تبیان، دستیار زندگی

گربه و پیتزای گنجشک

یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچ کس نبود. یه روز یه گربه هه رفت پیتزا فروشی و گفت: پیتزای گنجشک میو لطفا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 گربه و پیتزای گنجشک

یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچ کس نبود. یه روز یه گربه هه رفت پیتزا فروشی و گفت: پیتزای گنجشک میو لطفا.
گربه و پیتزای گنجشک

پیتزا را آوردند. گربه بو کرد و میو کرد و گفت: میو میو، پس گنجشکش کو؟

پیتزا فروش گفت: حتما ترسیده لای پنیرها قایم شده!

گربه با پنجولش پیتزا را زیر و رو کرد و گفت: گنجشک نه میو! پرش هم میو!

پیتزا فروش گفت: نگاه کن. گنجشکش پر زده رفته روی درخت.

گربه دید گنجشکه نشسته سر درخت و جیک جیک می خندد.

گربه هم لجش گرت. پنیرها و فلفل های پیتزا را خورد. پا شد برود که پیتزا فروش گفت: پولش!

گنجشکه از درخت آمد پایین و گفت: من حساب می کنم. بعد هم نان های پیتزا را نوک زد و خورد. به جای پول یک پر خوشگل داد به پیتزا فروش و رفت  روی درخت خوابید.

گربه و پیتزای گنجشک

جیک و جیک

گنجشک جونم کوچیکه

مشغول جیک و جیکه

نشسته توی لونه

بدون آب و دونه

منتظره مامانش

یه کرم براش بیاره

توی نوکش بذاره

بعد بالش و ناز کنه

یادش بده چه جوری پرواز کنه

KOODAK@TEBYAN.COM

تنظیم: شهرزاد  فراهانی- منبع: ماهنامه نبات
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.