تبیان، دستیار زندگی

سیاست حجاب در فرانسه

مسأله حجاب در اروپا و به ویژه فرانسه در سال های اخیر نه تنها اهالی سیاست و رسانه را به قدرت راست گرایان در دامن زدن به اسلام هراسی در میان توده مردم به خود مشغول داشته است، بلکه توجه برخی پژوهشگران مردم شناس و جامعه شناس و متخصصان آموزش و پرورش و فلاسفه را هم به خود جلب کرده که توانستند با نگاهی آکادمیک و اعتدالی در این موضوع ژرف نگری کنند و پیچیدگی تاریخی و اجتماعی پدیده مهاجرت و تأثیرآن را بر این مسأله مورد توجه قرار دهند و در همان حال از افتادن در چاله نژاد پرستی غرض ورزانه یا ساده انگاری و تقلیل گرایی پرهیز کنند. کتاب «سیاست حجاب» تألیف پژوهشگر آمریکایی خانم جان ولاش اسکات که اخیراً از سوی انتشارات توبقال (مغرب) منتشر شده است، از این جمله است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سیاست حجاب در فرانسه

سیاست حجاب در فرانسه


مسأله حجاب در اروپا و به ویژه فرانسه در سال های اخیر نه تنها اهالی سیاست و رسانه را به قدرت راست گرایان در دامن زدن به اسلام هراسی در میان توده مردم به خود مشغول داشته است، بلکه توجه برخی پژوهشگران مردم شناس و جامعه شناس و متخصصان آموزش و پرورش و فلاسفه را هم به خود جلب کرده که توانستند با نگاهی آکادمیک و اعتدالی در این موضوع ژرف نگری کنند و پیچیدگی تاریخی و اجتماعی پدیده مهاجرت و تأثیرآن را بر این مسأله مورد توجه قرار دهند و در همان حال از افتادن در چاله نژاد پرستی غرض ورزانه یا ساده انگاری و تقلیل گرایی پرهیز کنند. کتاب «سیاست حجاب» تألیف پژوهشگر آمریکایی خانم جان ولاش اسکات که اخیراً از سوی انتشارات توبقال (مغرب) منتشر شده است، از این جمله است.
این پژوهشگر، بخشنامه دولت فرانسه در سال 2005 را که به موجب آن پوشیدن و همراه داشتن«نمادهای تحریک کننده » گویای گرایش مذهبی در مدارس عمومی ممنوع شده است، مورد تحلیل قرار می دهد و زمینه ها و بسترهای سیاسی این بخشنامه (قانون) و گفتمان سیاسی و تبلیغاتی موازی آن و هماهنگ با آن را مورد تأمل قرار می دهد. او نشان می دهد که به رغم انطباق این قانون بردانش آموزان یهود و سیک و حاملان صلیب (مسیحیان) چه طبقه و گروه اجتماعی و نژادی ای، هدف اصلی این قانون بوده اند. وی زنان مسلمان محجبه را طبقه و گروه هدف معرفی می کند. این هدف گیری و نشانه روی انحصاری که گفتمان های معارض و رقیب، گویای آن هستند، سبب شده است تا این نویسنده امریکایی، پرسش اصلی خود را بر این محور قرار دهد. چرا حجاب؟ و مگر حجاب چه چیزی با خود دارد که باید محل نزاع و نماد چیزی باشد که تحمل نمی شود؟ پاسخ سیاستمداران و آن دسته از هوادارانشان که در حوزه مطالعات زنان فعالند، ساده انگارانه است. آنان حجاب را نماد سرکوب زنان و برخوردی بسیار فراتر از حدی که از یک تکه پارچه برمی آید، دانسته اند.
نویسنده کتاب معتقد است این گونه پاسخ ها ما را به حقیقت مسأله نمی رساند زیرا پوشش حجاب منحصر به طبقه محدودی از زنان مسلمان در اروپاست و اکثریت غالب زنان مسلمان در این قاره به گونه ای با نظام ارزش ها و پوشش در کشورهای محل اقامت خویش هماهنگ و ادغام شده اند. زیرا حجاب نه نشانه برجسته تمایزبخش دیانت اسلام است و نه، تنها راه اعلام هویت دینی و سیاسی وی هشدار می دهد که نباید گول پاسخ های مستند به تعارضات ساده اندیشان مخالفان حجاب را خورد که دوگانه هایی مانند سنتی در مقابل نوگرا، بنیادگرا در مقابل سکولار، کلیسا در مقابل دولت، خصوصی در مقابل عمومی و جهانی، جماعت در مقابل فرد و تکثر فرهنگی در مقابل وحدت ملی را مطرح می کنند. این دو گانه ها به نظر وی گویای پیچیدگی های اسلام و پیچیدگی های غرب نیست و به نزاعی می انجامد که وضعیت خاصی را پدید می آورد که می توان از آن به فرهنگ ناهمساز و برخورد تمدن ها تعبیر کرد.
نویسنده با پاره ای از مطالعات که معتقد است حجاب اسلامی نه پدیده ای سنتی که پدیده ای مدرن و نتیجه تبادل فرهنگی و ژئوسیاسی ای است که در ابعاد کنونی اش جهانی شمرده می شود موافق است این نظر اولیویه روا جامعه شناس فرانسوی است که معتقد است تدین کنونی زن مسلمان در اروپا به مثابه واکنشی است، همراه با جست و جوی قالب ها و شکل های معنوی جدید در محیط سکولارش.
نویسنده می افزاید که اسلام، فرهنگی تمایز خواه و تبعیض گرا ندارد که زن مسلمان مهاجر ساکن اروپا خود را بدان نشان دار کند، زیرا اسلام دینی است به لحاظ تاریخی غیر مرکزگرا، به خلاف مذهب کاتولیک که مرکزاصلی خود را در رم قرار داده و قدرت آن در دست یک شخص است و تعبیر از نظام دینی اسلامی در جریان مباحثات مستمر و تفسیرهای مداوم صورت پذیرفته است.
بزرگ نمایی حجاب در گفتمان سیاسی فرانسوی و نگره خرافی آن نسبت به خویش و تبعیض گرایی آن در برابر اسلام سبب شده تا نویسنده کتاب توجهی جدی داشته باشد به شیوه ای که حجاب را پرده ای برای نمایش تصاویر غربی و توهمات خطر برای جامعه و آینده جمهوری فرانسه، نشان می دهد. این گفتمان سیاسی، مبتنی بر مفهوم ملت یکدست و یکپارچه ای است که تمایز های فرهنگی را چنان سرکوب می کند که به خصوصیت صوری افراد تبدیل شود و چنین چیزی با منطق دموکراسی و حقوق بشر ناهمخوانی دارد. نویسنده برآن است در حالی که امریکا اجازه حضور و فعالیت فرهنگ های متعدد را می دهد و مشروعیت تداخل هویت ها را به رسمیت می شناسد، فرانسه تأکید دارد که هویت ها باید همگون، یکدست و ادغام شده در فرهنگی یکپارچه باشد و راه آن نیز گردن نهادن به زبان و تاریخ وایدئولوژی سیاسی مشترک است. نشانه های بر جسته این ایدئولوژی سیاسی، سکولاریسم و فردگرایی است و این دو چنان به هم چسبنده اند که به دولت، مجال حمایت از برابری افراد در مقابل ادعاهای دینی و خواسته های هر مجموعه دیگری را می دهد.
گفتمان سیاسی فرانسوی، از هنجارهای سکولاریسم غیر دموکراتیک و مفهوم مفروض انگاشته جهانی شدن فردگرایی فرانسوی سر برآورده است که تشابه حقوق همه افراد را نه تنها از رهگذر سوگند وفاداری به ملت، بلکه از رهگذر هضم و ادغام شدگی در هنجارهای فرهنگ فرانسه ایجاب می کند؛ فرهنگی که در چشم این گفتمان، هنجارهایی منزه است که همگونی میان افراد را در چارچوبی جهانی می طلبد و این از دید نویسنده چیزی نیست جز راه های محسوس برای فرانسوی شدن انسان. با این حال تبعیض نژادی ای که زنان مسلمان شمال آفریقایی در فرانسه با آن مواجه شدند، آنان را واداشت تا به عنوان مجموعه ای انسانی، خواهان ضرورت بهره مندی از حقوق و به رسمیت شناخته شدن اختلاف فردی اشان با هنجارهای حاکم شوند. به نظر نویسنده این گروه از زنان برآنند که تنها ابزار مبارزه با تبعیضی که با آن رویارو هستند، این است که با دین خود به همان اندازه ارتباط داشته باشند که مسیحیان و یهودیان با دین خود دارند" و هرچه قدرکه این مسلمانان در میان خود اختلاف داشته باشند،  به عنوان یک مجموعه که خواهان رفتار با خویش به عنوان شهروندان فرانسه هستند و مایل به دست کشیدن از باورهای دینی و پیوندهای طایفه ای و یا زیاده روی اشان در پاره ای از رفتارهایشان که نماد هویتشان است، نیستند، با هم اتحاد دارند. این خواسته های مسلمانان به بهانه هراس از تضعیف لائیسیزم که مدافعانش آن را نسخه ناب فرانسوی می دانند که قابل ترجمه و انتقال نیست، رد شده است. به باور نویسنده در حالی که سکولاریسم در ایالات متحده بر حمایت ادیان در برابر دخالت دولت مستند است، لائیسیزم فرانسه به طور مشخص بر جدایی کلیسا از دولت از رهگذر حمایت از افراد در برابر ادعاهای دین مبتنی است. این فهم به نظر نویسنده سبب شده است تا گفتمان سیاسی فرانسوی، حجاب را تجاوز به سکولاریسم فرانسوی و در نتیجه، غیر فرانسوی شدن تمام کسانی بپندارد که به اصول اسلام عمل می کنند و برای آن که ممارست دینی ای پذیرفته باشد، لازم است که دین در حوزه خصوصی محدود شود و به فضای عمومی و به ویژه مدارس که مکان تثبیت و تعمیق ارزش های جمهوری فرانسه است راه نیابد.
از دیدگاه نویسنده پژوهشگر این کتاب، آنچه گفته آمد، اسباب متعددی است که تصمیم گیران سیاسی فرانسوی را به توجه به حجاب وا داشته است، هر چند انگیزه های این توجه در گفتمان سیاسی فرانسوی بیشتر به حمایت از برابری زنان با مردان در مقابل نظام پدرسالار مرتبط شده است، نویسنده معتقد است که اسباب آن از حد دفاع از مدرنیته در برابر سنت یا دفاع از سکولاریسم در برابر تعدی دین و دفاع از جمهوری در برابر تروریسم "فراتر است و وضعیتی پیچیده را پدید آورده است که نویسنده می کوشد تا عناصر و مؤلفه های آن را در جاهایی مانند نژادپرستی، سکولاریسم، فردگرایی و روابط جنسی جست جو کند. قانون حجاب فرانسه نمادی از طرد دیگری در گفتمان سیاسی فرانسه است که نتیجه اش تبدیل این دیگری به دشمن و تقویت ابعاد نزاع میان اسلام و غرب است. این وضع از نگاه اسکات منجر به عدم تفکیک میان رادیکالیسم سیاسی ای که به لحاظ دینی مبتنی بر وجود اقلیت است و میان ممارست دینی مألوف اکثریت ساکنان مسلمان و به ویژه کسانی است که تمام تلاششان بهره مندی از حقوق شهروندی در کشورهای محل اقامتشان است.

منبع : حوزه نت

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.