هایشان صدا بزنند ایرادی ندارد.
ظاهر آیه نشان دهنده آن است که چنانچه از روی عمد به شیوه زمان جاهلیت فرزند دیگری را فرزند خود بخوانند حرام است، اما اگر به شیوه یاد شده نباشد و مثلاً شخص بزرگتر شخص کوچکتر را از روی دلسوزی و مهربانی فرزند خود بنامد حرام نمی باشد، با این وجود برخی از فقهاء چنین تعبیری را به دلیل تشبه به کفار مکروه دانسته اند. در این خصوص تفاوتی نمی کند فردی که به نام پدر خوانده اش منتسب می شود مذکر باشد یا مؤنث، هر چند که در زمان جاهلیت فرزند خواندگی مؤنث روی نداده است. همان طور که انتساب فرزند به غیر پدر ممنوع است انتساب شخص بزرگ به شیوه زمان جاهلیت به غیر پدرانشان با علم به این که پدر ایشان نیستند ممنوع می باشد و بسیاری از دانشمندان اسلامی آن را از گناهان کبیره برشمرده اند. در پاره ای از روایات انتساب فرزندان به غیر پدرانشان مورد نکوهش قرار گرفته، چنانچه گفته شده که پیامبر (ص) فرموده اند: «من ادعی الی غیر ابیه او تولی غیر موالیه فعلیه لعنة الله و الملائکهة و الناس اجمعین.» همچنین در حدیث دیگری فرموده اند: «ثلاث فی الناس کفر: الطعن فی النسب و النیاحة علی المیت و الاستمطار بالنجوم». همچنین در حدیث دیگری آمده است که «ملعون من فرق».

ب- آیاتی که از عدم شمول ارث برای فرزند خوانده ها سخن می گویند:

چنانچه گذشت در زمان جاهلیت، فرزند خواندگی و برادر خواندگی از جمله اسباب ارث بشمار می رفت که اسلام در طی آیاتی آن ها را رد کرده و نسبیت واقعی را از جمله اسباب ارث برشمرده است، از جمله:
(1)- النَّبیُّ آوْلی بِالْمؤمِنینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ وَ أزْواجُهُ اُمَّهاتُهُم وَ أولُوا الْأرحامِ بَعضُهُمْ أوْلی بِبَعْضٍ فِی کتابِ اللهِ مَن الْمُؤمنینَ و الْمُهاجرینَ إِلَّا أنْ تَفْعَلُوا إِلی أولِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً. (احزاب، آیه 6)
پیامبر (ص) به مؤمنان اولی و شایسته تر است از – خودشان و همسران او مادران ایشان هستند و صاحبان رحم
(خویشاوندان) بعضی از آن ها اولی و مقدّم بر برخی دیگر هستند در کتاب خدا از مؤمنان و مهاجران مگر آن که به دوستانتان خوبی کنید (از طریق وصیت و ...)، این در کتاب خدا نوشته شده است.
قسمت اول آیه در خصوص گروهی سخن می گوید که پیامبر (ص) ایشان را به جهاد فراخواند و آن ها گفتند که باید از پدران و مادرانشان اجازه بگیرند و آیه با بیان این که پیامبر (ص) به منزله پدر مؤمنین است سخن ایشان را رد کرده و اشاره می کند که با توجه به آن که پیامبر (ص) پدر مؤمنان است دلیلی ندراد که برای او فرزندی خاص مثل یزید را قایل شویم. قسمت دوم آیه در خصوص حرمت ازدواج مؤمنان با زنان رسول خدا (ص) صحبت می کند، و قسمت سوم آیه را بیان این که خویشاوندی حقیقی از اسباب ارث است، سبب ارث بودن فرزند خواندگی و برادر خواندگی، مثل برادر خواندگی بین انصار و مجاهدین و موارد دیگر را نفی می کند. این مفهوم در آیه 75 سوره انفال نیز آمده که خداوند در آن فرموده است. «اولو الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله».
هر چند که آیه فرزند خواندگی و برادر خانوادگی و ... را از اسباب ارث نمی داند، با این وجود نیکی و توجه مالی به ایشان را از طریق دیگر همچون وصیت و هبه نفی نمی کند، زیرا اطلاق و شمول معروف، موارد یاد شده و مشابه آن را نفی نمی کند، چنانچه موارد یاد شده در حال بیماری متصل به موت یا مربوط به پس از مرگ باشد، باید از ثلث مال تجاوز نکند و در صورت تجاوز رضایت وراث شرعی ضروری است.
(2)- یُوصیکُمُ اللهُ فی أوْلادکُم للذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنثَیَیْنِ فَإنْ کُنَّ نساءً فَوقَ اثنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانّتْ واحِدَةً فَلَهَا النَّصْفُ وَ لأبَوَیْه لِکُلِّ واحد مْنهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَذٌ وَ وَرِثَهُ أبَواهُ فَلاُمَّةِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانِ لَهُ إخْوَةٌ فَلِاُمِّه السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصیَّة یُوصِی بِها أو دَیْنٍ أباؤُکُمْ وَ أبناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أیُّهُمْ أقرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَریضةً مِنَ اللهِ إِنَّ اللهَ کانَ عَلِیماً حکیماً. (نساء، آیه 11)
خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش می فرماید که (از میراث) برای پسر به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما (دو دختر و) بیش از دو دختر بوده باشد دو سوم میراث از آن ها است و اگر یکی بوده باشد نیمی (از میراث) از آن او است، و چنانچه میت فرزندی داشته باشد، برای پدر و مادر آن میت هر کدام یک ششم میراث است، و اگر میت فرزندی نداشته باشد و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند برای مادر او یک سوم است و اگر او برادرانی داشته باشد، مادرش یک ششم می برد (همه اینها) بعد از انجام وصیتی است که میت کرده است و بعد از ادای دین است – شما نمی دانید پدران و مادران و فرزندانتان کدامیک برای شما سودمندترند – این فریضه الهی است و خداوند دانا و حکیم است.
این آیه و آیات بعد در سوره نساء و دیگر آیات ارث که در آن ها میزان سهم هر یک از وارث بیان شده بیان می دارند که نسب از اسباب ارث مقبول از نظر اسلام است و بر خلاف جاهلیت و آغاز اسلام، فرزند خواندگی و برادر خواندگی و موارد دیگر از اسباب ارث نمی باشند. علاوه بر آن افرادی همچون، بنده، مرتد، مکاتب، ام ولد، قاتل عمدی، اهل دو ملت یا دو مذهب مختلف بودن، مجهول بودن وارث، مجهول بودن تاریخ موت از ارث ممنوع می باشند.

ج- آیاتی که به لحاظ محبت، فرزند خواندگی را نفی می کنند:

بر اساس این نوع آیات، جمع بین فرزند خوانده و فرزند واقعی ممکن نیست، یعنی امکان ندارد که دو نوع محبت متضاد در فردی جمع شود، یعنی محبت به عنوان فرزند خوانده با محبت به عنوان فرزند واقعی قابل جمع نیستند، زیرا امکان ندارد که در یک سینه دو دل وجود داشته باشد که با یکی چیزی را دوست بدارد و با دل دیگر متضاد همان چیز را، بر همین اساس خداوند فرموده:
«ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوفِهِ» (احزاب، آیه 4) «خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده است.»
بر اساس آیه مورد بحث، فرزند دیگری را فرزند خود خواندن دو متنافی است که در یک قلب جمع نمی شود. همان طور که ظهار که در دنباله آیه بیان شده، یعنی همسر خود را به مادر خود تشبیه نمودن و او را مادر نامیدن جمع بین دو متنافی غیرقابل جمع در دل می باشد. با توجه به آن که دنباله آیه مورد بحث در خصوص فرزند خواندگی زید بن حارثه سخن می گوید، آیه به نوعی برای رد فرزند خواندگی مقدمه چینی نموده و مخاطب را برای پذیرش آن آماده می فرماید.

د- آیاتی که فرزند خواندگی را موجب محرومیت و مصاهرت نمی دانند:

چنانچه گذشت، در زمان جاهلیت و آغاز ظهور اسلام فرزند خوانده ها از حیث ارث و محرومیت و عدم جواز ازدواج پدر خوانده ها با همسران فرزند خوانده ها قوانین پدران و فرزندان واقعی داشتند، اما با نزول آیاتی این قوانین تغییر یافت و به موجب پاره ای از آیات مسأله محرومیت و عدم جواز ازدواج پدر خوانده ها با همسران فرزند خوانده هایشان و نیز عدم ازدواج فرزند خوانده ها با همسران پدر خوانده هایشان لغو گردید، که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره نمود:
(1)- حُرِّمَت عَلَیْکِم اُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أخَواتَکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الأخِ وَ بَناتُ الأخْتِ وَ أمَّهاتُکُمُ اللَّاتِی أرْضَعْنَکُم وَ أخَواتُکُمْ مِنَ الرِّضاعَةِ وَ أمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبکُمُ اللَّاتی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتی دَخَلتُمْ بِهِن فَإنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیکُمْ وَ حَلائِلُ أبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أصْلابِکُم. (نساء، آیه 23)
حرام شد بر شما ازدواج با مادر و دختر و خواهر و عمّه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادران رضاعی و خواهران رضاعی و مادر زن و دختران زن که در دامن شما تربیت شده اند اگر با زن مباشرت کرده باشید پس اگر دخول با زن نکرده طلاق دهید باکی نیست که با دخترش ازدواج کنید، و نیز حرام شد زن فرزندان صلبی (نه زن پسرخوانده) شما.
در این قسمت آیه و دنباله آن، محارمی که محرم انسان بوده و به این دلیل ازدواج با آن ها ممنوع است معرفی شده اند، از جمله محارم مورد اشاره، که جمله «حلائل ابنائکم الذین من اصلابکم» به آن اشاره دارد زنان فرزندان صلبی می باشند که بر پدران واقعی شان حرام می باشند، قید «اصلابکم» نشانگر آن است که مسأله حرمت ازدواج بر خلاف سنت رایج در زمان جاهلیت و اوایل ظهور اسلام، شامل زنان فرزندان غیر صلبی یا فرزند خوانده ها نمی شود.
از سویی بر اساس آیه «و لا تنکحوا ما نکح آبائکم» (نساء، آیه 22) ازدواج نکنید با زنانی که پدرانتان با ایشان ازدواج نموده اند، ازدواج فرزندان واقعی یا صلبی با همسر پدران واقعی حرام و ممنوع است، این امر نیز فرزند خوانده ها و نیز پدر خوانده ها را شامل نمی شود.
با توجه به آن که سه نوع فرزند قابل تصور است که عبارتند از: فرزندان نسبی و فرزندان رضاعی و فرزند خوانده ها، مسأله عدم محرومیت در مورد فرزند خوانده ها و همسران ایشان و پدر خوانده هایشان و نیز همسران پدر خوانده ها و پسر خوانده هایشان، در خصوص رضاع صادق نیست، یعنی ممکن است که از طریق رضاع و شیرخوارگی بین موارد یاد شده محرومیت ایجاد شود. از همین روی است که در خصوص سالم یکی از فرزند خوانده های زمان جاهلیت گفته شده که، پیامبر (ص) برای محرومیت وی با مادر خوانده اش به مادر خوانده اش فرموده: او را شیر بده و سهله مادر خوانده وی با رسول خدا (ص) عرض کرده چگونه به او شیر دهم در حالی که وی مرد بزرگی است؟ و حضرت تبسم نموده و فرموده اند: دانستم که وی مرد شده است. از سویی سالم در یک خانه با خانواده پدر خوانده اش ابوحذیفه سکونت داشته و در هنگام نزول آیه «ادعوهم لابائهم» (احزاب، آیه 5) ورود سالم به منزل ابوحذیفه برای ابوحذیفه ناخوشایند بود و از طرفی اختصاص منزلی دیگر به سالم دشوار بود، از همین روی ابوحذیفه نزد رسول خدا (ص) آمده و از ایشان چاره می خواهد. و براساس دیدگاه اهل سنت، رسول خدا (ص) به دلیل ضرورت، برای حلال شدن سالم که مردی شده بود راه حل ارضاع را پیشنهاد می کنند، این راه حل مخصوص سالم بوده و موارد مشابه را شامل نمی شود، چه آن که براساس دیدگاه فقهی اهل تسنن به شرط دو ساله و حداکثر دو ساله و نیم بودن فرزند شیرخوار امکان نشر حرمت و ایجاد محرومیت وجود دارد.
(2)- وَ إذْ تَقُولُ للَّذی أنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِ وَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِ أمْسُکْ عَلَیْکَ زَوجَکَ وَ اتَّقِ اللهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسُکَ مَا اللهُ مُبْدِیه وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللهُ أحَقُّ أنْ تَخْشَاهُ فلَمَّا قَضی زَیْدٌ مُنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لکَیْ لا یَکُونَ عَلَی المُؤمِنینَ حَرَجٌ فِی آزْواجِ أدْعیائهِمْ إذا قَضَوا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أمْرُ اللهِ مَفْعُولا. (احزاب، آیه 37)
و هنگامی که به کسی که هم خداوند و هم خود تو در حق او نیکی کرده بودی، گفتی همسرت را نزد خویش نگه دار و طلاق مده و از خداوند پروا کن و چیزی را در دل خود پنهان می داشتی که خداوند آشکار کننده آن بود و از مردم بیم داشتی، حال آن که خداوند سزاوارتر است به این که از او بیم داشته باشی، آن گاه چون زید از او حاجت خویش برآورد، او را به همسری تو برآوریم، تا برای مؤمنان در مورد همسران پسر خواندگانشان – به ویژه آن گاه که از ایشان حاجت خویش را برآورده باشند – محظوری نباشد، و امر الهی انجام یافتنی است.
براساس آیه یاد شده، زید فرزند خوانده رسول خدا (ص) که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دلیل آزاد کردن وی به او لطف نموده است، با زینب ازدواج نموده و به دلیل ناسازگاری با وی نزد رسول خدا (ص) آمده و مسئله طلاق او را پیشنهاد کرده و پیامبر (ص) و پیامبر (ص) زید را از این کار بر حذر داشته و او را به پرهیز و ترس از خدا سفارش فرموده است و هنگامی که رسول خدا (ص) به منصرف کردن زید از جدایی با همسرش موفق نمی شود بین زید و همسرش طلاق و جدایی حاصل شده و پس از آن برای از بین بردن دیدگاه حرمت زنان فرزند خوانده ها بر پدر خوانده هایشان که پیش از آن معمول بوده پیامبر (ص) با همسر زید ازدواج نموده و به این صورت دیدگاه یاد شده را باطل می فرماید، و نشان می دهند که حرمت ازدواج مخصوص زنان فرزندان واقعی است و شامل زنان فرزندان خوانده ها نمی شود:
از جمله «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ» استفاده می شود که آنچه رسول خدا (ص) پنهان داشته و به دلیل ترس آن را اظهار نمی کرده وجوب ازدواج وی با همسر زید بوده که به دلیل از بین بردن حرمت ازدواج پدر خوانده با همسر فرزند خوانده صورت گرفته نه به دلیل لذت و هواهای نفسانی.
از سویی نقشه منافقان که می خواستند پس از وفات رسول خدا (ص) زید را به جای علی (ع) وارث و جانشین رسول خدا (ص) قرار دهند باطل و نقش بر آب می شود.

نتیجه:

با توجه به آنچه گذشت نتایج زیر حاصل می شود:
1- مسئله فرزند خواندگی قدمت و سابقه خیلی طولانی دارد و در مذاهب گذشته مورد توجه و معمول بوده است، پیش از ظهور اسلام نیز این امر به دلیل وقوع موارد چندی متداول و رایج بوده است.
2- امروزه به دلیل آن که بسیاری از خانواده ها امکان فرزندار شدن برای آن ها وجود ندارد، فرزند خواندگی در کشورهای گوناگون جهان امری معمول و متداول و رایج می باشد و در حقوق کشورهای مختلف راهکارهایی برای حمایت از فرزند خوانده ها و خانواده های جدید و قدیم ایشان راهکارهایی پیشنهاد شده است. حقوق ایران نیز با توجه به آن که از منابع اسلامی برگرفته شده نهادی به نام فرزند خواندگی وجود ندارد در عین حال از طریق قوانین دیگری این امر به رسمیت شناخته شده و برای آن شرایط و راهکارهایی بیان شده است.
3- با وجود آن که اسلام به صور گوناگون فرزند خواندگی را رد کرده، درعین حال توجه به یتیمان و افراد بی سرپرست را در دستور کار خود قرار داده و مسلمانان را به آن توصیه فرموده است، از همین روی است که در آغاز اسلام نیز فرزند خواندگی متداول و رایج بوده است.
4- با توج به توصیه آیات قرآنی در خصوص صدا زدن افراد با نام پدران واقعی شان، چنانچه نام پدران واقعی فرزند خوانده ها مشخص باشد، باید فرزند خوانده ها پدر و مادر واقعی خویش را بشناسند و با آن ها رابطه داشته باشند، همان طور که در خصوص زید بن حارثه که رسول خدا (ص) او را به پیوستن به پدر و فامیل خویش مخبر ساخته و ایشان رسول خدا (ص) را ترجیح داده، روی داده است.
5- با توجه به آن که قوانین محرومیت و ازدواج و نیز جریان ارث در خصوص فرزندان صلبی و پدران واقعی قابل قبول است و شامل فرزند خوانده ها نمی شود، محرومیت فرزند خوانده ها از طرق دیگری همچون شیرخوارگی و ازدواج امکان پذیر است، از سویی برای تأمین آینده فرزند خوانده ها و رهایی از مشکل انحصار سبب ارث به خویشان نسبی واقعی، از طریق مواردی چون صلح و همه تأمین آینده فرزند خوانده ها امکان پذیر می باشد و مشکل فقهی و شرعی و قانونی ندارد.
6- ابتدا فرزند خواندگی شامل اولاد مذکور بوده و اولاد اناث را شامل نمی شده است اما به تدریج با توجه به جایگاهی که زنان در سایه دین اسلام و علم در جوامع بشری پیدا کرده اند، فرزند خواندگی اولاد اناث را نیز شامل شده است.

پی نوشتها:

1- محمد متولی، قانون حاکم بر فرزند خواندگی از نظر مقررات داخلی و حقوق بین الملل خصوصی ایران، مجله کانون وکلای دادگستری، شماره 170، سال 1379 ش.
2- احکام قرآن خزایلی، ص 88.
3- تفسیر المیزان، ج 2/ 265.
4- ترجمه تفسیر المیزان، ج 16/ 411.
5- التبیان فی تفسیر القرآن، ج 7/ 391.
6- محمد متولی، قانون حاکم بر فرزند خواندگی از نظر مقررات داخلی و حقوق بین الملل خصوصی ایران، مجله کانون وکلای دادگستری، شماره 170، سال 1379 ش.
7- جوامع الجامع، ج 2/ 183.
8- تفسیر علی بن ابراهیم قمی، 1/ 342.
9- احکام القرآن و ابن عربی، ج 3/ 43 و تفسیر روح البیان، ج 4/ 232 و الجامع لاحکام القرآن، ج 10/ 160.
10- تفسیر روح البیان، ج 6/ 385.
11- تفسیر المیزان، ج 2/ 266 و ترجمه المیزان، ج 2/ 401.
12- الامثل، ج 5/ 512 و التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 4/ 273 و تفسیر البحر المحیط، ج 3/ 247 و التفسیر الحدیث، ج 8/ 101.
13- تفسیر آیات الاحکام/ 625 و التفسیر الحدیث، ج 7/ 351 و حاشیة السندی
6/ 105، تفسیر مراغی، ج 21/ 126 و التفسیر المنیر، 21/ 237 و التحریر و التنویر، 21/ 187.
14- التفسیر الحدیث، 7/ 352.
15- تفسیر القمی، 2/ 172.
16- تفسیر آیات الاحکام/ 628.
17- الفتاوی الکبری، ج 3/ 490.
18- کنزالعمال، 16/ 56.
19- السنن الکبری، 9/ 128.
20- التفسیر الحدیث، 7/ 354 و 355.
21- عمدة القاری 23/ 229 و التفسیر الکبیر، 9/ 165.
22- تفسیر المیزان، 16/ 275.
23- آلاء الرحمن، 2/ 71.
24- فتح الباری، 2/ 149.
25- حاشیة السندی 6/ 105.
26- الفقه علی المذاهب الخمسة، 2/ 318.
27- تفسیر المیزان 16/ 324.
28- احکام قرآن خزایلی/ 89.

منابع و مآخذ
1- قرآن کریم.
2- آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، بلاغی نجفی، محمد جواد، قم، 1420 ق، چاپ اول.
3- الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مکارم شیرازی، ناصر، مدرسه امام علی بن ابی طالب، قم، 1421 ق.
4- احکام قرآن، خزایلی، محمد، انتشارات جاویدان، 1361 ش، چاپ پنجم.
5- احکام القرآن، ابن عربی، محمد بن عبد الله، بی تا، بی جا.
6- المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبائی، محمد حسین، دفتر انتشارات جامعه مدرسین قم، 1417 ق، چاپ پنجم.
7- البحر المحیط، ابی حیان اندلسی، محمد بن یوسف، دار النشر، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1422 ق، تحقیق شیخ عادل احمد عبد الوجود و دیگران.
8- التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن، دار حیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
9- تفسیر آیات الاحکام، سایس، محمد علی، بی تا، بی جا.
10- التحریر و التنویر، ابن عاشور، محمد بن طاهر، بی تا، بی جا.
11- ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، قم 1374 ش، چاپ پنجم.
12- التفسیر الحدیث، دروزه، محمد عزت، دار احیاء الکتب العربیة، قاهره، 1383 ق.
13- تفسیر روح البیان، حقی بروسوی، اسماعیل، دارالفکر، بیروت، بی تا.
14- تفسیر علی بن ابراهیم قمی، قمی، ابو الحسن علی بن ابراهیم، 1404 ق، مؤسسه دارالکتب، قم، چاپ سوم.
15- التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، فخر رازی، ابو عبدالله محمد بن عمر، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1420 ق، چاپ سوم.
16- تفسیر المراغی، مراغی، احمد بن مصطفی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
17- التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المعاصر، بیروت، 1418 ق، چاپ دوم.
18- الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران 1364 ش، چاپ اول.
19- جوامع الجامع، طبرسی، فضل بن حسن، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، تهران 1377 ش، چاپ اول.
20- حاشیة السندی علی النسائی، السندی، نورالدین عبد الهادی ابوالحسن، دارالنشر مکتب المطبوعات الاسلامیة، حلب، 1406 ق، الطبعة الثانیة، تحقیق عبد الفتاح ابوغده.
21- السنن الکبری، بیهقی، احمد بن حسین بن علی، دارالفکر، بیروت، بی تا.
22- عمدة القاری شرح صحیح البخاری، العینی، بدرالدین محمد بن احمد، بیروت، بی تا.
23- الفتاوی الکبری، ابن تیمیه، ابوالعباس تقی الدین احمد به عبد الحلیم، دارالنشر، دار المعرفه، بیروت، بی تا.
24- فتح الباری شرح صحیح البخاری: العسقلانی الشافعی، احمد بن علی بن حجر، دارالنشر، دارالعرفه، بیروت، تحقیق محب الدین الخطیب، بی تا.
25- الفقه علی المذاهب الخمسة، مغنیه، محمد جواد، دارالتیار الحدید، دارالجواد، 1421 ق، چاپ دهم، بیروت.
26- قانون حاکم بر فرزند خواندگی از نظر مقررات داخلی و حقوق بین الملل خصوصی ایران، متولی، محمد، مجله کانون وکلای دادگستری، شماره 170، سال 1379 ش.
27- کنزالعمال، المتقی الهندی، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409 ق، تحقیق شیخ بکری حیاتی و شیخ صفوة السقا.
28- نگرشی بر وضعیت حقوقی و شرعی باروری مصنوعی، مهرپور، حسین، مجله تحقیقات حقوقی، شماره 20، سال 1376 ش.
منبع: فصلنامه ی قرآنی کوثر / شماره 33
دوشنبه 29/9/1389 - 0:37
اهل بیت
چکیده: گفتمان پدیده ای زبانی است که در اثر ارتباط تولید می شود و نوع آن متأثر از موقعیت آن است. تحلیل گفتمان یک گرایش مطالعاتی بین رشته ای است که به نقد و تحلیل متون می پردازد. در گفتمان دو عنصر مهم بررسی می شود: یکی بافت متن و دیگری بافت موقعیت . گفتمان دارای شاخه های مختلفی است. خطبه های حضرت زینب(س)، دارای دو بافت زبانی و موقعیتی است. از منظر تحلیل گفتمان، خطبة ایشان در میان مردم کوفه، متناسب با بافت موقعیتی آن دارای برجستگیهای عاطفی بیشتر و گفتمان آن حضرت در مجلس ابن زیاد و یزید، متناسب با موقعیت آن، دارای برجستگیهای برهانی و استدلالی بیشتر است. در بافت متنی گفتمان ایشان، از یک طرف بافت بنایی یا کلی آن و از طرف دیگر، بافت ساختاری – که شامل کلیة نکات زبانی و بلاغی است – مورد توجه قرار می گیرد.
این جستار با توجه به انواع ارتباطها و پیوندها، می کوشد تا با روش توصیفی- تحلیلی و استفاده از ابزار کتابخانه ای، به بررسی جنبه های ادبی و اجتماعی خطبه های حضرت زینب(س) بپردازد.
کلیدواژه : گفتمان/ تحلیل گفتمان/ گفتمان ادبی/ حضرت زینب(س) / خطبة حضرت زینب.

1. مقدمه

تحلیل متون ادبی از قدیم، رواج داشته است. توجه به جزئیات و بافتهایی همچون کلمه و جمله و توجه به نکات بلاغی از خلال جزئیات، از جمله ویژگیهای تحلیل متون ادبی در روزگاران گذشته بوده است.
سالهاست که تحلیل متون ادبی از بررسیهای توصیفی عبور کرده است و از یک سو، کلیة ساختارهای متون ادبی از جزئی ترین آنها همچون حروف و کلمات، تا واحدهای بزرگ تر از جمله، زبان، مورد بررسی قرار گرفته و از سوی دیگر، این متون به عنوان پدیده های زبانی – که در تعامل با اجتماع اند – بررسی می شوند .
در این زمینه، نظریات گوناگونی در تحلیل زبان و تولیدات زبانی شکل گرفت که به بررسی زبان از خلال ارتباط آن با اجتماع پرداخته شد. نظریة تحلیل گفتمان از جمله این نظریات است که توجه بسیاری از تحلیلگران را به خود جلب کرده است. تحلیل گفتمان به بررسی متون ادبی از جنبة ساختارهای زبانی و بافت متنی می پردازد. نظریة گفتمان در زبان شناسی متولد شد. زلیگ هریس، زبان شناس ساختارگرای آمریکایی، اولین بار اصطلاح تحلیل گفتمان را به کار برد. او دیدی صورت گرایانه به جمله را مطرح کرد و تحلیل گفتمان را صرفاً نگاهی صورت گرایانه به جمله و متن بر شمرد. (9: ص 8)
در دهه های بعد، تحلیل گفتمان دارای میدان وسیع تری شد و عده ای از زبان شناسان در ده های 70 و 80 میلادی، مفهوم بافت را نیز در تحلیل گفتمان وارد کردند. (همان: 8-10)
خطبه های حضرت زینب(س) به عنوان پدیده ای زبانی، از تأثیرات اجتماعی و فرهنگی دور نبوده است. زینب(س) از فصاحت و بلاغت قرآن و نبی اکرم(ص) و علی(ع) بهره ها برده؛ همان قرآن که فصاحت و بلاغت آن، خطباء و ادباء عرب را عاجز کرده و همان نبی که «أفصح من نطق بالضاد» بود و همان علی (ع)که نهج البلاغة او فصیح ترین کلامها بعد از قرآن وکلام نبی(ص) است. تحلیل کلام چنین شخصیتی، اگر چه بارها و بارها صورت گرفته است، ولی به جرئت می توان گفت که اکثر تحلیلگران نتوانسته اند فصاحت و بلاغت ایشان را حتی به قدری بسیار اندک، نشان دهند؛ چرا که اکثر آنان به تحلیل کلام ایشان با استناد به جنبه هایی محدود از ساختارهای متنی کلام، همچون ساختارهای بلاغی قدیم، اکتفا کرده و حتی نتوانسته اند ارتباط بعضی از این ساختارهای بلاغی، همچون آرایه های ادبی نظیر استعاره، تشبیه و سجع را با فصاحت و بلاغت ایشان بیان کنند. در حالی که اوج فصاحت و بلاغت زینبی زمانی بروز می کند که ایشان با توجه به هر موقعیت، بهترین کلام را متناسب با آن جایگاه، بیان می کند . به عبارت دیگر، زیبایی های تمام ساختارهای متنی کلام ایشان، از ساختارهای کلی و بنایی آن تا ساختارهای اسلوبی و درونی، همگی در ارتباط با بافت موقعیتی آن ظهور پیدا می کنند.
این نوشتار بر آن است تا کلام حضرت زینب(س) از دو جنبة بافت متنی و بافت موقعیتی، قابل بررسی و تحلیل اند. دادة مورد تحلیل، خطبه های حضرت زینب(س) در میان مردم کوفه و در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید است . در این بررسی، ابتدا مفاهیم گفتمان، تحلیل گفتمان، انواع گفتمان و گفتمان ادبی بررسی می شود و سپس خطبه های حضرت زینب(س) از دو جنبة بافت موقعیتی و بافت متنی مورد تحلیل قرار می گیرد و در پایان، نتیجه گیری خواهد آمد.

2. گفتمان

گفتمان معادل واژه فرانسوی (discourse)اصطلاحی زبان شناسی است که به سرعت، کاربرد وسیعی یافت . ( 3: ص 22) جی . ای .کادن در فرهنگ اصطلاحات، گفتمان را در اطلاق به مباحث بسیار عالمانه و دقیق گفتاری یا نوشتاری پیرامون یک موضوع فلسفی، ادبی، سیاسی، اجتماعی، دینی، فرهنگی و هنری به کار می برد. (14: ص 26) گفتمان در مفهوم سنتی – فلسفی آن به معنی دلیل آوری و بازتاب روشمندانه و کنترل شدة گفتاری یا نوشتاری است. ( 5 : 1380) نیز گفتمان را مراودة کلامی، بده بستانی بین گوینده و شنونده، بازنمود یک صدا در دل یک متن و تلازم گفته با کارکردهای اجتماعی و معنایی دانسته اند .( 15 : ص 10) به عبارت دیگر، گفتمان عبارت است از زبان به هنگام کاربرد به منظور برقراری ارتباط (1: ص 26) و به طور کلی، اصطلاحی عام است برای نمونه های کاربردی زبان یعنی زبانی که در اثر برقراری ارتباط، تولید شده است و بر خلاف دستور زبان – که با عبارتها و جمله ها سرو کار دارد- گفتمان با واحدهای زبانی بزرگ تر چون پاراگراف، مصاحبه، مکالمه و متن سرو کار دارد. (همان)
شرط اصلی گفتمان گفتگو یا همه پرسه است. هر نوع گفتار، کلام و نوشتار، جریانی اجتماعی محسوب می شود. گفتمانها بر حسب زمان و مکان متفاوت اند؛ (14: ص 55) مثلاً گفتمانی که میان یک دانشجو و همکلاسی او در بیرون از دانشگاه صورت می گیرد، با گفتمانی که میان همان دانشجو و همکلاسی او در کلاس صورت می گیرد، متفاوت است.
از تعاریف ذکر شده چنین بر می آید که گفتمان پدیده ای است زبانی متأثر از اجتماع و نوع و کیفیت آن از موقعیتی به موقعیت دیگر، تفاوت دارد.

3. تحلیل گفتمان

تحلیل گفتمان معادل (Analys Discourse) است که معادل فارسی آن سخن کاوی، تحلیل کلام و تحلیل گفتار می باشد. تحلیل گفتمانی یک گرایش مطالعاتی بین رشته ای است که از اواسط دهة 1960 تا اواسط دهة 1970 در پی تغییرات گستردة علمی – معرفتی در رشته هایی چون انسان شناسی، قوم نگاری، جامعه شناسی خرد، روانشناسی ادراکی و اجتماعی، شعر، معانی و بیان، زبان شناسی، نشانه شناسی و سایر رشته های علوم اجتماعی و علوم انسانی علاقه مند به مطالعات نظام مند ساختار و کارکرد و فرایند تولید گفتار و نوشتار ظهور کرده است. (9: ص 7 ) به عبارت دیگر، تحلیل گفتمان همان نقد گفتمان و بررسی نقاط قوت و ضعف آن است.

4. عناصر گفتمان

در تحلیل گفتمان، دو عنصر مهم مورد بررسی قرار می گیرند: یکی بافت متن و دیگری بافت موقعیت.
منظور از بافت متن این است که یک عنصر زبانی در چارچوب چه متنی قرار گرفته است و جملات ماقبل و ما بعد آن عنصر در داخل متن، چه تأثیری در تبلور صوری، کارکردی و معنایی آن دارند. در بافت موقعیتی، یک عنصر یا متن در چارچوب موقعیت خاصی که تولید شده است، بررسی می شود. (3: ص 142)

5. انواع گفتمان

به سبب اینکه می توان گفتمان را با توجه به تعریف آن در یک نوع بررسی کرد، اکثر زبان شناسان از تقسیم آن خودداری کرده اند؛ ولی عدة معدودی آن را به انواع گوناگونی تقسیم کرده اند. از جمله این تقسیم بندیها می توان به :1. گفتمان دینی 2. گفتمان سیاسی – اجتماعی 3. گفتمان ادبی – هنری 4. گفتمان تبلیغاتی – اطلاعاتی5. گفتمان علمی – منطقی 6. گفتمان قانونی7. گفتمان تاریخی 8. گفتمان اخلاقی9. گفتمان فلسفی، اشاره کرد. (4: ص 23)

6. گفتمان ادبی

گفتمان ادبی « گفتمانی است نقدی که آثار ادبی و هنری را به منظور بیان زیبایی ها، تصویرگریها و روشهای آن و تأثیر برخواننده و برانگیختن احساس وی و میزان ابداع و نوع آوری آنها از جانب ادیب و هنرمند تحلیل می کند. گفتمانی است که بین ذات ادیب و هنرمند و واقعیتی که تصویرش می کند، ارتباط برقرار می کند». (همان)
با توجه به تعریفی که از گفتمان به شکل عام، و گفتمان ادبی به شکل خاص، ارائه شد و با توجه به شناختی که از دو عنصر مهم گفتمان، بافت متن و بافت موقعیت، حاصل شد، به نظر می رسد که در تحلیل گفتمان ادبی توجه به موارد زیر ضروری است.
1. موقعیتی که گفتمان در آن شکل گرفته است؛ 2. بافت کلی گفتمان و سیرموضوعی آن؛ 3. ساختارهای زبانی و اسلوبی که ادیب برای بیان گفتمان، بر حسب موقعیت آن انتخاب کرده است : 4. ساختارهای درونی گفتمان 5. تأثیر گفتمان .
باید توجه داشت که جدا کردن این ساختارها و بررسی هر کدام از آنها بصورت منفصل از ساختارهای دیگر، امری بسیار دشوار است؛ چرا که «لفظ و معنی یا شعور و تعبیر، وحدت ویکپارچگی دارند و ساختارهای تعبیری چیزی به جز نتیجة ساختارهای درونی نیستند و ساختارهای درونی هم بدون ساختارهای بیرونی، امکان بروز پیدا نمی کنند» ( 6: ص 25 ) و تمامی آنها در رسیدن به یک هدف مشترک گام بر می دارند؛ ولی برای سهولت فهم، سعی می شود تا آنجا که ممکن است؛ این ساختارها به صورت جدا از هم بررسی شوند .

7. تحلیل گفتمان ادبی خطبه های حضرت زینب(س)

در تحلیل گفتمان ادبی خطبه های حضرت زینب(س) ابتدا به بافت موقعیتی آن می پردازیم و سپس با تحلیل بافت متنی آن، نتیجه می گیریم که بافت متنی خطبه ها به زیبایی، متناسب با بافت موقعیتی آنها آمده است.

7-1) تحلیل بافت موقعیتی خطبه ها

خطبه های حضرت زینب(س) هر کدام دارای موقعیتی خاص است که اسلوبی خاص را هم می طلبد .
خطبة ایشان در کوفه، در میان مردم بوده است؛ مردمی که استاد مطهری مهم ترین عامل در اقدام آنها به قتل فرزند رسول خدا(ص) را جهالت آنان می داند و در واقع امام حسین، شهید فراموش کاری مردم شد. (13: ص 47-48) همین مردم اگر چه اهل بیت پیامبر(ص) را تنها گذاشتند، ولی بعدها جوانه های نهضت مقاومت و بیداری در میان آنها آشکار و به صورت قیام توابین و مختار، روییده شد و به حکومت هزارماهة بنی امیه خاتمه داد. ( 12: ص 91) در حقیقت، تأثیر این خطبه در مردم، اولین بذرهای این قیامها را در وجود آنها کاشت . لذا واجب بود که این خطبه ها به صورتی ایراد شود که بیشترین تأثیر را در آنها بگذارد و وجدان خفته آنان را بیدار کند.
خطبة حضرت زینب(س) در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید، در مقایسه با خطبة ایشان در کوفه، موقعیتی متفاوت دارد و اسلوبی دیگر را اقتضا می کند. ابن زیاد و یزید هدفی جز تحریف واقعة کربلا و جلوگیری از ابلاغ رسالت حسین(ع) بعد از شهادت او نداشتند. آنها در پی معرفی کردن شهادت امام علی (ع) و امام حسین (ع) به عنوان عذابی از جانب خدا بودند.(1) یزید از نسل «من لفظ فوه أکباد الاذکیاء»(2) بود. او همان شرابخواری بود که دوست و دشمن به فساد او اعتراف می کردند و حسین (ع)وجود چنین حکمرانی را برای حکومت اسلامی مایة نابودی اسلام می دانست.(3) در مقابل چنین شخصیتی و در شرایطی که سر بریدة امام حسین (ع) در مقابل چشمان زینب (س) توسط یزید مورد اهانت قرار می گیرد و مجلسیان یزید التماس و به خواری افتادن خواهر حسین (ع) را انتظار می کشیدند تا آخرین ضربة خود را به پیکر اهل بیت پیامبر بزنند، زینب با رفتاری آرام و کلامی استوار و استدلالی که نشان دهندة ایمان او به پیروزی آنان بر یزیدیان بود، خطبة تاریخی خود را – که تمام کنندة حماسه برادر در ابدیت تاریخ است، ایراد می کند.
مخاطبان حضرت زینب(س) در کوفه، مردمی بودند که با شرایط خاص خود، موقعیتی را ایجاد کرده بودند که اسلوب عاطفی، بیشتر از اسلوب برهانی و استدلالی می توانست مؤثر باشد. در مقابل، مخاطبین ایشان در مجلس ابن زیاد و یزید، با شرایطی متفاوت تر و در نتیجه، موقعیتی دیگر، اسلوب کلامی دیگری را می طلبیدند که می توان اسلوب برهان و استدلال همراه با مقداری عاطفه را مناسب با موقعیت آنها دانست. البته باید توجه داشت که این موقعیت خاص در مقابل ابن زیاد و یزید که اقتضای اسلوب جدلی و حماسی را دارد – فقط مخصوص شخصیت زینب(س) است و گرنه، چه کسی به جز دختر علی (ع) می تواند با وجود آن همه مصیبتهایی که بر او وارد شد، باز هم در مقابل زورگویانی همچون ابن زیاد و یزید، مقاومت کند و سر تسلیم و خواری فرود نیاورد و به تخطئه و شماتت یزیدیان بپردازد.

7-2) تحلیل بافت متنی خطبه ها

در اینجا، بافت متنی خطبه های حضرت زینب به ترتیب در کوفه، مجلس یزید و مجلس ابن زیاد بررسی می شود.

7-2-1) تحلیل بافت متنی خطبة حضرت زینب (س) در کوفه

در تحلیل بافت متنی خطب می توان یک بار بافت بنایی آن را بررسی کرد و یک بار، بافت ساختاری آن را که شامل ساختارهای زبانی و اسلوبی گفتمان می باشد.

7-2-1-1) تحلیل بافت بنایی خطبه

خطبة حضرت زینب(س) در کوفه، از لحاظ بافت کلی و بنایی، دارای مقدمه، متن اصلی و خاتمه بوده، همگی تسلل و اتحاد متنی دارند. مقدمة آن با حمد و ثنای خدا و صلوات بر محمد (ص) و اهل بیتش آغاز می شود. سپس متن اصلی آن با خطاب قرار دادن اهل کوفه، به اهل نیرنگ و فریب – که از بارزترین ویژگیهای کوفیان در مقابل اهل بیت پیامبر(ص) بوده است – آغاز می گردد و سپس با تشبیه اعمال آنان به اموری حسی، اعمالشان برایشان روشن می شود. در اینجا حضرت زینب(س) آنان را شایستة گریه کردن می داند؛ چرا که به قتل برگزیدة خاندان نبوت دست یازیدند. وی سپس آنان را به خاطر این کارشان نفرین می کند؛ کاری که به خاطر آن؛ به خشم خدا دچار شدند و بعد از آن هم انذار می دهد که آنان با این کار خود جگر رسول خدا را شکافتند و اگر از این کارشان آسمان هم خون ببارد، تعجبی ندارد. در پایان هم آنان را به سرنوشت نهایی کافران آگاه می سازد و اینکه خداوند در کمین آنهاست.

7-2-1-2) تحلیل بافت ساختاری خطبه

اعمال ادبی از لحاظ ساختارهای متنی، به دو قسمت ساختارهای درونی و ساختارهای بیرونی تقسیم می شوند. در ساختارهای بیرونی، الفاظ و عبارات، صور و خیال و موسیقی بررسی می شود و در ساختارهای درونی، عاطفه و فکر، مورد نظر قرار می گیرد .
همان طور که در بافت موقعیت خطبه ها اشاره شد، خطبة حضرت زینب(س) در کوفه، احتیاج به نوعی تأثیر گذاری بالا در شنوندگان داشت؛ البته تأثیرگذاری که از راه به کارگیری عاطفه باشد، نه استدلال . لذا کلیة ساختارهای اسلوبی این خطبه، متناسب با موقعیت ایراد خطبه آمده است و حضرت زینب(س) به بهترین شکل، مقتضای حال مخاطب را در خطبة خود رعایت کرده است. از ویژگیهای ساختاری این خطبه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. زیبایی چهارچوبی که معانی در آن قرار داده شده اند و هماهنگی آهنگ الفاظ و عبارات با فضایی که بر هر معنی حاکم است . «از وظایف ادیب برجسته این است که تصاویر و آهنگ الفاظ و عبارت او با جو شعوری که رسم می کند، هماهنگ باشند. » ( 6 : ص 45)
حضرت زینب(س) آنجا که می خواهد دردمند شدن رسول خدا(ص) را به خاطر شهادت حسین(ع)نشان دهد، کلام را در چارچوبی زیبا و عاطفی و تأثیر برانگیز قرار می دهد و از تعابیری چون وای بر شما ای مردم، شکافتن جگر رسول خدا، ریختن خون او و شکستن حرمت او استفاده می کند که در آن، گزینش الفاظی چون کبد، دم، حرمه، همراه با جاری شدن عبارات هم آهنگ با این جو عاطفی، به بهترین شکل، شور و هیجان درونی را بر می انگیزد.
ویلکم یا اهل الکوفة، أتدرون ای کبد لرسول الله فریتم، و ای کریمه له أبرزتم، و أی دم له سفکتم، و أی حرمه له انتهکتم؟(4)
در مقابل هنگامی که می خواهد زشت بودن و شدت عمل مردم در به شهادت رساندن حسین(ع) را توصیف کند، از کلماتی همچون صلعاء، عنقاء، سوداء، فقماء،خرقاء، شوهاء – که آهنگ حروف آنها نوعی خشونت و تنفر را در گوش ایجاد می کند- استفاده می کند.
و لقد جئتم بها صلعاء، عنقاء، سوداء فقماء، خرقاء، شوها کطلاع الارض. (5)
2. برجسته سازی جملات کوتاه که دارای نوعی آهنگ درونی اند. این گونه جملات در تأثیرگذاری نقش مهمی را ایفا می کنند.
لقد خاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصفقه .(6)
و انّی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه، و معدن الرساله و سید شباب أهل الجنه و ملاذ خیرتکم و مفزع نازلتکم و منار محجتکم، و مدره سنتکم.(7)
استفاده از این اسلوب در سوره های مکی قرآن به خوبی نمایان است.
2. تکرار کلمات هم آهنگ که از نظر معنایی، دارای نزدیکی اند . این اسلوب نیز در تأثیرگذاری عاطفی مؤثر است.
و هل فیکم الا الصلف و النطف و الکذب و الشنف؟(8)
و لقد جئتم بها صلعاء، عنقاء، سوداء، فقماء، خرقاء، شوهاء، کطلاع الارض.
4. جملات دعایی و نفرین که تأثیر بسزایی در برانگیختن عاطفه مخاطبان دارد.
فلا رقعت الدمعه، و لا هدأت الرنه.(9)
بعداً لکم و سحقاً.(10)
5. جملات ندایی و طلبی که وجدان انسانها را خطاب قرار می دهند.
یا أهل الکوفه، یا أهل اختر و الغدر. (11)
ویلکم یا اهل الکوفه .(12)
أی والله فابکوا کثیراً اضحکوا قلیلاً.(13)
6. وجود صور خیال که به خطبه زیبایی افزون تری می بخشد و در نتیجة، به تأثیر بیشتر آن کمک می کند. به کارگیری معانی مجرد، بدون صور خیال، از تأثیر متن ادبی می کاهد. ( 6: ص 149) قرآن به بهترین شکل از صور خیال برای تأثیر بیشتر معانی استفاده کرده است. «مثلهم کمثل الذی استوقد ناراً فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون .»(بقره(2)/17) «و لا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً.» (نحل (16)/91) حضرت زینب(س) نیز با به کارگیری اسلوب قرآنی، به استفاده از صور خیالی- که عناصر خود را از واقعیت می گیرند – پرداخته است.

تشبیه:

مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً ....(14)
او کمرعی علی دمنه أو کفضه علی ملحوده.(15)

استعاره:

خاتم النبوه، معدن الرساله، منار محجتکم.(16)
ضربت علیکم الذله و المسکنه.(17)
أعجبتم أن أمطرت الساء دماً.(18)
7. استفاده از اسلوب انذار.
ما قدمت لکم أن سخط الله علیکم و فی العذاب أنتم خالدون.(19)
بؤتم بغضب من الله.(20)
ویلکم یاأهل الکوفه.
لعذاب الاخره اخزی و انتم لا تنظرون.(21)
أن ربکم لبالمرصاد.(22)
8. به کارگیری اسم نکره، برای نشان دادن شدت عمل و استفاده از تقدیم و تأخیرهای بلاغی، برای هماهنگی پایان جملات و آهنگین کردن آنها که خود در افزودن بر تأثیر خطبه، مؤثر است.
«بؤتم بغصب من الله. » غضب نکره است و در بلاغت عربی، «یکی از کاربردهای بلاغی اسم نکره نشان دادن شدت و بزرگی چیزی است. » (16: ص 121)
«أتدرون أی کبد لرسول الله فریتم و أی کریمه له أبرزتم و أی دم له سفکتم و أی حرمه له انتهکتم. » در اینجا برای هماهنگی آهنگ، کلمات کبد، کریمه، دم و حرمه- که همگی مفعول اند- مقدم شده اند. از منظر بلاغت عربی، یکی از دلایل تقدیم و تأخیرها، ایجاد هماهنگی در موسیقی آخر جملات است. (همان: ص 154)
9. استفاده از کلماتی که خود به تنهایی، برانگیزانندة عاطفه اند. در تحلیل نشانة معنا شناختی گفتمان، یکی از ابعادی که در برانگیختن عاطفه مؤثر است، وجود کلماتی است که خود به تنهایی بار عاطفی دارند. (7: ص 144)در خطبة حضرت زینب(س) در کوفه کلماتی همچون: البکاء، الدمعه، الرنه، دم، به تنهایی دارای بار عاطفی اند.
10. برجسته بودن عنصر عاطفه به عنوان عاملی تأثیرگذار که خطبة حضرت زینب(س) در کوفه، اقتضای آن را دارد.
یکی از مهم ترین ابعادی که در تحلیل ساختارهای درونی گفتمان، مورد توجه قرار می گیرد، عنصر عاطفه است. «در واقع عواطف همچون عطری هستند که در سرتاسر گفتمان پخش می شوند و فضای آن را با بوی ملایم یا تند خود تحت تأثیر قرار می دهند. » (همان: ص 137) در بررسی ابعاد عاطفی خطبة حضرت زینب(س) در کوفه، همین بس که کلیة ساختارهای بیرونی این خطبه، همچون الفاظ و عبارات، صور خیال، موسیقی و آهنگ موجود در متن – همان طور که به آنها اشاره شد- نمود و نتیجه ای از این عاطفة سرشارند. شاید همان فریاد دردناک و لرزه برانداز آن حضرت و خطاب او به اهل کوفه، با عنوان اهل نیرنگ و فریب(23) که یاد آور فریادهای « یا أشباه الرجال و لا رجال» ( 8: ص 71 ) پدر بزرگوارشان امیرالمؤمنین است- بتوان به عنوان نقطة اوج این عاطفه دانست.

7-2-2-) تحلیل بافت متنی خطبة حضرت زینب(س) در مجلس ابن زیاد

خطبة ایشان در مجلس ابن زیاد، در قالب گفتگو و در چند جمله میان حضرت و ابن زیاد شکل گرفته است. از ویژگیهای بافت متنی این خطبه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. استفاده از الفاظ ساده و استوار و عباراتی غیر آهنگین که نشان از صبر و بردباری فراوان حضرت زینب دارد. ایشان در جواب ابن زیاد که از او سوال کرد:
نظرت در مورد آنچه خداوند بر سر برادرت و پدرت آورد چیست ؟ با آرامشی خاص و کلامی ساده و استوار و آهنگی آرام، فرمود: «ما رأیت الا جمیلاً . هولاء قوم کتب الله علیهم القتل، فبرزو الی مضاجعهم....»(24)
2. به کارگیری اسلوب بلاغی «القول بالموجب»که یک نوع آن عبارت است از اثبات صفتی برای چیزی یا شخصی و آوردن حکمی بر اساس آن که خود باعث نفی آن صفت از فرد مقابل می شود. این اسلوب به زیبایی در قرآن آمده است.
«یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاعزّ منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین.»
(منافقون(63)/8) در این آیه، منافقان خود را عزیز مؤمنان را ذلیل می دانند و در مقابل، خداوند بدون اینکه بگوید منافقان عزیز نیستند، عزت را مختص به خود و رسولش و مؤمنان می داند و در واقع، با به کار بردن جملة مثبت، عزت را از منافقان نفی می کند(16: ص 337) حضرت زینب(س) هم آنجا که ابن زیاد در خطاب به او، خدا را شکر می کند که آنها را رسوا کرد، با به کارگیری این اسلوب می گوید: «خداوند را سپاس می گویم که ما را با (انتخاب)پیامبر (از میان ما) گرامی داشت و از پلیدی پاک و تطهیر کرد. تنها فاسق است که رسوا می شود و دروغگو است که تکذیب می شود و ما هیچ یک از این دو گروه نیستیم .»حضرت زینب در اینجا به زیبایی، کلام ابن زیاد را از اهل بیت، نفی می کند و به صورت غیر مستقیم، آنرا به خود ابن زیاد نسبت می دهد.

7-2-3) تحلیل بافت متنی خطبة حضرت زینب(س) در مجلس یزید

در این خطبه نیز همانند خطبة ایشان در میان مردم کوفه، می توان بافت متنی آن را به دو قسمت بافت کلی یا بنایی و بافت ساختاری تقسیم کرد.

7-2-3-1) تحلیل بافت بنایی خطبة حضرت زینب(س) در مجلس یزید

این خطبه با حمد و سپاس خدا و صلوات بر محمد(ص) و اهل بیتش آغاز می شود. حضرت زینب(س) در جای جای این خطبه، با زیبایی و موقعیت شناسی بسیار عالی و با استشهاد به آیات الاهی، یکی پس از دیگری، گمانه زنی های یزید مبنی بر پیروزی بر اهل بیت و تلاش او را برای تحریف واقعة کربلا، باطل می کند. شاید بتوان متن اصلی خطبه را به چند بخش یا مرحله تقسیم کرد: در مرحلة اول به اقدام یزید در بی احترامی به وحی الاهی که آن را قبل از خطبة آن حضرت به صورت ابیاتی زمزمه کرد –جواب می دهد و با استشهاد به آیة قرآن آن کار را نتیجة گناهان بسیاری می داند که یزید مرتکب شده و به بی احترامی به آیات الاهی انجامیده است.
در مرحله دوم، حضرت زینب به مقابله با غرور و تکبر یزید می پردازد. یزیدی که به خاطر اسیر کردن دختران رسول و روی آوردن ظاهری دنیا به او و پیروزی ظاهری در جنگ، گمان می کند که خداوند او را عزیز دانسته و خاندان اهل بیت را ذلیل کرده است. در اینجا هم حضرت زینب با استشهاد به آیات الاهی می گوید: روی آوردن دنیا به امثال شماها از روی سنت املاء الاهی است که به کافران مهلت می دهد.
حضرت زینب(س) در مرحلة سوم، به یادآوری اصل و نسب اهل بیت و اصل و نسب بنی امیه می پردازد و یزید را توبیخ و سرزنش می کند که چرا دختران رسول خدا را در بند کرده، در حالی که پدران او به لطف رسول اکرم(ص) بعد از فتح مکه، آزاد شدند.
ایشان در مرحلة چهارم، به این نکته می پردازد که آنچه را یزید انجام داد، نتیجة اصل و نسب او هست؛ چرا که او فرزند همان هند جگرخوار معروف است.
در مرحلة پنجم، به باطل کردن ظن و گمان یزید می پردازد که در اشعاری که قبل از خطبه خواند، پدران خود را به مشاهدة پیروزی او و انتقامش از خاندان رسول دعوت کرد؛ ولی حضرت زینب(س) می گوید نه تنها آنها بر نمی گردند، بلکه تو نیز به زودی به همان جهنمی که آنها وارد شده اند، وارد می شوی.
در مرحلة ششم، با اعتماد به وعدة الاهی، نتیجة عملکرد یزید را به خودش بر می گرداند و می فرماید: ای یزید، تو با به شهادت رسانیدن حسین (ع) تنها به خودت ضربه زده ای؛ چرا که حسین (ع) در راه خدا کشته شد و شهیدان در راه خدا هم زنده اند و نزد او روزی داده می شوند؛ ولی تو می مانی و این عمل زشتت و سرو کارت با خداوند و رسول(ص) است و باید جوابگوی آنان باشی .
در مرحلة هفتم، حضرت زینب به بلندی جایگاه خود نسبت به یزید اشاره می کند که او همیشه یزید را در هر حالی که باشد، کوچک و پست می شمارد .
و مرحلة آخر اشاره به اینکه یزید اگر تمام تلاشهای خود را به کار بگیرد، نمی تواند یاد و خاطرة کربلا و کربلائیان را از صحنة روزگار محو کند. در پایان هم با حمد و سپاس بر خداوند – که به اولین خاندان آنها عزت و به آخرین آنها شهادت عطا کرد- خطبه را به پایان می برد.

7-2-3-2) تحلیل بافت ساختاری خطبة حضرت زینب (س) در مجلس یزید

همان طور که در بافت موقعیتی خطبه ها اشاره شد، خطبة حضرت زینب(س) در مجلس یزید، به دلیل موقعیت خاص آن، اقتضای اسلوبی استدلالی و برهانی را داشت .
بررسی بافت متنی این خطبة، به خوبی، نشان می دهد که حضرت زینب(س) با موقعیت شناسی ویژة خود و به کارگیری اسلوبی متناسب با شرایط، توانست رسالت خود را به بهترین شکل به انجام برساند. از ویژگیهای ساختاری این خطبه می توان به موارد زیر اشاره کرد.
1. چهار چوبی ساده ولی استوار که درآن، الفاظ و عبارات همراه با موسیقی آرام در حرکت اند. به کارگیری این اسلوب بدان جهت است که موقعیت خطبة ایشان، برهان و استدلال را اقتضا می کند و در اسلوب برهانی، الفاظ و عبارات ساده و با آهنگی آرام به کار می روند.
أظننت یا یزید، حین أخذت علینا أقطار الارض و آفاق السماء، فأصبحنا نساق کما تساق الاماء، ان بنا علی الله هواناً، و بک علیه کرامه ؟(25)
2. برجسته ساختن جملات آهنگین در مواقع خاص. به عنوان مثال، آنجا که حضرت زینب می خواهد شدت تعجب خود را از کشته شدن پیروان خداوند توسط پیروان شیطان و آلوده شدن دستان به خون آنها و خون چکان شدن دهانها از گوشت آنها و خورده شدن جثه های پاکشان توسط گرکها در بیابان و پاره پاره شدنشان توسط کفتارها ... بیان کند، از عباراتی آهنگین – که با معانی تناسب دارند- استفاده می کند.
الا فالعجب کل العجب، لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء . فهذه الایدی تنطف من دماءنا و الافواه تتحلب من لحومنا و تلک الجثث الطواهر الزواکی تنتابها العواسل و تعفرها أمهات الفراعل و .(26)
یا در جایی دیگر آن گاه که می خواهد تأکید کند که تو ای یزید، هرگز نخواهی توانست یاد ما را پاک کنی و اینکه روزگار تو اندک است، از جملات مداوم با آهنگی کوبنده استفاده می کند.
فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا و لاتدرک أمدنا و لا ترحض عنک عارها. و هل رأیک الا فند و أیامک الا عدد، و جمعک الا بدد؟(27)
یا آنجا که با استفهامهای انکاری پی در پی، از یزید می پرسد که آیا گمان می کنی که الان که ما را همچون کنیزکان اسیر کرده ای و دنیا به تو روی آورده، دیگر تو نزد خدا عزیز و ما ذلیل هستیم و بعد یک دفعه با فریاد کوبنده «مهلا مهلا لا تطش جهلا»(28) یزید را از خواب خوش بیدار و متوجه آیات خداوند متعال می کند .
3. کاهش صور خیالی همچون تشبیه و استعاره، نسبت به خطبة ایشان در میان مردم کوفه .
4. روش استدلالی و برهانی به جای روش تأثیر گذاری عاطفی .
حضرت زینب(س) استشهاد به آیات قرآن و توجه کردن به گذشتة تاریخی اهل بیت و بنی امیه را مرکز اصلی استدلالات خود قرار می دهد؛ چرا که اگر چه یزید و اصحاب او به قتل فرزند رسول خدا دست یازیدند، ولی بهانة آنها در ظاهر، خارج شدن حسین (ع) و یارانش از دین محمد(ص) بود؛ همان طور که این اقدام را عذابی از جانب خداوند بر اهل بیت و عزتی برای بنی امیه می دانستند. پس حضرت زینب(س) در مواردی چند، تهمتها و دسیسه های آنها رابا موقعیت سنجی باطل می کند که برای مثال، به دو نمونه اشاره می شود.
- آنجاکه یزید وحی خدا را مورد تمسخر قرار می دهد، حضرت زینب با استشهاد به آیة 10 سوره روم که می فرماید «سرانجام کار آنان که بسیار به اعمال زشت و کردار بد پرداختند، این شد که آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند.» تمسخر آیات الاهی را نتیجة طبیعی زیادی گناهان او می داند.
اشاره به اصل و نسب که پدرانش آزادشدگان رسول الله(ص) بودند و پدرش معاویه که فرزند هند جگر خوار بود و در مقابل ذکر اصل و نسب اهل بیت (ع) که به رسول االله(ص) بر می گردد و حسین (ع) که پیامبر او را سید شباب اهل الجنه خوانده است و الان یزید با این اصل و نسب، سرور جوانان بهشتی را به جرم خروج از دین، به شهادت می رساند!! «أمن العدل یا ابن الطلقاء، تخدیرک حرائرک و اماءک و سوقک بنات رسول الله(ص) سبایا؟»(29) «کیف ترتجی مراقبه ابن من لفظ فوه أکباد الا زکیاء و نبت لحمه من دماء الشهداء ؟»(30) « ....منتحیاً علی ثنایا أبی عبدالله، سید شباب اهل الجنه تنکتها بمخصرتک »(31)

7-3) تأثیر خطبه های حضرت زینب(س)

با توجه به تمام ساختارهای متنی و غیر متنی که به آن اشاره شد، می توان گفت که این خطبه ها دارای تأثیر عمیقی بوده اند. در بررسی تأثیرات این خطبه ها، می توان به نقش مهم و غیر قابل انکار آنها در بیان رسالت کربلا و جلوگیری از تحریف آن توسط یزیدیان اشاره کرد. ولی برای درک بیشتر این تأثیرات، می توان به روایات و کلام برخی از مورخین مسلمان و حتی غیر مسلمان استناد کرد.
بعد از به اتمام رسیدن خطبة حضرت در کوفه، راوی می گوید: « به خدا قسم، در این هنگام، مردم را دیدم که سرگردان، گریه و زاری می کردند در حالی که انگشتان خود را از شدت گریه در دهان کرده اند. و در کنار خود پیرمردی را یافتم که گریه می کرد؛ در حالی که محاسن او از اشکان چشمش خیس شده بود و او با خود می گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! پیرانتان بهترین پیران و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلها، که خوار و مغلوب نمی شوند» . (11: ص 174)
در مورد تأثیر خطبة ایشان در مجلس ابن زیاد و یزید، مورخان آن را از عوامل مهم سقوط حکومت بنی امیه دانسته اند. کورت فریشر در کتاب خود با نام امام حسین و ایران، در مورد خطبة ایشان در مجلس یزید می نویسد: «هنوز صحبت زینب، دختر علی بن ابی طالب، تمام نشده بود و کسانی که در مجلس یزید بن معاویه حضور داشتند، به دقت، سخنان آن زن را می شنیدند و از شجاعت وی حیرت می کردند. تا آن روز کسی جرئت نکرده بود که آن طور صریح و بدون پرده، ظلم و فسق و رشوه خواری دستگاه خلافت یزیدبن معاویه را روبه رو، با حضور عده ای زیاد شاهد و مستمع با او بگوید.» (10: ص 520)
سپس در مورد تأثیر این خطبه می گوید: «نطق زینب(س)، دختر علی بن ابی طالب، طوری حکومت اموی را متزلزل کرد که حتی در زمان خود یزیدبن معاویه مردم مدینه، یعنی مردم همان شهری که اسلام از آنجا قوت گرفت و توسعه به هم رسانید، بر ضد حکومت اموی شورش کردند.... سه نفر که هر سه علمدار شورش علیه حکومت اموی شدند، آن روز در مجلس یزید حضور داشتند. یکی از آنها فضل بن عباس بن ربیعه بود که بعد از مراجعت به مدینه، علم شورش را بر افراشت و کشته شد. دیگری عبدالله بن زبیر بود که بعد از شورش فضل بن عباس بن ربیعه در مدینه و کشته شدن او، در مکه شروع به طغیان کرد و مردم مکه را علیه یزید بن معاویه شورانید... سومین شخص مختار بن ابی عبیده ثقفی بود و می توان گفت که آن سه نفر اگر آن روز در مجلس یزید حضور نداشتند و نطق زینب را نمی شنیدند، مبادرت به شورش نمی کردند. اگر چه شورش مختار بن ابو عبیدة ثقفی بعد از مرگ یزیدبن معاویه آغاز شد، ولی باز آن مرد تحت تأثیر نطق زینب قرار گرفت.»(همان : ص 524) اسد حیدر می گوید: «زینب یزید را به گونه ای خطاب قرار داد که او را از آن خونسردی ظاهری بیرون کشید و او همچون بنده ای گناهکار بود که در دست بانوی بزرگوار است و مورد سرزنش و ملامت قرار می گیرد.» ( 2: ص 347)

نتیجه گیری

تحلیل گفتمان ادبی همچون دیگر شاخه های آن در دهه های اخیر، مورد توجه زیادی قرار گرفته است. در این روش، متون ادبی از دو جنبة بافت متن و بافت موقعیت بررسی می شوند. تحلیل گفتمان ادبی خطبه های حضرت زینب(س) با بررسی این دو بافت، به خوبی، شمه هایی از فصاحت و بلاغت کلام ایشان را نشان می دهد. خطبه های ایشان از یک سو، با استفاده از اسالیب و مفاهیم قرآنی و به کارگیری اصول زیباشناسانه و هماهنگی بین متنی و از سوی دیگر، با هماهنگی که میان دو بافت متنی و موقعیتی آنها وجود دارد، توانسته اند به بهترین شکل، فصاحت و بلاغت زینبی را نشان دهند. ایشان در خطبة خود در میان مردم کوفه،‌ با برجسته سازیهای عاطفی – که متناسب با فضای حاکم بر مخاطبان بود- توانست بیشترین تأثیرات را در اهل کوفه به جای بگذارد. در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید، در حالی که بیشترین مصیبتها بر اهل بیت وارد شده بود و کسی را یارای مقابله با یزیدیان نبود، با به کارگیری اسلوب برهانی و استدلالی و تخطئه کردن ابن زیاد و یزید، توانست تأثیرشگرفی را در طول تاریخ بر جای بگذارد و رسالت برادر را به بهترین شیوة ممکن، به انجام برساند.

پی نوشتها

* استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه تربیت مدرس.
** کارشناس ارشد ادبیات عربی دانشگاه تربیت مدرس.
1. در مجلس ابن زیاد، او خطاب به حضرت زینب(س) گفت: الحمدالله الذی فصحکم و قتلکم و اکذب أحدوثتکم: سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و دروغتان را ثابت کرد. 11: ص176
2. حضرت زینب(س) در خطبه خود در مجلس یزید، او را «ابن من لفظ فوه أکباد الازکیاء» خواند؛ یعنی: پسر کسی که جگر پاک ترین بندگان خدا را درید.(همان)
3. و علی الإسلام السلام؛ إذا قد بلیت الامه براع مثل یزید. (13: ص30)
4. وای بر شما ای اهل کوفه، آیا می دانید چه جگری از رسول خدا شکافتید؟ و آیا می دانید کدام دختر او را مورد تماشای دیگران قرار دادید؟ و چه خونی از او بر زمین ریختید و چه حرمتی از او دریدید؟
5. کار زشت و ناشایستی انجام دادید و جنایت بزرگی کردید و ظلم و ستمی عظیم به بزرگی زمین و آسمانها مرتکب شدید.
6. کوشش شما به ناامیدی کشید و دستهای شما از رحمت خدا کوتاه شد و معامله شما موجب خسران و زیان شما گردید.
7. و چگونه می توانید بشورید و پاک کنید قتل پسر پیامبر خاتم و معدن رسالت و سید جوانان اهل بهشت را آن کسی که پناهگاه نیکان شما و جایگاه امن در بلاهای سخت و پرچم حجت شما و زبان سنت در میان شما بود.
8. در میان شما جز خودستایی و فساد و سینه های پر از کینه نیست.
9. هرگز آب دیدگانتان فرو نایستد و ناله هایتان ساکت نشود.
10. دور باشید از رحمت خدا و هلاکت برای شما باد.
11. ای مردم کوفه، ای صاحبان مکر و خدعه.
12. وای بر شما ای مردم کوفه.
13. آری، به خدا قسم که بسیار گریه کنید و بسیار کم بخندید.
14. مثل شما مثل زنی است که رشته های خود را به استواری می بافد و سپس از هم باز می کند.
15. شما مانند گیاهان مزبله هستید که قابل خوردن نیستند و مانند نقره ای هستید که زینت قبورید.
16. خاتم و معدن رسالت، آن کسی که در گرفتاریها پناهگاه شما و در مقام مجادله با دشمنان راهنمای شما بود.
17. ذلت و بیچارگی شما را احاطه کرده است.
18. آیا تعجب می کنید که آسمان خون ببارد.
19. چه زاد و توشه زشتی برای خود در عالم فراهم نمودید که موجب غضب خدا گردید و عذاب جاویدان برای شما آماده شد.
20. همانا به غضب خدا دچار شدید.
21. بدون شک، عذاب آخرت سخت تر و خوار کننده تر است. و در آن روز مهلت داده نمی شوید.
22. پروردگار شما در کمین است.
23. یا أهل الکوفه، یا أهل الختر و الغدر.
24. به جز زیبایی ندیدم. آنان قومی بودند که خدا کشته شدن را بر آنان نوشته بود، پس به سوی آرامگاههای خود رفتند.
25. ای یزید، آن گاه که راههای زمین و آسمان را به روی ما بستی و ما را همانند اسیران، به گردش درآوردی پنداشتی که خداوند تو را عزیز و ما را خوار و ذلیل ساخته است؟
26. بسی جای شگفتی و تعجب است که حزب خدا به دست حزب شیطان کشته شود. خون ما از پنجه های شما می چکدو پاره های گوشت بدن ما از دهانهای شما می ریزد و آن جثه های پاک را گرگها و کفتارهای بیابان می درند.
27. به خدا سوگند، یاد ما را از دلها و وحی ما را محو نتوانی کرد و به جلال ما هرگز نخواهی رسید و نمی توانی لکه ننگ این ستم را پاک کنی. رأی و نظر تو بی اعتبار و زمان دولت تو اندک و اجتماع تو به پریشانی و نابودی خواهد کشید.
28. اندکی آهسته و آرام تر.
29. ای پسر آزاد شده جد بزرگوار ما، آیا از عدل است که تو زنان و کنیزکان خود را در پرده بنشانی و پرده نشینان رسول خدا(ص) را این طرف و آن طرف برانی؟
30. در حالی که با چوب دستی بر لب و دهان ابا عبدالله سید جوانان اهل بهشت، می زنی.

منابع
1. آقا گل زاده، فردوس. مقایسه و نقد رویکردهای تحلیل کلام و تحلل کلام انتقادی در تولید و درک متن. رسالة دکتری زبان شناسی همگانی. تهران : دانشگاه تربیت مدرس. 1381ش.
2. اسد، حیدر. مع الحسین فی نهضته.
3. بهرامپور، شعبانعلی. درآمدی بر تحلیل گفتمان . تهران : انتشارات فرهنگ گفتمان، 1379ش .
4. حفنی، حسین. تحلیل الخطاب . المؤتمر العلمی الثالث، تحلیل الخطاب العربی( بحوث مختاره). عمان: جامعه فیلادلفیا.
5. روزنامة توسعه. دربارة تحلیل گفتمان.1380/9/6.
6. سید قطب. النقد الادبی اصوله و مناهجه . دارالشرق، 2006م .
7. شعیری، محمد رضا. نشانة معنا شناختی گفتمان . تهران : سمت، 1385 ش .
8. الصالح، صبحی . نهج البلاغه . قم: منشورات دارالهجره.
9. فرکلاک، نورمن. تحلیل انتقادی گفتمان . ترجمة فاطمه شایسته پیران و دیگران. تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز تحقیقات و رسانه ها، 1379ش .
10. فریشلر، کورت . امام حسین و ایران . ترجمة ذبیح الله منصوری . تهران : انتشارات جاویدان، 1362ش.
11. القزوینی، عبدالحسین. صناعه الخطابه. بیروت : مؤسسه البلاغه، 1988م .
12. محدثی،جواد . پیام های عاشورا. قم: تحسین، 1381 ش .
13. مطهری، مرتضی . حماسة حسینی، ج 3، تهران : انتشارات صدرا، 1366ش .
14. مک دائل دایان. مقدمه ای بر نظریه های گفتمان . ترجمة حسینعلی نوذری، تهران : انتشارات فرهنگ گفتمان، 1380ش .
15. میلز، سارا. گفتمان . ترجمة فتاح محمدی . زنجان: نشر هزارة سوم، 1382ش .
16. الهاشمی، احمد. جواهر البلاغه، نشر الهام، 1379 ش.

منبع:فصلنامه سفینه شماره 22

دوشنبه 29/9/1389 - 0:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته