تبیان، دستیار زندگی

شاعران در وصف حضرت علی اصغر(ع) شعرخوانی کردند

در آستانه عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)، سومین شب شعر و مرثیه‌خوانی عاشورایی «بر آستان اشک» با محوریت حضرت علی اصغر(ع) با حضور شعرای مطرح کشور برگزار شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 سومین شب از چهارمین سوگواره شعر آیینی «بر آستان اشک»، پنج شنبه سی ام شهریورماه با حضور تعداد زیادی از عاشقان و دلباختگان سیدالشهدا(ع) و جمعی از اهالی فرهنگ و هنر و شاعران، در سالن آمفی تئاتر فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
شب شعر


در این مراسم که با محوریت حضرت علی اصغر (ع) بود، بعد از قرائت حدیث شریف کسا؛ محمود حبیبی کسبی شاعر مطرح آیینی و مجری مراسم، از پیر و پدر شعر آیینی محمدعلی مجاهدی با تخلص پروانه دعوت کرد تا برای شعرخوانی بیاید و با اشعار خود به حاضران فیض رساند.

وی در توصیف فضائل ماه محرم بیان کرد: وقتی که ماه محرم به پایان می رسد و در طول سال صحبت های زیادی و رفتارهای ناشایستی صورت می گیرد ولی تجربه ثابت کرده همین که ماه محرم می آید جامعه برای تطهیر باطنی آماده می شود. امیدواریم در این محرم همه شما عزیزان و به طفیلی شما، من هم از عنایات حضرت سیدالشهدا و شهدای کربلا بیشترین استفاده را ببریم و آرزو می کنم همه عزیزانی که در بستر بیماری هستند به عنایت حسینی بهبود پیدا کنند.   

فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرت‌فزای طور شود، جلوه‌زارمان
فردا که کهکشان تجلّی است، نیزه‌ها
گَردش کند زمین و زمان بر مدارمان
فردا که روزِ سرخِ عروج من و شماست
بر روی نیزه‌هاست، قرار و مدارمان
فردا که سرفرازی ما را رقم زنند
خورشید و ماه می‌شود، اخترشمارمان
فردا که روز عرضه‌ی عشق و شهادت است
حیرت کنند، عالم و آدم ز کارمان
فردا که از تبار تبر، زخم مانْد و داغ
غیرت، شقایقی بُوَد از لاله‌زارمان
فرداست، روز وعده‌ی دیدار و دیدنی است
بر نیزه‌ها، تجلّی پروردگارمان
منظومه‌ی بلند شهادت، سرودنی ‌است
فردا که عشق، خیمه زند در کنارمان
وارونه نیست، طالعِ خونِ من و شما
قد می‌کشد به عرش خدا، آبشارمان!
در ما عیان، جمال خدا، جلوه می‌کند
چشمی کجاست تا شود آیینه‌دارمان؟
رنگِ پریده‌ای است به چشم سپهر، مِهر
وقتی سپیده می‌دمد از شام تارمان
کاملْ عیارِ سنگ محک‌خورده‌ایم ما
غیر از خدا کسی نشناسد، عیارمان
ما هر چه داشتیم، به پای تو ریختیم
ای عشق! ای تمامی دار و ندارمان!
چشم امید ماست به فردای دوردست
بر تک‌سوار مانده به جا از تبارمان

مجاهدی بعد ار خوانش این شعر پیش از خواندن غزلی دیگر در ادامه بیان کرد: همیشه اعتقاد داشتم شعر عاشورایی به خاطر نقاط مشترک فراوانی که با فرهنگ مهدوی دارد بایستی با متولد مهدوی گره بخورد و قرار است آن آرمان های بزرگ با ظهور حضرت بقیه الله العظم تحقق پیدا کند.

ای یا حسین گفته و دل با یزیدتان
از دوست نامید و به دشمن امیدتان
شد نان تان ز هرم تنور خلیفه گرم
چندی کنار سفره ی سالوس چیدتان
کم کم چو تاک خون شما را به شیشه کرد
آخر چو جام خنده زنان سر کشیدتان
ای جامه ی خلیفه ز ابریشم شما
ترسم درون پیله کند تا پدیدتان
بی نافه بود دگر پر آهوترین خلق
بس ناف ها بی بوی حکومت بریدتان
ای خرقه پوش سلسله ی عمر و عاص ها
وی صوفیان کوفی و شامی مریدتان
گفتند: از معاویه کو با یزیدتر؟
ای بدتر از یزید شما با یزیدتان؟
ای بدتر از یزید شما با یزیدتان؟
فرعون تان حریف عصای حسین نیست
هامان خدعه باز چه افسون دمیدتان؟
باور نداشتند که شیطان خدای مکر؟
اینسان کند به وسوسه عید و عبیدتان
دیدم سر مبارک او را به نیزه ها
قاضی شریح شهر که شد زر خریدتان
خورشید تان به نیزه دمیده ست فاش و کاش
سوراخ بود سقف افق های دیدتان



سپس حامد عسگری شاعر و ترانه سرای کشور پشت تریبون آمد و گفت: خداوند را شاکرم که یک سال دیگر توفیق نصیبم شد در جمع دوست داشتنی و عزیزی که به همت برادر عزیزم سجاد نوروزی فراهم شده حضور یابم که پیشانی محرم از آنجا شروع می شود و منشا برکات و عنایات خیلی زیادی است.

وی با یک غزل و دو ترانه از میهمانان این مجلس حسینی استقبال کرد. پیمان طالبی و احمد بابایی شاعران دیگر این محفل عاشورایی بودند که با خواندن اشعار خود در باب مصیبت حضرت امام حسین(ع)، فضای مجلس را حسینی کردند.

سید حمیدرضا برقعه ای شاعر دیگری بود که دو غزل در باب ارادت خود به سید و سالار شهیدان قرائت کرد و مجلس را شوری حسینی بخشید.

ننوشتید زمین ها همه حاصل خیزند؟
باغ هامان همه دور از نَفَس پاییزند
ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟
در فراونی این فصل تو را کم داریم
ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟
نامه نامه لک لبیک اباعبدالله
حرف هاتان همه از ریشه و بُن باطل بود
چشمه هاتان همگی از دِه بالا گِل بود
بی گمان در صدف خالی ِتان دُرّی نیست
بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست
بی وفایی به رگ و ریشه ی آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه من گندم بود
چه بگوید قلمم مانده زبانم قاصر
دشت لبریز شد از غربت"هل من ناصر"
در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت
.
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همه ی اهل حرم می دانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب

فاطمه طارمی نیز به عنوان شاعر دیگر این محفل به منظور ابراز عرض ادب و احترام به پیشوای گلبون کفن عاشورا و زائران در این مجلس دو غزل و مادرانه ای به حضرت ام البنین تقدیم کرد:

هر چند گفتند و شنیدی رفتنش را
هرگز ندیدی غربت جان پرورش را

مانند فانوسی که سوسو می‌زد آه
بر موج های تشنگی می‌زد تنش را

از مشکها از کتف ها خون می‌چکید
و می‌بست ساقی چشم‌های روشنش را

سرنیزه ها چون گندم و جو قد کشیدند
عباس تو باید بچیند خرمنش را

در ادامه محمد رسولی شاعر آیینی دیگر با غزلی با این مطلع : عشق در پرده پرسش بی حاصل ماست / دل ما در حرمت یا حرمت در دل ماست از حسینیان در مجلس پذیرایی کرد و غزلی هم به باب الحوائج حضرت علی اصغر (ع) تقدیم کرد.

سعید بیابانکی پس از عرض ارادت و تسلیت و تعریت به مناسبات آغاز محرم الحرام این شعر را پیشکش به عاشقان سرور و سالار شهیدان کرد:

برپا شده است در دل من خیمه ی غمی
جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی
بر سیل اشک خانه بناکرده ام ولی
این بیت سُست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دسته ی زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوف منظّمی
می خوانی ام به حُکم روایات روشنی
می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد مُحرّمی ...

مرتضی امیری اسفندقه با یادی از غلامرضا شکوهی شاعری عاشق که آخرین شعرخوانی خود را در فرهنگسرای اندیشه و به یاد علی بن موسی الرضا کرده بود آغاز کرد و گفت: استاد غلامرضا شکوهی از زمره بهترین ها بود و در حوزه ادبیات عاشورا زبانزد. نمی توانستم اینجا پشت تریبون قرار بگیرم و از ایشان که حق بزرگی بر گردنمان دارند یاد نکنم.

مرتضی امیری اسفندقه در ابتدا شعری به مقام والای شهید محسن حججی، از شهدای مدافع حرم تقدیم کرد که مقطع آن چنین است:

یک کربلا شکوه به چشمت نهفته است
ای روضه مجسمِ گودال قتلگاه

اسفندقه در ادامه نیز غزلی برای یکی از اصحاب امام حسین(ع) جناب حر ریاحی خواند:

عاقبت جان تو در چشمه ‌ی مهتاب افتاد
پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد
نور در کاسه‌ ی ظلمت‌زده ‌ی چشمت ریخت
خواب از چشم تو ای شیفته‌ ی خواب، افتاد
کارت از پیله‌ ی پوسیده به پرواز کشید
عکس پروانه برون از قفس قاب افتاد
چشمه شد، زمزمه شد، نور شد و نیلوفر
آن دل مرده که یک چند به مرداب افتاد
عادتت بود که تکرار کنی «بودن» را
از سرت زشتی این عادت ناباب افتاد
ماه را بی ‌مدد تشت تماشا کردی
چشمت از ابروی پیوسته به محراب افتاد
چه کشش بود در آن جلوه‌ی مجذوب مگر
که به یک جذبه چنین جان تو جذّاب افتاد؟
چهره‌ی واقعیَت را به تو برگرداندند
از سر نام تو سنگینی القاب افتاد
شهد سرشار شهادت به تو ارزانی باد
آه از این مردن شیرین، دهنم آب افتاد
امشب از هُرم نفس‌های اهورایی تو
گرم در دفتر من، این غزل ناب افتاد

در پایان این مراسم، همچون دو شب گذشته مراسم مرثبه سرایی و مداحی برگزار شد و محسن عرب خالقی ذاکر اهل بیت(ع) فضای مراسم را عاشورایی کرد. حسن ختام برنامه نیز قرعه کشی کمک هزینه سفر به کربلا بود. سوگواره شعر عاشورایی «بر آستان اشک» پنجشنبه سی ام شهریورماه با حضور شعرای برجسته کشور در فرهنگ سرای اندیشه به پایان رسید.

منبع: روابط عمومی‌فرهنگ سرای اندیشه