تبیان، دستیار زندگی
مانی كه به دین اسلام گرویده است . تانیا پولینگ ، در یك خانواده مسیحی متولد شده است واز اهالی هامبورك است . وی بیست و دو سال سن دارد و برداشت وی از دین اسلام بسیار جالب و شنیدنی است . همچنین او علت سرزندگی اش را ، آشنایی با اس...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مصاحبه با یک خانم تازه مسلمان آلمانی

مصاحبه زیر گفتگویی است با یك خانم آلمانی كه به دین اسلام گرویده است . تانیا پولینگ ، در یك خانواده مسیحی متولد شده است واز اهالی هامبورك است . وی بیست و دو سال سن دارد و برداشت وی از دین اسلام بسیار جالب و شنیدنی است . همچنین او علت سرزندگی اش را ، آشنایی با اسلام میداند. او در پاسخ به این سوال كه شرح حال خود را باز گو كند چنین میگوید:

تانیا پولینگ (Tania Poling ) از اهالی هامبورگ است . چهره جوان ، شاداب و سرزنده اش حاكی از رضایت درون است. 22 سال سن  دارد علت سرزندگی اش را « آشنایی با اسلام » می داند. از او می خواهیم تا شرح حال خود را بازگو كند.


من در خانواده ای تقریباً مرفه زندگی می كردم و در واقع به ظاهر همه چیز داشتم. دوستان زیادی داشتم و همیشه پس از كار با آنها به گردش و تفریح می رفتم. اگر چه در جمع بودم اما همیشه احساس سرگردانی و پوچی داشتم و در عین خوشی دردل به دنبال چیزی می گشتم. بیش از هر چیز از اینكه نمی دانستم این احساس چیست و به دنبال چیستم، مضطرب بودم. یكی از روزها كه با دوستانم در مركز خرید شهر هامبورگ مشغول گشتن بودیم ، ناگهان به یك زن مسلمان محجبه برخورد كردم. با غرور خاصی شروع به مسخره كردن او كردیم و من به او گفتم : این چه قیافه ای است كه برای خودت درست كرده ای ؟ برخلاف انتظار من كه فكر می كردم او را خرد كرده ام ، بلافاصله جواب داد: این چه وضعیت برهنگی است كه تو برای خودت درست كرده ای ! گفتگویی غافلگیركننده بین ما در گرفت و آن خانم مسلمان نه تنها از خود هیچ ضعفی نشان نداد بلكه تمام مدت نیز سعی كرد تا به من بفهماند كه حفظ حیا و پوشش نشانه سلامت روح و روان است. و بر عكس برهنگی نشانی از بیماری و عدم سلامتی روح است. طبیعتاً در آن وضعیت همه حرفهای او را رد كردم و هر كدام از ما به راه خود ادامه داد. اما این برخورد مرا شدیداً به فكر فرو برده بود و روزها به شخصیت محكم و پرصلابت آن زن محجبه فكر می كردم. همین فكر حس كنجكاوی مرا برانگیخت و بالاخره یك روز از روی كنجكاوی به مسجد امام علی (ع) در هامبورگ رفتم. حضور ملیتهای مختلف حتی آلمانی مسلمان بسیار برایم جالب بود و بهت زده اعمال آنان را زیر نظر گرفته بودم . آن روز با عده ای نیز صحبت كردم و خصوصاً كه متوجه شدم، دین اسلام فقط مخصوص شرقی ها نیست و اروپایی های زیادی نیز به این دین مشرف شده اند . از سوی دیگر روابط عاطفی آنان خیلی مرا مجذوب خود كرده بود. احساس می كردم همه با هم هستند و كسی احساس تنهایی ندارد، اگر چه در اقلیت هستند. مقایسه می كردم با زندگی خودم و می دیدم ، ما اگر چه در جمع هستیم ، در كنار یكدیگر زندگی می كنیم ، دوست و رفیق و آشنا زیاد داریم، بعضاً با خانواده نیز زندگی می كنیم ، اما در واقع هر كسی برای خودش زندگی می كند. نمی دانم شاید بهتر است بگویم ما حتی برای خود نیز نبودیم ، از آنجایی كه هیچ كس حتی به خودش نیز فكر نمی كرد و فكر نمی كرد برای چه در دنیا آمده است، یا برای چی زندگی می كند ، آخر خط چیست ؟ من این حالت را در مسلمانان ندیدم. آنها سرگردان نبودند و می دانستند برای چه زندگی می كنند. از هر كه سؤالی می كردم ، جوابی داشت و همه جوابها تقریباً یكی بود. آنها انسان را در مقابل همه چیز مسؤول می دانستند. در حالی كه من یاد گرفته بودم، انسان فقط در برابر خودش مسؤول است. فرد هنگامی كه در جمع مطرح می شد،دیگر معنایی نداشت و من بر عكس از فرد و حقوق فرد شنیده بودم. اینجا بود كه دریافتم اینها با هم هستند چون قلبهایشان برای یك چیز می تپد. ارتباط من بدین صورت با مسجد هامبورگ به طور مداوم ادامه یافت و در این رفت و آمدها با برخی از مسلمانان ، خصوصاً ایرانی ها ارتباطم بیشتر شد. استدلال های آنان را كاملاً قبول داشتم و این گفتگوها و رفت و آمدها تا بدانجا پیش رفت كه بالاخره احساس كردم من هم « یك مسلمان هستم » و بدین ترتیب شهادتین را به جا آوردم.


اگر بخواهید در یكی دو جمله بیشترین عامل مؤثر در مسلمان شدن خود را ترسیم كنید ، كدام عامل را اصلی می بینید؟

رابطه معنوی مسلمانان با خدا ، صمیمیت بین آنان ، هدفمندی و منصب دینی آنان از جمله نكاتی بودند كه مرا مجذوب كرده و به سمت اسلام كشیدند.


روابط خانوادگی امروز شما ، پس از مسلمان شدن مستحكم تر شده یا به علت مسلمان شدن دچار مشكل هستید؟

من در حال حاضر با خانواده ام زندگی می كنم. البته مسلمان شدن من همراه بود با یك سری مشكلات و همه دوستان قدیمی ام مرا طرد كردند. والدینم نیز اصلاً نمی توانستند تغییرات من خصوصاً تغییرات ظاهری ام را بپذیرند. به همین علت جرو بحث های زیادی داشتیم. تا بالاخره آنها متوجه شدند كه من در عقیده و انتخابم راسخ هستم مدتی است كه دیگر بحثی میان ما وجود ندارد و اخلاق اسلامی من باعث شده است تا آنها « تانیای امروزی »را بر« تانیای دیروزی» ترجیح دهندو من رضایت را در چشمان آنها می بینم. البته حجاب من برایشان ثقیل است ، چون اطرافیان نیز آنها را راحت نمی گذارند.جالب است بدانید اگر چه تمام دوستان سابقم را از دست داده ام ، اما اصلاً احساس تنهایی نمی كنم. امروز اگر چه در جمع دوستانم نیستم ، اما خود را در جمع می بینم. در جمع امت اسلامی و این احساس زیبایی است. وقتی به مسجد می روم ، می بینم كه تنها چیزی كه آنجا اهمیت ندارد، ملیت است ، ظاهر ملاك نیست و آنچه دیگران را به سوی انسان جلب می كند ، اعتقاد واحد به خداوند بزرگ است. و این بزرگی مرا چنان مجذوب كرده كه حتی حاضر به نگاه كردن به عكسهای یك سال پیش خود نیستم.


شما با پذیرش اسلام ، دچار مشكلات زیادی شده اید. عدم پذیرش جامعه ، استهزا دیگران ، از دست دادن موقعیت اجتماعی ودوستان ، از همه چیز صرف نظر كرده اید ، در مقابل چه به دست آورده اید؟

من خودم را به دست آوردم، كه از همه چیزهایی كه قبلاً داشتم مهمتر است. و پس از خودم ، خدا را یافتم. من با خدا بیگانه بودم و در زندگی گذشته ام خدا هیچ نقشی نداشت و به همین علت در همه شرایط احساس پوچی داشتم حتی در به ظاهر شیرین ترین لحظات . اما امروز شیرینی واقعی ام را پیدا كردم. با اسلام به آرامش روحی رسیده ام. امروز می دانم كیستم، چرا هستم و به كجا خواهم رفت. من دوستان قدیمی ام را از دست داده ام اما در عوض خواهران و برادران دینی را در سرتاسر دنیا به دست آورده ام. و بالاخره قرآن كه پیام الهی است و بزرگترین سرمایه من . و امروز حتی حاضر نیستم در مقابل تمام سالهای گذشته ، یك لحظه اینها را از دست بدهم.


شما قبلاً اشاره كرده اید كه آن خانم مسلمانی كه در مركز خرید هامبورگ ملاقات كردید، در جواب استهزاء شما نسبت به حجاب ، حجاب را نشانه سلامت روح دانسته است. عقیده امروز شما با توجه به اینكه خود نیز محجبه شده اید، چیست؟

طبیعی است كه امروز آن را قبول دارم و به همین علت نیز ، آن را برگزیده ام. البته در این جامعه و برای یك اروپایی این قدم اصلاً ، قدم راحتی نیست. اما وقتی انسان تصمیم می گیرد، خداوند به او اراده ای قوی می دهد. با حجاب انسان متحمل یك سری سختی های ظاهری می شود، اما از خیلی چیزها در امان می ماند. و من در ارتباط با مردان كاملاً این امنیت را احساس می كنم. قبلاً اكثر نگاهها معنی دار بود و انتظار هر مردی را می شد در نگاهش خواند. ما در جامعه ای زندگی می كنیم كه ارزش وجودی زن در درجه اول به ظاهر او بستگی دارد. زن باید زیبا باشد ، خوش پوش باشد ، او باید لوند باشد، شما اگر برنامه های تبلیغاتی ، شوهای تلویزیونی و نشریات را بررسی كنید ، می بینید كه از زن تنها یك انتظار وجود دارد، او بایستی لوند باشد، تمام مدهای لباس برای این است كه او را لوندتر جلوه دهند و در این میان آن دسته از زنانی كه معیارهای لوندی از قبیل اندام خوب را ندارند ، در این جوامع دچار عقده های روحی روانی می شوند. زنها هر روز باید به این فكر باشند كه چه كار كنند تا زیباتر باشند، خوب ببینید، چه انرژی ای از انسان به هدر می رود، به هر حال همیشه یك كسی خوشگلتر از دیگران وجود دارد.

حجاب نفی همه این تبلیغات است. با حجاب یك سری از ملاكهای ظاهری پنهان می شود و زن دیگر به عنوان موجودی كه باید برای خوش آمدن دیگران لوند و دلربا باشد ، مطرح نمی شود. و دیگران در مقابله با زنان با حجاب در می یابند كه آنان را همان طور كه هستند بپذیرند ، بدون لحاظ ارزشهای ظاهری شان و برابری اینجاست كه مفهوم می یابد. انسان در مقابل انسان . نه موجودی دلربا در مقابل خریدار . این حس علی رغم مشكلات برخورد مردم ، حسی كاملاً غرور آمیز است و انسان را به اعتماد به نفس می رساند.


با تشكر اگر پیامی دارید بفرمایید؟

تعصب دینی و حس اعتماد به نفس مسلمانانی كه با آنها برخورد كردم، مرا به سوی اسلام كشاند. اگر مسلمانانی سر راه من قرار می گرفتند كه با اسلام بیگانه بودند و بی تفاوت نسبت به آن ، شاید من هرگز جذب اسلام نمی شدم. این دو صفت ، صفتی است كه از سوی دشمنان اسلام شدیداً مورد حمله قرار می گیرد و اگر این دو صفت مسلمانان از دست برود، سرنوشت اسلام همان سرنوشت مسیحیت خواهد شد. پس مسلمانان بایستی ارزشهای خود را شناخته و آنها را پاس بدارند.به نقل از نشریه پیام زن