تهران به وقت فاجعه پلاسکو
انگار به واژه "تسلیت" عادت کرده ایم. هنوز زمان زیادی از برخورد دو قطار نگذشته است که باز، مصیبتی تازه، تهران را در بهتی عمیق، فرو برد. بهتی در غم جانفشانی عده ای آتشنشان مظلوم و فداکار...بهتی برای از دست رفتن اموال و دارایی تعداد قابل توجهی از شهروندانمان...بهتی برای بیکار شدن یک شبه چندین هزار نفر در روزهای پایانی سال....
فاطمه ناظم زاده-بخش اجتماعی تبیان
دی ماه 95 در تقویم تهران سیاه شد و بهتی دیگر را بر سینه پایتخت کوباند؛ آسمان شهرم را غم گرفت و باز هم نَقل مردانی شد که مردانگی از وجودشان شعله کشید. چگونه تصویر کنم رمقی که دیگر در دستانتان نیست و غم سیاه نبودنتان را...
از زیر آوار پیامک دادید؛ دلگرم کننده بود اما جگر سوز؛ حتی تصورش هم سخت است، چه گذشت بر شما در آن ثانیههای سیاه، زیر تلی از دود و آتش. اصلا در آن لحظههای آخر دستتان در دست هم بود؟ کنار همدیگر بودید؟ حواس چشمانتان به کجا بود؟
صدای ضجههای مادرانتان، همسرانتان، فرزندانتان و نزدیکانتان در گوش شهر تیر میکشد، تصویر نالههای همکارانتان پُر شده در صفحات مجازی، خبرها لبریز شده از شما؛ ساعتی گفتند تونل کشیدند به سویتان، سه متر بیشتر فاصله نمانده بود، به یک متری که رسیدند باز هم راه بن بست شد، زمان گذشت و گذشت تا رشته امیدمان پاره شد؛ آدم است دیگر، فلز هم که باشد در آن بحبوحه دود و آتش، ذوب میشود...
پلاسکو، حاصل خشم انسان به انسان بود
همیشه گفتهاند و گفتهایم که سیل و زلزله، نتیجه خشم طبیعت به انسان است، اما شاید با قاطعیت بتوان تکرار و تکرار کرد که فاجعه "پلاسکو" حاصل خشم انسان به انسان است. آتشسوزی دو سال پیش خیابان جمهوری، سیل کن و نشستهای سنگین اخیر چند خیابان در تهران را به یاد داریم، اما روشن است که جنس "حادثه پلاسکو" با آنها فرق میکند؛ چه بسا که این حادثه حکایت ماجرای تکراری ساختمانهای فرسوده و ناایمن، کسب و کار و طمعهای مالی و در نهایت هم نبود گوشی شنوا و قصور و کوتاهی مسوولانش است.
شکی نیست که "حادثه در پلاسکو" با آن سازه فلزی قدیمی و ناایمن، دپوی بیحساب و کتاب البسه و مواد قابل اشتعال در طبقات و راهروها و از همه بدتر، وجود تانکرهای سوخت و مواد سوختی زیاد در ساختمان، قابل پیش بینی بود و بنابر اعلام سخنگوی سازمان آتشنشانی، این ساختمان تنها 10 اخطاریه کتبی از آتشنشانی داشته است؛ شهرداری و شورای شهر و ... هم که جای خود را دارند؛ البته بگذریم از اینکه دستگاههای مسوول چقدر در اجرای اخطاریههایشان مصمم هستند و جدی؛ چراکه، نمونه همین موضوع را چندماهی است در پاساژ علاءالدین شاهدیم به طوری که به گفته چمران، رییس شورای شهر تهران، طبقه بالای این ساختمان مدتهاست که باید تخریب شود ولی به دلیل وجود مشکلات زیاد در مسیر تخریب، این امر هنوز محقق نشده است.
بروز چنین حوادثی و گذشت چندین و چند ساعت و بخشی از امدادرسانیهایی که با وجود تلاش زیاد، بینتیجه میمانند، تصویری وحشتناک از زلزله احتمالی پایتخت را ترسیم میکند؛ موضوعی که بارها از سوی مسوولان هشدار داده شده است. با این وضع فرسودگی تجهیزات امدادی و کمبودهایی که دستگاههای امدادی، از آتش نشانی گرفته تا هلال احمر و اورژانس، بارها از آن سخن گفته و داد پیش مسوولان بردهاند، وضعیت در زلزله احتمالی تهران چگونه خواهد بود؟ بیتردید تهران آن دوران، آخرالزمان را به چشم خواهد دید.
در حادثه پلاسکو، هنگام حضور طلایی، نایب رییس شورای شهر در محل، بغض آتشنشانی روی لودر میترکد و اعتراض میکند که چرا نگاه میکنی؟ چرا پول نمیدهید؟ نمیبینید دستگاههایمان قدیمی است؟ سوالهایی که طلایی در مقابل آنها تنها سکوت میکند و نهایت هم به این توییت بسنده میکند که «فریادش را به جان خریدم! او راست میگفت، اما درد ما را نمیدانست». براستی ریشه این درد چیست و کجاست؟
همه برای بازدید آمدند و به اصطلاح همه پای کار بودند و ستاد بحران در فلان و فلانجا تشکیل شد، اما این بازدیدهای میدانی و این پای کار بودنها چه دردی را دوا کرد؟ حدود 20 آتشنشان و احتمالا تعدادی هم از کسبه و مردم عادی که زیر آوار ماندند، تاوان چه چیزی را پرداختند؟(1)
ناگفته نماند ما مردم هم کم قصور نداریم؛ جماعت موبایل به دستی که عکس و فیلم و سلفی، شده کارشان. قطعا تصاویر دردناک مردمانی که حتی از ماشینهای امدادی بالا رفته بودند، ثبت شد اما ثبت تصویر به بهای چه؟ مسوولان امدادی و انتظامی بارها تذکر دادند که جمعیت محل را تخلیه کنند، در این حادثه نیازی به شهروند خبرنگار نیست و مردم اخبار را از رسانههای رسمی پیگیری خواهند کرد، اما چه سود.
گل های پرپر شده در حادثه پلاسکو
اگرچه جسم شهدای آتش نشان بین مردم نیست، اگرچه دلخوری نسبت به همکاری های بیشتری که از مردم حاضر در صحنه حادثه انتظار می رفت، همچنان وجود دارد، اما نباید از رفتارهای مثبت و خیرخواهانه مردم غافل شد. مردم فهیمی که با حضور در پایگاه های انتقال خون، نشان دادند که قدرشناسی در خون ایرانیان است و خدمات شایسته از سوی هر خدمتگزاری، به آسانی فراموش نمی شود.
از حضور کودکی با ماشین آتش نشانی اسباب بازی در این مراسم تا اشک های دیدگان بانوان و صدای گریه مردان، همگی حاکی از آن بود که اگر چه آتش نشانان با بال های سوخته به ابدیت پرواز کردند، اما یاد و خاطره شان پایدار و راهشان همواره مستدام است.
مردم در نقاط مختلف کشور، با حضوری خودجوش در ایستگاه های آتش نشانی، با روشن کردن شمع، یاد و خاطره شهدای آتش نشان را گرامی داشته و برای سایر آتش نشانان آرزوی تندرستی و سلامت کردند.
حادثه پلاسکوی تهران، زنگ خطری جدی برای همه محسوب می شود. اینکه باور داشته باشیم حادثه خبر نمیدهد و
اگرچه جسم شهدای آتش نشان بین مردم نیست، اگرچه دلخوری نسبت به همکاری های بیشتری که از مردم حاضر در صحنه حادثه انتظار می رفت، همچنان وجود دارد، اما نباید از رفتارهای مثبت و خیرخواهانه مردم غافل شد.
کوچکترین اتفاق ممکن است به فاجعه ای بزرگ و جبران ناپذیر، تبدیل شود. لازم است نهادهای مسئول با همکاری شهروندان عزیز، در راستای حفظ اصول ایمنی در منزل ومحل کار خود، بکوشند. باور کنیم که رعایت اصول ایمنی در درجه اول، به نفع خودمان است. پس وقت آن رسیده که نگاه هایمان را تغییر دهیم و برای نفع جمعی و فردی، با مدیریت و نظارت نهادهای ذیربط، قدمی برداریم.
ساختمان تجاری پلاسکو دچار حریق شد و به دلیل حجم گسترده آتش و فرسودگی، فرو ریخت و در پی این حادثه، تعدادی از آتش نشانان فداکار زیر آوار ماندند.
یادمان باشد که با گذشت زمان، تلخی این روزها را از خاطر نبریم و فکری اساسی کنیم برای کاهش میزان این آسیب ها و صدمات مالی و جانی...
پی نوشت:
1- "مرثیهای برای قهرمانان سرزمینم"، ایسنا، 1395
2- "قدرشناسی از رشادت آتش نشانان به اندازه روشن کردن یک شمع" ایرنا،1395
منابع: ایسنا، ایرنا