• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 4
زمان آخرین مطلب : 3751روز قبل
تغذیه و تناسب اندام

کافئین مادهٔ شیمیایی و خوردنی‌ای است که در مواد محتلفی مثل چای، قهوه و شکلات وجود دارد. کافئین چیزی است که خیلی از ما بطور معمول در روز مصرف می‌کنیم.

۱.بین ۱۰ تا ۲۰ گرم کافئین می‌تواند موجب مرگ افراد شود. این میزان برابر است با ۶۰۴۹ گالن قهوه.

۲. قهوه‌های تیره‌تر کافئین کمتری نسبت به قهوه‌های روشن دارند.

۳. قهوه بطور معمول ۳ برابر چای و نوشابه کافئین دارد.

۴. حساسیت به کافئین ارثی و ژنتیکی است.

۵. بعضی از گل‌ها دارای شهدهایی هستند که حاوی میزان کمی کافئین است. این شهدها باعث می‌شوند که حشرات باز هم به سمت آن گل‎ها بروند. همچنین تحقیقات نشان می‌دهند که کافئین به بهبود و افزایش حافظهٔ بلندمدت زنبورها کمک می‌کند.

۶. مصرف متعادل کافئین در روز ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلی گرم است. مقادیر بالاتر از ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلی گرم زیاد و سنگین تلقی شده و منجر به بی‌خوابی، تحریک پذیری و ضربان قلب شدید می‌شود.

۷. در سراسر جهان ۹۰٪ از بزرگسالان به نحوی کافئین مصرف می‌کنند.

۸. فنلاند بیشترین میزان کافئین را نسبت به دیگر کشورها مصرف می‌کند. یعنی به طور متوسط ۴۰۰ میلی گرم در روز. پس از فنلاند نیز سوئد، دانمارک، نروژ، بلژیک، هلند، آلمان، اتریش، سوئیس و فرانسه قراردارند.

۹. زنان قهوه را ۲۵٪ سریع‌تر از مردان متابولیزه می‌کنند.

۱۰. اسم علمی کافئین 1.3.7-trimethylxanthine است.

۱۱. کافئین خالص، یک پودر تلخ و سفید و به شدت سمی است.

۱۲. کافئین بعد از ۱۵ تا ۲۰ دقیقه شروع به تاثیرگذاری می‌کند و اثرات آن معمولا ۸ تا ۱۴ ساعت ادامه پیدا می‌کنند. البته این میزان به جنسیت، سن، وزن و حتی نژاد افراد بستگی دارد.

۱۳. بجز قهوه و چای حدود ۶۰ گیاه دیگر هم هستند که حاوی کافئین‌اند.

۱۴. کافئین فعالیت سیستم گوارشی را افزایش می‌دهد و همچنین بسیار اسیدی است؛ یعنی ۲ چیزی که ریسک ابتلا به اسهال را افزایش می‌دهند.

۱۵. کافئین اولین بار در سال ۱۸۱۹ با همکاری یک دانشمند و نویسندهٔ آلمانی کشف شد.

۱۶. مصرف حدودا ۲۵۰ میلی گرم کافئین در طول روز، که برابر با حدود ۲ تا ۳ فنجان قهوه است، هشیاری را افزایش داده، تمرکز را بهبود می‌بخشد، استرس را از بین می‌برد و حتی ممکن است باعث افزاشی طول عمر و کاهش خطر ابتلا به نارسایی قلبی نیز بشود.

۱۷. مصرف قهوه ریسک ابتلا به دیابت نوع ۲ و بیماری‌های قلبی را کاهش می‌دهد.

۱۸. کسانی که سیگار می‌کشند کافئین را ۵۰٪ سریعتر از کسانی که سیگار نمی‌کشند متابولیزه می‌کنند.

۱۹. ۱ گرم کافئین ( برابر با ۶ فنجان قهوهٔ غلیظ) می‌تواند باعث بی خوابی، بی قراری، زنگ زدن گوش‌ها، گیجی، لرزیدن، ضربان قلب نامنظم، تب، استفراغ و اسهال شود. مسمومیت شدید همچنین ممکن است باعث تهوع، تشنج و خونریزی گوارشی شود.

۲۰. نوشیدنی‌های انرژی‌زا تقریبا نصف یک فنجان قهوه( گاهی کمتر) کافئین دارند.

۲۱. از میان شغل‌هایی که بیشترین میزان مصرف کافئین را دارند می‌توان؛ دانمشندان/تکنسین‌های آزمایشگاه، بازاریابان، مدیران آموزشی، ویراستارها/نویسندگان، پزشکان، تهیه کنندگان غذا، پروفسورها و متخصصان مالی را نام برد.

۲۲. مطالعات نشان می‌دهند که قهوه می‌تواند به مبارزه با افسردگی کمک کند. هرچند مصرف بیش از حد کافئین، یعنی مصرف بیش از۴۰۰ میلی گرم در روز، ریسک ابتلا به افسردگی را افزایش می‌دهد.

۲۳. با اینکه شکلات کمتر از ۱۰ میلی گرم کافئین دارد، اما هرچه شکلات‌ تلخ‌تر باشد کافئین بیشتری دارد.

۲۴. کافئین می‌تواند به میزان کمی باعث افزایش سطح متابولیسم شود، اما شواهد کافی برای نشان دادن تاثیر آن در کاهش وزن وجود ندارد.

منبع : simotch

چهارشنبه 29/6/1396 - 21:15
آموزش و تحقيقات

این مدار را فقط با چند صد تومان ودر عرض مدت کمی می توانید درست کنید وقیمت بازاری آن (با 2 سلف کمتر) 4 هزار تا 5 هزارتومان میباشد.

منبع 

جمعه 20/10/1392 - 18:45
آموزش و تحقيقات

فرستندهای نوری فرستنده اپتیک

دیود نورگسیل(led:(ledیک دید پیوندی است که ازفسفیدآرسنادگالیوم مرکب نیمه هادی ساخته شده است.لدهای که به عنوان فیبرنوری مورداستفاده قرارمی گیرنداشعه مادون قرمزباطول موجnm850 )0.85um)ازخودبیرون می دهند.سیگنالهای مدوله شده کدپالس pcmازکدگذار،جریان مورداستفادهرابه ورودی آن تامین می کند.سپسledمعادل همان مقدارجریان دریافتی،یک ردیف پالس مادون قرمزراجهت ارسال درطول فیبراز خود تولیدمی کند.پخش طیفی طول موج درخروجی درحدود30الیnm40است.

لدهایکی ازمنابه ارزان جهت تولیدنور می باشندکه معمولابه دلیل شدت کم خروجی انها،فقت بافیبرهای چندحالته به کارمی روندوهمچنین درسیستمهای دیجیتالی بانرخ پایین انتقال بیت (درحدود30مگابیت درثانیه)که درآن پراکندگی پالسهای خروجی کمتراست،می توان ازledاستفاده نمود.

باقراردادن یک لنزبین ledوفیبرنوری انتقال انرژی بین آنها بهبودمی یابد.

نویسنده محمدعلی میرمحمدی

http://proton.rozblog.com/PROTON/107منبع

جمعه 20/10/1392 - 18:42
دانستنی های علمی
 

 

 هنگام خواندن مطلبی یادیدن چیزی شایدبه تصویریا...برخوردکنیدکه ندانیدمنشااصلی آن چیست!حالادرادامه شمامی توانیدبه برخی ازجواب سوالتان دست یابید!
اسبها قادرند در حالت ایستاده بخوابند.
کانگروها قادرند ۳ متر به سمت بالا و ۸ متر به سمت جلو بپرند.
قلب میگو در سر آن واقع است.
گونه ای از خرگوش قادر است ۱۲ ساعت پس از تولد جفت گیری کند.
دارکوب ها قادرند ۲۰ بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند.
سالانه ۵۰۰ فیلم در امریکا و ۸۰۰ فیلم در هند ساخته میگردد.
آدولف هیتلر گیاهخوار بوده است.
تمامی پستانداران به استثنای انسان و میمون کور رنگ میباشند.
عمر تمساح بیش از ۱۰۰ سال میباشد.
تمام قوهای کشور انگلیس جزو دارایی های ملکه انگلیس میباشند.
موریانه ها قادرند تا ۲ روز زیر آب زنده بمانند.
مزه سیب، پیاز و سیب زمینی یکسان میباشد.و تنها بواسطه بوی آنهاست که طعم های متفاوتی می یابند.
فیلها قادرند روزانه ۶۰ گالن آب و ۲۵۰ کیلو گرم یونجه مصرف کنند.
جغدها قادر به حرکت دادن چشمان خود در کاسه چشم نمیباشند.
۸۰ درصد امواج مایکرو ویو تلفنهای همراه بوسیله سر جذب میگردد.
قد فضانوردان هنگامی که در فضا هستند ۵ تا ۷ سانتی متر بلنتر میگردد.
بلژیک تنها کشوری است که فیلمهای غیر اخلاقی را سانسور نمیکند.
جلیغه ضد گلوله، برف پاک کن شیشه خودرو و پرینتر لیزری همگی اختراعات زنان میباشند.
موز پر مصرف ترین میوه کشور امریکا میباشد.
درتمام انسانهای کره زمین ۹۹٫۹ % شباهت ژنتیکی وجود دارد.
۹۸٫۵ % از ژنهای انسان و شامپانزه یکسان میباشند.
قلب انسان بطور متوسط ۱۰۰ هزار بار در سال میتپد.
لئوناردو داوینچی مخترع قیچی میباشد.
سطح شهر مکزیک سالانه ۲۵ سانتی متر نشست میکند.
۵۰ %جمعیت جهان هیچگاه در طول حیات خود از تلفن استفاده نکرده اند.
در هر ۵ ثانیه یک کامپیوتر در سطح جهان به ویروس آلوده میگردد.
ظروف پلاستیکی ۵۰ هزار سال طول میکشد تا در طبیعت شروع به تجزیه شدن کنند.
اغلب مارها دارای ۶ ردیف دندان میباشند.
۹۰% سم مارها از پروتئین تشکیل یافته است.
جمعه 20/10/1392 - 18:38
دعا و زیارت

نخستین وحی به پیامبر صلی الله علیه و سلم پس از دوره فترت در اول شوال سال یكم بعثت

 

نویسنده «الرحیق المختوم» می‌نویسد:

راجع به مدت زمان فترت وحی، علمای اسلامی نظرات و اقوال مختلفی دارند. صحیح آن است که چند روزی بیش نبوده است؛ چنانکه روایت ابن سعد از ابن عباس بر آن دلالت دارد. قول مشهور، دایر بر اینکه مدت زمان فترت وحی سه سال یا دو سال و نیم بوده است؛ به هیچ وجه درست نیست.

در پی بازنگری روایات و اقوال اهل علم در ارتباط با فترت وحی، نکته شگفتی برای من آشکار گردید که ندیده‌ام هیچیک از دانشمندان اسلامی به آن پرداخته باشند، و آن اینکه مجموعه این روایات و اقوال می‌رسانند که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در هر سال ماه رمضان را- در غار حراء اقامت می‌کرده‌اند، و این آیین را سه سال پیش از پیامبری آغاز کرده بوده‌اند، و سال بعثت آخرین سال بوده، و با پایان پذیرفتن ماه رمضان اقامت ایشان نیز در غار حراء پایان می‌پذیرفته، و ایشان بامداد روز اول وماه شوال از غار حراء به زیر می‌آمده‌اند و راهی خانة خویش می‌شده‌اند. در روایت صحیحین نیز آمده است که نخستین نزول وحی پس از پایان فترت هنگامی بود که ایشان عازم خانه بوده‌‌اند.

نظر ما این است که این روایت می‌گوید نخستین وحیی که پس از دورة فترت بر رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- نازل شده، در نخستین روز شوال، پس از پایان همان ماه رمضانی که تشریف نبوت بر قامت آنحضرت پوشانیده شده، فرود آمده است؛ به دلیل اینکه این آخرین اقامت و اعتکاف پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- در غار حراء بوده، و چنانکه پیش از این اثبات کردیم، آغاز نزول وحی شامگاه روز بیست و یکم ماه رمضان بوده است؛ بنابراین، نتیجه می‌گیریم که فترت وحی تنها ده روز به طول انجامیده، و پس از گذشت آن ده روز، بامداد پنجشنبه اول شوال سال نخست بعثت بار دیگر نزول وحی استمرار یافته است؛ و شاید همین مطلب راز اختصاص یافتن دهة آخر ماه رمضان به مجاورت بیت‌الله و اقامت و اعتکاف در مسجدالحرام و دیگر مساجد، و نیز راز عید گرفتن روز اول شوال بوده باشد؛ والله اعلم.

در اثنای روزهای فترت وحی- بنا به روایات رسیده- نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- - گاه آنچنان اندوهگین می‌شده‌اند که سر به کوهستان می‌گذاشته‌اند و در پی آن برمی‌آمده‌اند که خویشتن را از فراز قله‌های بلند کوه به زیر افکنند؛ اما هربار که خود را به قلة بلندی می‌رسانیده‌اند تا خویشتن را به ژرفای دره‌های عمیق بیافکنند، جبرئیل در برابر ایشان نمودار می‌شده و می‌گفته است: ای محمد، تو براستی رسول خدایی! و به این ترتیب، جوش و خروش درون آن حضرت تسکین می‌یافته و آرام می‌گرفته‌اند، و از کوه به زیر می‌آمده و بازمی‌گشته‌اند؛ و باز، بار دیگر همینکه مدتی نزول وحی به تأخیر می‌افتاده، همان کار راتکرار می‌کرده‌اند، و باز هم، وقتی که خود را بر فراز قله کوه می‌رسانیده‌اند، جبرئیل در برابرشان نمودار می‌شده و همان سخن یاد شده را بر زبان می‌رانده است.(1)

 

ابن حجر گوید: این (چند روز متوقف شدن نزول وحی) بدان منظور بود که آن هیجان و دهشت درونی رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- آرام گیرد، و حالت و شوق و انتظار برای نزول مجدد وحی به آن حضرت دست بدهد(2)؛ و همینکه حالت مذکور به آن حضرت دست داد، و به انتظار آمدن وحی الهی نشستند، خداوند دو مرتبه ایشان را با نزول مستمر وحی گرامی داشت. حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- می‌فرمایند:

«یک ماه تمام در غار حراء اعتکاف کرده بودم. وقتی که دورة اعتکاف به سرآمد از دامنة کوه سرازیر شدم؛ همین که به دشت پای نهادم شنیدم که مرا صدا می‌زنند. به سمت راست خویش نگریستم، چیزی ندیدم؛ به سمت چپ خویش نگریستم، چیزی ندیدم؛ روبرو نگاه کردم، چیزی ندیدم؛ پشت سر نگاه کردم، چیزی ندیدم؛ سرم را بالا کردم، آنچه را که باید می‌دیدم، دیدم؛ آن فرشته‌ای که در غار حراء به نزد من آمده بود، میان آسمان و زمین روی یک کرسی نشسته بود. وحشت سراسر وجودم را فرا گرفت. به گونه‌ای که نقش زمین شدم. نزد خدیجه آمدم و گفتم: زملونی، زملونی، دثرونی، دثرونی! مرا بپوشانید... و بر سر و روی من آب سرد بپاشید! آنگاه این آیات نازل شد:

(یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَثِیَابَكَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ)(3).

نزول این آیات پیش از واجب شدن نماز بود؛ پس از آن تنور وحی داغ شد و نزول وحی استمرار یافت(4).

این آیات، مبانی رسالت خاتم پیامبران است، و با آغاز بعثت ایشان، تنها به اندازة فترت وحی فاصله دارد، و مشتمل بر تبیین و ابلاغ دو نوع وظیفه برای آن حضرت است، و ضمناً، پیامدهای طبیعی اقدام به این امور را نیز برای آن حضرت برمی‌شمرد.

نوع اول: وظیفة ابلاغ و انذار؛ چنانکه در آیة شریفة (قُمْ فَأَنْذِرْ) فرموده است: مردمان را از عذاب خداوند بر حذر دار، که اگر از این کجروی‌ها و گمراهی‌ها و پرستش خدایان دیگر جز خدای متعال، و شرک آوردن به خدا در ذات و صفات و حقوق و افعال، دست برندارند، گرفتار شدن آنان به عذاب الهی حتمی است!

نوع دوم: وظیفة تطبیق اوامر خدای سبحان بر خویشتن خویش و تعهد و التزام درونی نسبت به اجرای آن، تا بدینوسیله بتواند خشنودی خدای خویش را به دست آورد، و اسوة حسنه و الگویی نیکو برای جامعة اهل ایمان گردد؛ چنانکه در آیات بعدی آمده است. معنای (وَربَّکَ فَکبِّرْ) این است که: خدای خودت را بزرگ بدار، و در بزرگداشت خدای خویش هیچکس را شریک مگردان. منظور از ظاهر کلام در آیة شریفة (وَثِیَابَكَ فَطَهِّرْ) همان پاکیزه گردانیدن و پاک نگاه داشتن جامه و تن است، زیرا، آن کس که تکبیر می گوید و در پیشگاه خدا می‌ایستد، روا نیست که جامه‌اش نجس و آلوده باشد. البته، اعمال و اخلاق نیز به طریق اولی خواسته شده است. معنای (وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ) اینست که: از موجبات و عوامل سخط و عذاب الهی خویشتن را دور گردان! و این مطلب، البته از راه التزام به فرمانبرداری و ترک معصیت خداوند دست یافتنی است (وَلا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ) یعنی: وقتی احسان می‌کنی نباید پاداش آن را از مردم بخواهی، یا در همین روابط دنیوی انتظار داشته باشی که احسانی برتر و بیشتر نسبت به تو روا دارند.

آخرین آیه از این مجموعه مشتمل بر یادآوری این مطلب است که وقتی به دین و آیینی متفاوت با دین و آیین مردم روزگار خویش پایبند می‌گردد؛ و قوم و قبیلة خویش را به سوی خدای یکتا دعوت می‌کند، و آنان را از عذاب و برخورد شدید او برحذر می‌دارد، ناگزیر باید انتظار انواع آزار و شکنجه را از سوی آنان داشته باشد؛ از این رو، می‌فرماید: (وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ).

وانگهی، مطلع این آیات، در بردارندة یک ندای آسمانی همراه با طنین دل‌انگیز صدای خداوند کبیر متعال است، حاکی از اینکه نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- برای این امر عظیم درنظر گرفته شده است، و به همین جهت، خداوند آن حضرت را با این خطاب استثنائی از خواب و راحت و آسایش جدا می‌سازد، و به سوی جهاد و مبارزه و رنج و مشقت فرا می‌خواند:

(یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ) گویی می‌خواهد بگوید: کسی که برای خودش زندگی می‌کند، چه بسا بتواند بی‌خیال و آسوده زیست کند؛ اما، تو که این چنین بار سنگینی را بر دوش داری، تو رابا خواب چه کار؟! تو را با آسایش چه کار؟! تو را با بستر نرم و گرم چه کار؟! تو را با زندگانی آرام و توأم با عیش و عشرت چه کار؟! برای امر عظیمی که انتظار تو را می‌کشد، و آن وظیفة بسیار سنگینی که برای تو درنظر گرفته شده است، به پاخیز! برای کار و کوشش و رنج و تعب، به پاخیز! به پاخیز، که وقت خواب و راحت سپری شده، و از پس امروز، دیگر نوبت بیدار خوابی پیوسته است و مبارزة طاقت‌فرسای دراز مدت! به پاخیز و برای این امور آماده و مهیا شو.

فرمانی بزرگ است و سهمگین، که پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- را از بستر نرم در خانة آسوده و آرام و کانون گرم خانواده جایکن می‌کند، تا او را به کام ازدحام، و کانون غوغا و بلوای اجتماعی بیافکند، و آن حضرت را با گردونة گردان احساسات و عواطف گوناگون، و واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگانی درگیر کند.

آری، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به موجب این فرمان «قم» از جای برخاست، و از آن پس به مدت بیست سال تمام، بلکه بیشتر، استوار و پایدار ایستاد، و لحظه‌ای استراحت نکرد و نیاسود، و حتی دقیقه‌ای برای خود یا خانواده‌اش زندگی نکرد. از جای برخاست، و همچنان برپای ایستاد و کار دعوت الی‌الله را سامان داد. بار سنگین این رسالت عظیم را بر دوش گرفت. و هیچگاه احساس خستگی و درماندگی نکرد. بار امانت بزرگ الهی و آسمانی را در این شرایط و اوضاع و احوال زمینی کشید، و مسئولیت تمامی بشریت، و مسئولیت تمامیت عقیده، و مسئولیت نبرد و مبارزه در میدان‌های متعدد و متنوّع را یک تنه عهده‌دار گردید. متجاوز از بیست سال، در میدان نبرد بی‌امان زیست، و با هرکس به گونه‌ای به سر برد. از لحظه‌ای که این ندای پرطنین و ارجمند آسمانی را شنید، تا زمانی که نفس واپسین را کشید، پرداختن به هیچ کاری، وی را از پرداختن به کار دیگر بازنداشت؛ زیرا، هیمنة وظیفه و تکلیف را آنچنان که باید و شاید دریافته بود!... خداوند از جانب ما و از جانب قاطبة بشریت، آنحضرت را با بهترین جزای خیر پاداش دهاد.


1- صحیح البخاری، ح 6982.

2- فتح الباری، ج 1، ص 27.

3- سورة مدّثر، آیات 1-5.

4- صحیح البخاری، تفسیر سورة المدثر، باب 1 به بعد، ج 8، ص 445-447؛ نیز، صحیح مسلم، کتاب الایمان، ج 1، ص 144، ح 257.

 
شنبه 28/6/1388 - 6:48
دعا و زیارت
نخستین عید فطر مسلمین اول شوال سال دوم هجرت

نخستین عید فطر مسلمین اول شوال سال دوم هجرت

 

در سال دوم از هجرت، روزه‌داری ماه رمضان واجب گردید؛ زکات فطره نیز واجب گردید؛ و نصاب‌های زکات‌های دیگر نیز بیان شد. وجوب زکات فطر و بیان تفصیل نصاب زکات‌های دیگر به منظور کاستن از بارهای بسیار سنگینی بود که شمار زیادی از مهاجرن پناهنده به مدینه بر دوش داشتند، و مستمند بودند، و نمی‌توانستند تکاپویی در جهت کسب معاش داشته باشند.

یکی از زیباترین تقارن‌ها و چشمگیرترین تناسب‌ها آن بود که نخستین عیدی که مسلمانان در تاریخ خود داشتند همان عید فطری بود که در آغاز ماه شوال سال دوم هجرت مسلمانان به دنبال فتح مبین که در جنگ بدر برایشان حاصل شده بود، عید گرفتند. چقدر دل‌انگیز بود این عید سعید که خداوند به آنان ارزانی داشت، بعد از آنکه تاج فتح و عزت بر سرشان نهاد! چقدر چشمگیر و به یاد ماندنی بود منظرة آن نماز عیدی که مسلمانان برگزار کردند، پس از آنکه همگی از خانه‌هایشان بیرون آمدند و صداهایشان را به تکبیر و تهلیل و تحمید برافراشتند. دل‌هایشان سرشار از شوق و گرایش به خداوند، و شیفتگی نسبت به رحمت و رضوان الهی بود، چنانکه خداوند آن همه نعمت‌ها را به آنان عطا فرموده، و با پیروزی و پشتیبانی خویش تأییدشان فرموده بود، و در این آیة شریفه به آنان خاطر نشان ساخته بود:

(وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَیَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)( سوره انفال، آیه 26)

«و به یاد داشته باشید آنگاه را که اندک بودید و در آن سرزمین ضعیف به حساب می‌آمدید، و همواره می‌ترسیدید که مردم شما را برُبایند؛ اما، خداوند شما را جا و مکان داد، و با پشتیبانی و مددکاری خویش تأییدتان فرمود، و از انواع نعمت‌های پاکیزه برخوردارتان گردانید، به امید آنکه سپاسگزاری کنید».

(به نقل از: خورشید نبوّت، ترجمه فارسی «الرحیق المختوم»)

شنبه 28/6/1388 - 6:45
دعا و زیارت
خلیل الله از درون آتش نمرود تا چشمه زمزم

خلیل الله از درون آتش نمرود تا چشمه زمزم

تهیه و ترتیب: محمد امین الباز

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِـی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِـی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی كَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ [البقرة : 258]
آیا باخبری از کسی که با ابراهیم در باره(الوهیت ویگانگی)پروردگارش راه مجادله وستیز در پیش گرفت، بدان علت که خداوند بدو حکومت وشاهی داده بود،هنگامی که ابراهیم گفت:پروردگار من کسی است که زنده میگرداند ومیمیراند. او گفت: من(با عفو وکشتن)زنده میگردانم ومیمیرانم . ابراهیم علیه السلام گفت: خداوند خورشید را از خاور بیرون می آورد تو اگر قدرت داری از باخترش در آر. پس آن مرد کافر واماند ومبهوت شد. وخداوند مردم ستمکار را هدایت نمیکند.
نمرود همه چیز داشت،جز خدایی خواست این را نیز داشته باشد. خود را خدا خواند وچابلوسانش ادعای او را پذیرفتند وخدا نامیدندش. سطوت نمرود در برابر چشم های ابراهیم بی ارزش بود واو را مثل بت های دیگر زشت وقبیح می پنداشت چرا که این چرخ وفلک را آفریننده وپروردیگاری است بزرگ وتوانا. ابراهیم پدر خود ومردم را به ترک بت پرستی دعوت کرد وبت ها را شکست نمرود به خشم آمد وابراهیم با نمرود ستیزه نمود. ابراهیم به نمرود گفت: خدای من خورشید را از خاور بیرون می آورد تو اگر قدرت داری از باخترش در آر. نمرود ابراهیم را به زندان افگند،سپس دستور داد او را در آتش افگند. صدای ضجه وغریو مردم بلند شد.
در آن حال ابراهیم میان آتش،بهشت را با پرندگان آبی وطلایی وجوی های لاجوردی وسبز آن تماشاکرد.
در میان شعله های فراری آتش فرشته آسمانی را دید.
فرشته به وی گفت،ابراهیم آیا نیازی داری؟
ابراهیم علیه السلام پاسخ داد: به تو؟ نه.
فرشته گفت: به خدا چطور؟
ابراهیم علیه السلام گفت: خدا در چنین حالی خود،مرامی بیند وگفتگوهای دل ونیاز های نا گفته مرا می شنود. مردم تماشا چی در اضطراب ونگرانی ماندند. ولی چیزی نگذشت که ابراهیم علیه السلام از سوی دیگر آتش بیرون آمد،فریاد شادمانی از دل مردم بر خاست." خدا آتش را بر ابراهیم علیه السلام سرد کرد وفرمان داد که اورا نسوزاند، فقط به وی نور دهد."
گفتند در آن روز تمام آتشهای روی زمین سرد شد وخاموش شد، والله أعلم.
مرد نمرود در اعماق دل،ترس مبهم واحترام بسیار به ابراهیم علیه السلام پیدا کرد. از در آتشی باوی در آمد. ابراهیم را نوازش کرد وبا خانواده اش وبا هر آنکه به آیین او گرویده بودند،از بابل بیرون کرد.
ابراهیم علیه السلام به سوی شام (سوریه)وفلسطین رهسپار گردید. از آنجا به مصر رفت. گل سپید زیبایی ساره،زن ابراهیم،دل مصریهای سبزه را ربود. فرعون سر آمد دلباختگان او شد . او را به بارگاه خود طلبید. با او گفت وشنیدکرد.
فرعون ساره را با احترام وعطایا یی زیادی آزاد ساخت دختر جوانی هم به نام هاجر به وی هدیه کرد. ساره شادمان شد وچه بسا رنجها که در شادمانیها پنهان است. ابراهیم علیه السلام به فلسطین باز گشت زن زیبا،دارایی فراوان وراه روشنی در پیش داشت لیک هر چه شخص دارد باز به دنبال چیز هایی می رود که ندارد،همانها نزدش عزیزتر است. ابراهیم درد مند شد که چرا فرزندی ندارد. اما به ساره همان روز زناشویی قول داده بود برایش رقیبی نیاورد.
ساره دلش بر ابراهیم علیه السلام هشتادوشش ساله سوخت،هاجر کنیز مصری خود را به وی داد، مطمئن بود که فرزندی از او نمی شود ،اما هاجر آبستن شد. اسماعیل را به دنیا آورد.
شعله شادمانی و.. ،یکی بر ابراهیم ودیگری بر ساره افتاد . ساره رشک تندی برد خدا به ابراهیم فرمان داد دل ساره را نشکند. ابراهیم علیه السلام چاره در این دید که هاجر واسماعیل را از جلو دیدگان او دور سازد. آنها را با خود به عربستان برد. از عالم بالا به دلش وحی آمد که آنها را به جای معینی ببرد . به همان نقطه برد. ابراهیم از دیدار کوهها ی سیاه وشکافدار وسرزمین خشک آن وحشت کرد.
ترسید آنها را در آنجا بگذارد،همانگاه اعتماد به یزدان کریم ورحیم در دلش راه یافت.
اسماعیل شیر خوار را با هاجر ویک خیک خرما ویک مشک آب در آنجا گذاشت وبه هاجر چنین گفت: " من تو را با فرزندت به امید خدا همینجا می گذارم.
هاجر علیها السلام خود را در آغوش وی افکند،گریست وگفت: یک زن بینوا ویک فرزند خرد سال را در این گوشه تنهایی چه گونه می گذاری؟
ابراهیه علیه السلام جواب داد: تنها نیستی،خدا را داری. ابراهیم علیه السلام این حرف را گفت ورفت. حضرت هاجر علیها السلام وفرزندش اسماعیل علیه السلام در یک بیابان خشک وخالی ماندند. حضرت هاجر اسماعیل را در آغوش گرفت دید گان را بست تا شاید نوری که ابراهیم در دلش روشن کرده بود ببیند. باد های تند وریگهای سوزان،جسم وجان هر دوی آنها را ملتهب ساخت. زبان شان مانند یک قطعه چرم شد.
حضرت هاجر علیهاالسلام به نا امیدی راهی را که میان تپه ها بود در پیش گرفت،از فرزندش دور شد به دنبال آب،برفراز نزدیکترین کوه،کوه "صفا" رفت. به اطراف نگاه کرد نه آبی یافت ونه آدمی.
پایین آمد وبه طرف کوه "مروه" رفت . از بالای آن بیابان را نگریست،جز تخته سنگهای سیاه چیزی ندید. هفت بار این کار را انجام داد. آخرین بار از بالای همین کوه صدایی شنید سراسیمه به سوی فرزندش دوید.فرشته یی پهلوی اسماعیل آمده بود وبه فرمان خدا بالش را به زمین زده بود،آبی در آنجا نمایان ساخته بود - وخدا دانا تر است- مادر وطفل از آن نوشیدند سپس هاجر با خاک وسنگ دور چشمه را بالا آورد،نام آن چاه زمزم شد.هزاران سال مردم وشترها از آن نوشیدند. چندین بار این چاه،از دیدگان مردم پنهان شد ولی سر انجام خدا آن را به دست عبد المطلب چنانکه مشهور است نمایان ساخت.


 

شنبه 28/6/1388 - 6:41
دعا و زیارت
بسم الله رحمن رحیم
نقدی بر كمو نیسم

نقدی بر كمو نیسم



ان الحمد لله نحمده و نستعینه و نستغفره و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، من یهده الله فلا مضل له و من یضلل فلا هادی له، و اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شریك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ(1) «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَیْكُمْ رَقِیبًا(2) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا*یُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا(3) اما بعد:
برای هر مسلمان آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد این است كه زندگی اش را با برنامه ای كه هدیه آفریدگار جهان و انسان است وفق دهد چون اسلام آخرین دین و كاملترین هدیه الهی است كه توسط آخرین رسول رب العالمین یعنی محمدصلی الله علیه وسلم به جامعه بشری عرضه گشته است دینی است كامل كه الله تعالی به آن راضی و به واسطه آن بر انسانِ خاكی منت نهاده است و در كتاب مبینش فرموده كه اسلام تنها دین مورد رضای اوست هركس غیر از آن راهی را برگزیند از وی نمی پذیرد و خسران ابدی را جزای چنان انتخاب نادرستی قرار داده است به همین دلیل در هر لحظه از حیات بر هر مسلمان لازم است این آیه قرآنی را آویزه گوش خویش نماید كه:{وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ} (4) و تنها به این امر بیاندیشد كه از راه مستقیمی كه هادی آن محمد صلی الله علیه وسلم است و تنها راهی است كه به الله منتهی و موجب سعادت دنیا و آخرت است جدا نگردد و به راهها و مسیرهای غیر آن كه شیطانهای انسی و جنی به آن دعوت می كنند تغییر مسیر ندهد چون در آن حال خسران و زیانمندی قرین حال وی می گردد{وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِیلِهِ} (5) در شرایط زمانی ما در بین تمام جریانات غیر دینی و حركتهای انحرافی موجود طرفداران كمونیسم و حركتهای مبنی بر این ایده بیشترین دشمنی را با اسلام دارند ولی به خاطر انحراف در اندیشه های دینی مردم و گاهاً اغفال شدنشان توسط دشمن و یا جاهل ماندن نسبت به عقاید دشمنانشان آنگونه كه شایسته مردم مردم مسلمان و معتقد به اصول اساسی اسلام است توجه لازم به آن نشده چه بسا روی داده مسلمانی چون نردبان ترقی برای این دشمنان قسم خورده ی اسلام عمل نماید به همین خاطر در صدد برآمدیم كه بصورت موجز و مختصر اجمالی از اندیشه كمونیسم و شیوه ها و راه كردهای آن را در دعوت خود مورد بحث قرار می دهیم و ضمناً در مورد غیر واقعی بودن ادعاهایشان و پایبند نبودن خود كمونیستها در عمل به آن سخن بگوییم تا باشد كه این مجمل راه توشه ای برای ما و چراغی بر فراز راه مؤمنان به الله در مواجه با مدعیان نجات و رستگاری باشد كه ایمان به الله تنها در صورت نفی هرگونه گرایش به غیر اسلام تحقق می یابد چنانكه الله تعالی می فرماید:«فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى(6) لذا باید ایمان را بر اساس نفی تمام ادیان و افكار و عقاید و مكاتب غیر اسلامی بنا نمود چنانكه همین مسئله شعار اساسی رسول اللهصلی الله علیه وسلم در دعوتش هنگام مواجه ی با كفار بود آنگاه كه فرمود:«قولوا لا اله الا الله تفلحوا».


ماركسیسم از مطرح كردن واقعی مسئله طفره می رود
اصل اساسی و بنیادین كمونیسم از لحاظ اعتقاد كه بسان ركن ركین برای بقیه ی اصول كمونیسم به حساب می آید ماتریالیسم است و به همین خاطر كمونیستها با توجه به این اصل اعتقادیشان گاهاً ماتریالیست نیز خوانده می شوند.ماتریالیسم یعنی طرفداران ماده اصطلاحاً به كسانی گفته می شود كه معتقدند ماده تنها واقعیت موجود است و به جز ماده در جهان هیچ چیز دیگری وجود ندارد اگر مواردی هم چون ذهن و عواطف و عقل و … مشاهده گردد ناشی از ماده و تركیبات ماده است و در تعریف ماده نیز رهبران این مكتب اعلام می دارند ماده چیزی است كه حجم دارد و فضا را اشغال می كند و در زمان موجود است و با این تعریف خط بطلان بر تمامی اندیشه ها و عقاید دینی می زند چون وقتی واقعیت موجود را در ماده منحصر می گرداند دیگر در چنین اندیشه ای جایی برای حضور ایمان به غیب و اعتقاد به وجود خداوند و مسئله ای به نام جهان آخرت مطرح نخواهد شد حال صرف نظر از نادرستی آن هركس كه ماتریالیست شد بدین معنی است كه با تمام عقاید دینی در شكل درستش كه انبیاء الهی واسطه تبلیغ آن بوده اند وداع كرده است چون ممكن نیست كسی ماتریالیست باشد و به خدا و رسالت پیامبران و قیامت و عوالم غیب نیز معتقد باشد لذا این فكر و اندیشه با دین، درست در مقابل هم قرار دارند و اجتماعشان محال است و بت پرستان و مشركان عرب و عجم در قدیم و جدید وجه اشتراكشان با اهل اسلام بسیار زیادتر از نزدیكی یك موحد معتقد به رسالت محمدصلی الله علیه وسلم از یك كمونیسم است بنابراین بر هر مسلمانی لازم است كه طرفداران این ایده و عقیده را تا زمانی كه بر آن قرار دارند كافر بنامد و معاملات زندگی خویش را با آنها بر مبنای روابطی كه اسلام ما بین یك مسلمان و كافر مقرر كرده است، قرار دهد.
اما كمونیستها واقعیت عقاید خویش را به شكل صحیح مطرح نمی كنند حتی در كتابهایی كه رهبران فكری آنها در آن به طرح مسئله می پردازند خواننده را در دو راهی قرار می دهند و مسائل را به طوری نادرست مطرح می كنند كه انسان در انتخاب دچار اشتباه می گردد می‌گویند اندیشمندان و فلاسفه جهان با توجه به اینكه آیا معتقد به وجود عینی ماده هستند یا نه به دو دسته تقسیم می شوند آنها كه واقعیت خارج از ذهن یعنی ماده قائلند، رئالیست واقع گرا و ماتریالیست می باشند اما كسانی كه معتقدند جهانی وجود ندارد و دنیا خواب و خیالی بیش نیست اینها ذهن گرا و خیالباف و ایدئالیست می باشند یا به قول انگلس بنیانگذار ماتریالیسم دیالیتیكی آنها كه معتقدند ماده مقدم بر روح و اندیشه است ماتریالیسم و دیگران كه معتقد به تقدم روح و اندیشه بر واقعیت مادی هستند ایدئالیست می باشند.اما راستی آیا اینگونه است؟ آیا یك مسلمان حق ندارد كه بگوید من معتقد به وجود عینی ماده هم هستم و در عین حال ماتریالیست هم نیستم یا معتقد به تقدم ماده بر اندیشه بشری هستم و در عین حال ماتریالیست هم نیستم این همه فریب و منحرف ساختن اذهان برای چیست؟ چرا از واجه شدن با حقیقت می ترسند؟ در كدام كتاب صحیح دینی ذكر شده كه خداوند روح است تا در صورت تقدم ماده بر روح، ماتریالیسم پیروز گردد! این امر تنها برای این است كه آنچه كمونیست ها در صدد انكار آن هستند چیزی به روشنی روز است چون انسان فطرتاً به خدا و آفرینش گرایش دارد به همین دلیل اگر معبود حقیقی را هم تحت بد آموزیهای محیط گم كند به عبادت معبودان باطل روی می آورد.
كمونیستها در هیچ كتابی دلیلی بر رد خداوند ندارند و همه جا در صدد بیان چیزی هستند كه قبل از پیدایش آنها مورد اذعان و توجه بشر بوده است.چون انسان در دنیا زندگی كرده و با دیگران و طبیعت در ارتباط بوده و محال است در چنین وضعی منكر چنین حقیقتی باشد تنها چیزی كه مورد استناد آنها قرار می گیرد این است كه ما در بررسیهای خویش خدا را نیافته ایم و نه او را دیده ایم، نه حس كرده و نه در آزمایشگاه مشاهده نموده ایم اما واقعیت این است كه نیافتن و ندیدن، هیچ وقت دلیل بر نبودن نیست خدایی كه اهل اسلام به آن معتقدند خالق ماده و جسم است بنابراین قابل مشاهده ی جسمانی و اشاره ی حسی نیست و اگر در آزمایشگاه هم چیزی یافت شود آن خدا نیست، بلكه نشانی بر اثبات خداست.ما همچنان كه از فعل به فاعل و از اثر با مؤثر پی می بریم با عقل خویش، خدا را می یابیم، ماده ی نیازمند و فاقد شعور و ادراك را نمی توانیم خالق طبیعت و هستی با آن همه تنوع و كثرت و نظم و ارتباط و هماهنگی بدانیم.چیزی كه در ذات خویش فاقد همه چیز است نمی تواند واجد آن هم باشد.
ذات نایافته از هستی بخش كی تواند كه شود هستی بخش
قرآن می فرماید:«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (7) عقل بشری نمی پسندد كه انسان از هیچ خلق شود و معلول تصادف باشد و ماده با این همه نقص كه ناشی از ذات او است نمی تواند واجد صفت خالقیت باشد لذا جهان را خالقی است به نام الله كه انسان و جهان مخلوق او هستند و او ذاتی است متصف به همه صفات و خالق این همه نظم و هماهنگی و آفریدگار همه چیز است.


انگیزه پیدایش دین و ایمان به خدا از دید طرفداران كمونیسم
اما ماتریالیسم كه در مقابل دلایل قاطع اهل اسلام توانایی مقابله را در خود نمی بیند در صدد دلیل تراشی برای ایجاد انگیزه خدا باوری در انسان برمی آید و ایمان به خدا را معلول جهل بشر می داند و یا اعلام می دارد انسانهای آغازین به دلیل ناتوانی در مقابله با طبیعت برای تسكین روحشان خدا را در دل و روان خویش خلق كردند تا تكیه گاهی معنوی در مبارزه با مشكلاتشان بیابند. بنابراین وقتی بشر از عوامل ترس و جهل بوسیله علم، رهایی یافت با اندیشه خدا گرایی نیز وداع می كند اما این خذعبلات فقط به كار جلسات رفقا می خورد. ما در سایه رشد علم و ایجاد امنیت، گرایش به ایمان به خدا را افزونتر می بینیم و اگر آن قاعده درست می بود می‌بایست مؤمنان به خدا از همه جاهلتر و ترسو باشند در حالیكه اكثریت قریب به اتفاق دانشمندان جهان مؤمن به خدا هستند و طرفداران ایمان به خدا از همه ی افراد بشر شجاعتر بوده اند، نگاهی به تاریخ بشریت و تحقیقی در احوال انبیاء الهی و پیروانشان این حقیقت را ثابت می كند كه ایمان به خدا ناشی از كشف واقعیت است، محال است انسانی عاقل باشد ولی معتقد به خدا نباشد چون خدا منشأ و علت ایجاد این جهان است و وجود جهان دلیل بر وجود اوست اما كسانی كه فهم ندارند در روشنایی روز هم شك می كنن و الله تعالی در قرآن با حالت توبیخ می فرماید: آیا در وجود خداوند، كه آفریدگار آسمان و زمین است شكی است!…«أَفِی اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ(8)

باز هم مغالطه ی دیگر
استالین در جزوه ی ماتریالیسم دیالیتیك چهار اصل را به عنوان منطق اعتقادی خویش بیان می دارد و مدعی است طرفداران ایمان به ماوراء ماده یعنی معتقدان به خدا به آن باور ندارند و می گوید:
1
.دیالیتیك بر خلاف متافیزیك معتقد است طبیعت مجموعه ی واحدی است كه تمام اشیاء با هم ارتباط دارند و مشروط به وجود هم هستند.

2.دیالیتیك بر خلاف متافیزیك طبیعت را در حال تغییر و تحول و تكامل می بیند.

3.سیر تكاملی را از تغییرات كمی می داند كه به تغییرات آشكار و اساسی منتهی می شود.

4.معتقد است كه اشیاء و پدیده های طبیعت در داخل خویش دارای تضادی هستند كه موجب حركت كمالی ماده است.
حال با این حساب كه آقادی استالین می گوید ما حق نداریم بگوییم كه معتقد به هماهنگی بین اشیاء و تغییر و تحول در جهان هستیم چون اگر چنین معتقد باشیم به ناچار باید خودمان را ماتریالیست بنامیم.طرفدار ایمان به خدا حق ندارند بگویند ما هم رئالیست هستیم و هم معتقد به جهان خارج از ذهنیم.چون آقایان اینگونه حكم صادر كرده اند.این امر داستان قاضی بلخ را به یاد می آورد كه به خاطر غیبت مردی، حكم به فوتش صادر كرد.بعد كه پیدا شد مأموران او را به زور در تابوت انداختند تا دفنش كنند هر چه فریاد می كرد من زنده ام می گفتند تو اشتباه می كنی چون قاضی حكم كرده است بنابراین تو باید بمیری و دفن شوی؟! اما هرچند كمونیستها خود را به بیراهه زنند امر مسلم و فرق اساسی این است كه مسلمان معتقد به خدا، هستی را منحصر در ماده نمی بیند و قوانین حاكم بر آن را منحصر به قوانین فیزیك و شیمی نمی داند، به همین دلیل به جهان همانگونه كه هست نظر می كند و برداشتی مطابق با واقع از آن دارد.
كمونیستها در شرایط مختلف رنگ عوض می كنند
كمونیستها در دعوت كردنشان مصلحت خویش را در درغ و فریب مردم دیده اند چنانكه هنگام حضور در اجتماع هیچگاه مردم را مورد خطاب قرار نداده اند: كه ای مردم از اعتقادات غلط خویش دست بردارید دین باعث بدبختی شماست ماتریالیسم و بی دینی باعث خوشبختی است بلكه اگر گاهاً مردم به عقاید ناسالم آنها پی می بردند با توضیحات گمراه كننده برای مردم عقیده ی خویش را توجیه می كردند كه مثلاً ما معتقد به آزادی عقیده هستیم و در این جواب خویش نیز دروغ می گفتند چون اردوگاههای كار اجباری در روسیه تحت حاكمیت استالین و كوچ اجباری مردم فلاكت بار كامبوج توسط خمرهای سرخ و حاكمیت سیاه و پلیسی سازمان مخوف ك- گ- ب نادرستی این ادعاهای مسخره و جوابهای دروغین آنها را آشكار می كرد آنها بیشتر بجای تشریح عقاید خویش در صدد تحریك عواطف مردم برمی آمدند توده ی مردم را در اجتماعات با این مضمون مورد خطاب قرار می دادند كه ای مردم رنج كشیده، ای كسانی كه در زندگی طعم شیرین حیات را نچشیده اید، ای آنهایی كه توسط سرمایه داران زالو صفت استثمار شده اید به پا خیزید، به پا خیزید و دودمان ظلم و استبداد را نابود كنید، و… در چنان جوُی منطق جایی ندارد با تحریك احساسات بر گرده مردم مظلوم سوار شده و حركتهای آزادیخواهانه آنها را در جهت به حاكمیت رسیدن خویش به مسلخ می كشیدند و درد و رنج و بدبختی را در نتیجه ی مبارزات حق خواهانه مردم نصیب آنها می كردند، همیشه در مقابله ی فكری با مخالفان خویش از نسبت دادن هرگونه تهمت و افترا ابا نداشتند، هركس در صف آنها باشد انقلابی، نترس و مبارز، و هركس با هر مزاق و عقیده و گرایش در جهت خلاف آنها باشد ضد انقلاب، وابسته و نوكر استعمار و سرمایه داری است.به تناسب شرایط و اوضاع محیط رنگ عوض می كردند ببرك كارمال رئیس سابق حزب كمونیست افغانستان در صف نماز جماعت مردم كابل حضور می یافت اما در همان حال انور خوجه رهبر كمونیستهای آلبانی در كشورش موزه ی ضد خدا، درست می كرد.


تحلیل تاریخ از دیدگاه كمونیسم
كمونیستها در تحلیل تاریخ نیز مبنا را بر اصالت و تقدم ماده قرار داده اند، گفتند تغییر و تحولات جوامع بشری ریشه در مادیات آن جامعه دارد در هر جامعه اقتصاد آن اصل و اساسی برای تحولات آن می باشد دورانهایی را برای این حركت تكاملی تاریخ قرار دادند و اعلام كردند گذر از این مراحل حتمی و اجتناب ناپذیر است.مرحله ی آغازین زندگی بشر همان اجتماع اولیه ی آن است كه از جمع شدن خانواده ها و قبایل آغاز می گردد و در آن جامعه مالكیت متعلق به همه است همه كار می كنند و با هم از آن بهره مند می شوند وقتی ابزار كار درست شد و قبایل با هم در ستیز قرار گرفتند نظام بردگی شكل گرفت.در جامعه برده داری دو طبقه برده و برده دار در مقابل هم قرار دارند كه منافع آنها در تضاد با هم می باشد و بلاخره بر اساس پیشرفت در ابزار و وسایل كار و تصاحب زمینهای زیاد، جامعه ی ارباب و رعیتی شكل می گیرد و ارباب و رعیت در شكل دو طبقه ی متضاد اجتماعی قرار دارند و سرانجام دست فروشان و معامله گران بصورت سرمایه داری در آن جامعه به وجود می آیند و همراه با تحولاتی جامعه فئودالی و ارباب و رعیتی نابود و جامعه سرمایه داری شكل می گیرد در این جامعه نیروی كار در كارخانه های عظیم كه اركان اساسی اقتصاد و جامعه را تشكیل می دهند تشكیل می یابد و كارگران و سرمایه داران بصورت دو قطب متضاد در جامعه بوجود می آیند و در نتیجه این تضاد منافع مبارزات كارگری بساط سرمایه داری را در هم می پیچد و در یك مرحله گذر از سرمایه داری به جامعه ی كمونیسم بدون طبقه، اقدام به تشكیل جامعه ی سوسیالیستی می نماید.انگلس كه از رهبران برجسته این عقیده است سوسیالیسم مورد ادعای خویش را علمی می نامد چون آن را نتیجه حركت قانونمند و بالاجبار طبیعی جامعه می داند یعنی همچنانكه یك دانه گیاه باید در زمین كاشته شود و تا رسیدن به گل از مراحلی حتماً باید بگذرد سوسیالیسم نیز نتیجه ی منطقی و جبری حركت تاریخی اجتماع بشری است در این تحلیل ماركسیسم نقش كلیدی و اساسی را در تحولات از انسان می گیرد چون معتقد است در هر جامعه فرهنگ و افكار سیاسی و اجتماعی و اختیار و اراده ی انسانها روبنا هستند و عامل تغییر در آن تولید و ابزار كار و وضع معیشت است و می گوید تا مرحله ی نابودی یك جامعه از لحاظ اقتصادی مهیا نگردد نیروهای انقلابی قادر به تغییر و تحول نیستند بقول ماركس كه بنیانگذار این ایده است اقدام زودبهنگام چون تولد نوزاد در غیر موقع زایمان است كه مرگ آن حتمی است و از دیدگاه ماركسیسم این مراحل هركدام نسبت به دیگری بهتر و كاملتر است در بررسی این نظریه و تطبیق آن با واقعیت به خیالبافی كمونیست ها و عدم صداقت آنها در گفته ها و عقایدشان پی می بریم:
اولا: همه ی جوامع این مسیر و تغییرات اجتماعی را نداشته و اگر داشته اند مثل هم نبوده است چنانكه دوران ارباب و رعیتی در جوامع ما با جوامع اروپایی كاملاً مثل هم نبوده است اگر این تطابق روبنا و زیربنا در جوامع از دیدگاه كمونیسم چیزی واقعی بود نمی بایستی چیزی كه در جامعه ی برده داری و فئودالی در منطقه ای شكل می گیرد حضورش را در جامعه ی سرمایه داری و یا سوسیالیستی باز هم داشته باشیم چون شرایط زندگی و ابزار خاص تولید جوامع كه زیربنای ایجاد این فكر می باشند همراه با زوال جوامعشان از بین رفته اند و آیا این امر به معنی تحلیل غلط كمونیسم از تغییرات اجتماعی نیست؟ چگونه می شود دین كه خواستگاه اقتصادی آن به زعم كمونیستها دوران فئودالی و یا برده داری است در جوامع سرمایه داری و حتی سوسیالیستی به همان قدرت آغازین حضور داشته باشند چنانكه می بینیم بعد از مرگ كمونیسم در شوروی حركت جهادی و دینی مردم چچن انقلاب می آفریند و كمونیسم را در منطقه خویش بعد از صعود به زباله دان می اندازد اگر گذر از جوامع چنانكه رهبران این مكتب مدعی آن هستند چیزی حتمی و اجتناب ناپذیر است انقلابات كارگری می بایستی در كشورهایی كه از رشد سرمایه داری بیشتری برخوردار بودند شكل می گرفت اما برعكس می بینیم در كشورهایی چون روسیه كه به ادعای خود كمونیستها، هنوز فئودالیسم در آن كاملاً نابود نشده بود و سرمایه داری از آن چنان شكوفایی برخوردار نبود بزرگترین انقلاب كمونیستی به رهبری لنین شكل گرفت و در چین مائو نیروی جنگنده و انقلابی خویش را به جای كارگران كارخانه از بین دهقانان استثمار شده ی روستایی انتخاب كرد و با یك جهش، بدون گذر از جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیسم پرش كرد.نیروی فیدل كاسترو و چگوار در آمریكای لاتین و در كوبای عقب افتاده و غیر صنعتی به وسیله ی جنگ چریكی حاكمیت سوسیالیسم را ایجاد و جنگ جهانی دوم اروپای شرقی را بدون پیمودن سرمایه داری در مسیر سوسیالیسم قرار داد در تمام این حركتها ما اصل و اساس و زیربنا را حركتهای سیاسی و فرهنگی می بینیم و اینها می رساند كه این تحلیل مادیگرانه كمونیسم از جامعه و مسیر تحولات آن یك تحلیل دور از واقع و صرفاً یك خیالبافی كودكانه است حتی در جوامع ما نیز بیشتر كمونیستها در مناطقی كه دچار فقر فرهنگی بیشتری هستند حضور زیادتری دارند چون در صورت صحت افكار كمونیستی كه آنها كمونیسم را فكر و ایده ی طبقه ی پیشرو جامعه یعنی كارگران می دانند جای این سؤال بسیار مناسب است كه چرا آنها بیشتر در مناطق كردنشین حضور یافته اند آیا طبقه ی متشكل كارگری در تهران و اصفهان حضور دارد یا در زمینهای كوچك كشاورزی در كردستان؟ آیا در بغداد و بصره حضور دارند یا در روستاهای شمال كردستان كه گاهاً از ابتدایی ترین پیشرفت اجتماعی نیز محروم شده اند؟ و اگر كمونیسم فكر طبقه ی كارگر است چرا داعیان به این ایده و مرام اكثراً نازنینهای پرورده شده ی خانواده های سرمایه داری هستند اكثر رهبران كمونیستی خودشان سرمایه دار، خان و زمیندارند.آیا این نمی رساند تمام آن چیزهایی كه كمونیستها می گویند فقط فریبی برای توده های رنج كشیده و مظلوم است؟ در یكی از روستاها روزی در مسجد آبادی یكی از همین رهبران كمونیستی كه خانواده اش جزو سرمایه داران شهری هستند برای مردم سخنرانی می كند در حین سخنرانی دست كشاورز زحمتكش روستایی را می گیرد و می گوید من فدای این دستهای پینه بسته شوم آن كشاورز محروم وقتی به زندگی خویش می نگرد كه در تمام طول زندگی با ناراحتیها دست و پنجه نرم كرده از خود شرم می كند كه جواب دندان شكنی به آن سرمایه دار كمونیست ندهد، بلافاصله دستش را می گیرد و آن را بلند می كند و می گوید: من هم فدای كارخانه ی قند پدرت برم و فدای مغازه های پارچه فروشی خانواده ات بشوم.


كمونیسم و مبارزات ملی
كمونیستها علی رغم عدم ایمان و اعتقاد به حركتهای ملی و منطقه ای، خود را همساز با خواسته های حق خواهانه مردم كرده اند؛ از حقوق ملی مردم دم می زنند در حالیكه بوق عقاید كمونیستها در مرحله ی مبارزات ملی هنوز طبقه ی پیشرو كارگر و روبنای فكریش كه كمونیسم باشد شكل نگرفته بنابراین در صورت صداقت باید آنها در این مقطع زمانی حضور نداشته باشند ولی هم اكنون می بینیم در این مرحله كمونیستها كار سرمایه داران و بورژواها را انجام می دهند.بایستی حل این معما را از آنها بخواهیم.


كمونیستها ماكیاولیست هستند
كمونیستها از اصول ماكیاولیسم كه معتقدند هدف وسیله را توجیه می كند استفاده می كنند آنها برای حاكمیت خویش و رسیدن به منافع خودشان هیچ اصلی در نظرشان محترم نیست برای مثال نگاهی به روند حركتهای سیاسی بعضی از احزاب كمونیستی منطقه نشان می دهد كه برای رسیدن به اهداف خویش نوكری همه حكومتها را آزموده اند.از سازش با صدام گرفته تا همكاری با حكومتهای دیگر منطقه تا سجده و تعظیم در مقابل زر و زور یعنی آمریكا، كارنامه سیاه ایشان است در حالیكه تا همین چند دهه ی اخیر ایشان منادی شعارهای ضد امپریالیستی و سرمایه داری بودند.


مشخصه اصلی جامعه كمونیستی
انگلس در یكی از كتابهایش تحت نام دولت و خانواده می گوید: سه چیز مشخصه اصلی جامعه سرمایه درای است و ما هنگامی به جامعه كمونیسم رسیده ایم كه جامعه فاقد آنها باشد كه عبارتند از: مالكیت، خانواده و دولت.بنابراین جامعه كمونیستی در نظر آقای انگلس جامعه ای است كه در آن مالكیت، خانواده و دولت وجود نداشته باشد.راستی كمونیسم مثل اینكه خود را متعهد به این می داند كه با هر چیز كه ریشه در تمایلات درونی بشر دارد و برایش امری فطری است مبارزه كند.مالكیت به این معنا كه انسان چیزی را مطلق به خودش بداند فطری است چون اگر چه انسان را قانوناً بشود از تصرف در مالش منع كرد اما مگر می شود اعضای مورد استفاده انسان را نیز از او گرفت؟ آیا هركس در نحوه ی بكار گیری اعضای خویش خود را مالك و آزاد نمی بیند؟ ماركسیسم منشأ بدبختی های جامعه را در مالكیت و تسلط انسان می داند و همین امر را موجب نزاع و اختلاف و استثمار معرفی می كند بنابراین راهكار عملی را نابودی این سلطه می داند و چاره ای جز مبارزه با فطرت بشر در خود نمی بیند اما پیشنهاد اسلام این است كه انسان در این كار موفق نمی شود و خواه ناخواه بعد از مدتی امر فطری دوباره ظاهر می شود و چاره این نیست كه ما مال را از انسان بگیریم چون ثروت در حد ذات خویش تسلطی ندارد بلكه بیایید انسان را از اسارت خودش كه همه چیز را برای خود می خواهد برهانیم.كمونیسم از انجام این كار عاجز است در نتیجه اقدام به مصادره ثروتهای مردم می كند ولی در واقع با این كار امكان تصرف بدون قید و شرط در اموال عمومی را به رهبران كمونیسم می دهد.دهقان روسی نان ندارد اما رهبران كمونیسم در كاخ كرملین زندگی افسانه ای دارند.كارگر روسی شب و روز تلاش می كند اما خسته و كوفته با سختی زندگی می گذراند در حالیكه رهبران كمونیسم سفرهای خانوادگی و شخصی خویش را نیز با هواپیما و هلی كوپتر طی می كنند، كشاورز رنج كشیده ی كُرد با نیت پاك نجات از ظلم و به خیال رهیدن از یوغ ستم كشته می شود و شبهای طولانی پاییز و روزهای بلند بهار را در كوهستانهای یخ بسته كردستان سپری می كند لیكن رهبران خیالباف و مكار كمونیسم در اروپا بر سر میزهای مذاكره حرفهای گنده تر از دهان سر می دهند.پیشنهاد اسلام در مورد مالكیت این است كه مالكیت باشد ولی راههای تسلط بر آن قانونمند باشد.انسان از هر طریقی نباید مالك شود و بعضی چیزها را از تملك خصوصی خارج می كند و ضمناً حكومت را موظف می كند میدان مسابقه ی آزادی را با در اختیار گذاشتن امكانات مساوی برای همگان فراهم نماید و در صورت جمع شدن ثروت مشروع باز به وسیله ی مالیات، ذكات و قانون ارث به تقسیم مجدد آن اقدام می كند و با رغبت صاحب سرمایه را به خاطر كسب رضای خداوند و سعادت اخروی با انفاق و بخشش وامی دارد و توضیح مبسوط این مسئله را باید در كتب متعدد فقهی و اقتصادی كه در این زمینه نگاشته شده اند جست.جامعه ای كه در آن مردم مالك دسترنج خویش نیستند جامعه مرده ای است كه عشق و علاقه به كار و ابتكار در آن می میرد چنانكه مردم روسیه به خاطر این نوع سیستم حكومتی علی رغم داشتن یك پنجم كل زمینهای دنیا از لحاظ كشاورزی محتاج اروپا و آمریكا بودند و از تهیه ی خوراك خود عاجز بودند.یكی دیگر از امور فطری كه از تعرض كمونیسم در امان نبوده، خانواده است چون كمونیستها می گویند خانواده نیز یكی از مظاهر مالكیت است بنابراین خاص سرمایه داری است و باید از بین برود.هركس خواست از دیگری كام بگیرد، هیچكس را به خاطر این امر نباید مؤاخذه كرد و همین امر از دید بالهوسان انگیزه ی گرایش به كمونیسم را افزایش داده است و شاید با قاطعیت بتوان گفت یكی از مهمترین انگیزه های روحی در گرایش به ماركسیسم و نفی خدا در زندگی، همین میل بی حد و حصر به فساد جنسی است.یكی از افراد جداشده از حزب كمونیسم در خاطرات خویش می گوید: ما در یكی از مناطق كردستان در حال رایزنی نظامی سیاسی بودیم، منصور حكمت رهبر حزب همراه زنش از منطقه ی ما بازدید كرد، زن منصور حكمت با یك شورت و یك دامن كوتاه و پاهای لخت همراه شوهرش در محفل حضور داشت، افراد ما اكثراً به جای گوش دادن به سخنان ایشان به دامن همسرش می نگریستند، بعد از بازگشت آقای حكمت، تا مدتها افراد ما بخاطر داشتن اعتقادات بورژوائی از طرف حزب مورد بازگوی قرار داشتند كه چرا شما از این حضور نارحت بوده اید اگر كسی می خواست با زنی باشد كافی بود به تشكیلات اعلام كند.روزی یكی از افراد ما متوجه می شود كه دیگری با همسرش همبستر شده، هنگامی كه اعتراض می كند یكی از رهبران به او می گوید: شما چرا این افكار بورژوازی را از خود دور نمی كنید، مگر همین مسئله هم برای من پیش نیامد، خوب چه اشكالی دارد، زن كه ملك تو نیست، او با رضایت خاطر این كار را كرده است و سرانجام همین امر باعث شد خیلی ها كه زن گرفتند از ترس این برخوردها و توبیخها و مؤاخذه ها از حزب كنار بكشند.اما تهی كردن دیگران از معانی انسانیت مرزی دارد و مطمئناً مردم شرافتمند اجازه ی حاكمیت رهبری خویش را به چنان بالهوسانی نخواهند داد.نفی دولت نیز تنها شعاری بیش نیست چون كمونیستها در هر كجا به حاكمیت رسیدند دولتهایی قوی و محكم برای حفاظت از منافع خویش ایجاد كردند و اصل این اندیشه نیز خطاست؛ چون همه ی خطاها كه ریشه در اجتماع ندارند بلكه اصل و اساس همه ی خطاها میل سركش آدمی است كه اگر مهار نشود سر به طغیان خواهد زد و در شكل استثمار انسانها در جامعه تبلور خواهد یافت و مهار آن تنها در سایه بندگی خداست كه كمونیسم با آن وداع كرده است و دشمنی و كینه ی خویش را با خدا در جهت حاكمیت خداوندگاران دروغین كه رهبران حزب كمونیست باشند اعلام نموده است.در عصر حاضر چون دوران ظهور انبیاء الهی ما بعنوان رسولان رسول رب العالمین همان پیام را سر داده ایم ای مردم پروردگاری را كه خالق شما و پیشینیان شماست بپرستید.هیچ معبود به حقی جز الله وجود ندارد الله را عبادت كنید تا رستگار شوید تنها رمز موفقیت شما در زندگی پیروی از رسولان رب العالمین است به اسلام روی آورید تا نجات یابید قیامت نزدیك است و جهنم در كمین ستمكاران است قبل از اینكه عذاب خداوند شما را در بر گیرد خود را در یابید.مسلمان شوید كه غیر از اسلام خطاست و چون كسانی نباشید كه خدا را فراموش كردند و در نهایت خود را فراموشی نمودن.هركس به سوی خدا و دین خاتمش دعوت نكند گمراه است بنابراین با گفتن لا اله الا الله و قبول كردن رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم متعهدانه مسلمان شوید و با نفی هرگونه حاكمیت و مكتبی غیر از اسلام راستین اسباب قدر الله تعالی در حاكمیت مجدد دین حق گردیم.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)
آل عمران102
(2)
نساء :1
(3)
احزاب70-71
(4)
آل عمران 85
(5)
انعام 153
(6)
بقره 256
(7)
طور 35
(8)
ابراهیم 10

 

 
چهارشنبه 26/10/1386 - 12:2
دعا و زیارت
 

بسم الله رحمن رحیم 

پیر مرد مى گوید:

«بیمارى من از یك سرماخوردگى ساده شروع شد; كمتر از 25 روز به قدرى حالم بد شد كه در بیمارستان شهید مصطفى خمینى بسترى شدم. نمى توانستم غذا بخورم و پزشكان مرا به وسیله سِرم و دارو زنده نگه داشته بودند.

روزى یكى از فامیل ها به عیادتم آمد. او وقتى رفت، دیدم كه سیدى بزرگوار وارد اتاق ما شد. اتاق سه تخته بود. آقا روبروى تخت من ایستاد و فرمود: چرا خوابیده اید؟

گفتم: بیمار هستم. قبلا مریض نبوده ام. چند روزى است كه این طور شده ام. آقا فرمود: فردا بیا جمكران!

صبح، وقتى دكتر براى معاینه آمد، گفتم: نمى خواهم معاینه ام كنید! گفت: مسئولیت دارد. گفتم: خودم به عهده مى گیرم. اگر بمیرم، خودم مسئول خواهم بود، ولى من خوب شده ام. امام زمان(علیه السلام) مرا شفا داد. دكتر خندید و به شوخى گفت: امام زمان كه در چاه است.

پرستار خواست سِرم مرا وصل كند كه نگذاشتم. وقتى خانواده ام به دیدنم آمدند، گفتم: مرا حمام ببرید تا آماده رفتن به مسجد جمكران شوم!

قربانى اى تهیه كردم و به مسجد مشرف شدم. در بین راه مرتب توى سَرم مى زدم و آقا امام زمان(علیه السلام) را صدا مى كردم و از عنایت آن حضرت سپاسگزارى مى نمودم.

با این كه مدتى بود كه گویى یك تكه سنگ در شكم داشتم و میل به غذا نداشتم، امّا اشتهایم خوب شده و انگار سنگ از بین رفته بود. البته هنوز كمى در غذا خوردن مشكل دارم كه امیدوارم امام زمان(علیه السلام)شفایم دهد».

چهارشنبه 12/10/1386 - 16:15
فلسفه و عرفان
 

 

 

یكى از اعضاى هیئت امناى مسجد مقدّس جمكران، كه بیش از بیست سال است كه توفیق خدمت به این مسجد را دارد، چنین نقل مى كند:

«دقیقاً خاطرم نیست كه سال 51 بود یا 52. شب جمعه اى بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم. جلوى ایوان مسجد قدیمى، كنار مرحوم حاج ابوالقاسم ـ كارمند مسجد كه داخل دكه مخصوص جمع آورى هدایا بود ـ نشسته بودم. نماز مغرب و عشا تمام شده بود و جمعیت كم و بیش مشرف مى شدند. ناگهان خانمى جلو آمد در حالى كه دست دختر 12 ساله اش را گرفته بود و پسر بچه 9 ساله اى را هم در بغل داشت. نگاهى كردم و گفتم: بفرمایید! امرى داشتید؟

زن سلام كرد و بدون هیچ مقدمه اى گفت: من نذر كرده ام كه اگر امام زمان(علیه السلام) امشب بچه ام را شفا دهد، پنج هزار تومان بدهم. حالا اول مى خواهم هزار تومان بدهم.

پرسیدم: آمدى كه امتحان كنى؟

گفت: پس چه كنم؟

بلافاصله گفتم: نقدى معامله كن; با قاطعیت بگو این پنج هزار تومان را مى دهم و شفاى بچه ام را مى خواهم!

كمى فكر كرد و گفت: خیلى خب، قبوله. و بعد پنج هزار تومان را داد; قبض را گرفت و رفت.

آخر شب بود و من قضیه را به كلّى فراموش كرده بودم. خانمى را دیدم كه دست پسر بچه و دخترش را گرفته بود و به طرف دكّه مى آمد. به نظرم رسید كه قبلا دختر بچه را دیده ام، ولى چیزى یادم نیامد. زن شروع به دعا كردن نمود و تكرار مى كرد و مى گفت: حاج آقا! خدا به شما طول عمر بدهد! خدا ان شاءاللّه به شما توفیق بدهد!

پرسیدم: چى شده خانم؟

گفت: این بچه همان بچه اى است كه وقتى اول شب خدمتتان آمدم بغلم بود. و بعد پاهاى كودك را نشان داد. كاملا خوب شده بود و آثارى از ضعف یا فلج در پسرك نبود.

زن سفارش كرد كه شما را به خدا كسى نفهمد. گفتم: خانم! این اتفاقات براى ما غیر منتظره نیست. تقریباً همیشه از این جور معجزه ها را مى بینیم.

گفت: هفته دیگر ان شاءاللّه با پدرش مى آییم و گوسفندى هم مى آوریم. هفته بعد كه آمدند، گوسفندى را ذبح كردند و خیلى اظهار تشكر نمودند. بچه را كه دیدم، او را بغل كردم و بوسیدم.

   

سه شنبه 11/10/1386 - 12:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته