تبیان، دستیار زندگی

  ارزش کارها از نظر قرآن

در پیشگاه‌ خدا یکسان نیستند و این گروه بر اثر همین اعمال بی روح و عدم ایمان به خدا؛ستمگرانند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
  ارزش کارها از نظر قرآن
19‌-اجعلتم‌ سقایة‌ الحاج و عمارة المـسجد الحـرام‌ کـمن امن بالله و الیوم الاخر و جاهد فی سبیل الله‌ لا یستوون‌ عند الله و الله لا یهدی القوم الظالمین:
آیا(مـنصب)آب دادن به حاجیان و تعمیر‌ مسجد الحرام را مانند‌ کسی که‌ ایمان بخدا و روز جزا آورده قرار می دهید؟ هرگز یکسان نـیستند و خداوند ظالمان را هدایت نـمی کند.
20-الذیـن آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله‌ باموالهم و انفسهم اعظم درجة عند الله و اولئک‌ هم الفائزون‌: کسانی که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و با جان و مال‌ است و آنان رستگارانند.
21-یبشرهم ربهم برحمة منه و رضـوان و جنات لهم‌ فیها نعیم مقیم: پروردگارشان آنها را به رحمت و خشنودی خود و بهشت هائی‌ که‌ نعمت‌های‌ جاویدان دارد بشارت می دهد.
22-خالدین فیها ابدا ان الله عنده اجر عظیم:همواره در آنجا خواهند بود،در نزد خداوند اجر و مزد بـزرگ وجـود دارد.

مقیاس ارزش

جای تردید‌ نیست‌ که در اجتماع بشر،هر کاری برای خود ارزش مخصوصی دارد،و مقیاسی که ارزش هر عملی را روشن می کند همان سود و نفعی است که از آن کار عائد می گردد؛ و هر فعل‌ و انفعال‌ و حرکت و سکونی کـه بـهره یآن افزون تر باشد؛ارزش آن زیادتر است؛ خواه وقت زیاد لازم داشته باشد یا نه؛ به سختی انجام بگیرد،یا با آسانی؛ و در مقابل،اعمال‌ کم‌سود‌ و فعالیت های‌ کم‌ بهره‌؛ هر چند وقت بیشتری لازم داشته‌ باشد‌ و یا‌ بـه کار و کـوشش‌ توان‌ فرسا نیازمند باشد،مع ذلک ارزش عمل پرسود را نخواهد داشت.
جراح،بیماری را روی میز جراحی می خواباند؛و با‌ انجام‌ یک‌ عمل جراحی آن هم زیر سقف در بهترین اطاق ها‌؛در‌ محیط بسیار آرام،در وقت بسیار کم،یـک بـیمار مـشرف به مرگ را نجات می دهد و در اجتماع خـردمندان جـهان ارزش کار‌ او‌ صد برابر کار کارگری است که زیر آفتاب داغ؛ در‌ برابر کوره گرم آهنگری در مدت هشت ساعت موفق به ساختن یک چکش و یـا یـک چـاقو یا گاو آهن‌ می شود‌؛ بیش‌ از‌ جراح وقت صـرف کـرده و بیش‌ از او رنج دیده است.
اکنون‌ باید‌ دید علت این اختلاف در ارزش چیست؟، بدون شک همان است که گفته‌ شد؛ زیرا طـبیب،بـیمار‌ مـشرف‌ به مرگ‌ را زنده کرده،و با عمل خود جان او را خریده است؛ کـه‌ این‌ فرد‌ زنده در آینده منشأ صدها اثر نیک می گردد؛اما او فقط چکش و با چاقوئی‌ را‌ ساخته‌؛که هرگز از نـظر سـود بـا او یکسان نیست.
روی این اساس است که‌ دانشمندان‌ معتقدند اختلاف طبقاتی در اجـتماع بـشر، ضروری است‌ زیرا ارزش کارها یک نواخت نیست؛و معتقدند‌ که‌ در‌ اجتماعاتی که اختلاف طبقاتی(به طور عادلانه)از بین برود،حس ابـتکار؛اخـتراع؛اکـتشاف از میان‌ می رود‌؛زیرا انگیزه ابتکار همان مزایائی است که سران اجتماع برای اعـمال مـهم قـائلند و هرگاه‌ بنا‌ شود‌ تمام یکسان‌ شوند،و هیچ مزیتی در کار نباشد،و از هرکسی به اندازه یتوانائی کـار بـکشند و بـه اندازه ی نیازمندی‌؛ سودمند، در این صورت هیچ‌ وقت انگیزه‌ های علمی و ابتکاری و فنی و تخصصی‌ در کسی به وجود‌ نمی آید‌.
باری‌ ایـن خـود موضوعی است جداگانه؛ که بایست در جاهای مناسب از آن بحث شود مقصود‌ این‌ بود‌؛کـه نـظر جـهان مادی را در ارزش کارها گفته باشیم،و ضمنا ببینیم‌ نظر‌ اسلام در این باره چیست؟

خـداوند مـی فرماید:«کسانی که‌ ایمان‌ آوردند و مهاجرت نمودند و جهاد در راه‌ خدا‌ با جان ها‌ و اموالشان‌ کردند‌،مقامشان نـزد خـداوند بزرگتر‌ است»در اینجا این‌ سؤال پیش می آید که مسأله جهاد چه ارتباطی بـه موضوع آیـه قـبل‌ دارد؟

در‌ این باره دو وجه می توان گفت‌:اول‌ هجرت‌ در‌ آن روزها‌ مقدمه جهاد بود‌؛ و تا‌ به سوی‌ «مدینه»هجرت نـمی نمودند؛«جـهاد»ممکن نبوده است دوم اینکه کسانی این دو عمل را مساوی‌ می دانستند‌؛و تصور‌ می کردند کـه کـردارهائی که در حـال کفر از‌ آنان‌ سر‌ زده‌ با‌ کاری که‌‌ مرد مؤمن انجام داده است؛یکسان است،درحالی‌که پس‌ از اسـلام آوردن مـبادرت بـه مهاجرت‌ نمی‌ نمودند از این نظر؛در این آیه«مهاجرت»را نیز پیش کشیده است و خود‌ ایـن آیـه‌ گواه گفتار پیش است که درباره ی «علی علیه السلام»که مؤمن و مجاهد بود،و«عباس و شیبه»نـازل‌ گـردیده که در دوران کفر؛عهده‌دار این دو منصب سقایت و تعمیر مسجد‌ الحرام‌ بودند؛و پس‌ از اسـلام آوردن،مـهاجرت نکردند.

نظر اسلام در این مـوضوع

اسـلام در عین این که نظر پیش را‌ تخطئه‌ نمی کند؛و برای دانشمندان و خردمندان‌ اجتماع،مخترعین و مکتشفین،مـقام بـلندی قـائل است،ولی‌ نظر‌ پیش را با افزودن یک شرط تکمیل‌ می نماید‌؛و یا‌ به عبارت صحیح‌ تر آن شرط را اسـاس دانـسته‌ و کمی‌ و فزوتی سود را در درجه دوم می داند،و آن شرط عبارت از ایمان است‌ اسلام‌ معتقد اسـت کـه کـارهای نیک‌، خدمات‌ اجتماع،قدم های‌ مؤثر‌ در‌ طریق بهبود وضع مردم، در صورتی‌ ارزش‌ دارد، که‌ از روی ایمان به خدا انـجام بـگیرد؛هـدف خدا و فرمانبرداری از‌ فرمان‌ او باشد،نه هوی و هوس، در‌ انجام دادن کار انگیزه‌ باطنی‌ داشـته بـاشد؛نه ریا و کسب‌ مقام‌ و انداختن ثروت و حکومت‌ بر مردم و ریاست و خود فروشی، اسلام معتقد است که کـارهای نـیک‌؛ و کردارهای‌ ستوده از خیرات و مبرات تمام‌ قالب های‌ بیروحند‌ تا اینکه روح‌ ایمان‌ در آنـها دمـیده شود‌،یعنی‌ اگر علت باطنی از ایمان و وجـدان و خـدمتگزاری صـمیمانه؛باعث انجام این اعمال نباشد؛چندان‌‌ ارزش خـواهد داشت.
هرگاه دادرسان، به منظور کسب‌ مقام‌ داوری به حق‌ کنند‌، طبیبان‌ و جراحان برای‌ خاطر انـدوختن‌ ثـروت دست بکار شوند؛ مخترعان و مـکتشفان در آزمـایشگاه‌ها به قصد هـوی و هـوس و شـهرت و ریاء به کاوش های علمی‌ خود‌ ادامه دهـند؛کـردارشان اگرچه پسندیده و زیبا‌ است‌،ولی‌ اشخاص‌ و متصدیان‌ این مشاغل-با‌ این‌ مـقاصد-ارزش و شـخصیتی در پیشگاه‌ قرآن ندارند.

مثالی از قرآن

پیـش‌از اسلام و پس‌از ظهور اسـلام؛سـیراب‌ کردن‌ حاجیان‌،و تعمیر مسجد الحـرام از مـناصب مهمه عرب‌ به شمار‌ می رفت‌ و از‌ زمانی‌ «قصی‌» (پنجمین جد رسول اکرم صلی الله و علیه وآله)این مناصب‌ در قـبیله قـریش دست بدست می گشت،تا ایـنکه در زمـان پیـامبر گرامی، منصب «سـقایت» بـدست‌ «عباس» عموی پیامبر،و مـقام تـعمیر مسجد‌ در دست «شبیه» بود.
آیه ی نوزده این دو عمل را که در ظاهر ستوده است در یک طرف؛و جـهاد در راه خـدا را که از روی ایمان به خدا و روز رستاخیز سر زند‌،در‌ طـرف دیـگر گذارده و هـرگز ایـن دو عـمل را قابل مقایسه نمی داند،و مـی فرماید:اجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام‌ کمن آمن بالله و الیوم الاخر،و جاهد فی سبیل الله: آیـا تـصور، می نمائید‌ کسی که‌ در حالت‌ کفر و شرک،بـدون داشـتن مـایه ایـمان،حـاجیان را سیراب می کند؛ و مـسجد الحـارم را تعمیر می کند و هیچ گونه هدف الهی و انگیزه باطنی ندارد‌،بکله‌ هرچه هست تمام انگیزه نفسانی‌ است‌؛ بـا مـردی که‌ ایـمان به خدا و روز بازپسین دارد، و بر اثر همین ایمان، بـا جـان و مـالش در راه خـدا؛ بـرای‌ فـرمانبرداری او فداکاری می کند،یکسان است؟نه...البته نه‌،: لایستوون عند الله: در پیشگاه‌ خدا یکسان نیستند و این گروه بر اثر همین اعمال بی روح و عدم ایمان به خدا؛ستمگرانند
و الله لا یهدی القوم الظالمین: و خداوند ستمگران را هـدایت نمی کند؛و ظلم را در این مورد،همان شرک‌ است‌ که در سوره ی لقمان فرموده:ان الشرک لظلم عظیم: بی ایمانی؛ ستم بزرگیست.

شأن نزول آیه

روایات زیادی از سنی و شیعه وارد شده استکه این آیه در حق علی (علیه السلام) و عـباس و شـیبه‌‌ نازل‌ گردیده، عبا‌ و شیبه؛ بر یکدیگر افتخار می کردند، «عباس» می گفت من پاسی از عمر خود را در «سقایت حاج» صرف‌ کرده‌ام؛ شیبه می گفت، آباد کردن «مسجد» بر عهده من‌ بوده علی‌(علیه السلام)در‌ آن مـیان فرمود:افتخار من اینست که پیش‌ از شما به خدا ایمان آورده‌ام و در راه خدا جهاد کرده‌ام، و وسیله ی ‌‌ایمان‌ شما را فراهم نموده‌ام، آنان برای عرض‌ این جـریان و تـقاضای داوری به خدمت رسول‌ اکرم‌(صلی الله و علیه وآله)رفتند‌،ایـن آیـات به عنوان داوری‌ و اعلان نظر کلی اسلام در تمام کارها نازل گردید.
و از اینکه‌ در آیه در یک طرف فقط «سایت» و «عمارت» را بیان کرده و نامی‌ از ایمان‌ نمی برد؛و در طرف دیگر‌ ایـمان‌ و جـهاد را اسم می برد،معلوم مـی شود کـه«سقایت» و«عمارت»آنان در حال کفر بوده وگرنه گفتگوئی از ایمان آنها نیز به میان می آید، از اینجا روشن می شود،که هدف آیه اینست که وزن‌ و ارزش کاری که از کافر و مؤمن سر می زد، بیان کند،نه ایـنکه هـر دو طرف مؤمن بودند،ولی یکی متصدی سقایت و یا«عمارت» بوده و طرف دیگر،مشغول جهاد.
گواه این گفتار علاوه‌ بر‌ آنچه گفته شد؛این‌ است که در آخر آیه،این گروه را«ظالم»خـوانده اسـت،و قرآن هـیچ گاه مرد مؤمن را «ظالم»نمی خواند؛و هرگاه تصور شود؛که مراد از«ظالم»کسانی‌ است‌ که آن دو عمل‌ را بر جهان تـرجیح دهند؛و هرگاه تصور شود؛که مراد از«ظالم»کسانی است که آن دو عـمل‌ را بـر جـهاد ترجیح دهند؛نیز صحیح‌ نیست‌؛زیرا چنین کسی در نظر اسلام،خطاکار است،نه ظالم و ستمگر،که بـیشتر ‌ ‌ایـن عنوان درباره کافران و مشرکان بکار می رود.

گفتگو با مؤلف«المنار»

مفسر معروف مـصری مـؤلف«المـنار‌»روی‌ جهاتی‌ از این شأن نزول سر‌ بر‌ تافته‌‌ و معتقد است که مناسب همان روایت«نـعمان بن بشر»است که می گوید:روز جمعه در مسجد مدینه بودم؛که گفتگو،میان‌ اصـحاب‌ رسول خدا‌ درگیر شد،یـکی مـی گفت:پس‌از اسلام‌ بهترین کار‌ پیش‌ من همان«سقایت»حاجیان است،دومی می گفت آباد کردن مسجد الحرام‌ پس‌از اسلام؛برتری بر همه دارد،دیگری می گفت‌ جهاد‌ بر‌ تمام اعمال مقدم است،«عمر» در آن میان گفت:بایست موضوع‌ را از رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله)سؤال کنیم.لذا این آیه برای رفع نزاع آنان نازل گردید.
سپس صاحب«المنار‌»میگوید‌:این‌ روایت بر شأن سابق الذکر مقدم است،زیرا علاوه بر ایـن که‌ سـند‌ آن صحیح است،مضمون آن نیز باقر آن موافق می باشد.
ما تصور می کنیم که این نویسنده‌ دانشمند‌ قضاوت‌ صحیحی در اینجا نکرده،زیرا روایت اول از نظر سند بسیار محکم‌ و جمعی‌،از‌ محدثان مانند«حاکم»محدث مـعروف سـنی و دیگران آن را صحیح دانسته‌اند علاوه بر آنکه دانشمندان‌ شیعه‌ همگی‌ آن را صحیح شمرده اند و اما از نظر مضمون؛به طور قطع مضمون و مفاد روایت«نعمان‌»با‌ ظاهر آیه سازگار نیست‌ زیـرا صـریح آیه درباره کسانی است که کافرند،ولی عهده‌دار‌«سقایت‌»و«عمارت‌»هستند و یا مؤمنند جهاد می نمایند،(چنانکه گفته شد)و بنابر روایت«نعمان»متصدیان این کارها‌ تمام‌ مسلمانند؛و گفتگوی آنان در کردارهائی است که پس از اسـلام آوردن واقـع شده است
این‌ نکته‌ نـیز‌ لازم بـه تذکر اسـت که در بسیاری از آیات قرآن؛عمل را به شخصی که صاحب‌ عمل‌ است‌ تشبیه کرده و مفسران در این قبیل آیات کلمه‌ای را مقدر می نمایند مثلا‌ در‌ آیـه‌ مـورد بـحث که سیراب کردن و آباد کردن را به شخص مـؤمن مـجاهد تشبیه کرده،می گویند‌:مقصود‌ تشبیه‌ کردن کسانی است که عهده‌دار سقایت؛و عمارت بودند؛و تقدیر آیه چنین است‌:اجعلتم‌‌ اهـل سـقایة الحـاج
چنانچه در آیه:لیس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب‌ ولکـن البرمن‌ آمن‌ بالله:(توجه به سوی شرق و غرب کار نیکی نیست،بلکه نیکوکار؛کسی‌ است‌ که‌ ایمان به خدا آورده)در واقـع؛کـلمه یاهـل‌ در‌ تقدیر‌ است،یعنی:ولکن اهل البر الخ

معنای‌«سقایت‌»

این واژه در لغت عـرب در سـه جا بکار برده می شود؛گاهی مقصود‌ از‌ آن معنای مصدری‌ است،یعنی‌ سیراب‌ کردن؛و در‌ آیه‌ مورد‌ بحث مـقصود هـمین اسـت؛و گاهی به‌ ظرفی‌ گفته‌ می شود که در آن آب می خورند.چنانکه در آیه 70 از‌ سوره‌ یوسف مـقصود هـمین اسـت.
جعل السقایة‌ فی رحل اخیه:(پیمانه‌ را‌ در میان بار برادرش گذارد‌)و بعضی‌ گفته‌اند که ایـن کـلمه گـاهی به معنی حوضی که آب در آن می ریزند بکار می رود‌؛چنانکه‌،«سقایة العباس» آن محل معروفی‌ که‌ در‌ فاصله بیست مـتری‌«زمـزم‌»واقع است،به همین معنی‌ می باشد‌.

چرا در آیه ی بعد نامی از هجرت برده است؟

در آیه بـعد خـداوند مـی فرماید:«کسانی که‌ ایمان‌ آوردند و مهاجرت نمودند و جهاد در راه‌ خدا‌ با جان ها‌ و اموالشان‌ کردند‌،مقامشان نـزد خـداوند بزرگتر‌ است»در اینجا این‌ سؤال پیش می آید که مسأله جهاد چه ارتباطی بـه موضوع آیـه قـبل‌ دارد؟
در‌ این باره دو وجه می توان گفت‌:اول‌ هجرت‌ در‌ آن روزها‌ مقدمه جهاد بود‌؛ و تا‌ به سوی‌ «مدینه»هجرت نـمی نمودند؛«جـهاد»ممکن نبوده است دوم اینکه کسانی این دو عمل را مساوی‌ می دانستند‌؛و تصور‌ می کردند کـه کـردارهائی که در حـال کفر از‌ آنان‌ سر‌ زده‌ با‌ کاری که‌‌ مرد مؤمن انجام داده است؛یکسان است،درحالی‌که پس‌ از اسـلام آوردن مـبادرت بـه مهاجرت‌ نمی‌ نمودند از این نظر؛در این آیه«مهاجرت»را نیز پیش کشیده است و خود‌ ایـن آیـه‌ گواه گفتار پیش است که درباره ی «علی علیه السلام»که مؤمن و مجاهد بود،و«عباس و شیبه»نـازل‌ گـردیده که در دوران کفر؛عهده‌دار این دو منصب سقایت و تعمیر مسجد‌ الحرام‌ بودند؛و پس‌ از اسـلام آوردن،مـهاجرت نکردند.

اقـتباس از حـکایت مـعروف گلستان سعدی

علامة الفقه الصمت و السکوت‌ خـاموشی نـشانه دانائی است
جوانی خردمند و والا‌ گهر‌ که در هر فنی بود صاحب‌ نظر بدی طبع او هـمچو آب روان سخندان چو«سحبان»به نطق و بـیان‌ نـشستی چو در جـمع دانـشوران‌ ز گـفتار‌ بستی‌ زبان در دهان‌ پدر گفتش‌ ای‌ هـوشمند ز مـن‌ چرا لب فرو بسته‌ای از سخن؟ چرا هرچه دانی نگوئی به جمع؟ که روشن کنی جمع مـا را چـو شمع‌ چنین گفت آزاده ی هوشمند جـوابی‌ پسندیده‌ و ارجمند! که تـرسم بـپرسند‌ اهل‌ یقین‌ از آنچه ندانم؛شـوم شـرمگین‌ تو هم ای جوان گر ندانی سخن‌ به هر محفلی ژاژ خائی مکن‌ ز گفتار سعدی؛«صـفا»پنـد گیر که باشد تو را در جـهان دسـتگیر «نـگفته ندارد‌ کسی‌ بـا تـو کار و لیکن چو گـفتی دلیـلش بیار»!
منبع:
«درس هایی از مکتب اسلام » خرداد 1340، سال سوم - شماره 4