تبیان، دستیار زندگی
ما شاهد شکل گیری مثلث استراتژیکی هستیم که اضلاع آمریکایی- نیکسون و کیسینجر- از خلال آن دنبال تحقق منافع ملی کشور متبوع خود و ضلع ایرانی آن به دنبال تحقق توهمات باستانی و عطشهای غرب گرایانه شدید خود و همچنین تضمین سلطنت خود بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مثلث شاه، نیکسون و کیسینجر

ما شاهد شکل گیری مثلث استراتژیکی هستیم که اضلاع آمریکایی- نیکسون و کیسینجر- از خلال آن دنبال تحقق منافع ملی کشور متبوع خود و ضلع ایرانی آن به دنبال تحقق توهمات باستانی و عطشهای غرب گرایانه شدید خود و همچنین تضمین سلطنت خود بود.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

مثلث شاه، نیکسون و کیسینجر

نتایج شخصی شدن قدرت در روابط خارجی حکومت پهلوی

یکی از الگوهای حاکم بر منظومه فکری محمدرضا پهلوی غرب گرایی مفرط وی بود؛ که در جهت گیریهای سیاست خارجی ایران نیز تاثیر عمیقی داشته است. این غرب گرایی شاه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به نحو فزاینده ای در سیاست خارجی پهلوی دوم تاثیر گذاشت و محمدرضاشاه که آمریکاییها را منجی تاج و تخت خود می دانست؛ روابط ویژه و گسترده-ای در سطح رسمی و غیررسمی با نهادها و افراد آمریکایی آغاز نمود؛ تا اینکه در دهه 1970 م/1350 ش، روابط خارجی ایران و آمریکا، طیفی از عالی ترین سطح رابطه در قالبهای رسمی- تبدیل شدن ایران به متحد استراتژیک آمریکا در منطقه- و صمیمانه ترین رابطه در سطح غیررسمی- برقراری ارتباطات شخصی و دوستانه با مقامات آمریکایی- را تجربه نمود. بدون شک شکل گیری مثلث شاه، نیکسون،کیسینجر در دهه 1350ش نشان دهنده اوج وابستگی و شیفتگی روحی و روانی شخص شاه به پرزیدنت نیکسون و مشاور امنیت ملی اش، هنری کیسینجر بود؛ ارتباطی که اضلاع آمریکایی از قبل آن دنبال تحقق منافع ملی خود بودند و ضلع ایرانی به دنبال سیراب کردن عطشهای غرب گرایانه خود بود.

روانشناسی سیاسی محمدرضا پهلوی و بروندادهای سیاست خارجی

دیکتاتوری نظامی و شخصی شدن سیاستگذاری داخلی و خارجی را، می بایست مولفه بارز حکومت پهلوی دوم قلمداد نماییم. محمدرضاشاه که از سابقه و تجربه ای در حوزه دیپلماسی برخوردار نبود، دستگاه دیپلماسی را به مجری توهمات و تحلیلهای شخصی خود تبدیل نمود و دخالتهای غیرکارشناسانه وی در حوزه سیاست خارجی، آثار و تبعات زیانباری را بر منافع ملی کشور تحمیل نمود. در واقع شاه با ادراکات و تصورات شخصی خود، نقش بی‌بدیلی در سیاست خارجی ایفاء نمود و حلقه مشاوران نزدیکش نیز با تملق و چاپلوسی به این ادراکات موهوم وی دامن می زدند. به گواه تاریخ، محمدرضاشاه در شهریور 1320 و کودتای 28 مرداد، سلطنت خود را مدیون غرب می باشد. سالهای اقامت و تحصیل در غرب در کنار حمایت تمام قد غرب از شاه در این دو واقعه، حمایت جویی و شیفتگی نسبت به غرب به ویژه آمریکا را به ویژگی بارز روانشناسی سیاسی محمدرضاشاه تبدیل نمود. فضای ضدانگلیسی حاکم در بین برخی از نخبگان سیاسی و فکری، فشار افکار عمومی مبنی بر حفظ فاصله با استعمار انگلیس در سالهای بعد از ملی شدن نفت و ظهور ابرقدرتی به نام آمریکا از درون ویرانه های جنگ جهانی دوم، از آمریکا در نزد شاه قدرتی تحسین برانگیز و البته قابل احترام ساخت و علی رغم سیاست اعلامی شاه مبنی بر برقراری توازن در روابط خارجی، در سیاست اعمالی همه راهها به آمریکا ختم می شد. فقدان مشروعیت و پایگاه مردمی حکومت پهلوی نیز از عوامل شتاب زا و تقویت دهنده این حس حمایت جویی از آمریکا شد.

شاه ساختار تصمیم گیری سیاست خارجی را طوری تنظیم نموده بود که همه امورات خارجی بنا به امر "ملوکانه" صورت پذیرد.

انتصاب افراد با دیدگاههای متضاد در پستهای مهم وزارت خارجه، گماردن ماموران ویژه اطلاعاتی در سفارتخانه ها، انتصاب 12 تن از فرماندهان ارتش در پستهای سفارت در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد؛ که عملاً با عملکرد غیرتخصصی خود، هزینه های مادی و معنوی زیادی را بر منافع ملی تحمیل نمودند؛ از شگردهای مدیریتی محمدرضا در دستگاه دیپلماسی بود. در این بین دوران پنج ساله وزارت اردشیر زاهدی(1345 تا 1350)، لطمات جبران-ناپذیری بر ساختار و کارکردهای تخصصی وزارت خارجه وارد نمود. به طورکلی شاه در قامت رهبر ارکستر، سمفونی سیاست خارجی شخص محور خود را به اجراگذاشت و تمامی دست اندرکاران سیاست خارجی به ساز شاه می-رقصیدند.

مثلث شاه، نیکسون و کیسینجر و دغدغه های متناقض شاه و کیسینجر

ماروین زونیس در کتاب شکست شاهانه یکی از منابع قدرت شاه در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد را، روابط همه جانبه در عالی ترین سطح، با قدرت بلامنازع و مسلط دنیا یعنی آمریکا می داند. اما ترکیب ترس و غرور سبب اشتباه محاسباتی وی و در نهایت نهادینه شدن دست نشاندگی عمیق در ابعاد مختلف سیاست ورزی محمدرضاشاه شد. در واقع ترکیب تهدیدات شوروی، عراق – به عنوان همسایه غربی و مورد حمایت شوروی و با سابقه اختلافات ارضی و مرزی متعدد از جمله اروندرود -  و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به عنوان رقبای ایدئولوژیک ایران – پان ایرانیسم در مقابل پان عربیسم-  با توهم احیای مجدد امپراطوریی ایرانی، شاه ایران را بیش از پیش به آمریکا و شخصیتهای آمریکایی وابسته نمود.

طبق اسناد منتشر شده، ایران و آمریکا با هدایت کیسینجر، همکاری تنگاتنگ و نزدیکی در حمایت از شورش کردهای عراق علیه حکومت بغداد در دهه 70 میلادی داشتند و در کنار حمایتهای سیاسی و اطلاعاتی، حدود 90 درصد از تجهیزات نظامی کردها به رهبری بارزانی را تامین نمودند.

در سالهای پایانی دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی، با روی کارآمدن نیکسون در کاخ سفید و متعاقب آن انتصاب هنری کیسینجر به عنوان مغز متفکر امنیت ملی آمریکا، فصل جدیدی از روابط ایران و آمریکا آغاز شد. استراتژی «صلح در خلال هم یاری» نیکسون - کیسینجر، خود به خود نقشها و مسئولیهای جدیدی را به همپیمانان منطقه ای آمریکا از جمله ایران واگذار می نمود. ایران می بایست به عنوان نیروی نیابتی آمریکا، هزینه های مهار کمونیسم در فصای خلاء ژئوپلتیکی ناشی از خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس را بپردازد. نقشی که همزمان، شاه ایران را در تحقق رویای امپراطوری ایرانی کمک  می نمود و لذا محمدرضاشاه با آغوش باز به استقبال آن رفت.  شاه ایران دو تاکتیک جهت توسعه روابط با آمریکا پیش‌رو داشت. اول انجام طیفی از اقدامات ماجراجویانه در منطقه از جمله سرکوب جنبش ظفار در عمان، حمایت از اقدامات گریز از مرکز کردهای عراقی با چراغ سبز آمریکاییها، حمایت از دولتهای غربگرای افریقایی و... که موضوع این نوشتار نیست. تاکتیک دوم برقراری ارتباطات رسمی و غیررسمی با مقامات آمریکایی و وارد شدن در یک رابطه دوستی و صمیمانه با افرادی مثل هنری کیسینجر، نیکسون، نلسون و دیوید راکفلر، ریچارد هلمز، دیوید لینتال، جان مک کلوی، باری گلد واتر و... بود. شاه از طریق عوامل و دلالان خود از قبیل اردشیر زاهدی و هوشنگ انصاری برای برقراری ارتباطات شخصی و صمیمانه با سیاستگذاران آمریکایی تلاشهای زیادی کرد؛ لذا در دوران ریاست جمهوری جانسون (1969-1963)، شاه سه بار در تیرماه 1343، مرداد1346 و خرداد1347  از آمریکا دیدار نمود.

هوشنگ انصاری نیز به عنوان وزیر دارایی و اموراقتصادی پهلوی دوم، نقش زیادی در نزدیکی کیسینجر به شاه ایفاء نمود. با وساطت انصاری در نوامبر 1974م/آبان 1352، کیسینجر ضمن سفر به ایران، کمیسیون مشترک اقتصادی ایران- آمریکا را تشکیل داد و مقرر شد حجم تجارت غیرنفتی دو کشور در 5 سال آینده به بالاترین سطح ممکن برسد و در زمینه انتقال تکنولوژی و کمکهای فنی به ایران نیز توافقاتی انجام شد. افزون برآن در سال 1351 نیکسون و کیسینجر در تهران، قول مساعد دادند که شاه ایران می تواند هرگونه سلاح متعارف غیرهسته ای را خریداری نماید و حتی با اعمال نفوذ خود، کشور ایران را از دستور کار کمیته بررسی سفارشات تسلیحاتی مجلس سنای آمریکا خارج نمودند.

با این تفاسیر، ما شاهد شکل گیری مثلث استراتژیکی هستیم که اضلاع آمریکایی- نیکسون و کیسینجر-  از خلال آن دنبال تحقق منافع ملی کشور متبوع خود و ضلع ایرانی آن به دنیال تحقق توهمات باستانی و عطشهای غرب گرایانه شدید خود و همچنین تضمین سلطنت خود بود. به اعتقاد نگارنده اضلاع آمریکایی این ارتباط، بیش از طرف ایرانی خواستار تداوم و استمرار این رابطه بود. از این‌رو کیسینجر با اشراف کامل و تحلیل دقیق روانشناسی سیاسی شاه، با چاپلوسی، حس تملق طلبی شاه را تقویت نمود. کیسینجر وظیفه داشت این حس را به شاه القا کند که «شاه شاهان» است.

کیسینجر همیشه در پیش محمدرضا پهلوی از منافع موازی و درک مشترک دو کشور از تحولات منطقه ای و بین المللی سخن می گفت و شاه را همپیمان بدون قید شرط و خاص ترین رهبر دنیا توصیف می کرد. در واقع این کیسینجر بود که باعث شد ایران به زرادخانه عظیم تسلیحاتی، پنجمین قدرت نظامی دنیا و صاحب مدرن ترین نیروی دریایی و هوایی خلیج فارس و غرب آسیا شود. در سال 1978، کیسینجر عامل اصلی خرید تسلیحاتی 12 میلیارد دلاری محمدرضا شاه از آمریکا بود. نفوذ کیسینجر در دربار پهلوی و به ویژه در زمان نخست وزیری اسدلله علم به حدی بود که بزرگترین درخواستهای مقامات آمریکایی در کمترین زمان ممکن از طرف شاه اجابت می  شد؛ به نحوی که شاه در کمتر از 20 دقیقه به درخواست آمریکا مبنی بر اعزام یک اسکادران جنگنده F-5 به ویتنام موافقت نمود.

کیسینجر همچنین نقش زیادی در همسویی سیاست منطقه ای و فرامنطقه ای شاه با آمریکا داشت. طبق اسناد منتشر شده، ایران و آمریکا با هدایت کیسینجر، همکاری تنگاتنگ و نزدیکی در حمایت از شورش کردهای عراق علیه حکومت بغداد در دهه 70 میلادی داشتند و در کنار حمایتهای سیاسی و اطلاعاتی، حدود 90 درصد از تجهیزات نظامی کردها به رهبری بارزانی را تامین نمودند. بدون شک سیاستهای فرامنطقه ای شاه نیز در اتاق فکر مشترک شاه، نیکسون و کیسینجر اتخاذ می شد؛ تا جایی که شاه خود را حافظ لیبرالیسم آمریکایی در آفریقا و آسیا می دانست. نهایتاً کیسینجر در جریان سرگردانی شاه بعد از فرار از ایران، کارتر را متقاعد نمود که شاه ایران را پناه دهد؛ ولی کیسنجر علی رغم اعتقاد به واقعیت ژئوپلتیکی ایران و داشتن ارتباطات شخصی با شاه، در زندگینامه 2800 صفحه ای خود، تنها 20 صفحه به رابطه ایران و آمریکا اختصاص داد و بسیاری از حقایق این ارتباط رمزآلود را در سینه خود محفوظ نگه داشته است.


منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران