تبیان، دستیار زندگی

تشکیل دولت اسلامی؛ مبارزه با اهل کتاب

علت واقعی جهاد با آنان این است که گروه بت ‌پرستان با اساس ادیان آسمانی که‌ همان‌ دو اصل اساسی توحید و معاد است مخالف بوده و با آن مبارزه می کردند،از این نظر اسلام مـشرک و حـزب بت پرستان را به هیچ ‌وجه به رسمیت نشناخت، ولی آیه مورد بحث راجع به اهل‌ کتاب‌ است و مسلمانان را فرمان می دهد که با آنان تا آنجا که جزیه و مالیات بپردازند،مبارزه نمایند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 تشکیل دولت اسلامی؛ مبارزه با اهل کتاب
29‌-قاتلوا الذیـن لا یـؤمنون بـالله و لا بالیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا‌ یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یـعطوا الجزیة عن یدوهم صاغرون‌:  با کسانی که به خدا و روز‌ آخرت‌ ایمان نمی ‌آورند و از آنچه خدا و رسـولش حرام کرده، نمی ‌پرهیزند و بـه آئین حـق نمی گروند از گروه اهل کتاب، نبر کنید تا با تمکن و خضوع جزیه بپردازند.
آیاتی که تا به حال شروع و تفسیر آن گذشت‌ تمام راجع ‌به بت ‌پرستان (مشرکان) بود و در طی مقالاتی سر مبارزه با آن گروه روشن گـردید و گفته شد علت واقعی جهاد با آنان این است که گروه بت ‌پرستان با اساس ادیان آسمانی که‌ همان‌ دو اصل اساسی توحید و معاد است مخالف بوده و با آن مبارزه می کردند،از این نظر اسلام مـشرک و حـزب بت پرستان را به هیچ ‌وجه به رسمیت نشناخت، ولی آیه مورد بحث راجع به اهل‌ کتاب‌ است و مسلمانان را فرمان می دهد که با آنان تا آنجا که جزیه و مالیات بپردازند،مبارزه نمایند.

اهل کتاب چه کـسانی هستند؟!

گروهی که‌ در‌ پناه‌ یک دولت بسر می برند،بایست دولت متبوع از مال و جان،آنان دفاع نماید،و امنیت فردی‌ و تجاری‌ را برقرار کند،اجراء و برقرار نـمودن یـک ‌چنین امنیت سرتاسری احتیا به هزینه لازم‌ دارد‌ تا‌ دولت بتواند وسیلۀ سربازان و پاسبانان،حدود و ثغور کشور را از حملات بیگانگان حفظ نماید‌،و دست‌ بازیگران و چپاولگران داخلی را از تارج نمودن مال ملت ببرد.و دولت ناچار اسـت‌ بـودجه‌ مـتوازن‌ خود را از کیسه ملت تأمین نـماید،-لذا-بـایست هـر فردی از افراد ملت که‌ زیر‌ پرچم دولت اسلامی تأمین جانی و مالی پیدا می نمایند،مالیاتی به دولت بپردازند،خواه‌ مسلمان‌ باشند‌ و خواه غیرمسلمان،چـیزی که هـست،تـفاوت در نحوه اداء مالیات است، مسلمانان موظف هستند صدی بـیست‌ مـنافع‌ کسب‌ خود را در اختیار جانشین پیامبر اسلام و یا حاکم عادل بگذارند و همچنین‌ موظفند‌،مقداری از وجوه مالی خود را تحت عنوان «زکـوة»و صـدقات و...بـپردازند،همچنین «اهل کتاب» بایست طبق‌ صلاحدید‌ حاکم عادل اسلامی،مـقداری از اموال خود را به عنوان «جزیه» بدولت اسلامی‌ بپردازند‌ و در نتیجه همه ملت بدولت اسلامی کمک‌ نموده‌،چیزی که‌ هست تفاوت در نـحوه اداء مـالیات اسـت‌.

کـسانی که به خدای یگانه گرویده و تمام جهان خروشان هستی را از‌ آن‌ او می دانند، و به نبوت یکی از انبیاء معتقد بوده و کتاب او را کتاب رسمی و آسمانی خود می شمرند،چنین گروه را، «اهل کتاب»می نامند، و در مقابل آنها «مشرکان» و بـت‌پرستان هـستند که‌ آنها‌ با‌ اهل کتاب حد مشترکی ندارند‌.
پیروان‌ آئین های‌ آسمانی از نظر اساس با هم مشترکند، مقصود از اساس همان اعتراف به خدای یگانه،و معاد روز رستاخیز است،از این لحاظ اسلام‌ حساب‌ آنـها‌ را بـا مـشرکان جدا کرده و تا حدی آئیـن‌ آنـان‌ را بـا یک سلسله شروط به رسمیت شناخته است، و با ندای بلند و رسا پیروان تمام آئین های آسمانی را با خطاب‌ زیر‌، مخاطب‌ ساخته و می فرماید: لا اکـراه فـی الدیـن قد تبین الرشد من‌ الغی: در پذیرفتن دین اسـلام اکـراه و الزامی نیست، زیرا طرق هدایت و ضلالت از هم تمیز داده شده است‌ ولی‌ پیروان‌ آئین های آسمانی اگر بخواهند در کشورهای اسلامی زنـدگی کـنند،بـایست از‌ آنجا‌ که در پناه مسلمانان هستند؛ جزیه بپردازند،چنانکه عن قریب بـیان می شود؛چیزی که از آنها به عنوان «جزیه‌» دریافت‌ می گردید‌؛در مصالح آنها به کار می رفت،و آنها هم به ازاء حفاظت از جان و مال‌ خـود‌ مـی پرداختند‌.
البـته اینکه می گوئیم: تمام ادیان آسمانی به خدای یگانه و معاد رستاخیز اعتراف دارنـد! مـقصود این است که‌ اساس‌ تمام‌ آئین ها و هدف تمام برگزیدگان این بوده است،و دین واقعی تمام اهل کتاب روی اسـاس‌ تـوحید‌ و مـعاد گذارده شده ولی هیچ منافات ندارد که بعدها گروهی روی اغراض مخصوصی‌ و یا‌ به ـواسطه‌ جـهالت و نـادانی،دست در اساس آئین خدا برده و توحیدی را که بزرگ پیشوای مسیحیت‌ در‌ راه آن فداکاری کرده، با لوث شـرک آلوده کـرده بـاشند چنانکه خود قرآن‌ در‌ همین‌ باره‌ در آیات (30 و 31) مطالبی را بیان فرموده است.
خلاصه: دین واقعی خداپرستان بـه طور مـطلق‌؛براساس‌ توحید صحیح؛و معاد روز رستاخیز است،اگرچه معتقدات فعلی بسیاری از پیروان‌ آئین‌ مـوسی‌ و مـسیح بـرخلاف این است و تا حدی آن را از محور واقعی خود کنار برده‌اند چنانکه شرح این‌ قسمت‌ در‌ تـفسیر آیـات 30 و 31 خواهد آمد.

تشکیل دولت جهانی زیر پرچم اسلام‌

تمام‌ شئون فردی و اجتماعی،سیاسی و اقـتصادی،دنـیوی و اخـروی جامعۀ انسانیت در اسلام تحت بررسی قرار گرفته است‌،و آنچه‌ برای یک مجتمع متمدن از هر نـظر مـورد نیاز است در این‌ آئین‌ پیش ‌بینی شده است،یکی از طرح ها و برنامه ‌های‌ ارجدار‌ ایـن‌ کـیش تـشکیل یک دولت جهانی اسلامی است‌ که‌ به نام خدای یگانه،و رسالت پیامبر اکرم منعقد گشته،و تمام جـهان بـشریت را زیـر‌ یک‌ پرچم درآورد.
او نه تنها‌ در‌ دوران اقتدار‌ و نیرومندی‌ خود‌ درصدد برآمد؛ که اساس چـنین دولت جهانی‌ را پی ‌ریزی نماید، بلکه روزی که او یکه و تنها بود؛هنوز یار و معینی نداشت‌، در‌ محضر عموی بزرگوار خـود و سـران «قریش‌» گفت: عمو جان به آنان‌(سران‌ قریش از ابو جهل و ابو‌ سفیان‌ و عـاص بـن وائل و...) بگو:تعطونی کلمة واحدة تملکون بها العـرب و العـجم و...،اگـر به آئین‌ من‌ که براساس کلمۀ توحید اسـت‌ بـگروید‌،شما‌ بر تمام جهانیان‌ حکومت‌ می کنید.
روزی که پیامبر با‌ علی‌ و خدیجه در«مسجد الحـرام»مـشغول نماز بود عفیف کندی دوسـت دیرینه  «عباس» وارد مـسجد‌ شـد‌، و نـماز پیامبر با یارانش جلب توجه‌ او‌ را کـرد‌، از‌«عـباس‌»پرسید که اینان کیانند‌،؟عباس گفت آن کسی که جلو ایستاده است،ادعاء نبوت دارد،و مـی گوید:مـن عن قریب بر گنجینه‌ های کسری و روم‌ دسـت‌ خواهم یافت.
او هرگز هـدفش از‌ تـشکیل‌ یک‌ دولت‌ نیرومند‌ جهانی کـه تـمام‌ قدرتها‌ را قبضه کند ریاست، سلطنت، حکمرانی، فرمانروائی نبود،بلکه او به خوبی می دانست،آئین پاک او هـرچه‌ مـحک متر‌ و استوارتر‌ باشد تا یک دولت قـوی و نـیرومندی در‌ کـار‌ نباشد‌،که‌ نـقش‌ ضـامن‌ اجراء را برعهده بگیرد؛هـرگز سـودی به حال جامعه نخواهد داشت،زیرا قانون مانند نسخه‌ای است که طبیب بیمار می دهد، مانند نـقشۀ سـاختمانیست که مهندس در اختیار کارفرما می گذارد‌، تـا به مورد اجراء واقـع نـگردد؛هـرگز فائده‌ای نخواهد بخشید.
او بـه خوبی می دانست که آئین پاک و قوانین تابناک او قدرت دارد که سعادت را در سراسر زمین گسترش بدهد ولی هرگاه‌ یک‌ قـدرت مـرکزی عامل اجزاء آن نگردد؛ هواها و هوس ها از پیـشرفت و نـفوذ آن جـلوگیری خـواهد کـرد،بازیگران و تعزیه‌ گردان های صـحنه ‌های سـیاست و استعمار با عوامل گوناگون در هدم و تخریب آن بکار خواهند‌ افتاد‌.
آئین تابناک برگزیدگان گذشته، بر اثر نـداشتن یـک ضـامن اجراء قوی به مرور زمان از بین رفت،و حـقیقت و واقـعیت خـود را از دسـت داد‌.
او‌ روی ایـن مـلاحظات در دوران‌ حیات‌ خود دولت جوان اسلام را تشکیل داد و جانشینان او نیز به پیروی از منویات صاحب رسالت این نهال را تقویت کرده،و در پرورش آن کوشش ها‌ نمودند‌.

مبارزه با اهل کتاب‌ به‌ چه منظوری بوده؟

یکی از آداب جـهاد با اهل کتاب اینست که پیش از جنگ به آنان اخطار کنند که پیروان تمام ادیان آسمانی در انتخاب یکی از دو راه زیر آزادند‌:
یا‌ اسلام اختیار کنند و در عداد مسلمانان قرار گیرند،و رسما جزئی از یـک دولت جـهانی اسلامی گردند در چنین صورت هیچ تفاوتی میان آنان و مسلمانان دیگر که در این راه پیش قدمند‌ نخواهد‌ بود.و یا‌ در آئین خود باقی بمانند و عقائد خود را محترم بشمرند ولی در چنین صورت بایست به دولت اسـلامی‌ مـالیات(جزیه)بپردازند.
از تحلیل مطلب فوق اینطور نتیجه می گیریم که‌ هرگز‌ قوانین‌ اسلام،با استقلال دینی و اعتقادی اهل کتاب مخالف نیست؛و آئین آنها را مـحترم شـمرده و هرگونه اکراه را ‌‌در‌ انتخاب هر آئیـنی بـرداشته است؛ولی اینکه شرط می کند که بایست در صورت‌ ثبات‌ در‌ آئین خود «جزیه» بپردازند،منظور از بین بردن استقلال سیاسی و فرمانروائی آنها است و بدین‌ منظور است‌ که تـمام جـهانیان را زیر یک پرچم و تـحت یـک نظام و یک خط مثبت سیاسی‌ اسلامی درآورد؛هرگونه استقلال‌ سیاسی‌ و حکمرانی را از بین ببرد.
واضح تر بگوئیم: مبارزه با گروه نصاری و یهود و...برای این بود که هرگاه، این دستجات گوناگون،و این جمعیت های مـتشکل،از نـظر دین و سیاست آزاد باشند، روزی همین‌ گروه‌های مختلف دست بدست یکدیگر داده و استقلال دولت واحد اسلامی را به مخاطره می اندازند،و به دنبال از دست دادن استقلال سیاسی؛استقلال دینی آنان از بین خواهد رفت و آخرین برنامۀ آسمانی(اسلام)،و بهترین‌ نـسخۀ‌ سـعادت و صحیحترین قـوانین جانبخش اسلامی،که در تحکیم و گسترش آن ملیونها فرد کشته شده،بدست فنا و زوال سپرده خواهد شد.
قائد بزرگ اسـلام به خوبی می داند که برنامۀ او بهترین برنامه‌هاست‌؛ضامن‌ سعادت و سیادت برای عـموم بـشر اسـت،و با فکر نافذ خود می دانست که گروه‌های گوناگون که تمام پیرو ادیان آسمانی انبیاء گذشته هستند اگـر ‌ ‌هـم استقلال دینی؛و هم استقلال سیاسی‌ داشته‌ باشند؛بطور مسلم روزی ضربات محکمی بر پیـکر اسـلام و مـسلمانان وارد می سازند و در نتیجه با از بین رفتن چنین برنامه صحیح خسارت جبران ‌ناپذیری جامعه بشریت وارد می شود؛از این‌ نـظر‌؛آنان‌ را در اختیار دین آزاد‌ گذارده‌ ولی‌ حق آزادی سیاسی و استقلال را به منظور حفظ قوانین آسمانی(اسـلام)از آنان سلب نموده،و آنـها را از هـرگونه تجمع و دسته ‌بندی سیاسی‌ بازداشته‌ است‌.
شاید برخی از ساده‌لوحان تصور کنند که سلب‌ حقوق‌ سیاسی از یک ملت خالی از ظلم و ستم نیست.
پاسخ این گفتار بسیار روشن است،زیرا هرگاه اسلام حق‌ اسـتقلال‌ و تشکیل‌ دولت را از اهل کتاب سلب نموده،برای یک منظور‌ عالی تری است و آن حفظ برنامه عالی اسلام است ککه خدای او،ویرا مأمور به اجراء و گسترش آن نموده است‌،او‌ معتقد‌ بود که هرگاه گروه دیگر غیراز مـسلمانان؛اسـتقلال داشته باشند،روزی‌ دامن‌ همت بالا می زنند؛و این آئین پاک را که بهترین ارمغان الهی است از بین برمی دارند،و یا‌ لا‌ اقل‌ از بسط و توسعه و گسترش آن جلوگیری می کنند و در نتیجه نه تنها ستم‌ بر‌ مسلمانان‌ مـی نمایند،بـلکه نسل آینده را از این فیض عظیم بی ‌بهره می سازند.

مصرف جزیه

گروهی که‌ در‌ پناه‌ یک دولت بسر می برند،بایست دولت متبوع از مال و جان،آنان دفاع نماید،و امنیت فردی‌ و تجاری‌ را برقرار کند،اجراء و برقرار نـمودن یـک ‌چنین امنیت سرتاسری احتیا به هزینه لازم‌ دارد‌ تا‌ دولت بتواند وسیلۀ سربازان و پاسبانان،حدود و ثغور کشور را از حملات بیگانگان حفظ نماید‌،و دست‌ بازیگران و چپاولگران داخلی را از تارج نمودن مال ملت ببرد.و دولت ناچار اسـت‌ بـودجه‌ مـتوازن‌ خود را از کیسه ملت تأمین نـماید،-لذا-بـایست هـر فردی از افراد ملت که‌ زیر‌ پرچم دولت اسلامی تأمین جانی و مالی پیدا می نمایند،مالیاتی به دولت بپردازند،خواه‌ مسلمان‌ باشند‌ و خواه غیرمسلمان،چـیزی که هـست،تـفاوت در نحوه اداء مالیات است، مسلمانان موظف هستند صدی بـیست‌ مـنافع‌ کسب‌ خود را در اختیار جانشین پیامبر اسلام و یا حاکم عادل بگذارند و همچنین‌ موظفند‌،مقداری از وجوه مالی خود را تحت عنوان «زکـوة»و صـدقات و...بـپردازند،همچنین «اهل کتاب» بایست طبق‌ صلاحدید‌ حاکم عادل اسلامی،مـقداری از اموال خود را به عنوان «جزیه» بدولت اسلامی‌ بپردازند‌ و در نتیجه همه ملت بدولت اسلامی کمک‌ نموده‌،چیزی که‌ هست تفاوت در نـحوه اداء مـالیات اسـت‌.
ممکن‌ است برخی بگویند که «خمس و زکوة و..» تحت عنوان مالیات از افـراد گـرفته نمی شود‌،بلکه‌ تمام این پرداخت ها به منظور تعدیل‌ ثروت‌ و از بین‌ بردن‌ تراکم‌ سرمایه،و یا لا اقل به منظور اصـلاح‌ حـال‌ یـک طبقه مخصوص است که در مصارف خمس و زکوة تفصیل آن بیان‌ شده‌،بنابراین فـقط، اهـل کـتاب موظف به‌ پرداخت مالیات هستند و مسلمانان‌ چنین‌ وظیفه‌ای را ندارند.
هرگاه ما‌ گفتار‌ مزبور را بـپذیریم،ولی مـی گوئیم در عـوض «جزیه» مسلمانان سینه خود را سپر‌ بالا‌ نموده و وظیفه‌ی بزرگی که همان‌ جانبازی‌ و فداکاری‌ در راه امـنیت‌ کـشور‌ است برعهده دارند،بنابراین‌ هرگاه ‌«اهل کتاب» با مال خود خدمت می نمایند، مـسلمانان نـیز بـا جان و روان و گاهی با‌ تمام‌ نیروها و سرمایه‌های مادی و معنوی خود در‌ این‌ راه قدم‌ برمی دارند‌.

چند‌ نـامه تـاریخی درباره مصرف‌ جزیه

اینکه گفته شد: مالیاتی که کافران «ذمی» می پرداختند تمام در مـصالح خـود آنـان بکار‌ می رفت‌؛و به ازاء تامین جانی و مالی خود در‌ اختیار‌ دولت‌ اسلامی‌ می گذاردند‌؛یک مطلب مسلم‌ تـاریخی‌ و فـقهی است؛اینک به عنوان نمونه چند نامه تاریخی در اینجا ترجمه می نمائیم تا روشـن شـود کـه‌ حتی‌ در‌ آغاز اسلام «مزیه» نیز برای همین عنوان‌ دریافت‌ می شد‌:
1-نامه‌ای‌ که‌ یکی‌ از سرداران اسـلام در فـتح یـکی از کشورهای مسیحی ‌نشین نوشت، و پس از آنکه مردم آنجا حاضر شدند «جزیه» بپردازند او ذیل نـامه خـود را چنین پایان داد‌: و ما منعناکم فلنا الجزیة و الا فلا کتب سنة اثنتی عشرة فی صفر:تاما از شما حـمایت مـی نمائیم،لازم است جزیه بپردازید،و هرگاه قدرت حفاظت از شما از ما سلب گشت‌،در‌ این صورت هـیچ گونه الزامـی به پرداخت آن ندارید،و این نامه در سال دوازدهم هـجری مـاه صـفر نگارش یافت.
2-هنگامی که «نعمان» رئیس هیئت اعـزامی به دربار«یزدجرد» با نماینده شاهنشاه ایران مواجه شد‌،سخنان‌ خود را با او چنین پایان داد و ان اتـقیتمونا بـالجزاء قبلنا و منعناکم و الا قاتلناکم: هرگاه بـرای جـلوگیری از حمله مـا «جـزیه» بـپردازید ما‌ می پذیریم‌،و شما را از هرگونه پیش ‌آمد‌ و تـجاوز‌ حـفاظت می نمائیم!! و در غیراین صورت با شما مبارزه می کنیم.
3-مهم تر از همه اینست که هنگامی که بـرای بـعضی علل و پیش‌آمدها، حبیب بن مسلمه فـرمانده یکی از‌ ستون های‌ ارتش اسـلام،مـجبور شد‌ از‌ ترس حمله «رومیان» دمـشق را تـخلیه کند،با فرمانده کل قوا(ابو عبیده) تماس گرفت و به او رساند:صلاح ایـنست کـه برای مدتی سپاه را در یک نـقطه مـتمرکز سـازیم در‌ چنین‌ هنگام «ابـو عـبیده» طی نامه‌ای تذکر داد اردد عـلی القـوم الذین کنا صالحناهم من اهل البلد ما کنا اخذنا منهم فانه لا ینبغی لنا اذ لا نـمنعهم ان نـاخذ منهم‌ شیئا‌:آنچه از‌ مردم «دمشق» به عنوان صـلح و جزیه گـرفته‌ای بـرگردان،زیـرا ما این مالیات را درصورتی حـق داریم بگیریم که حفاظت‌ جان و مال آنان را برعهده بگیریم، و اکنون شایسته نیست ما از‌ آنان‌ دفـاع‌ نـکرده چیزی دریافت کنیم.

کـسانی که به خدای یگانه گرویده و تمام جهان خروشان هستی را از‌ آن‌ او می دانند، و به نبوت یکی از انبیاء معتقد بوده و کتاب او را کتاب رسمی و آسمانی خود می شمرند،چنین گروه را، «اهل کتاب»می نامند، و در مقابل آنها «مشرکان» و بـت‌پرستان هـستند که‌ آنها‌ با‌ اهل کتاب حد مشترکی ندارند‌.


4-هنگامی که «عبادة بـن صـامت» فـرمانروایان مـصر را بـه آئین اسلام خواند بـه آنان چـنین گفت‌:‌‌شما‌ مخیرید؛خواستید آئین اسلام اختیار کنید،و اگر نمی خواهید مسلمان بشوید می توانید جزیه بدهید‌،جـان‌ و دارائی و زمـین و خانه شما را حفاظت می کنیم و هرکس از راه تجاوز بـه اموال شـما دسـت دراز کـند‌؛سـخت بـا او می جنگیم.
باز نامه ‌های دیگری هست که هریک به تنهائی نظر‌ اسلام را در گرفتن‌«جزیه‌» روشن می نماید،و تاریخ ‌نویسان در قسمت های «فتوحات» مانند بلاذری در کتاب «فتوح البلدان» و غیره جمع‌آوری نموده‌اند.

تـوضیح سه قسمت در آیه مورد بحث

آیه به منظور تحریک و تهییج و روشن کردن ذهن مسلمانان درباره‌«اهل کتاب» سه مطلب تذکر می دهد:
1-لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر: ایمان به خدا و روز بازپسین نمی آورند؛ البته «تـمام اهـل کتاب» نسبت به خدا و روز رستاخیز ایمان داشتند،ولی از آنجا که‌ خدا‌ شناسی آنان آلوده با شرک و تثلیث بوده؛ و بسیاری از مسیحیان کشته شدن عیسی (علیه السلام) را کفاره گناهان خود می دانستند،از این نظر قرآن از آنها سـلب ایـمان نموده و خداشناسی آمیخته با‌ شرک‌ را بی ‌ارزش شمرده است،و همچنین عقیده آنان را به رستاخیزی که در آنجا مجازاتی در کار نیست بی ‌اعتبار و بی ‌نتیجه دانسته،-و لذا- به یکباره آنها را از حدود مـؤمنین بـه خدا و روز قیامت بیرون رانده‌ است‌.
2- و لا یـحرمون مـا حرم الله و رسوله: از آنچه خدا و رسولش حرام کرده اجتناب نیم ورزیدند، مقصود از «رسول» پیامبر ما است،یعنی تظاهر به محرمات و منکرات می نمایند،و آشکارا لب بشراب و دست‌ به قمار‌ مـی زنند‌ و ایـن خود در محیط اسلامی‌ بـرای‌ مـسلمانان‌ سخت و گران است.
3- و لا یدینون دین الحق، از دین حق و فطرت (اسلام) پیروی نمی نمایند،برای این سه جهت با آنان نبرد‌ کنید‌ تا‌ آنان به اکمال تسلیم و خضوع در برابر مسلمانان چنان که‌ جمله‌:عـن یـدوهم صاغرون حاکی از آن است،جزیه و مالیات بپردازند.

منبع:
«درس هایی از مکتب اسلام » مهر 1340، سال سوم - شماره 8