سفر ٢١ روزه نخست وزیر
دوم اسفند ١٣٤٠ دكتر علی امینی نخستوزیر، تهران را به قصد یك سفر 21 روزه به كشورهای آلمان، فرانسه، بلژیك و انگلستان و دیدار با مقامات بلندپایه این كشورها ترك كرد...
فرآوری: فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
علی امینی نخستوزیر شد
روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۰ به دنبال استعفای شریف امامی از سمت نخستوزیری، دکتر علی امینی به عنوان نخستوزیر جدید انتخاب شد.
دکتر علی امینی مجدی فرزند محسنخان امینالدوله (داماد مظفرالدین شاه) و فخرالدوله، دختر مظفرالدین شاه در سال ۱۲۸۴ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه رشدیه و دوران متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند و در سال ۱۳۰۴ برای ادامه تحصیل عازم فرانسه شد. در سال ۱۳۱۰ پس از پایان تحصیلات در رشته حقوق و دکترا در رشته اقتصاد به ایران بازگشت و در سال ۱۳۱۲ با بتول وثوق دختر وثوقالدوله، رییسالوزرای دوره قاجار ازدواج کرد که حاصل آن یک فرزند پسر به نام ایرج است.
علی امینی پس از ورود به ایران وارد خدمت دولتی شد و در طی زمان مشاغل بسیاری را برعهده گرفت، از جمله خدمت در اداره کل تهیه قوانین، معاونت اداره کل انحصار تریاک، معاونت و ریاست اداره کل گمرک، مدیرکلی وزارت دارائی در مهر ماه ۱۳۱۸، معاونت دوم وزارت دارائی در سال ۱۳۲۰، معاونت نخستوزیر در کابینه قوام، ریاست هیات اقتصادی ایران و آمریکا، دبیرکلی شورای اقتصاد، نمایندگی تهران در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، تصدی وزارت اقتصاد ملی در کابینه منصور و مصدق در سالهای ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰، تصدی وزارت دارایی پس از کودتای ۱۳۳۲ در کابینه سپهبد زاهدی، تصدی ریاست هیات مذاکره کننده با نمایندگان کنسرسیوم (آمریکا، انگلیس و فرانسه) برای انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفت با مستر پیچ، تصدی وزارت دادگستری در کابینه علاء و مسوولیت سفارت ایران در آمریکا.
آغاز نخستوزیری با گامهای محکم
از مهمترین کارهای امینی در کابینه زاهدی این بود که وی پس از کودتای ۲۸ مرداد در مقام وزیر دارایی کابینه سپهبد زاهدی مذاکرات با هندرسن سفیر آمریکا در ایران را در مورد کمک مالی به ایران و تأمین بودجه برنامه اصل ۴ ترومن اداره کرد.
امینی در سال ۱۳۴۰ به دنبال اعتراضات گسترده معلمان که به استعفای جعفر شریف امامی از مقام نخستوزیری انجامید...
فعالیت احزاب را آزاد اعلام کرد. اقدامی که هشت سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، علنی شدن فعالیت جبهه ملی را در پی داشت.
که مهمترین اقدامات امینی در دوران نخست وزیری: کاهش هزینه زندگی و قیمتها، اصلاحات ارضی، توسعه صنایع کشاورزی، تأمین حداقل معیشت کارمندان و تقویت دادگستری بود. او در اولین گامها پس از رسیدن به قدرت حکم بازداشت عدهای از امرای ارتش را صادر کرد، مبارزه با فساد را در اولویت قرار داد، اصلاحات ارضی را به اجرا گذاشت، با فرهنگیان وارد مذاکره شد و یکی از آنها به نام محمد درخشش را به وزارت فرهنگ منصوب کرد
برکناری تیمور بختیار، رییس سازمان امنیت از دیگر اقدامات او در آغاز نخستوزیری بود.
اصلاحات ارضی؛ پروسه ناتمام
با نخستوزیری علی امینی در سال ۱۳۴۰، لایحه اصلاحات ارضی که در دوران نخستوزیری منوچهر اقبال تهیه شده بود با اصلاحاتی در هیات دولت امینی به تصویب رسید و حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی وقت به عنوان مجری اصلاحات ارضی انتخاب شد و امینی و ارسنجانی قاطعانه اجرای برنامه اصلاحات ارضی را پی گرفتند. ارسنجانی در این راه چنان سرعت و جسارتی به خرج داد که نه تنها مالکان بلکه نخستوزیر و مخالفان دولت را شگفتزده کرد و شاه را که میخواست هرگونه تحولی هر چند سطحی در ایران به نام او تمام شود، نگران کرد.
دولت امینی توانست بخشی از برنامه اصلاحات ارضی و اجتماعی را به اجرا درآورد که مورد مخالفت شدید شاه و مالکان بزرگ قرار داشت. به همین منظور تحریکاتی علیه وی شروع شد و همه نیروهای چپ و راست به انتقاد از اصلاحات ارضی پرداختند. با اجرای مرحله اول اصلاحات ارضی حدود ۲۰ درصد از خانوارهای روستایی صاحب زمین شدند، در صورتی که پیشبینی شده بود با اجرای مرحله اول اصلاحات ارضی اکثریت خانوارهای روستایی بدون زمین دارای زمین کشاورزی شوند، ولی به دلیل مخالفت مالکان بزرگ با تقسیم زمینهای کشاورزی و ایجاد شرکتهای زراعی کشت و صنعت، اهداف مرحله اول اصلاحات ارضی محقق نشد.
امینی علیه شاه، شاه علیه امینی
امینی در طول دوران نخستوزیری خود تلاش زیادی کرد تا اختیارات شاه را کاهش داده و کشور را به سمت و سویی دیگر ببرد اما هرچند با شعارهای پر طمطراق و جذابی روی کار آمد اما در عمل در راه انجام اقدامات مورد نظر خود توفیق چندانی نیافت و کوششهای او در کاهش نقش شاه در اداره امور کشور که از حمایت بخشی از هیات حاکمه ایالات متحده نیز برخوردار بود خیلی زود با مقاومت و مخالفت محمدرضا شاه پهلوی مواجه شد. چهار ماه پایانی دولت امینی زیر سایه جنگی نامحسوس اما فرسایشی میان او و شاه طی شد، چنانکه بر اساس اسنادی که بعدها از ساواک به دست آمد، شاه در سفری که به آمریکا داشت مذاکراتی را با مسوولان سیاست خارجی ایالات متحده انجام داد تا موقعیت دولت امینی را از جهت حمایت طرف آمریکایی تضعیف و متزلزل کند. در همین شرایط بود که امینی پس از ۱۴ ماه نخستوزیری ادامه کار را ناممکن دانست و در ۲۶ تیر ۱۳۴۱ از مقام خود کنارهگیری کرد.
امینی پس از استعفا مدتها از صحنه سیاسی دور بود، تا اینکه در سال ۱۳۵۷ محمد رضا شاه جهت رهایی از بحران سیاسی و جلوگیری از انقلاب مردمی با او وارد مذاکره شد و او را برای نخستوزیری در نظر گفت، اما او این پیشنهاد را نپذیرفت و قبل از پیروزی انقلاب به اروپا رفت.
از مهمترین عوامل شکست دولت امینی میتوان به اعلام ورشکستگی ایران و اقدام بازرگانان خارجی به خارج نمودن سرمایههای خود از ایران، افزایش بحران اقتصادی در کشور، مقابله با تظاهرات دانشجویان و دانشآموزان، مخالفت آمریکا با کمک ۷۰۰ میلیون دلاری به ایران، بینتیجه ماندن مذاکرات با کشورهای اروپایی در جلب کمک مالی به ایران، مذاکرات شاه با کندی برای برکناری وی از نخستوزیری و مخالفت شاه با کسر بودجه ارتش اشاره کرد.
امینی پس از انقلاب در فرانسه زندگی کرد و سرانجام در روز ۲۱ آذر ۱۳۷۱ در سن ۸۷ سالگی در پاریس درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
گوشه ای از درد دل های امینی
همیشه به دوستانش میگفت میخواهم وزیر شوم و بعد نخستوزیر. در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۰ به خواسته اصلیاش رسید، وقتی با اعتراض گسترده معلمان، جعفر شریف امامی از نخستوزیری استعفا داد و او جانشینش شد. اما عمر دولتش ۱۴ ماه بیشتر نپایید و در ۲۶ تیر ۱۳۴۱ از مقامش کناره گرفت و دیگر نه وزیر شد و نه نخستوزیر.
علی امینی وقتی چند ماهی پس از استعفا شرحی از دوران نخستوزیریاش را برای سالنامه «دنیا» (سال نوزدهم- ۱۳۴۲) نوشت، تاکید کرد این «درد دل» است نه خاطرات و از برنامهاش برای مبارزه با فساد گفت و به منتقدانش پاسخ داد که میگفتند «نطقهای فلان کس دایر به خالی بودن خزانه و نداشتن ارز، اعتبار کشور را در خارج متزلزل کرده... غافل از اینکه وقتی طلب خارجیها در موقع پرداخت نشود و مقداری اسناد بازرگانان در بانک برای انتقال ارز معطل بماند دیگران خوب میدانند که وضع اقتصادی و مالی چطور است.»
از اینکه بار دیگر توفیق پیدا کردم مطالبی برای سالنامه دنیا بنویسم خوشوقتم ولی چون خواسته شد از خاطرات دوران نخستوزیری بنویسم نظر به اینکه خوانندگان گرامی سالنامه دنیا خصوصا طبقه جوان در نوشتههایی که به قلم نخستوزیران، وزراء سابق و یا رجال کشور منتشر میشود میخواهند مطالبی که برای آنها آموزنده باشد پیدا نمایند و خاطرات جالب و مهمی که بتوانم انتشار بدهم ندارم اجازه خواهید داد مطالبی به عنوان درد دل بنویسم و از این راه شاید خودم و طرز فکرم را بیشتر معرفی کرده باشم.
رفقا عقیدهشان درباره من این بود که من یک فرد جاهطلب هستم و حتی بعضیها این مقام دوستی را به حدی میدانستند که من برای نیل به آن سر از پا نمیشناسم و خلاصه «جاهطلب به هر قیمت» هستم. پیدایش این نظریه شاید از این ناشی شده بود که من صراحتا میگفتم میخواهم وزیر شوم و بعد نخستوزیر
تعجب خواهید نمود که بعد از این مدت که در مشاغل مختلف دولتی بودهام و تماس زیاد با مردم داشتهام باید همه من را شناخته باشند و به طرز تفکرم آشنا باشند ولی متاسفانه عدم علاقه اغلب افراد کشور به تحقیق و تعمق در مسائل مختلف آنها را به قضاوت سطحی عادت داده و برای قبول شکایات آماده کرده است و باید زحمت فراوان کشید تا آنها را به حقیقت متوجه کرد.
این تبلیغ فکری زیانهای معنوی فراوانی متوجه کشور کرده و میکند و اغراق نیست اگر یک قسمت گرفتاریهای اجتماعی خودمان را ناشی از این طرز تفکر بدانیم. من خودم صدمه دیده و زجر کشیده این طرز تفکر بودهام. با اینکه من همواره در هر مرحلهای از مراحل زندگی اداری و سیاسی سعی کردهام تمایلات و عقایدم را صریحا بگویم و شاید همین رویه موجب شده است که مخالف زیادتری برای خودم درست کنم معذالک باز قضاوت عدهای و حتی بعضی از رفقای نزدیک در مورد من سطحی بوده و هست. برای مثال قدری به عقب بر میگردم و اگر در اینجا رفقای نزدیک را مورد انتقاد قرار میدهم از آنها پوزش میخواهم ولی خود آنها میدانند که آنچه در این مقاله مینویسم عین حقیقت است و ذرهای بیانصافی نکردهام.
از زمان کارمندی در وزارت دارایی، عدهای از همکاران که دو نفر آنها متاسفانه فوت شدهاند و بقیه سلامت و مصدر کار میباشند جلسات هفتگی داشتیم که هنوز هم به اضافه چند نفر دیگر از دوستان غیراداری ادامه دارد. در این جلسات چه قبل از شهریور ۱۳۲۰ و چه بعد از آن از همه چیز صحبت میشد و کاملا محفل انس بود. در ضمن صحبتها طبعا از آمال و آرزوی هر یک در زندگی اداری و سیاسی سخن به میان میآمد.
رفقا عقیدهشان درباره من این بود که من یک فرد جاهطلب هستم و حتی بعضیها این مقام دوستی را به حدی میدانستند که من برای نیل به آن سر از پا نمیشناسم و خلاصه «جاهطلب به هر قیمت» هستم. پیدایش این نظریه شاید از این ناشی شده بود که من صراحتا میگفتم میخواهم وزیر شوم و بعد نخستوزیر. ولی دیگران با اینکه میل باطنیشان قطعا مشابه من بود ولی ظاهرا حرفی نمیزدند برای اینکه مبادا مورد تنقید رفقا واقع شوند. بارها اتفاق میافتاد که بحث مفصل میکردیم ولی هر قدر سعی داشتم به رفقا بفهمانم که قضاوتشان درباره من درست نیست و حس ترقی و تعالی را که لازمه هر فرد زندهای است با جاهطلبی اشتباه میکنند فایده نمیکرد و مدرک عملی لازم بود تا آقایان قانع شود.
در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی در یکی از کابینههای آقای ساعد از من برای وزارت پست و تلگراف دعوت شد و رد کردم. جریان قضیه اینطور بود که در مراجعت از سفری که برای مطالعه به فلسطین رفته بودم چون خانه شخصیام دست تعمیر بود در سلیمانیه منزل مرحوم وثوقالدوله وارد شدم. شبی که از شهر به منزل مراجعت کردم گفتند آقای دکتر نخعی چندین بار تلفن کردهاند و کار فوری دارند و قرار است فردا اول وقت تلفن کنند. ساعت هفت صبح فردا ایشان تلفن نمودند و گفتند آقای نخستوزیر (ساعد) فرمودند ساعت ۸ با لباس ژاکت بیایید وزارت امور خارجه. چون این موضوع برایم غیرمنتظره بود به ایشان گفتم برای چه کاری باید ژاکت بپوشم. جواب دادند برای معرفی هیات دولت. خیلی تعجب کردم چطور کسی را بدون اینکه قبلا با او مشورت کرده باشند و از همکاران و برنامه دولت به او اطلاعی بدهند به این شکل دعوت به شرکت در دولت میکنند. به آقای دکتر نخعی گفتم از طرف من از آقای ساعد تشکر کنید و بگویید من از قبول پست در دولت معذورم. ایشان اظهار کردند من فقط واسطه پیغام نخستوزیر هستم و بهتر است نظر خودتان را به خود ایشان بگویید. حق به جانب دکتر نخعی بود.
روز بعد که با رفقا جمع بودیم احساس کردم که آنها هم متعجب هستند و هم متاسف. تعجب از اینکه چطور من با علاقهای که به احراز مقام وزارت ابراز میداشتم در دولت وارد نشدم، تاسف از این جهت که درباره من راجع به جاهطلبی شدید اشتباه کرده بودند و «جاهطلبی به هر قیمت» که به تصور آنها در من وجود داشت، درست نبوده است.
ساعت ۸ با لباس عادی به وزارت خارجه رفتم. هنوز آقای ساعد نیامده بود. در اطاق انتظار آقای زرینکفش را با ژاکت دیدم. چون تعجب ایشان را از اینکه چطور من بدون ژاکت آمدهام حس کردم توضیح دادم که من برای رد پستی که پیشنهاد شده است آمدهام. در این ضمن مرحوم دکتر زنگنه که در آن تاریخ نماینده مجلس شورای ملی بود وارد شد و چون دید من مصمم به عدم قبول وزارت هستم سعی میکرد من را از تصمیمی که گرفتهام منصرف کند ولی موثر نشد تا آقای ساعد آمد و به اتفاق به اطاق دفترش رفتم. من آقای ساعد را از زمان حکومت اول مرحوم قوامالسلطنه که وزیر امور خارجه بود میشناختم و همیشه به من اظهار محبت میکرد. دلایل رد دعوت ایشان را در ضمن تشکر از حسنظنی که به من ابراز داشته بود ذکر کردم. ایشان ابتدا عذرخواهی کردند که در این چند روز هر قدر سعی کردیم شما را پیدا کنیم و در اطراف افراد دولت و برنامه صحبت کنیم موفق نشدیم این بود که در آخرین روز به شما اطلاع دادیم. بعد اضافه نمودند که شاید مایل به قبول وزارت پست و تلگراف نیستید در این صورت پست وزارت کشاورزی خالی است ممکن است آن را قبول کنید و بالاخره به شوخی اظهار نمودند که پست وزارت خارجه هم هست ولی شرط واگذاری آن این است که کشتی بگیریم و هر کس بر دیگری فائق آمد مال او خواهد بود چون من این پست را برای خودم نگاه داشتهام. سعی آقای ساعد در قانع کردن من به نتیجهای نرسید چون دلایل اساسی برای رد کردن پیشنهاد ایشان داشتم. منجمله اینکه همکارانی که در دولت بودند تجانسی نداشتند، بعلاوه آقای ساعد وزراء را روی فهرستی که از طرف فراکسیونهای مختلف مجلس داده بودند انتخاب کرده بود و به این شکل مسلم بود در چنین دولتی کاری انجام نخواهد شد.
صورت افراد دولت پیش از معرفی به وسیله یکی از جراید صبح به طور فوقالعاده منتشر شده بود و رفقا ورود من را در دولت قطعی میدانستند و در همان ساعتی که من در دفتر آقای ساعد بودم آنها هم در دفتر مرحوم عبدالله دفتری در بانک ملی بودند و شنیدم که گفته بودند دکتر امینی به آرزوی خودش رسید!
روز بعد که با رفقا جمع بودیم احساس کردم که آنها هم متعجب هستند و هم متاسف. تعجب از اینکه چطور من با علاقهای که به احراز مقام وزارت ابراز میداشتم در دولت وارد نشدم، تاسف از این جهت که درباره من راجع به جاهطلبی شدید اشتباه کرده بودند و «جاهطلبی به هر قیمت» که به تصور آنها در من وجود داشت، درست نبوده است.
همچنین در دولت آقای دکتر مصدق که وزیر اقتصاد ملی بودم روزی نمیدانم به چه مناسبتی ایشان در جلسه هیات دولت خطاب به وزراء گفتند دکتر امینی از من کاری نخواست، من از او خواستم وزارت را قبول کند. این دو مثال و بسیاری دیگر نظایر آن برای رفقای من کافی بود که بدانند که من «حب جاه به هر قیمت» ندارم
خوانندگان عزیز! تصور میکنند عقیده رفقا کاملا تغییر کرده بود؟ متاسفانه خیر زیرا آنها مثل بسیاری از افراد کشور ما در فکر خودشان دلایل دیگری غیر از آنچه من بیان کردم فرض میکردند چنانچه بعدها در مورد نخستوزیری این طرز تفکر مجددا منعکس گردید. البته این عقیده رفقای من تنها نبود بلکه عده دیگری هم درباره من چنین فکر میکردند و در سعایت و تفتینی که حضور اعلیحضرت همایونی برای مشوب کردن ذهن ایشان نسبت به من میشد حربه «جاهطلبی به هر قیمت» یکی از حربههای مخالفین من بود.
همچنین در دولت آقای دکتر مصدق که وزیر اقتصاد ملی بودم روزی نمیدانم به چه مناسبتی ایشان در جلسه هیات دولت خطاب به وزراء گفتند دکتر امینی از من کاری نخواست، من از او خواستم وزارت را قبول کند. این دو مثال و بسیاری دیگر نظایر آن برای رفقای من کافی بود که بدانند که من «حب جاه به هر قیمت» ندارم بلکه من هم مثل هر فردی حس ترقی و تعالی دارم و مقام را برای انجام خدمت میخواهم و تفاوتم با دیگران شاید در این است که راجع به تمایلم پردهپوشی نمیکنم و صراحت بیان دارم.
این مطالب را برای این ننوشتم که از خودم تعریف کرده باشم و از دیگران تنقید، بلکه خواستم قسمتی از مشکلات و دلایل وجود آنها و زحمتی را که مسئولین اداره امور کشور باید در رفع آنها تحمل نمایند توضیح داده باشم و بدون تردید «مخالفین به هر قیمت» قانع نخواهند شد ولی لااقل آنهایی که غرض خاصی ندارند منتهی سعی در تحقیق و کشف حقیقت نمیکنند به این وسیله ذهن آنها را روشن کرده باشم و امیدوارم که خوانندگان عزیز به خصوص جوانان با فراستی که دارند از این مطالب مختصر درس عبرتی بگیرند.
منابع: سایت تاریخ ایرانی، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی